پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

                                                بسم الله الرحمن الرحیم

                                               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                                            الف باء کتاب هفت  گذینه: نون نهج‏ البلاغه‏، 26  

  1. نهج‏ البلاغه‏، خطبه‏هاى حضرت امیر است. منتها بعضى از سخنان حضرت امیر در نهج‏ البلاغه‏ نیست. حضرت امیر خیلى صحبت کرده است. دوستان من مى‏دانستند که آن کتاب مجموعه‏اى از شگفتى‏هاى بلاغت و فصاحت از زبان عرب در باره دین و دنیاست. گفتارى که در هیچ کلامى یافت نمى‏شود و در هیچ کتابى جمع آورى نگردیده چرا که امیر المؤمنین على (علیه السلام) بنیانگذار فصاحت و بلاغت است.
  2. در این کتاب بلاغتى از آن گرامى آشکار شده که در گذشته کسى آن را فاش نکرده است. قوانین مندرج در آن کتاب از آن بزرگوار فرا گرفته شده و اهل سخن پشتوانه گفتارشان، روش امیر المؤمنین (علیه السلام) است و براى وعظ و خطابه از کلمات حضرتش کمک مى‏گیرند.
  3. دعاهاى حضرت على خودش یک کتاب‏ مفصل است. نامه‏هاى حضرت امیر، خطبه‏هاى حضرت امیر، موعظه‏ها و حکمت‏ها و نصیحت‏هاى حضرت امیر هر کدام براى خود کتاب‏ مفصلى دارد
  4. یکى از علماى بزرگوار به نام آقاى محمودى، چند جلد کتاب نوشته و چیزهایى که از حضرت امیر است، در آن جمع آورى کرده است. «صحیفه‏ى علویه» داریم که براى جناب حجه الاسلام حاج آقا رسولى است که دفتر امام (ره) بودند.
  5. کتاب گرانسنج‏ نهج‏ البلاغة) برسه بخش تشکیل شده بخش اول خطبه ها حضرت است و تعداد خطبه ها 241:می باشد وبخش دوم نامه ها و تعداد نامه ها 79:می باشد، ویخش سوم  جکمت ها کلمات قصار حضرت است. که تعداد جکمت ها480 است.
  6. وقتی یک نفر مسیحى‏ چند جلد کتاب براى على (علیه السلام)مى‏نویسد ما چه مى‏توانیم بگوئیم؟ وقتى ابن ابى‏الحدید از اهل سنت مى‏گوید خطبه‏اى در نهج‏ البلاغه‏ هست که تا حالا بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‏ام و هر دفعه که مى‏خوانم مى‏لرزم  وقتى که خطبه‏هاى على (علیه السلام)یک عالم اهل سنت را وادار مى‏کند هزار بار بخواند و بلرزد ما چه مى‏گوئیم؟
  7. ناله ‏هاى حضرت على ((علیه السلام)) در نهج البلاغه‏ مثلا حضرت امیر ((علیه السلام)) مى‏فرماید که‏ «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال» (نهج‏البلاغه/ ص 70) اى کسانى که شبه مردید ولى مرد نیستید ... مردنماهاى نامرد، یک جا دارد اشباه با هاء دو چشم ..
  8. یک جا هم مى‏فرماید: «مَا لِى أَرَاکُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ» (نهج‏البلاغه/ ص 156) اى شبح‏ها، اى لاشه‏هاى بى روح. )اشباح با حاء جیمى. اشباه یعنى شما شبیه مرد هستید مرد نیستید. اشباح یعنى لاشه هستید روح توى بدنتان نیست کیلویى هستید. دو تن آدم یک جو غیرت ندارید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏سوخت از دست اینها
  9. یک جا مى‏گفت: «قُبْحاً لَکُمْ» قبیح باد صورتتان خاک توى سرتان کنم یک جا مى‏گفت: «تَبْاً لَکُم» بریده باد دست شما یک جا مى‏گوید: «قَاتَلَکُمُ اللَّهُ» خدا مرگتان بدهد حضرت امیر (علیه السلام) به کجا رسید کارش، تا ضربت خورد گفت راحت شدم‏.
  10. معتدل به معناى بى تفاوتى نیست به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند لشکر معاویه در فلان شهر زینت یک زنى را کشیده بیرون دستبند، خلخال مثلا حضرت فرمود: «وَ لَو انَّ امرء مسلم مات» اگر یک انسانى بمیرد از غصه جا دارد که چرا در حکومت اسلامى حتى یک زن یهودى یا مسیحى در امان نباشد کشور اسلامى کشورى است که همه در امان باشند یهودى است باشد. معتدل بمعناى کوتاه آمدن از اصول نیست معتدل بمعناى کوتاه آمدن از اصول نیست اینها خیلى ظریف است بعضى وقتها مى‏گوید ببین ایشان تندرو نیست کندرو نیست سازش مى‏کند اعتدال بمعناى این نیست که سازش کنید ما در اسلام مداهنه نداریم و مدارا داریم فرق است بین مداهنه و مدارا...
  11. مادرى که یواش راه مى‏روند همراه بچه مدارا مى‏کند ولی مداهنه از دهن است دهن در لغت عربى یعنى روغن مداهنه یعنى روغن مالى ما مى‏گوییم ماست مالى یعنى، یعنى سازش آنوقت سازش از موضع ضعف است یعنى حالا که حریف تو نمى‏شویم کوتاه مى‏آیم پس یکوقت مى‏گویم چون حریف تو نمى‏شوم کوتاه مى‏آیم اگر از موضع ضعف کوتاه آمدى این سازش است این مداهنه بد است قرآن آیه دارد که مى‏گوید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون» (قلم/ 9)
  12. دشمن‏ها دوست دارند کوتاه بیایى آنها هم کوتاه بیایند آمدند گفتند یا ... به پیغمبر (ص) گفتند تو به خداى ما کار نداشته باش ما هم مثلا چنین مى‏کنیم یک خورده تو کوتاه بیا یک خورده تو کوتاه بیا به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند بابا فعلا کار به معاویه نداشته باش یک خورده کوتاه بیا
  13. آسمانهاى هفت گانه : سپس تندباد دیگرى برانگیخت که کارش ایجاد امواج در آن مایع عظیم و گسترده بود و آن تندباد، امواج عظیم آب را عظیم‏تر ساخت و آن را مرتّبا در هم کوبید، سپس موجها آن چنان اوج گرفتند که پشت سرهم به فضا پرتاب شدند و از آن آسمانهاى هفت گانه به وجود آمد. پیام‏امام  ج 1  صفحه‏ى 132            
  14. آسمانهاى هفت گانه : در مرحله سوّم مى‏فرماید: «آبها بر روى هم متراکم شدند و بالا آمدند» (حتّى عبّ عبابه). «و قسمتهاى متراکم آب، کفهایى از خود به بیرون پرتاب کردند» (و رمى بالزّبد رکامه). سرانجام در مرحله چهارم: «خداوند این کفها را در فضاى وسیع بالا و جو گشاده و گسترده، بالا برد» (فرفعه فی هواء منفتق و جوّ منفهق). «و از آن آسمانهاى هفت گانه را آفرید و منظم ساخت» (فسوّى منه سبع سماوات). پیام‏امام ج 1   صفحه‏ى 148     
  15.  منظور از آسمانهاى هفت گانه چیست ؟   نه تنها در خطبه مورد بحث و بعضى دیگر از خطبه‏هاى نهج البلاغه (خطبه 211)، بلکه در متن قرآن مجید نیز سخن از «سماوات سبع» (آسمانهاى هفت گانه ) به میان آمده است. در میان دانشمندان قدیم و جدید براى آسمانهاى هفت گانه تفسیرهاى گوناگونى دیده مى‏شود که این جا، جاى بحث همه آنها نیست و از میان آنها این تفسیر، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد که منظور از آسمانهاى هفت گانه همان معنى واقعى کلمه است، آسمان به معنى مجموعه‏اى از ستارگان و کواکب عالم بالا و منظور از عدد هفت  همان عدد معروف است نه عدد تکثیر به معنى بسیار، منتهى از آیات دیگر قرآن چنین بر مى‏آید که آنچه را ما از ستارگان ثابت و سیّار و کهکشانها مى‏بینیم همه مربوط به مجموعه آسمان اوّل است. پیام‏امام      ج 3          صفحه‏ى 638     
  16. منظور از آسمانهاى هفت گانه همان معنى واقعى کلمه است، آسمان به معنى مجموعه‏اى از ستارگان و کواکب عالم بالا و منظور از عدد هفت  همان عدد معروف است نه عدد تکثیر به معنى بسیار، منتهى از آیات دیگر قرآن چنین بر مى‏آید که آنچه را ما از ستارگان ثابت و سیّار و کهکشانها مى‏بینیم همه مربوط به مجموعه آسمان اوّل است. پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 180           
  17. در روایتى از امام کاظم علیه السّلام مى‏خوانیم که در فلسفه تکبیرات هفت گانه ، در آغاز نماز فرمود: «اى هشام خداوند هفت  آسمان آفرید و هفت  زمین و فهت حجاب...» سپس از ذیل حدیث استفاده مى‏شود که «پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به هنگام معراج، حجابها یکى پس از دیگرى از مقابل او برداشته شد و هر حجابى که برداشته مى‏شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکبیر مى‏گفت و این است فلسفه تکبیرات هفت گانه . (شخص نمازگزار نیز وقتى به نماز، که معراج مؤمن است، روى مى‏آورد براى اینکه حجابها از برابر او برداشته شود، تکبیرات هفت گانه مى‏گوید)». پیام‏امام ج 3   صفحه‏ى 638
  18. شگفتى‏هاى‏نهج‏البلاغه : اگر اقلیم‏هاى هفت گانه را بمن بخشند  : سوگند بخدا، اگر اقلیم‏هاى هفت گانه و هر چه را در زیر آسمان آنهاست بمن بخشند و از من بخواهند که پوست جوى بنافرمانى خداى از دهان مورچه‏اى برگیرم، چنین نخواهم کرد.
  19. (اگر جهان هفت گانه را به من بدهند) و اللّه لو أعطیت الأقالیم السّبعة 2-  الْعَالَمَ (2)، العالمین (9)، (ع ل م، المعجم) 3-  الدُّنْیَا (229)، دنیاک (9)، دنیاکم (9)، دنیاه (10)، دنیاها (1)، دنیاهم (7)، (د ن و، المعجم) 4-  النَّشْأَةَ (2)، قصار 126 3.      
  20. اقلیمهاى هفت گانه : قسم بخدا اگر عطا کرده شوم من اقلیمهاى هفت گانه را با آنچه که در زیر افلاک آنهاست بر آنکه معصیت نمایم خدا را در حقّ مورچه که بربایم از او پوست جویرا، نمى‏کنم این کار را، و بدرستى که دنیاى شما نزد من هر آینه خوارتر است از برگى که در دهن ملخ باشد بخورد آن را، چیست علی را با نعمت فانى و لذّت غیر باقی، پناه مى‏برم بخدا از غفلت عقل و قباحت لغزش و بأو استعانت میکنم در امور دنیا و آخرت.       
  21. هفت  اعتراض وارد:  بهجت بهلول افندى بر شورا که عمر براى تعیین خلیفه دستور داد، هفت  اعتراض وارد کرده است: اوّل-  آنکه این شورا نه نصّ است و نه اجماع. دوّم-  آنکه این شش نفر معیّن چه ترجیحى بر دیگران داشته‏اند سوّم-  آنکه به محمد بن مسلمه دستور داد اگر اینان تا سه روز خلیفه معین نکردند، و یا بعضى از آنان مخالفت کردند، آنان را بکشد. این دستور کشتن چه عنوانى در احکام دین دارد و اگر واقع مى‏شد چه کسى مسئول عواقب آن بود چهارم-  با آنکه براى هر یک از شش نفر عیبى بیان کرد باز همان افراد را در شوراى تعیین خلیفه به عضویت در آورد.پنجم-  امر کرد عبد اللّه پسرش در شورا باشد. عبد اللّه چه ترجیحى بر حسن مجتبى داشت ششم-  با آنکه عبّاس عموى پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) از همه لایقتر بود، چرا جزء شورا قرار نگرفت هفتم-  با اقرار به لیاقت على براى خلافت، چرا او را تعیین نکرد        پرتوى‏ازنهج‏البلاغه      صفحه‏ى           673
  22. هفت جمله میدان نبرد : این کلام مشتمل بر هفت جمله است: 1- تزول الجبال و 2- لا تزل عضّ على ناجذک.3- اعر اللّه جمجمتک.4-  تد فی الارض قدمک. 5- ارم ببصرک اقصى القوم، و 6- غضّ بصرک، 7- و اعلم انّ النّصر من عند اللّه سبحانه. 1- اگر کوهها متزلزل شود تو تکان مخور 2- دندانهایت را به هم بفشار و 3- جمجمه خویش را به خدا عاریت ده 4- قدمهایت را بر زمین میخکوب کن 5- و نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد 6- چشمت را فرو گیر (و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن نشو) 7- و بدان نصرت و پیروزى از سوى خداوند سبحان است . این کلام هفت  جمله: در جمله اوّل یک دستور کلّى در باره مقاومت در میدان نبرد مى‏دهد و سپس در پنج جمله دیگر انگشت روى جزئیات و ریزه‏ کاریها و امورى که تأثیر در استقامت و پیروزى دارد مى‏گذارد و  در هفت مین و آخرین جمله، توجّه به پروردگار و توکّل بر ذات پاک او و این که پیروزى در هر حال از سوى اوست را مطرح مى‏فرماید تا با قدرت و قوّت ایمان، مشکلات و سختیهاى جنگ قابل تحمّل شود و روحیّه نبرد در حدّ اعلى براى مبارزه با دشمن قرار گیرد. پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 489
  23. در هفت  جمله بیان : امام (علیه السلام) پرچم را به دست فرزند شجاعش «محمّد بن حنفیه» مى‏سپارد و در عباراتى کوتاه و مؤثّر و دلنشین، قسمت مهمّى از دستورات جنگى را براى او در هفت  جمله بیان مى‏دارد: نخست مى‏فرماید: «اگر کوهها متزلزل شود، تو تکان مخور» (تزول الجبال و لا تزل). در واقع مهمترین مسأله در میدان جنگ، مسأله استقامت و پایمردى است که رسیدن به پیروزى بدون آن غیر ممکن است، و امام (علیه السلام) نیز در آغاز، روى همین مسأله انگشت مى‏گذارد. این جمله مى‏تواند اشاره‏اى به مضمون حدیث معروفى باشد که در باره مؤمن نقل شده است که مى‏فرماید: «المؤمن کالجبل الرّاسخ لا تحرّکه العواصف، فرد با ایمان همچون کوه پا بر جاست که طوفانها و تندبادها آن را تکان نمى‏دهد» در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) مى‏خوانیم: «المؤمن اشدّ فى دینه من الجبال الرّاسیة و ذلک انّ الجبل قد ینحت منه و المؤمن لا یقدر احد على ان ینحت من دینه شیئا، مؤمن، در دینش از کوههاى پا بر جا محکمتر است چرا که کوه را گاهى مى‏تراشند، ولى از دین مؤمن چیزى کم و تراشیده نمى‏شود» سپس از این دستور کلى فراتر رفته و به جزئیاتى که در این زمینه مؤثر و کارساز است مى‏پردازد، و در دوّمین جمله مى‏فرماید: «دندانهایت را به هم بفشار» (عضّ على ناجذک). پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 489     
  24.  هفت  نکته را یادآوری : کنتم جند المراة کنتم جند المرأة، و أتباع البهیمة: رغا فأجبتم، و عقر فهربتم، أخلاقکم دقاق، و عهدکم شقاق، و دینکم نفاق، و ماؤکم زعاق، و المقیم بین أظهرکم مرتهن بذنبه، و الشّاخص عنکم متدارک برحمة من ربّه، کأنّى بمسجدکم کجؤجؤ سفینة، قد بعث اللّه علیها العذاب من فوقها و من تحتها و غرق من فی ضمنها و
  25. در این بخش از خطبه نهج البلاغه، نخست اشاره به اعمال زشت و صفات مذموم اهل بصره که مخاطبان او بودند فرموده و هفت  نکته را یادآور مى‏شود. در آغاز مى‏فرماید: «شما لشکر زن بودید» (کنتم جند المراة). پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 506    
  26. به هفت  نکته از صفات زشت : همان گونه که قبلا نیز اشاره شد این سخن بخش دیگرى از همان خطبه مشروحى است که امیر المؤمنین على (علیه السلام) در نکوهش اهل «بصره» بعد از «جنگ جمل» ایراد فرمود که در عباراتى کوتاه به هفت  نکته از صفات زشت و شرایط خاصّ جغرافیایى آنها که غالبا لازم و ملزوم یکدیگرند اشاره مى‏کند. پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 520. پیام‏امام      ج 1          صفحه‏ى 620           
  27. سپس به هفت  فائده از فوائد و برکات و آثار حکومت اشاره مى‏کند که بعضى جنبه معنوى دارد و بعضى جنبه مادى: نخست این که «در سایه حکومت او مؤمن به کار خویش ادامه مى‏دهد (و راه خود را به مقام قرب الى اللّه مى‏پیماید) (یعمل فی إمرته المؤمن). دوم این که: «کافر نیز در حکومت او (از مواهب مادى) بهره‏مند مى‏شود، (و به زندگى مادى دنیوى خود ادامه مى‏دهد) (و یستمتع فیها الکافر). پیام‏امام      ج 2          صفحه‏ى 442     
  28. هفت  سبب از اسباب خیر : حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‏خوانیم: «سبعة اسباب یکتب للعبد ثوابها بعد وفاته، رجل غرس نخلا او حفر بئرا او اجرى نهرا او بنى مسجدا او کتب مصحفا او ورّث علما او خلّف ولدا صالحا یستغفر له بعد وفاته، هفت سبب (از اسباب خیر) است که ثوابش براى بنده خدا بعد از مرگ او نوشته مى‏شود: 1- کسى که نخلى بکارد، یا 2- چاه آبى حفر کند، یا 3- نهرى به جریان اندازد، یا 4- مسجدى بنا کند، یا 5- قرآنى [و یا کتابى سودمند] بنویسد، یا 6- علمى از خود به یادگار بگذارد، یا 7-  فرزند صالحى بعد از او بماند که پس از درگذشت وى برایش استغفار کند.» روشن است که آنچه در این حدیث آمده نمونه‏هاى بارز کار خیر است، و گرنه تمام آثار نیک و سنّت‏هاى حسنه‏اى که از انسان باقى مى‏ماند همین اثر را دارد. آیا اینها با آنچه در بالا گفته شد منافاتى ندارد پاسخ این سؤال روشن است، زیرا انسان بعد از مرگ عمل تازه‏اى نمى‏تواند انجام دهد، نه این که آثار اعمال گذشته به او نمى‏رسد، آرى پرونده اعمال جدید بسته مى‏شود و چیزى بر آن افزوده نمى‏گردد، ولى پرونده اعمال پیش از مرگ همواره گشوده است و انسان از میوه‏هاى درخت‏هاى اعمال صالحه‏اش در برزخ و قیامت بهره‏مند مى‏شود. حتى از اعمالى که فرزند صالح او انجام مى‏دهد و از آثار تربیت صحیحى است که او در حال حیاتش در مورد فرزند انجام داده بهره‏اى به او مى‏رسد، و طبیعى است که انسان از میوه‏هاى درخت برومندى که نشانده است بهره ببرد. پیام‏امام ج 2          صفحه‏ى 471   
  29. هفت سال از اولین نماز گذاران جماعت :  یکی دیگراز هزاران فضیلت های حضرت امیر المومنین علی علیه السلام . من هفت  سال (با پیامبر اکرم) نماز گزاردم، پیش از آنکه احدى از مردم نماز بگزارد» پیام‏امام      ج 3          صفحه‏ى 172           
  30. هفت صفت از صفات مومن : آخرین بخش از سخنان امام علیه السّلام در این خطبه، که به هفت  وصف دیگر، از صفات مؤمنان صالح و سعادتمند اشاره کرده، چنین مى‏فرماید: نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه ال‏ رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَل‏ : على علیه السّلام فرمود: خداوند رحمت کند مردى را که سخنى را بشنود و آن را حفظ کند، و به راه سعادت و خوشبختى هدایت گردد و خود را به آن نزدیک نماید، و  از دامن یک هادى و راهنما بگیرد و نجات پیدا کند،  مراقب خداى خود باشد 5- و از گناهانش بترسد. براى رضاى خداوند قبل از مرگ چیزى به آخرت بفرستد، و کارهاى شایسته انجام دهد، براى خود چیزى ذخیره کند و از محذورات و گناهان دورى نماید، براى مقصود و هدفى کار کند و ثواب و پاداش براى خود در نظر بگیرد، با هواى نفس جنگ کند و آرزوهایش را دور اندازد و آنها را حقیقت نداند. صبر و شکیبائى را وسیله نجات خود بداند، تقوى و پرهیزکارى را سلاح خود تلقى کند، با راه راست و طریق مستقیم به راه خود ادامه دهد، و از شاهراه روشن خود را دور نسازد، فرصت‏ها را غنیمت بشمارد و بطرف مرگ بشتابد و از عمل خود زاد و توشه تهیه کند.
  31. این هفت جمله: «امیرمؤمنان على علیه السّلام همه روز صبح در بازارهاى کوفه، بازار به بازار، گردش مى‏کرد و تازیانه‏اش بر دوش او بود (تا متخلّفان حساب ببرند)... و بر سر هر بازارى مى‏ایستاد و ندا مى‏داد: اى بازرگانان قبل از هر چیز، خیر را از خدا بخواهید و برکت را در آسان‏گیرى بدانید، به خریداران نزدیک شوید، حلم و بردبارى را زینت خود سازید و از دروغ و سوگند دورى کنید و از ظلم بپرهیزید و حق مظلومان را ادا کنید، هرگز به سراغ ربا نروید و حق پیمانه و ترازو را ادا کنید (کم‏فروشى نمایید) و از حقوق مردم چیزى کم نگذارید و در زمین فساد نکنید».«» در پنجمین جمله مى‏فرماید: «جامه عافیت را، با عدل خود، بر شما پوشاندم.» (و ألبستکم العافیة من عدلی). نه تأثیر اجراى عدالت اجتماعى در آرامش و سلامت جامعه بر کسى پنهان است و نه عدل امیرمؤمنان على علیه السّلام. او از لحظه نخست حکومتش با صراحت از لزوم اجراى عدالت اجتماعى سخن مى‏گفت و حتّى در یکى از سخنانش تصریح فرمود: «من تمام مظالمى که بر بیت المال رفته و اموالى را که غارتگران از آن به غارت برده‏اند، به بیت‏المال باز مى‏گردانم، هر چند مهریه زنان شده باشد و یا کنیزانى را با آن خریده باشند، زیرا در عدالت، گشایش و توسعه (براى تمام جامعه انسانى) است.»«» در ششمین جمله مى‏افزاید: «و بساط کارهاى نیک را با سخن و عمل خود در میان شما گستردم.» (و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی). کارهاى نیک، گاه از طریق توصیه‏ها و اندرزها و بیانات شافى و کافى در سطح‏ جامعه گسترش پیدا مى‏کند و گاه با نشان دادن الگوهاى عملى، و على علیه السّلام در هر دو زمینه، نمونه کامل این معنا بود و کتب تواریخ و نهج البلاغه، پر است از سیره‏هاى عملى آن حضرت و سخنان او درباره دعوت به معروف و نهى از منکر. بالاخره در هفتمین جمله مى‏فرماید: «و فضایل اخلاقى را از سوى خود، به شما نشان دادم» (و أریتکم کرائم الأخلاق من نفسی). فضایل اخلاقى آن بزرگوار، در زمینه‏هاى مختلف از عدالت و ایثار گرفته، تا زهد و پارسایى و حمایت از مظلومان و یتیمان و دردمندان، و شجاعت و شهامت و مبارزه با زورمندان ستمگر، در جاى جاى تاریخ زندگى على علیه السّلام به چشم مى‏خورد و دوست و دشمن، حتّى سرسخت‏ترین دشمنان، همچون «معاویه» و «عمرو عاص» به آن معترف بودند. این هفت جمله، در حقیقت فهرستى است از خدمات بى‏نظیر آن امام بزرگوار به امّت اسلامى و جامعه انسانى، و ذکر آنها در برابر جمع و عدم انکار از سوى احدى از مخاطبین، دلیل روشنى است بر پذیرش آن از طرف همه آنان.
  32. این هفت  جمله: بعضى گفته‏اند تعبیر به «کرائم اخلاق» چیزى فراتر از «حسن اخلاق» است، مثلا حسن اخلاق ایجاب مى‏کند که کار خوب را با کار خوب، یا بهتر از آن پاسخ دهند، ولى کرامت اخلاقى مى‏گوید، بدى را باید با خوبى پاسخ داد. شبیه رفتارى که على علیه السّلام بعد از ضربت خوردن، با ضارب خود، «عبد الرّحمن بن ملجم مرادى» انجام داد. در پایان این سخن مى‏فرماید: «حال که چنین است، و هم و گمان خود را در آنجا که چشم، ژرفاى آن را نمى‏بیند، و فکر، توانایى جولان در آن را ندارد، به کار نبرید» (فلا تستعملوا الرّأى فیما لا یدرک قعره البصر، و لا تتغلغل إلیه الفکر).این هفت  جمله، در حقیقت فهرستى است از خدمات بى‏نظیر آن امام بزرگوار به امّت اسلامى و جامعه انسانى، و ذکر آنها در برابر جمع و عدم انکار از سوى احدى از مخاطبین، دلیل روشنى است بر پذیرش آن از طرف همه آنان.
  33. هفت  فضیلت : امام (علیه السلام) به هفت  فضیلت اشاره کرده است و به دلیل این که هر یک از آنها مستلزم خیر و نیکى است مردم را به کسب آن فضایل ترغیب فرموده است:
  34. 1-  سکوت زیاد. و لازمه آن با شکوه و هیبت شدن شخص خاموش است در انظار مردم، زیرا خاموشى، در بیشتر اوقات از پى‏آمدهاى خرد است، و شکوه خردمندان امرى است روشن. پس اگر کسى دانست که زیاد خاموش ماندن شخص کم سخن در اثر عقل اوست، شکوه و جلالش بیشتر مى‏شود، و اگر ندانست، این احتمال را مى‏دهد که شاید از کمال عقل او باشد. و گاهى هم ممکن است خاموشى در اثر کاستى در غریزه و گرفتگى زبان در سخن باشد، با این همه-  به دلیل نیامیختن در گفتار-  مورد احترام است.
  35. 2-  انصاف، که همان فضیلت عدالت است. امام (علیه السلام) به دلیل این که این فضیلت موجب افزایش دوستان مى‏شود، بدان ترغیب کرده است، چون کم انصافى باعث جدایى و بى‏الفتى است همان طورى که ابو الطیّب گفته است: همواره کم انصافى بین مردم-  هر چند که فامیل و خویشاوند باشند-  تفرقه‏انداز است.
  36. 3-  نیکى به دیگران در نیازمندیهایشان. لازمه این کار بالا رفتن و بزرگى درجات است چون برآوردن نیاز باعث مى‏شود تا آن که نیکى و محبّت دیده، نیکى کننده را مطابق ارزش نیازش منزلت دهد.
  37. 4-  فروتنى. باعث کمال نعمت، در اثر فزونى دوستان و اهل محبّت، مى‏گردد، چون فضیلت تواضع، خود نعمتى است و پى‏آمد آن به منزله کامل و تمام شدن آن است.
  38. 5-  تحمّل رنج. باعث آقایى و بزرگى است، زیرا تحمّل زحمتهاى مردم، مستلزم فضیلت سعه صدر و تحمل ناملایمات است، و بر این اساس خواسته‏هاى مردم از چنین کسى که تحمّل دارد، آمیخته به شائبه‏اى از قبیل بازگرداندن و منّت نهادن و نظایر اینها نخواهد بود به این ترتیب تواضع مردم در برابر او بیشتر شده، و کار او قوّت مى‏گیرد، و در میان مردم آقا و بزرگ مى‏شود.
  39. 6-  حسن رفتار. که لازمه آن شکست بدخواهان است. (مناوات، معادات: دشمنى بین دو نفر) توضیح آن که دشمن براى کسى که رفتار خوب دارد، عیبى نمى‏یابد که بدان وسیله بر او غلبه کند و به مفاسد او را متهم کند بنا بر این شکست مى‏خورد.
  40. 7-  بردبارى در برابر نادان. لازمه‏اش فزونى یاوران است. بیان و توضیح این مطلب قبلا گذشت.

         اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی