کتاب چرا...پنج أَ فَلا تَعْقِلُونَ نمیاندیشید !؟ پژوهش و اندیشه.. و معلم ارزش دارد. و وقتى من او را مىبینم مىگویم «روحى له الفداء» شاگرد حاضر است جانش را براى او فدا نماید.
جمعه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۵۲ ب.ظ
- بسم الله الرحمن ارحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
کتاب چرا...پنج أَ فَلا تَعْقِلُونَ نمیاندیشید !؟ پژوهش و اندیشه
- چگونه مىتوان فضایى را براى نشاط علمى در جامعه ایجاد نمود؟
نشاط علمى ایجاد کنیم
- نشاط علمى: بچههاى دبیرستانىهاى ما وقتى سال تحصیلى تمام مىشود کتاب را دور مىاندازند وقتى سرد است آنرا زیر خودشان مىگذارند. وقتى گرم است بادبزن مىکنند اینها نشاط علم ى ندارند.
- براى کارهایمان ارزش قائل نمىشویم. امام على (علیه السلام ) مىفرماید متقى چند تا صفت دارد یکىاش کسى است که نسبت به علم حرص بزند.
- ارزش علم و معلم و نشاط علمى : خیلىها کتابخانه دارند و سواد ندارد و خیلىها سواد دارند ولى کتاب ندارند. حاج احمد آقا فرزند امام مىگفت: یاد ندارم که پدرم بیش از 200 کتاب داشته باشد، امام مرجع تقلید است.
- اما من چندهزار جلد کتاب دارم، ولى سواد ندارم. اصولا آدمهاى بى سواد سروصداى بیشترى دارند و مثل طبل تو خالى هستند. مثل مشکى که آب کم دارد یا پول خرد که صداى بیشترى دارند ولى هزار تومانى صدا ندارد. ارزش به این است که انسان چه کرده و مىکند و چقدر درس خوانده و رفیقش چه کسى است.
- حدیث داریم با کسى که زیاد جک مىگوید و تو را مىخنداند، رفیق نشوید بلکه با کسى رفیق شوید که عیبهاى شما را بگوید. نه کسى که مىگوید تو خوبى و عیب هایت را نمىگوید. اگر محبت باشد این آموزش و پرورش به کجا مىرسد.!؟
- ارزش علم (حکایت) میرزاى شیرازى از مراجع تقلید بود در حال احتزار بود. هر چه گفتند: فلان رییس جمهور از فلان کشور کسى را براى عیادت فرستاده است. چشمش را باز نکرد. هرچه گفتند: از طرف شاه ایران کسى براى عیادت آمده است، چشمش را باز نکرد. یک نفر گفت: اگر مىخواهید بدانید که ایشان چقدر معلم خوبى است یک سوال علمى از او بپرسید. تا سوال کردند چشمایش را باز کرد و در همان حال احتزار جواب داد. در همه شاگردها اثر گذاشت که رییس جمهور و شاه پیش او بزرگ نیستند. اما علم پیش او بزرگ است.
- معلم دلسوز : روز انتخابات یک خربزه فروش داد مىزد که ما به فلانى راى مىدهیم. و در شهرى براى کاندیداى محلى با بلندگو تبلیغ مىکرد. از او پرسیدند چرا براى او تبلیغ مىکنى. گفت چون او مىآید و خصوصى به فرزند من که رفته جبهه وپایش زخمى است درس مىدهد، هفتهاى دو روز و مجانى تا درسش عقب نیفتد و پسر من ناراحت درسش نباشد. من هم ماشین خربزه فروشىام را مىفروشم تا ایشان به مجلس راه پیدا کند. معلم باید سوز داشته باشد. تا نشاط همراه بیاورد
- ارزش عمر به علم است : ما استادى در قم داریم که من خیلى به او احترام مىگذارم، چون وقتى در قم بودیم زن ایشان از دنیا رفت ولى وقتى زنش را براى دفن به قبرستان مىبردند در نیمه راه برگشت و آمد سر کلاس و از طلبهها پوزش خواست به دلیل دیر رسیدن. و مىگفت که نمىبایست عمر و وقت شما با تعطیل کردن کلاس تلف مىشد.
- و این معلم ارزش دارد. و وقتى من او را مىبینم مىگویم «روحى له الفداء» یعنى خدا جان من را فدایش کند. و اگر تمام وجود معلم سوز و عشق باشد، پدر شاگرد ماشینش را مىفروشد و شاگرد حاضر است جانش را براى او فدا نماید.
- نشاط علمى: ما باید نشاط علمى داشته باشیم. نه اینکه هر وقت امتحان داشتیم برایمان روز بدى باشد و هر وقت بازى داشتیم برایمان روز خوبى باشد.
- علم نشاط می آورد : حدیث از پیامبر داریم که «روزى که من درس نخوانم روز بدى است و آن روز که به علم من اضافه نشود برکت ندارد.»
- صرف مال برای کسب علم : افراد نزد پیامبر مىآمدند و سؤال علمى مىپرسیدند. آیه نازل شد که دیگر کسى حق سؤال علم ى خصوصى به صورت نجوا ندارد. و هر که مىخواهد چیزى بیاموزد، یک درهم به فقیر بدهد و بعد بیاید سؤال بپرسد. و تا پولى شد همه گفتند ما سوالى نداریم و آمدیم خدمت پیامبر سلام عرض کنیم و تنها على بن ابیطالب (علیه السلام ) ماند و براى سؤال یک درهم مىداد و مرتب سؤال مىپرسید.
- ارزش علم بهتر از : چه اشکالى دارد که به جاى کفش و دوچرخه و لباس نو انسان به فکر کتاب نو و علم آموزى ونو آوری باشد.
- نشاط علمی از استاد مرتضی مطهری، در رابطه باعوامل موثر در نشاط علمی زمان امام صادق (ع) میفرمایند:
- " در زمان امام صادق (علیه السلام )، نشاط علمی فوق العادهای پیدا شد و همان نشاط علم ی منشا شد که" جنگ عقاید" داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند."
- سه عامل موثر در نشاط علمی زمان امام صادق (علیه السلام) است که در اینجا بیان می گردد، عبارتنداز:
- 1. محیط آن روز اسلامی یک محیط صد در صد مذهبی بود و مردم تحت تاثیر انگیزههای مذهبی بودند.
- 2. نژاد های مختلف وارد دنیای اسلام شده بودند که اینها سابقه فکری و علم ی داشتند.
- 3. عامل سوم که زمینه را مساعد میکرد" جهان وطنی اسلامی" بود، یعنی اینکه اسلام با وطنهای آب و خاکی مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامی تعبیر میکرد که هر جا اسلام هست آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادی تا حدود بسیار زیادی از میان رفته بود، به طوری که نژادهای مختلف با یکدیگر هم زیستی داشتند و احساس اخوت و برادری میکردند.
- یکى از علما را دیدم، یک آستینش کوتاه است، یک آستینش بزرگ است. گفتند: چرا یک آستینش بزرگ است؟ گفت: براى این که هرجا مىخواهم بروم کتابم را در آستینم جا بکنم. خلاصه نشاط علمى و عشق به علم مسئلهاى است که در ما نیست. براى همین ما شب امتحان درس مىخوانیم. به خاطر ارزش علم باید درس بخوانیم، از اینکه چیزى را مىفهمیم باید لذت ببریم.
- خاطرهاى از دوستدار علم .یک قصه از میرحامد حسین هندى برایتان بگویم:
- میرحامد حسین هندى یک کتاب مىخواست. از هند به یکى از علم ا در نجف نامهاى نوشته است، که من کتابى مىخواهم، بیست سال گشتهاند تا چنین کتابى را پیدا کردند و برایش به هند فرستادند. ما گاهى وقتها مىخواهیم یک مسئلهاى را پیدا کنیم فقط باید بلند شویم، مىگوییم حال نداریم بلند شویم، ولش کن.
- در میان مکه و مدینه یک روستایى به نام رابوقه است، حاجىها که به مکه مىروند معمولًا آن جا مىایستند و چاى مىخورند. میرحامد حسین در هندوستان کتابى مىخواست، گفتند: این کتاب را فقط فلان عالم دارد آن هم در رابوق است.
- نامه مىنویسد که این کتاب را به ما قرض بده. بعد آن نمىدهد. از هندوستان به قصد مکه به مکه مىآید. بعد از اعمال حج به رابوق مىآید. لباسش را عوض مىکند و پهلوى آن عالم مىرود. نمىگوید: من همان هستم که برایت نامه نوشتم. بعد از احوالپرسى یک خورده بحث علم ى مىکند، این عالم رابوقى خوشحال مىشود و میرحامد حسین را به خانهاش دعوت مىکند، او هم مىپذیرد. شب که مىخواهد بخوابد مىگوید: من خوابم نمىبرد مگر این که یک قرآنى، کتابى، چیزى مطالعه کنم.
- مىگوید: بفرما این هم کتاب خانه و بالاخره در کتاب خانه آن کتاب را پیدا مىکند و شب تا صبح از روى آن مىنویسد. یک چند شبى مهمان ایشان مىشود و شبها تا صبح کل کتاب را رونویسى مىکند. شب آخر که مىخواهد برود مىگوید: اگر من از کتابهاى شما مطلبى یادداشت کرده باشم شما راضى هستى؟ مىگوید: بله راضى هستم.
- بعد به هندوستان مىرود، ازهندوستان نامه مىنویسد، مىگوید: یادتان هست یک کتابى خواستم ندادید؟ من آن کسى هستم که با لباس مبدل از هندوستان به مکه آمدم، در رابوق مهمانت شدم. شبها در کتابخانهات خوابیدم و کتابها را رونویسى کردم و برگشتم.
- ببینید، این را مىگویند: عاشق علم . چطور حالا عزیزان ما عاشق جبهه هستند؟ حالا که ما توفیق جبهه نداریم، در علم خودمان را تأمین کنیم. ما الان کشورى داریم که این همه نعمت دارد اما براى کفن مردهشان باید از خارج از کشورشان کفن بیاورند.
- ما کمبود عالم و متخصص داریم. اگر کسى جبهه نیست، لااقل خوب درس بخواند. ما هر یک دقیقهاى که سر کلاس نشستیم، یک برادر در جبهه شهید مىشود. در مقابل این صحنهها یک خورده باید تعهدمان نسبت به علم زیاد بشود.
- کتاب را باید ببوسیم. در کلاس را باید ببوسیم. کتابهاى کهنه ما با کفشهاى کهنهى ما نباید یک جا باشد. برخورد ما با کتاب نسبت به ساعت مچى خیلى فرق مىکند. جوان ما ساعت مچى ندارد احساس مىکند کم دارد، ولى اگر کتاب نداشته باشد، احساس نمىکند کم داشته باشد، این ضعف را باید جبران کرد.
- خاطرهاى از میرحامد حسین هندى عاشق آموختن بود : میرحامد حسین هندى یک کتاب مىخواست. گفتند: فقط در مکه هست. به مکه مىرود، کتاب را مىخواهد بخرد، فقط اجازهى مطالعهى کتاب را به او مىدهند. مىرود از روى کتاب مىنویسد. مأمورین سعودى مىروند گزارش مىدهند که یک کسى آمده و از روى کتابها مىنویسد، پلیس مىآید که او را بگیرد، تصادفاً در حال خواندن همان صفحهاى بوده که مطالبش به نفع حکومت وقت آن جا بوده است. بعد مىگویند: نه بنویس عیب ندارد.
- بالاخره کتاب را مىنویسد، یک مقدار کتاب هم مىخرد و در صندوق مىگذارد و با کشتى عازم هند مىشود. کشتى طوفانى مىشود، ناخداى کشتى مىگوید: خطرناک است، باید یک سرى از اموال را بریزیم. در اموال مىخواستند صندوق کتاب را بیندازند، آقا مىگوید: من زحمت کشیدهام اینها را نوشتهام، مىگویند: چارهاى نیست، کتاب را مىاندازند، تا صندوق را در دریا مىاندازند یکى از بستگان میرحامد حسین هم خودش را در آب انداخت، یک دستش را به کشتى و یک دستش را به صندوق کتاب گرفت. همین طور تا یک مدتى صندوق را نگه مىدارد تا طوفان مىایستد. بعد صندوق کتاب را داخل کشتى مىبرند و از الطاف خدا این بود که آب داخل صندوق رفته ولى کتابها خیس نشده و فقط لب کتابها خیلى کم خیس شده است و هنوز آن کتابها در هندوستان وجود دارد.
- وقتى آقازادهى ایشان مىخواهد جان بدهد وصیت مىکند که من مىخواهم وسط کتابخانه جان بدهم. کتاب خیلى پیش ما تحقیر مىشود. روزنامهها را ببینید، به اتوشویى مىبریم و داخل آن کت و شلوار مىگذاریم. در آن گوشت مىگذاریم، سفرهاش مىکنیم، دستگیرهاش مىکنیم.
- بعد خواهم گفت: که بعداً چه کتابهایى ارزش دارد. بعضى جاها کتاب چاپ مىکنند تا مردم را بچاپند. چون بعضى از ناشرین حساب مىکنند که چه کتابى نان دارد. ممکن است کتاب دینى هم چاپ کنند ولى کتاب دینىاى چاپ مىکنند که نان داشته باشد. یک کسى مىگفت: چرا بعضىها مىگویند: دین. بعضىها که مىگویند: دین چون در دین نان است.
- عشق به کار در ما نیست. این بلاى ماست، دوم عشق به تحصیل در ما نیست. البته اخیراً این مسابقات بین المللى نشان داد ایرانى هوش دارد منتها این هوش را به کبریت نمىزند، پارچهاش بنزینى است، خودش به آن کبریت نمىزند، یعنى مغز مىکشه منتها از این مغز کار نمىکشه، ماشین سالم اما مسافر کشى نمىکند، حرام مىکند، هوش ایرانى خوب است،
- به جاى عشق به تحصیل عشق دیگرى بر من حاکم شد و لذا چشمم روى کتاب است اما فکرم کار نمىکند
- حال کار کم است، حال تحصیل کم است وگرنه مرحوم مطهرى 52 کتاب دارد. تمام تحصیلکردههاى دیپلم به بالا تصمیم بگیرند، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» تصمیم بگیریم هفتهاى یکى از کتابهاى مطهرى را بخوانم، 52 کتاب دارد مىتوانیم تمام کتابهاى مطهرى را بخوانیم، نشاط علمى کم است، نشاط کار کم است، نشاط عبادت هم کم است «وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعینَ» (بقره/ 45) نشاط عبادت کم است، ا
- گر یک مقدار نشاط تحصیلى، نشاط کار و نشاط عبادت در ما تقویت شود مملکت ما به حق مملکت نمونهاى است. خدایا خیلىها شهید شدند تا مملکت به اینجا رسید. ما را پاسدار خونشان قرار بده. رهبر ما، امت ما، نسل و ناموس ما، دین ودنیاى ما، مرز و بوم ما، حفظ بفرما، ایمان کامل، بدن سالم، فکر بلند، قلب پاک، رزق پاک، اولاد صالح، علم مفید، عمر با برکت، نیت خالص به ما مرحمت بفرما، کشور ما کشور حرکت، کشور تخصص، کشور نماز، کشور قرآن، کشور امام زمان که هست در این رشدها روز به روز رشدمان را تندتر بفرما. به امید اینکه برای مطالعه وقت گداریم برای نماز اول وقت گذاریم.
- شناخت عشق به تحصیل أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ مجادله/ 13.
- 1- شناخت عشق به تحصیل أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ مجادله/ 13.
- هر چه رویید از پی محتاج رست..... تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید.... از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود.....هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود.....هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست ..... تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک نازک گلو ..... کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو ..... تا شوی تشنه و حرارت را گرو
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۰۳/۲۰