کتاب یک. دو. سه 4 برداشت دانشمندان ملل دیگر در رابطه با قرآن و امام حسین و عاشورا مشابه است. رجوع شود به: حسین (علیه السلام ) پیشوای انسانها، درسی که حسین (علیه السلام ) به انسانها آموخت
جمعه, ۱۷ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۴۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
کتاب یک. دو. سه 4
- برداشت دانشمندان ملل دیگر در رابطه با قرآن و امام حسین (علیه السلام ) و عاشورا مشابه است. رجوع شود به: حسین (علیه السلام ) پیشوای انسانها، درسی که حسین (علیه السلام ) به انسانها آموخت، تمدن و علوم اسلامی، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن.
- هردو نوری که خاموش نمی شوند: درباره قرآن داریم: «نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ» (نهجالبلاغه، خطبه 198). امیرالمؤمنین مىفرماید: قرآن نورى است که خاموش نمىشود. در کامل الزیاره دربارهى امام حسین هم داریم: «کُنْتَ فِیهَا نُوراً سَاطِعاً لَا یُطْفَىء» (کاملالزیارات، ص 230) حسین جان تو مثل نورى هستى که خاموش نمىشوى.
- هردو گوهری که کهنه نمی شوند : دربارهى قرآن داریم که کهنه نمىشود. دربارهى امام حسین هم داریم که کهنه نمىشود. داریم: «فَهُوَ فِى کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» (عیونأخبارالرضا، ج 2، ص 87). قرآن کهنه شدنى نیست. دربارهى امام حسین هم داریم که: «وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِى وَ الْأَیَّامِ» (کاملالزیارات، ص 260) حسین جان نامت با گذشت زمان کهنه نمىشود.
- دو نوع مو از یک پوست در کنار هم، دو نوع موی ابرو و صورت می روید، که یکی متوقّف است، و دیگری رشد میکند. میلیونها کار و ابتکار با انگشت شست انجام می دهیم ، مغز بزرگترین و بیشترین عکسها با کوچکترین دوربینها برای مامی گیرد ؛ سلمان فارسی سلمان فارسی در سال 51 عمرش اسلام آورد، جلو رفت. ما تمام عمر مسلمانیم ولی عقب هستیم. در خلقت انسان و خداشناسی واصول الدین ...
- دو گروه غیرقابل مقایسه 1. آیا کسی که میداند . إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ فجر، 14.. با کسی که میگوید وَ ما یُهْلِکُنا إِلا الدَّهْرُ جاثیه، 24. یکسان است؟ .2. آیا کسی که معتقد است. قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً طلاق، 3. با معتقد به تصادف یکی است؟
- دو بعدی انسان : خالق او در کتاب راهنمای بشر قرآن به او آموخته است که ای انسان! تو دو بعد داری یکی فردی و یکی اجتماعی و هیچ یک از این دو بعد نباید فدای دیگری شود. نه افراط و نه تفریط، بلکه عدل و عدالت و اعتدال، تو باید هر دو بعدت را رشد دهی، هم به فکر خودت باشی و هم به فکر جامعه، نه آن که یکی را به خاطر دیگری رها کنی، چون اسلام دین جامع است، جمع میان خود و جامعه است. مگر جامعه در خارج چیزی جز همین افراد جامعه نیست. جامعه که وجود خارجی ندارد، بلکه ترکیب و اجتماع تک تک افراد را جامعه میگویند.
- دو بعدی انسان : حالا اگر تک تک افراد اصلاح شوند و وظایف خود را به خوبی انجام دهند جامعه هم اصلاح می شود، لکن علاوه بر وظایف فردی، هر انسانی در مقابل دیگران وظایفی دارد؛ باید رابطه میان افراد نیز سالم باشد تا جامعه رشد کند و الا مثل موتور ماشینی است که تمام اجزای آن جدای از هم باشند، اگر چه همه سالمند و قدرت انجام وظیفه شان را دارند؛ اما تا این اجزاء به هم پیوند نخورند، آن هم پیوندی صحیح و محکم، این موتور روشن نمیشود. پس هر جزء به تنهایی باید سالم باشد و با اجزای دیگر نیزرابطهای صحیح داشته باشد. جامعه انسانی نیز درست این چنین است. به قول سعدی: بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند...چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار..
- دو حکم علت تفاوت وعلت آن : صاحب قاموس قرآن میگوید: به نظر من هر دو نفر درباره حکم مشاوره کردند، ولی حضرت داوود (علیه السلام) رأی سلیمان (علیه السلام) را پسندید و اجرا کرد، چون هم جبران خسارت میشد و هم گوسفندان به صاحبش برمیگشت. در تفسیر صافی و المیزان روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که حضرت داوود (علیه السلام) با این کار میخواست به مردم بفهماند که سلیمان (علیه السلام) جانشین و وصی من است. قال ابن شهر شهرآشوب: کان حکمهما (داود و سلیمان) حکما واحدا إلا أن داود أمر سلیمان بالحکم لیعرف بنی إسرائیل علم سلیمان و أنه وصیه من بعده متشابهالقرآن، ج 1، ص 248.
- دو شهید را نسیبه مادر بود : در تمام جنگهای پیامبر برای آب دادن به سپاهیان و مداوای مجروحین حضور داشت در جنگ احد مشکی بدوش داشت و به تشنگان آب میداد پس از شکست مسلمین مشک را کنار انداخت و خود را سپر رسولخدا (صل الله علیه وآله وسلم ) کرد و از هر سو دفاع میکرد که پیامبر (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمودند: به هر طرف نگاه میکردم نسیبه از من دفاع میکرد تا آنکه سیزده زخم برداشت که یکی به شانه اشت رسید و تا آخر عمر اثرش بود. پیامبر دید یکی از مسلیمنی با سپر در حال فرار است با او فرمود صپر را بینداز. او سپر را انداخت نسیبه آن را برداشت کافری رسید شمشیری بر او فرود آورد و او با سپر دفاع کرد و با کمک پسرش او را کشتند. نسیبه دید فرزندش عبد الله میخواهد فرار کند جلو او را گرفت و گفت کجا فرار میکنمی؟ از پیامبر خدا فرار میکنی و او را برگرداند تا اینکه زخمی شد مادر زخمهای پسر پانسمان کرد و گفت برخیز و جنگ را ادامه بده و خودش هم به سواری حمله کرد و او را زخمی کرد.
- رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) از چابکی این مادر آنچنان خندید که دندانهای آسیایش اشکار شد وفرمود: آفرین بر تو که خوب انتقام گرفتی..فرزندش عبالله به شهادت رسید ولی با شهادت او هم با شمشیر از جان پیامبر داع میکرد به طوری که پیامبر فرمود مقام نسیبه از فلان و فلان.. بهتر است ؛ نسبه به رسول خدا عرض کرد: از خدا بخواه تا ما را در بهشت همراه شما قرار دهد پیامر هم دعا کرد فرزند دیگر نسیبه حبیب بود که پیامبر توسط او پیامی به مسیلمه کذاب فرستاد که وقتی رسید به دست او شهید شد و بعدا که خودش در جنگ یمانمه با مسیلمه (خود نسیبه) شرکت کرد و مسیلمه را کشتند ولی در عین حال نسیبه هم مجروح شد و یک دستش قطع شد" بحارالانوار، ج 20، ص 132
- دو فرهنگ را مقایسه کنید. فرهنگ اسلامی اعتقادی؛ درامامت؛: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ بقره/ 124. وفرهنگ رژیمهاى باطل طاغوتی : وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّارٍ عَنید هود/ 59.
- دو جلد کتاب : رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) نامههای زیادی به اطراف نوشت که در دو جلد، به عنوان مکاتیب الرسول در 650 صفحه چاپ شده است. هم چنین نامههای پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) در بحار، ج 20، ص 377، آمده است.
- دو مسلمان و اهمیت اصلاح میان آنها : اسلام خیلى سفارش کرده که اگر دو نفر با هم نزاعى دارند و کسى اینها را صلح بدهد، اصلاح میان دو مسلمان از نماز مستحبى و روزهى مستحبى بهتر است. امام صادق (علیه السلام ) به یک نفر پول مىداد. مىگفت: پول نزد تو باشد. اگر دیدى دو نفر مسلمان با هم دعوا کردند، اینها را با پول من صلح بده. هرچیزى که تفرقه مىآورد حرام است. هرچیزى که محبت مىآورد لازم است. دست دادن، سلام کردن، سوغاتى بردن، احوالپرسى، عیادت، هرکارى که محبت را زیاد مىکند مستحب است. هرکارى که محبت را کم مىکند حرام است. اسلام براى اینکه تنازع و نزاع نباشد خیلى اهمیت قائل است.
- دو عبدند : عقل و پیامبر هر دو عبدند، برخى به آن دو خیانت مىکنند: پیغمبر هم به ما دستوراتى داده پیغمبر هم عبد است و «اشهد أن محمدا عبده » و پس یکى از عبدها پیغمبر است و یکى از عبدها عقل است ، چون ما حدیث داریم ما دو تا حجت داریم دو تا فرمانده داریم یکى پیغمبر بیرونى، یکى پیغمبر درونى، به عقل مى گوئیم این کار را بکن مى کند این کار را نکن نمى کند، عقل به ما دستور مى دهد رسول هم به ما دستور مى دهد،
- عقل و رسول هر دو عبدند و ما بله قربان گوى این دو هستیم اگر ما هم خیانت بکنیم به عقلمان خیانت کنیم به رسولمان با اینکه عقل داریم عقل ما را نجات نمى دهد «فَلَمْ یُغْنِیا» (تحریم/ 10) پیغمبر دیگر به درد من و شما هم که خیانت به عقل کنیم یا خیانت به وحى کنیم عقل و وحى هم دیگر به درد ما نمى خورند حالا این کلى بود عقل شما مى گوید سیگار بد است مى فهمید سیگار بد است همه آنهایى که سیگار مى کشند مى دانند بد است عقل مى گوید نکش خیانت به عقل درونی وبیرونی مى کنید!!!
- زغال دو نفره : مرتجع مثل زغال دو نفره است : یک قصهاى دارم براى زغال!!! یکنفره و دونفره است، یک کسى رفت زغال بخرد، گفت: زغال کیلویى چند است؟ گفت: زغال یکنفره مىخواهى یا دونفره؟ گفت: زغال یکنفره کیلویى 20 تومان است و زغال دونفره کیلویى 10 تومان، این مشترى گیج شد که یعنى چه؟ گفت: زغال یکنفره این است که وقتى روشن کردى تا آخر زغال مىسوزد و
- دو نفره این است که وقتى بر قلیان گذاشتى، یکنفر هم باید بادش بزند. یکى قلیان بکشد و یکى هم بادش بزند. تا بادش نزنى خاموش مىشود. خیلى از مردم زغال دونفرهاند یعنى اگر چنین کرد (بادش زدى) انقلابىاند دو روز امام صحبت نکند و راهپیمایى نباشد و چهار روز شهید ندهند، شل میشوند؟ و معناى مرتجع همین است. مانند کش حالت ارتجاعى دارد یعنى زور که آمد مىبردش جلو تا زور را برداشتى مىآید سرخانه اول، این را حالت ارتجاعى مىگویند. یعنى زور که آمد جلو مىرود زور که رفت سر خانه اول مىآید. اینها که زور نباشد برمى گردند این ها چه مىشوند؟ مرتجع!
- دو پهلو : بعضى آدمها ها دو پهلو بازى مىکنند : قرآن مىفرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ» (توبه/ 50) اگر گندم هایتان خوب شد آنها ناراحت مىشوند و گندمهاى شما را آتش مىزنند و اگر کارخانه هایتان راه افتاد ناراحت مىشوند و فورى به هزار عنوان اعتصاب درکارخانه بوجود مىآورند. اگر به مردم خیرى رسید «تَسُؤْهُمْ» غمزده مىشوند «وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصیبَهٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْل» (توبه/ 50) اما اگر یک مصیبت به شما وارد شد، مىگویند: خوب است که قبلًا کوزه خودمان را آب کردیم. اینها افرادى هستند که دو پهلو بازى مىکنند. مىگویند: یک جورى بازى کنیم که اگر گل کرد ما پیدایمان شده باشد. ما دستمان بند باشد. امااگر یکبار ضربه ای وارد شد، بگوئیم ببینید ما هنوز هم پابند به ما قبلیم . همیشه دو دوزه بازى مىکنند. «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصیبَهٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْل» (توبه/ 50)
- دو دانشمند : درسى از دو دانشمند و فقیه بزرگ : یکى از علماء ما بنام شیخ مرتضى انصارى از خوزستان است که طلبه نجف بود. یکى از دانشمندان بزرگ و از فقهاى زبردست که از صد سال پیش تا حالا تمام فقهاى ما از کتاب شیخ استفاده کردهاند و حتى میگفتند هر کس بتواند کتاب شیخ را بفهمد و درس بدهد مجتهد و فقیه است. ایشان بعد از آنکه فقیه رسمى و مشهور آن زمان از دنیا رفت، آمدند در خانه ایشان و گفتند تو باید مسئولیت را بگیرى و تو مرجع تقلید هستى. ایشان گفت والله در مازندران یکى هست که سوادش از من بیشتر است، چون یکزمانى که ما هر دو طلبه بودیم و با هم درس مىخواندیم ایشان از من بیشترمى فهمید، نزد ایشان بروید. مقام مرجعیت را به او واگذار کرد. رفتند پهلوى آن عالمى که در مازندران است گفت بله من از او بهتر مىفهمیدم اما آن زمانى که نجف بودیم، بهتر مىفهمیدم. من الآن چند سال است آمدهام مازندران و مطالبم فراموش شده و او مطالبش تازه است دو مرتبه مقام را به او واگذار کردند.ما دلمان مىخواهد ان شاءالله در ایران از این گونه افراد بیشتر داشته باشیم و بیشتر پیدا شود وبرایمان مشهود باشد و اگر از این افراد درمجلس ودولت پیدا شود امور مملکت سریعتر به سامان میرسد والگوی جهان اسلام می گردد ان شا الله که چنین باشد ؛ آدم بتواند روى این ها خیلى تبلیغات کند.
- دو عامل انحراف:- ایمان سطحى و محیط دو عامل انحراف است : دلیل اول : ساحران قبل معجزه موسی مرید فرعون بودند ونگفتند که اگر ما را تکه تکه کنى، دست از خداى موسى بر نمىداریم. البته کسى که ایمانش سطحى باشد، زود بر مىگردد. اگر انسان ایمان عمیق داشته باشد، پاى کار مىایستد چون خانوادههاى شهدا بیش ترین شهید را مىدهند ، با انقلاب بودهاند و هستند و خواهند بود. ما خانمی را داریم که یازده شهید داده است. الآن هم محکم پای انقلابش ایستاده وحاضر مىشود و هیچ شکایتى هم ندارد. (البته انتقاد مانعى ندارد.) ولی یاران حضرت موسی چون ایمانشان سطحى بود از انقلاب به ضد انقلاب تبدیل شدند و خدا را رها کرده، سراغ گوساله رفتند.
- و اما دلیل دوم عامل انحراف : محیط بت پرستى اثر گذاشت. وقتى حضرت موسى و امت بنى اسرائیل از رود نیل عبور کردند و به آن طرف رفتند و دیدند که آن طرف همه بت پرستند، هم رنگ محیط آنها شدند و به سراغ بت رفتند.
- دو خبرنگار نمونه : امام سجاد و حضرت زینب دو خبرنگار کربلا : امام حسین (علیه السلام ) هنگام رفتن به کربلا دو خبرنگار با خود بردند، یکى مرد با نام امام زین العابدین (علیه السلام ) و یکى زن با نام حضرت زینب (س) و بچههاى کوچک نیز بعنوان ضبط صوت و نوار و فیلم همراه حضرت بودند تا صحنه را ببینند و با چشمانشان فیلمبردارى کنند. على اصغر را هم بعنوان امضاى با ارزش کوچکى براى نامه بزرگش به همراه برد تا مهر او باشد. على اصغر کوچک بود ولى شهادت ایشان سندى بر وحشى بودن بنى امیه بود.
- دو وسیله آزمایش : خیر و شر هر دو وسیله آزمایش هستند : نگو اگر به من داده است، لابد من آدم خوبى هستم، دادهها امتحان است. آنهایى که مىگیرد هم امتحان است. همینطور که انسان به ندارى آزمایش مىشود، به دارایى هم آزمایش مىشود. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» (انبیاء/ 35) شر و خیر هر دو وسیلهى آزمایش هستند. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» (بقره/ 155) ابزار آزمایش، ترس، گرسنگى، ندارى، کم محصولى، کم درآمدى ابزار آزمایش است. اموال و اولاد فتنه هستند. همهى خوشىها وسیلهى آزمایش هستند. یک بار به تومى دهد تا ببیند چه مىکنى؟ یک بار هم مىگیرد تا ببیند چه مىکنى؟
- دو شیوه برخورد با رمضان : نشانهى آدم بد بخت این است، تا ماه رمضان مىآید، مىگوید: واى، ماه رمضان آمد. تا ماه رمضان تمام مىشود، مىگوید: «جان» اصلًا از تمام شدن ماه رمضان لذت و از آمدنش عزا مىگیرد. اما امام حسین چگونه بود؟ امام حسین از ماه رجب، به استقبال رمضان مىرود و رجب و شعبان را روزه مىگیرد. ماه رمضان عید اولیاء خدا و بهترین ماه هاست «وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ» روزهایش بهترین روزهاست. «وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِى» شب هایش بهترین شب هاست «وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَات» ساعاتش بهترین ساعتهاست «هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّهِ» در این ماه خدا شما را به مهمان خانهاى دعوت کرده است که میزبان خود اوست. سالن پذیرایى مساجد، وسیلهى پذیرایى گرسنگى است.
- دو پرستار نمونه : فاطمه زهرا و زینب کبرى دو پرستار نمونه : زینب کبرى در کربلا پرستار حضرت سجاد بود. نه تنها پرستار بود بلکه سرپرست بچههاى شهدا و بچههاى امام حسین و خاندان اسیران هم بود. پرستارها باید بدانند که همکارشان فاطمهى زهرا بوده است. به حضرت فاطمه (سلام علیها ) خبر دادند که پدرت در جنگ است. فاطمهى زهرا، چهارده زن دیگر را هم صدا کرد، خودش هم پانزدهمین نفر بود و به طرف جبهه حرکت کردند. فاطمهى زهرا زنها را برد و زنها زخمهاى مجروحین را مىبستند. فاطمه زهرا شروع به بستن زخمهاى پدر کرد، هر کارى کرد خون بند نیامد، فاطمهى زهرا حصیر را آتش زد و با خاکستر آن حصیر جلوى خون را گرفت. فاطمهى زهرا در زمانى که پدرش خندق مىکند، در کنار خندق نان برد و به پدرش مىداد. پدر گفت: این نان از کجا آمده است؟ حضرت زهرا گفت: نانى براى بچه هایم پختهام، چون دیدم شما مشغول کندن خندق هستید عوض بچههاى کوچکم، براى شما آوردهام. پیغمبر نان را گرفت و فرمود: سه روز است که پدرت نان نخورده است.
- دوپرستار نمونه : یک بار فاطمهى زهرا وقتى حضرت امیر را دید که از جنگ برگشته و زخمى شده است، شروع کرد زخمهاى امیرالمؤمنین را بست، به او دلدارى مىداد و او را تشویق مىکرد و مىگفت: که خوب شد به جبهه رفتى. یک بار هم پیغمبر و حضرت على، هر دو بزرگوار زخمى شده بودند، فاطمهى زهرا شمشیر خونى هردو عزیز را شست و باز اینها را تشویق مىکرد. چون زینب کبرى هم در کربلا پرستار بود. ارزش شغل را در نظر بگیرید که شغل ارزش انسانى دارد.
- 3- دو زن با دو شخصیت : «ابولهب» هم عموى پیغمبر بود. قرآن مىگوید: «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/ 1) عموى پیغمبر است اما خدا مىگوید: «دستش قطع شود». از همین آیه مىفهمیم که قرآن نور چشم بازى و پارتى بازى نیست. زن عمویش چیست؟ مىگوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/ 4) «حطب» یعنى «هیزم». یعنى خانم ابولهب در تارکى هیزم و تیغ جمع مىکرد و جلوى پاى پیغمبر مىریخت تا به پاى پیغمبر برود و کیف مىکردند. یک زن عمو نان مىپزد، یک زن عمو تیغ جلوى پاى پیغمبر مىریزد. یک عمو بهترین یار پیغمبر است و یک عمو کارشکن است. فاطمه بنت اسد زنى بود که حضرت رسول هر وقت خسته مىشد به خانهى او مىرفت و استراحت مىکرد. این زن تا توان داشت به اسلام خدمت کرد.
- دو نمونه از قضاوت حضرت على (علیه السلام ) : وقتى قضاوت مىکرد و طرف رو نمىکرد با چه فوت و فنى حرف را از دهان طرف بیرون مىکشید. دو نفر وسط کوچه با هم گلاویز شدند یکى گفت: تو نوکر من هستى، آن یکى گفت: تو نوکر من هستى. رفتند پیش امیرالمومنین (علیه السلام ) و هرچه خواست راستش را بگویند نگفتند فرمود: خیلى خوب یک دیوارى بود دو تا سوراخ زد بر روى دیوار مثل لوله بخارى که دیوار را سوراخ مىکنند براى اینکه لوله بخارى را رد کنند. سر هر دو نفرشان را در هر کدام از سوراخها قرار داد سر هرکدام یک طرف و بدنش طرف دیگر. بعد به یک نفر گفت: فلانى شمشیر دست گیر و گردن غلام را بزن، ناگهان آن که غلام بود خودش گردنش را بیرون کشید فرمود خیلى خوب تو غلامى یعنى حرف را با قلاب زیرکى مىکشید.
- دو نمونه دیگر از قضاوت حضرت على (علیه السلام ) : یک نوزاد خوشگل و شیرین و کوچولویى بود دو تا مادر. یکى گفت: این فرزند من است و آن یکى گفت مال من است حالا نمىدانم چطورى شده بود ولى یک چیزى شبیه زایشگاه بود که بچهها با هم قاطى شده بودند یا نه این زن دلش مىخواست بچه مال او باشد. هرچه حضرت على (علیه السلام ) خواست از اینها حرف بکشد، نشد. حضرت فرمود: خیلى خوب الان بچه را نصف مىکنم و به هردوى شما مىدهم. شمشیر را گذاشت روى سر بچه که نصف بشود، تصمیم گرفت بچه را نصف کند (البته تصمیم مصنوعى بود) یک مرتبه آن که مادر بود گفت: نه، نه بده به او، فرمود: ها! تو مادرى مىدهم به تو، چونکه مادر دلش مىسوزد مىگوید من از حق مادرىام مىگذرم بچهام کشته نشود. «وَ لَا یُشْرِفُ نَفْسَهُ إِلَى طَمَعٍ» طمع او را هل ندهد.
- دو رحمت : در سوره حمد مىگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم» بعد مىگویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعَلَمِین» (فاتحه/ 2) دو مرتبه مىگویید: «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» (فاتحه/ 3) از این چه مىفهمیم؟ یعنى تربیت بین دو رحمت است. یعنى کسى که مىخواهد مسئول تربیت مردم بشود، خداوندى که مردم را تربیت مىکند، تربیت بین دو رحمت است. «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» مىگوید: «رَبِ الْعَلَمِین» یعنى کلمه «رَبّ» بین دو تا «رحمن» و «رحیم» است. یعنى «رَبّ» بین دو رحمت است. بچهات را مىخواهى تربیت کنى باید با رحمت باشد. با محبت باشد.
- دو قلعه محکم : توحید و امامت، دو قلعه مستحکم الهى : هنگامى که امام رضا علیه السلام در حال گذر از شهر نیشابور بود، علاقمندان گرد آن حضرت را گرفته و تقاضاى حدیثى کردند. امام حدیث معروف سلسلة الذهب را که از پدر خود و پدرش از پدرش تا پیامبر علیهم السلام و او از جبرئیل و او از خداى متعال شنیده بود، این چنین بیان فرمود: «کلمة لااله الّا اللّه حِصنى فمَن دَخل حِصنى أمن من عذابى» توحید قلعه محکم من است که هر در آن وارد شود، از عذاب من ایمن خواهد بود. آنگاه امام فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» توحید با شروطش قلعه الهى است و من یکى از آن شروط هستم.امام رضا علیه السلام در اینجا میان توحید و امامت رابطه شرط و مشروط بر قرار نمود، همان رابطهاى که میان نماز و وضو است. یعنى بدون امامت پاى توحید مىلنگد و مادامى که توحید مطرح است رهبرى معصوم هم مطرح است،
- توحید . ولایت : آن هم رهبرى زنده و شاهد. در این حدیث امام رضا علیه السلام توحید را قلعه مستحکم الهى دانست و در حدیثى دیگر، پیامبر گرامى، ولایتِ على علیه السلام را قلعه ایمن از عذاب شمرد و فرمود: خداوند متعال مىفرماید: «ولایة علىّ بن ابیطالب حصنى فمَن دخل حصنى أمن مِن عذابى» ولایت و پذیرش رهبرى على بن ابیطالب علیه السلام قلعه من است که هر که وارد آن شود، از عذاب من ایمن است با توجّه به این دو روایت، توحید و ولایت دو قلعه محکم الهى هستند که در کنار هم و با هم مایه ایمنى از عذاب خدا مىباشند.
- دو نمونه از ثروت : دو نمونه از ثروتمندان در قرآن در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مکنت مطرح شده؛ یکى حضرت سلیمان علیه السلام و دیگرى قارون که یکى سرمایه و ثروت را از آنِ خدا مىدانست و آن را وسیله وصول به رضوان خدا قرار داد و دیگرى سرمایه را از آنِ خود مىدانست و آن را وسیله عیاشى و زرق و برق دنیا قرار داد. بینش حضرت سلیمان علیه السلام در مورد سرمایه و مکنت این است: «هذا من فضل ربى لیبلونى ءاشکر ام اکفر» «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مىآورم یا کفران مىکنم.» حضرت سلیمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقیر درگاه او مىداند. ولى سرمایهدار دیگر بنام قارون که ثروتهاى زیادى انباشته وقتى حضرت موسى علیه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زکات اموالش را مىکند، او قارون با کمال غرور مىگوید: «إنّما اوتُیتُه على عِلمٍ عندى»
- دو درس بزرگ : بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (یونس، 39) بلکه (حقّ آن است که) چیزى را که به شناخت آن احاطه نداشتند دروغ پنداشتند، در حالى که سرانجام و حقیقت و باطن آن هنوز بر ایشان روشن نشده است. کسانى که پیش از آنان بودند نیز همین گونه تکذیب کردند. پس بنگر که سرانجام ستمگران چگونه است. امام صادق علیه السلام فرمودند: از دو آیهى قرآن دو درس بزرگ مىآموزیم: الف) تا علم نداریم، حرفى نزنیم. «الم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ان لایقولوا على اللَّه الّا الحقّ» ب) تا علم نداریم، حرفى را ردّ نکنیم. «بل کذبّوا بما لمیحیطوا بعلمه» همین آیه.
- دو منبع نیروبخش معنوى : اتْلُ مَآ أُوْحِىَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (عنکبوت، 45) آنچه را از کتاب (آسمانى قرآن) به تو وحى شده تلاوت کن و نماز را بهپادار، که همانا نماز (انسان را) از فحشا و منکر باز مىدارد و البتّه یاد خدا بزرگتر است و خداوند آنچه را انجام مىدهید مىداند. در این آیه خداوند به پیامبرش دستور تلاوت قرآن و نماز را در کنار هم داده و این به خاطر آن است که قرآن و نماز دو منبع نیروبخش مىباشند. خداوند که به پیامبرش از یک مسئولیّت سنگین خبر مىدهد، «انّا سنلقى علیک قولًا ثقیلًا» به او مىفرماید:
- نماز وقرآن : براى انجام این مسئولیّت سنگین، از دو منبع نیروبخش کمک بگیر: یکى تلاوت قرآن. «و رَتّل القرآن ترتیلا» و دیگرى نماز شب. «انّ ناشئة اللیل هى اشدّ وَطاً و أقوم قیلًا» البتّه علاوه بر این آیه، نماز و قرآن، بارها در کنار هم آمده است؛ از جمله: «یتلون کتاب اللّه و اقاموا الصلاة» و «یمسّکون بالکتاب و اقاموا الصلاة»
- دو عمل در کنار یکدیگر تکرار جمله «اطیعوا» نشان آن است که پیامبر دو شأن دارد: یکى بیان وحى الهى؛ «اطیعوا اللّه» و دیگرى دستورات حکومتى؛ «اطیعوا الرّسول». در قرآن به مواردى برمىخوریم که دو دستور از طرف خدا در کنار یکدیگر ذکر شده است و باید هر دو دستور اجرا شود وعملکردن به یکى از آن دو کافى وقابل قبول نیست،
- دو دستور اجرا شود : از جمله:1. ایمان و عمل. «آمنوا و عملوا الصالحات» 2. نماز و زکات. «اقیموا الصلاة و آتوا الزّکاة» 3. تشکّر از خداوند و والدین. «أن اشکر لى و لوالدیک» 4. اطاعت از خدا و رسول. «اطیعوا اللّه و اطعیوا الرّسول» که در این آیه آمده است.
- قرآن داراى دو نزول است؛ یکبار در شب قدر به صورت دفعى بر پیامبر نازل شد، انّا انزَلناه فى لیله القَدر و بار دیگر به صورت تدریجى و در مدّت 23 سال نازل شده است، نزّل الفرقان همان گونه که در جاى دیگر قرآن مىخوانیم: وقُرآناً فَرَقناه لِتَقرأه على النّاس على مُکثٍ و نزّلناه تن- زیلا ما قرآن را قطعه قطعه فرستادیم تا بتدریج بر مردم بخوانى.
- دو چهرگى : وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ «14» و چون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند: ما (نیز همانند شما) ایمان آوردهایم. ولى هرگاه با (همفکران) شیطانصفت خود خلوت کنند، گویند: ما با شما هستیم، ما (اهل ایمان را) مسخره مىکنیم.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۱۰/۱۷