پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

                                                 بسم الله الرحمن الرحیم

                                    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. 58مجلس بیست و ششم : لعن الله آل زیاد و آل مروان : خدا آل زیاد و آل مروان را لعنت کند

  1. شرح  آل زیاد در مجلس قبل داده شد و اینک وضع خانوادگى آل مروان را ذکر خواهیم کرد مراد از مروان بن حکم معروف است که پسر ابى العاص و ابى العاص پسر امیه ((جد بنى امیه )) بوده است .

  2. و این مروان چند لقب داشته : ابن الطرید وزغ خیط باطل و او دشمنترین اشخاص نسبت به رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم )و مخصوصا امیرالمؤ منین و اولادش صلوات اله علیهم اجمعین بوده پدر این مروان حکم عموى عثمان بن عفان یکى از دشمنان معروف پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )میباشد و لقب او طرید بوده ، زیرا در کوچه هاى مدینه عقب پیغمبر میافتاد و حرکتهاى ناشایسته مینمود و تقلید پیغمبر را در راه رفتن در میاورد و آنحضرت را استهزاء مینمود.

  3. پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )او را مشاهده نمود و فرمود: فکذالک فلتکن همیشه اینچنین بمانى و لذا او از اثر نفرین آنحضرت مبتلى بمرض اختلاج شد و تا زنده بود گرفتار این مرض بود و ازینجهت پیغمبر او را طرد کرده بطائف فرستاد او را معطوف به طرید شد.
    ما در حکم رزقاء دختر موهب است که بقول ابن اثیر در کامل یکى زنهاى صاحب اعلام و در فحشا مشهور بوده است .

  4. گفتگوى حسین علیه السلام با مروان : ابن شهر آشوب نقل میکند که روزى مروان بن حکم به امام حسین علیه السلام گفت : لو لافخرکم فبما کنتم تفتخرون یعنى اگر به فاطمه فخر نمى جستید به کدام کسى فخر مى کردید امام حسین علیه السلام در خشم شد برجست و گلوى او را گرفته سخت فشار داد بطوریکه او بیحال شده افتاد آنگاه حضرت روى به جماعت فرموده و قریش را مخاطب قرار داده فقال انشدکم بالله الا صدقتمونى ان صدقت فرمود شما را بخدا قسم میدهم که اگر سخن راستى میگویم مرا تصدیق کنید.

  5. آنگاه فرمود: اتعلمون ان فى الارض حبیبین کانا احب الى رسول الله منى و من اخى او على ظهر الارض ابن بنت نبى غیرى و غیر اخى قالوا لا قال و انى الا اعلم ان فى الارض ملعونا ابن ملعون غیر هذا و الیه طرید رسول الله و الله ما بین جابرس و جابلق احداهما بباب المشرق و الاخرى بباب المغرب رجلان ینتحل الاسلام اعدى الله و لرسوله و اهل بیته منک و من ابیک اذ کان و علامة قولى فیک انک اذا غضبت سقط ردائک من منکبک .

  6. فرمود: آیا میدانید که روى زمین کسى محبوبتر از من و برادرم حضرت حسن در نزد رسول خدا نبود و نیز آیا میدانید که در روى زمین پسر دختر پیغمبرى از من و برادرم کس دیگر نیست همگى گفتند چنین است که تو میفرمایى .

  7. آنگاه فرمود که من در روى زمین ملعون پسر ملعونى جز مروان و پدرش حکم که طرید رسول خدا بود کسى را نمى دانم قسم بخدا که میان جابلسا و جابلقا که یکى دروازه مغرب و دیگرى دروازه مشرقست دشمن تر از مروان و پدرش که به دروغ اسلام را بر خود بستند براى خدا و رسول خدا و اهلبیت او کس دیگر نیست

  8. اى مردم علامت صدق گفتار من اینست که چون مروان از مجلس برخیزد و غضب کند ردایش از منکب فرو افتد.

  9. محمد بن سائب گفت بخدا قسم مروان از مجلس بر نخواست جز آنکه غضب کرد و ردایش از دوشش افتاد.

  10. نامه مروان به معاویه پس از اینمجلس ، مروان دشمنى خاصى با امام حسین علیه السلام پیدا کرد، پس نامه اى بجهت معاویه نوشت که اى معاویه بمن خبر رسیده که جماعتى از بزرگان اهل عراق در خدمت امام حسین علیه السلام رفت و آمد میکنند و میترسم همین باعث خروج او گردد و اگر هم امروز براى خلافت خروج نکند مسلما هر کس جانشین تو گردد با خروج حسین علیه السلام روبرو گردد بمن خبر ده که راءى تو درباره حسین علیه السلام چیست .

  11. معاویه چون مکتوب را خواند در جواب نوشت که اى مروان ابدا متعرض امام حسین علیه السلام مشو تا مادامیکه حسین با تو کارى ندارد با او کارى نداشته باش و تا مادامیکه حسین علیه السلام متعرض ما نشده در هیچ امرى متعرض او نخواهیم شد، چندانکه مخاطرات خود را آشکار نکرده از او خاطرجمع باش .

  12. کلینى در کافى روایتى باین مضمون نقل میکند که معاویه به مروان حاکم مدینه نوشت که براى هر یک از جوانان قریش در هر سال مبلغى از بیت المال مقرر بدار تا صرف مخارج سالیانه خود بنماید امام سجاد که در آن هنگام خردسال بود میفرماید: بمن گفت نام تو چیست ؟ گفتم على بن الحسین گفت برادرت چه نام دارد؟ گفتم على ، گفت پدر تو دست از نام على بر نمیدارد و همه بچه هاى خود را على نام میگذارد این بگفت و مبلغى در وجه من مقرر داشت چون به نزد پدرم آمدم و این قصه را گفتم پدرم فرمود اى بر پسر زرقاء که دباغى چرم میکرد اگر من صد پسر داشته باشم دوست دارم که همه آنها را نام على بگذارم .

  13. فرمان مروان بحاکم مدینه که باید گردن امام حسین علیه السلام را بزند : چون پس از مرگ معاویه یزید ملعون بر مسند خلافت نشست نامه اى به ولید حاکم مدینه نوشت باین مضمون که با رسیدن نامه من به تو حسین بن على(علیه السلام )  و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را دعوت به بیعت با من کن و اگر بیعت نکردند آنها را محبوس نما تا بیعت کنند و اگر باز هم سر از بیعت من تافتند آنها را بزن و با نامه اى براى من بفرست .

  14. چون این نامه به ولید رسید خیلى ناراحت شد و گفت این چه کاریست که مرا وادار بر آن کرده اند نمیدانم چه کسى این آتش را بجان من افکنده مرا با حسین پسر فاطمه چه کار است ولى فورى شخصى را نزد مروان بن حکم فرستاد و او را خواست تا با او در این امر مشورت کرده و راه حلى بدست آورد.

  15. چون مروان در مجلس ولید حاضر شد و از مضمون نامه به زید آگاهى حاصل نموده گفت اما عبداله بن عمر را کارى نداشته باش چه او نیروى جنگ ندارد ولى حسین بن على و عبداله بن زبیر را در اینمجلس حاضر کن و بدون آنکه خبر مرگ معاویه را بگویى آنها را دعوت به بیعت با یزید کن اگر قبول نکردند در همین مجلس گردن هر دوى آنها را بزن و سر آنها را براى یزید بفرست اگر یزید این نامه بمن نوشته بود من فورى آنها را حاضر میکردم و از آنها بیعت میگرفتم و اگر بیعت نمیکردند گردن آنها را میزدم .

  16. ولید گفت اى مروان اینقدر گزاف گویى مکن مردم بزرگ را به این آسانى نتوان کشت اکنون من آنها را طلب میکنم تا ببینم چه فرمایند.

  17. مروان گفت اى ولید مگر دشمنى آل ابوتراب را با ما نمیدانى و قتل عثمان بن عفان را فراموش کرده اى و یا جنگ صفین و شدت کید و کین آنانرا از خاطر برده اى اگر در اگر در این امر سرعت نکنى و حسین بیعت نکند از مقام تو نزد یزید کاهیده شود

  18. ولید از شنیدن این کلمات سر بزیر انداخت و قدرى بگریست آنگاه سر بلند کرده گفت اى مروان چندین از حسین پسر فاطه سخن مگوى که او پسر پیغمبر است آنگاه عمر و پسر عثمان بن عفان را نزد امام حسین علیه السلام و عبداله بن زبیر فرستاد که اگر ممکنست قدرى نزد من آئید تا با شما در موضوعى صحبت کنم

  19. فرستنده ولید بخانه آمد و آنها را در خانه نیافت آمد مسجد پیغمبر دید آندو کنار قبر پیغمبر نشسته اند فرمان ولید را ابلاغ نمود.

  20. امام حسین علیه السلام دعوت ولید را اجابت فرموده قرار شد که آنحضرت بخانه خود رفته بعدا ولید آید عمرو که فرستاده ولید بود جریان را به ولید گزارش داد عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام گفت دعوت ولید در این وقت مرا پریشان خاطر ساخته بنظر شما این دعوت چگونه است ؟

  21. حضرت فرمود معاویه از دنیا رفت و ولید ما را براى بیعت با یزید دعوت نموده تا قبل از آنکه خبر مرگ معاویه منتشر گردد از ما بیعت بگیرد.

  22. عبدالله بن زبیر گفت آقا حدس شما بسیار درست است و بگمان منهم مطلب همین است که شما فرمودید ولى بفرمائید که اگر شما را براى بیعت با یزید دعوت نمود چه خواهید فرمود،

  23. حضرت فرمود هرگز با یزید بیعت نمیکنم و بخلافت او گردن نمى نهم چه معاویه وقتى با برادرم امام حسن(علیه السلام )  صلح نمود قسم یاد کرد که امر خلافت را بر خاندان خویش موروثى نگرداند و حق آل مصطفى را از گردن فرو نهد و به صاحب حق بازگرداند چگونه من با یزید خمر خواره اى که روز را با سگ بازى شام میکند و شب را به لهو و لعب صبح مینماید بیعت کنم .

  24. در این گفتگو بودند که عمرو بن عثمان از جانب ولید آمد و گفت امیر انتظار قدوم شما را دارد حضرت فرمود برو که من نزد او خواهم آمد عمرو آمد و پیغام حضرت را رسانید.
    مروان به ولید گفت که بعید نیست که حسین علیه السلام عذر کند و حاضر مجلس نشود ولید گفت اى مروان حسین را بغدر نسبت نتوان داد

  25. حسین کسى نیست که به وعده وفا نکند از آنطرف حسین علیه السلام خواست نزد ولید آید عبدالله بن زبیر گفت پدر و مادرم فداى تو باد میترسم که ولید ترا باز دارد و نگذارد که این مجلس بیرون آیى و ترا تقبل برساند، حضرت فرمود من او را چنان دیدار نکنم که بتواند مرا گرفتار سازد و من کسى نیستم که سهل و آسان تن بخوارى در دهم

  26. پس آنحضرت سى یفر از جوانان بنى هاشم  را با خود برداشته بخانه ولید آمد و آنانرا اطراف خانه ولید گذاشت و خود حضرت تنها وارد خانه ولید شد. پس از صحبتهاى زیاد ولید آنحضرت را دعوت به بیعت یزید نمود

  27. حضرت فرمود امر بیعت امرى نیست که در مخفى در مخفى انجام شود فردا که مردم را براى بیعت گرفتن جمع کنى مرا هم بخوان تا در آن مجلس حاضر شوم .

  28. ولید حضرت را مرخص کرد تا مردم را جمع کند مروان گفت حسین خوب از دست تو جست مانند غبارى دیگر او را دیدار نخواهى کرد بخدا قسم اگر حسین از دست تو از اینمجلس بیرون رود دست تو باو نخواهد رسید و بسا خونها که ریخته خواهد شد پس ‍ حسین را در زندان بینداز تا با یزید بیعت کند و اگر نکرد گردن او را بزن

  29. حضرت چون این کلمات ناستوده را از مروان شنید خشمناک از جاى برخاست فرمود اى پسر زرقاء یعنى اى پسر زن ناستوده دیدار و نکوهیده کردار تو مرا میکشى یا ولید میتواند مرا بکشد بخداى کعبه که دروغ گفتى همى خواهى که فتنه برپا کنى و میدان جنگ پدید آورى آنگاه روى بجانب ولید نموده فرمود اى امیر ما اهل بیت نبوت و معدن رسالتیم و خانه ما محل آمد و شد فرشتگان است خداوند در آفرینش ما را مقدم بر دیگران داشت و ختام خاتمیت نیز بر ما گذاشت

  30. همانا یزید شرابخواره ستمکاره را شناخته اى که هر منکرى را معروف و هر معروفى را منکر نموده و فسق علنى مرتکب میشود و قتل نفس میکند و مانند من کسى با چنین کسى بیعت نمیکند ولى ما و شما امشب را صبح کرده در این امر فکر کنیم تا چه کسى سزاوار امر خلافت است این بیانات را حضرت فرمودند و از جاى خود برخاسته از خانه ولید بیرون آمدند.

  31. منظور ما از نقل اینمطلب این بود که خوانندگان و شنوندگان از حال مروان باطلاع باشند که چه عنصر کثیف و ناپاکى بوده و چقدر با اهلبیت دشمنى داشته است

  32. بالجمله چون رسول خدا مروان را با کسانش طرد نمود در طائف که محل ولادت او بود ماندند تا پیغمبر خدا (صل الله علیه وآله وسلم )از دنیا رفت

  33. و ابوبکر بر مسند خلافت نشست عثمان بواسطه قرابتى که با مروان داشت شفاعت او را نزد ابوبکر کرد که اجازه دهد او از طائف به مدینه آید ابوبکر گفت کسى را که رسول خدا طرد نموده و از مدینه بیرون نموده دیگر باین شهر نتوان آورد.

  34. در زمان خلافت عمر باز عثمان شفاعت مروان را نزد عمر کرد او هم مروان را در مدینه جاى نداد

  35. تا زمان خلافت عثمان که شد مروان و پدرش حکم سایر کسان او که در طائف بودند، همگى را به مدینه آورد و صد هزار درهم از بیت المال مسلمین به او عطا کرد و خمس خراج آفریقا که یکصد هزار درهم میشد و همه مسلمین در آن شرکت داشتند به مروان داد و این بسیار بر مسلمین سخت آمد و گفتگوها با عثمان کردند که منجر به تبعید ابوذر به ربذه شد

  36. و دیگر آنکه عثمان فدک را قیول مروان و کسان او نمود و نیز مروان را به وزارت و کتابت اسرار خود انتخاب نمود که بعضى از مورخین نوشته اند کاغذ قتل محمد بن ابى بکر را که به مهر عثمان بود و بدست غلام خاص و مرکب مخصوص او سوار بود و براى والى مصر نوشته شده بود بخط مروان بوده که همین نامه باعث قتل عثمان گردید

  37. و نیز مروان در جنگ جمل در رکاب عایشه بود و طلحه را تیرى زد که جان داد و بعد از خاتمه جنگ همین مروان بدست لشکریان على علیه السلام اسیر شد و حسنین علیهماالسلام را نزد حضرت امیرالمؤ منین شفیع قرار داد تا اینکه آنحضرت او را رها کرد

  38. عرض کردند که یا على ازو بیعت بگیر فرمود مگر این مرد بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد مرا دیگر حاجت بیعت او نیست چه دست او دست یهودیست که یهود بغدر و خدعه معروفند و براى او چند صباحى امارت و حکومت مختصرى خواهد بود چنانکه سگى بینى خود را بلیسد و این امت را از او و اولادش روزگارى سخت در پیش است .

  39. خلاصه بعدا مروان نزد معاویه رفت و دشمنیهاى خود را با مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و اولادانش ظاهر نمود و دو مرتبه حکومت مدینه را بدست گرفت و در تشیع سب امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مجد و مصر بود

  40. چنانچه ابن اثیر گوید در هر جمعه بر منبر رسول خدا بالا میرفت و در محضر مهاجرین و انصار مبالغه در سب امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مینمود.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی