نهج البلاغه متقین (خطبه همام) 15صبر واستقامت 2عفو انسان قدرتمند ارزش بیشتر دارد- عفوى زیبندهتر است، که: قدرت بر عقوبت در آن مورد بیشتر باشد، یعنى هر چه انسان قدرتمندتر باشد بر انتقامگیرى،
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 15- صبر و استقامت2-در این قسمت صبر و استقامت ؛ فضیلت در کتاب وسنت ؛ اقسام صبر؛ فلسفه صبر چیست ؛ طالوت کیست ، تجارت پرسود که پروردگار برای ضابرین فراهم ساخته. بیان شده ؛ مولود کعبه سیزدهم رجب الرمرجب تولد آجانم امیرالمومنین علی بن ابیطالب برکلیه شیعیان جهان کبارک باشد.
- 15- صبر و استقامت- صبر وا ایاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة، تجارة مربحة یسرها لهم ربهم. براى مدتى کوتاه در این جهان صبر و استقامت ورزیدند و راحتى بس طولانى بدست آوردند، تجارتى است پرسود که پروردگارشان بر ایشان فراهم ساخته.
- عفو انسان قدرتمند ارزش بیشتر دارد- و از اینجا روشن مىشود عفوى زیبندهتر است، که: قدرت بر عقوبت در آن مورد بیشتر باشد، یعنى هر چه انسان قدرتمندتر باشد بر انتقامگیرى، عفو کردن او ارزش بیشترى دارد، و از این روى مولاى متقیان على (علیه السلام) مىفرماید: «اولَى الناسِ بالعفوِ اقْدَرُهُم على العُقُوبة».
- صبر بر بلآیی که قدرت انتقام نیست -و اما نحوه دوم صبر ، در قسمت صبر در مصائب، صبر در برابر بلآیائى است که: انسان قدرت انتقام ندارد، در این موارد انسان باید قدرت یقین به خداوند و مقدّرات الهى را بالا برده، و با اتکاء به او صبر کند تا فرجى براى او رسد، صبر در این موارد صبر صد یقین را لازم دارد، رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) از خداوند مىخواهد: «اسألک من الیقین مایهون على مصائب الدنیا»:
«از تو یقینى را مىطلبم که مصائب دنیا را بر من سبک گرداند».در روایت دیگرى حضرت داود (علیه السلام) به فرزندش سلمان فرمود: از علائم متّقى سه چیز است:1- حسن توکل در آنچه به آن نمىرسد.2- حسن رضا در آنچه به آن مىرسد. 3- «حسن الصبر فیما فآت»: «حُسْن صبر در آنچه از او مفقود مىشود» یعنى اگر در حادثهاى عزیزى مثل فرزند و یا مالى از اموال را از دست داده، و صبر کرده، و جزع و فزع را به خود راه نداد، این نشانگر وجود شىء گرانبهائى به نام تقوى در درون او است.
- 2- صبر بر طاعت و عبادت- عبادتهاى سنگین را با خلوص نیّت انجام دادن و در این راه استقامت کردن کار کمى نیست، نیمههاى شب در زمستانى، یخ را شکستن و وضو گرفتن و به درگاه الهى روى آوردن و پیشانى پر غرور را به خاک مذلّت درگاه او سائیدن ؛ بى صبر و استقامت میسّر نیست، تداوم در عبادت و از کوره در نرفتن و احساس خستگى نکردن بى بردبارى میسور نیست، قبل از عبادت نیت را خالص کردن براى ربّ الارباب و اشتغال از غیر و احتراز از ریا در حین عمل و از سُمْعه و عجب بعد از عمل نیاز به صبر دارد.
- 3- صبر بر معصیت- عصیان و سرکشى نکردن به خداوند با این همه جاذبهها و کششهاى عوامل گناه، آسان نیست، جاذبه زنان زیبا، جاذبه مال حرام و مقام و جاه نامشروع مقاومت لازم دارد، اگر نیروى دافعه و بازدارندهاى در میان نباشد، انسان جذب این انسان رباهائى مىشود، که باید گفت میدان و حوزه جاذبه و کشش آنها به قدرى زیاد است که: بسا افراد بسیار مهذّب و عبّاد 70 ساله را هم به دام خود کشیده و جذب مىکند، چنانچه در وقایع تاریخى منعکس است.
- صبر بر گناهان مأنوس _ باید دانست که هر چه انسان بر معصیتى متعود و معتاد گردد ترک آن مشکلتر است زیرا عادت و انس و الفت گرفتن با معصیتى پشت به پشت هوا و هوسها داده، و مسلماً غلبه بر این دو مشکلتر از غلبه بر معصیتى است که هنوز انسان با آن انس نگرفته، و به آن عادت نکرده است، گناهان زبان مثل دروغ و غیبت و سخنان بیهوده و آمیخته با استهزاء و سخریّه که موجب آزار دیگرى مىشود، از جمله گناهانى است که انسانها با آن بسیار مأنوس بوده، و حتى نُقْل مجالس خود کردهاند از همین روى ترک اینها مشکلتر است
- صبر و فرار از معاصی _ این، گناهانى است که سرچشمه آن قلب است مثل فکرهاى غیر صحیح و وساوس و بدگمانى و سوءظن به غیر که قرآن فرمود: «اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»: «از بدگمانیها بسیار دورى گزینید، زیرا که بعضى از آنها گناه و معصیت است» دشوارى مبارزه در برابر اینگونه گناهان از این رو است، که: مثل دروغ و غیبت مخاطبى را لازم ندارد، و از این رو انس گرفتن با اینگونه معاصى آسانتر از غیر آن است، براى فرار از این معاصى باید دل را به درگاه الهى سپرد، باید به غیر از فکر او جاى خطور اندیشهاى در آن نباشد، اگر فکر الهى بر اریکه دل جلوس کرد جاى جولان براى افکار پریشان نیست، اندیشه الهى جهت دهنده افکار پریشان به مبدأ واحد است، اگر بر این امر استقامت شد، مسلماً انس با اینگونه گناهان از بین رفته و در نتیجه کنترل تمامى اعضاء به دست عقل سادهتر انجام مىپذیرد.
- صبر با ذکر خدا - از جمله صبر بر معاصى صبر بر نعمت است، انسان باید در رفاه و نعمت و در مال و جاه و کثرت عیال و فرزندان خود حدّ متعارف را برگزیده، و بر آن صبر کند زیرا، نفس انسانى دائماً در صدد زیاده طلبى است، و به تعبیر قرآن: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى- أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»: «انسان وقتى خود را مستغنى دید ظغیانگر مىشود» اگر انسان مُمَحّض در آسودگى و آسایش شد و خود را بىنیاز احساس کرد، طغیانگرى کرده و راه عصیان مىپوید و از همین روى قرآن کریم دائماً تذکر مىدهد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، مشغول نکند شما را، اموال و اولادتان از ذکر خدا» امان از وقتى که انسان جلو خود را باز ببیند، چهها که نمىکند! اینگونه صبر همان صبر «عمّا تحب» است که در کلمات مولى در کتاب شریف نهجالبلاغه آمده است:«الصبر صبر انِ صبر عَلى ما تَکْرَهُ وَ صبر عَمّا تُحِبُّ»:
- «صبر بر دوگونه است: 1- صبر بر آنچه کراهت دارى (که شامل صبر بر مصیبتها و امور مخالف طبع مثل میل به عدم سر به سجده گذاردن و سخت بودن عبادت بر نفساست). 2- صبر از آنچه دوست مىدارى (که شامل صبر بر معاصى و امورى است که نفس به آن میل دارد» پس با صبر خود حدّ متعارف و متعادل خوشى را حفظ کن، و این جمله را به خاطر بسپار «زیادهروى در خوشى موجب مرگ خوشى است».براساس اینکه صبر در معصیت مشکلتر از صبر در مصیبت و آن مشکلتر از صبر در عبادت است، در منابع اسلامى براى دارنده صبر در مصیبت «متصبر » (از باب تفعّل) و براى دارنده صبر در معصیت از باب مفاعله که اسم فاعل آن «مصابر» است، و براى دارنده صبر در عبادت «صابر» (از ثلاثى مجرد) استعمال شده است.ابن مسکان از امام صادق (علیه السلام) سؤال مىکند که: «جُعِلتُ فِداک و مَا الصابرون و ما المتصبر ون؟ قال الصابرون على اداء الفرائض و المتصبرون على اجتناب المحارم»:«فدایت شوم، صابرون و متصبرون چه کسانى هستند؟ فرمود: صابرون کسانى هستند که صبر بر انجام واجبات مىکنند، و متصبر ون کسانى هستند که دورى از محرمات مىکنند».
- و در روایتى دیگر از آن حضرت در ذیل قول خداوند متعال: «اصبر وا وَ صابِرُوا» رسیده: «اصبروا على الفرائض و صابروا على المصائب» (صبر کنید بر واجبات و صبر کنید بر مصیبتها).صابر به معنى استقامت کننده است و مصابر نوعى صبر است که با شدت و سختى همراه است، «مصابره» از باب مفاعله را در مواقعى که دو نفر در کار باشند، و به اصطلاح بین الاثنین باشد، استعمال مىکنند و این نشان مىدهد که مصابره چون مقاومتى به موازات مقاومت انسان از طرف دیگر وجود دارد، غلبه مشکلتر است، در ذیل آیه فوق در سوره آلعمران زمخشرى در تفسیر کشاف گوید: «المصابرة: باب من الصبر ذکر بعد الصبر على ما یجب الصبر علیه تخصیصا لشدته و صعوبته»: «مصابرهنوعى از صبر است و خداوند متعال (صابروا) را که بعد از (اصبر وا) و بعد از صبر بر آنچه صبر بر آن واجب است ذکر کرده، تا شدت و سختى مصابرة (باب مفاعله) را برساند».
- «متصبر » کسى است، که: صبر بر او مشکلتر است، ماده تفعّل را در جائى بکار مىبرند، که: شخص با تکلف و زحمت بخواهد امرى را بر خود هموار کند، در صبر بر معاصى مقابله کنندهاى همچون هواهاى نفسانى با تمام قوا در برابر انسان است و صبر یا مصابره کافى در غلبه بر آنها نیست، بلکه صبرى لازم است که بتوان بر آنها غلبه کرد، و در نهایت باید متصبر بود، یعنى اگرچه غلبه مشکل است ولى باید زحمت آن را به جان خرید و اگر بر این امر استقامت و پایدارى شد، به تدریج «تصبر » به «مصابره» و در نهایت به «صبر » مىانجامد که نیروى زیادى را احتیاج ندارد، و از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) در حدیثى رسیده: «مَنْ یتصبر یصبر ه الله ...»: «کسى که تصبر کند (و در صدد به دست آوردن صبر باشد) خداوند به او صبر را ارزانى مىدارد».
- با فضیلتترین صبر _ این بیان برحسب سنجش هر یک از سه مورد صبر است که طاعت و مصیبت و معصیت باشد وگرنه «تصبر » و «مصابره» و «صبر » براى انسانهاى معمولى براى هر یک از موارد سهگانه وجود دارد، در مورد عبادت و اطاعت فقط هم در ابتدا «تصبر » و سپس «مصابره» و بعد از آن «صبر » لازم است، زیرا همیشه در ابتداء کار، نیروى بیشترى براى مبارزه لازم است، و خود به خود بیشتر بر انسان فشار وارد مىشود، مثلا اگر کسى تصمیم بگیرد نماز شب بخواند در ابتداء رها کردن آن خواب ناز و بلند شدن در نیمههاى شب بسیار دشوار است، ولى ممارست بر این امر، به تدریج این مشکل را آسان خواهد کرد، این قاعده کلى را مىتوان در هر امرى یافت، حتى در کسب و کار، فردى که کارى را تازه شروع کرده است باید تا رونق گرفتن کسب و کارش بیشتر استقامت و پایدارى کند، و از عدم پیشرفت کارش در روزهاى اول ناامید و مأیوس نشود. با این توضیحاتى که داده شد کلام امام على (علیه السلام) روشن مىشود که: «افضل الصبر التصبر »: «با فضیلتترین صبر ها تصبر است (و صبر ى است که همراه با کُلفت و مشقت و زحمت باشد».
- ثواب و درجه صبر - غرر الحکم، میزان الحکمة، جلد 5، صفحه 273 قابل ذکر است که بعضى مثل غزالى از اهل تسنن و عده دیگرى از علماى شیعه قائل شدهاند که صبر در مصیبت بالاتر از صبر در معصیت و صبر در معصیت بالاتر از صبر در عبادت است و دو دلیل آوردهاند: 1- روایتى که ابنعباس از رسول گرامى سلام صلّى الله علیه و آله نقل کرده که: «الصبر فى القرآن على ثلاثة اوجه، صبر على اداء فرائض الله تعالى- فله ثلاثمائة درجه و صبر عن محارم الله- تعالى- و له ستمائة درجة، و صبر على المصیبة عند الصدمة الاولى». 2- هر مؤمنى قدرت بر صبر از محرمات را دارد ولى قدرت بر صبر بر بلآیا را فقط دارندگان سرمایه صدیقین دارند. زیرا اینگونه صبر براى نفس بسیار دشوار و سخت است، ولى در جواب چنانکه مرحوم نراقى در جامع السعادات (ج 2، صفحه 298) گوید باید گفت: جمع بین روآیا ت اقتضاء مىکند که صبر از هر یک از سه قسم باشد اگر اشد و اشق باشد ثوابش اکثر است، از آن صبر ى که اسهل و ایسر است، زیرا «افضل الاعمال احمزها» (با فضیلتترین اعمال مشکلترین و پرمشقتترین آنها است) بنابراین نمىتوان به طور مطلق گفت کدام یک از صبر هاى سهگانه برتر از دیگرى است زیرا اگر گفتیم صبر بر معصیت برتر از صبر در مصیبت است، بعید است کسى بگوید صبر کردن و دروغ نگفتن در موضعى یا صبر کردن و لباس حریر نپوشیدن در لحظهاى، بالاتر از صبر بر مرگ و از دست دادن بسیارى از عزیزترین نزدیکان مثل فرزندان است، و اگر گفتیم صبر بر مصیبت اولى از صبر در معصیت است بعید است کسى بگوید صبر در از دست دادن مقدار کمى پول بالاتر از صبر بر بزرگترین معاصى و اجتناب از آن است.
- صبر در معصیت مشکل تر است -پس وجه اینکه در متن صبر بر معصیت بر طبق روایت مقدم بر صبر بر اطاعت و مصیبت شد، روشن مىشود که صبر بر معصیت نوعاً مورد سنجش قرار داده شده نه شخصاً یعنى بطور کلى موارد صبر در معصیت مشکلتر از موارد صبر در مصیبت است، زیرا معمولا مصائب مقطعى و پس از چندى به ورطه نسیان و فراموشى سپرده مىشود، به خلاف معاصى زیرا صبر بر ترک آنها بطور دائمى و همیشگى بسیار مشکل است، به اضافه اینکه انس به بعضى از آنها دست به دست کشش نفس داده و مسلماً صبر در مقابل آنها مشکلتر است و شاهد بر سخن ما حدیث مولى على (علیه السلام) است که: «الصبر صبر ان: صبر عند المصیبة حسن جمیل و احسن من ذلک، الصبر عند ما حرّم الله علیک» (صبر بر دوگونه است: 1- صبر در نزد مصیبت که زیبا و پسندیده است و بهتر از آن، صبر در نزد چیزى است که خدا بر تو حرام کرده است).
- در اهمیت صفت صبر همین بس که در این خطبه در چهار موضع از زوایا ى مختلف مورد نگرش و توجه قرار گرفته شده است:1- «صبروا ایا ماً قصیرة اعقبتهم راحة طویلة» روزهاى کوتاه عمر را با شکیبائى مىگذرانند، 2- فمن علامة احدهم انّک ترى له .صبراً فى شدة- (از نشانههاى هر کدامشان این است که او را در دین (و دیندارى و عمل به دین)، صبورند در سختی ها3- فى الزلازل و قور و فى المکاره صبور.( و در ناگواریها بردبار) 4- و انْ بُغِىَ علیه صبرحتى یکون الله هو الذى یَنْتَقِم له. (تااینکه خدا انتقام گیرد)این چهار مورد هر چند از جهات مختلف مورد نظر قرار گرفته، ولى همه نمایا نگر و حاکى از یک چیز باشد و آن صبر است. وبه قول شاعر: عباراتنا شتّى و حُسْنُکِ واحد ..... و کُلَّ الى ذاک الجمال یشیر.[عبارات (در وصف تو) مختلف، و حسن تو واحد است و هر یک از عبارات به سوى آن جمال اشاره مىکند] به نظر مىرسد در این خطبه هیچ یک از صفات دیگر مثل صبر تکرار نشده باشد، و این نشانه اهمیت و جایگاه بلند آن در بین سایر صفات انسانى است.
- فلسفه صبر چیست؟ فلسفه مهم صبر رسیدن به هدفهاى عالى است، انسان هر کار مثبتى بخواهد انجام دهد، چه بسا مواجه با مشکلات فراوانى است، اگر مىخواهید مشکلى متوجه شما نشود، باید کار نکنید، اگر بخواهید کتابى تألیف کنید، مسلماً ایرادات و انتقادات فراوان و به قول معروف«مَنْ صَنَّفَ فقد استهدف»:«کسى که تصنیف کرد خود را هدف و آماج گلولههاى انتقاد قرار داده است» باید بدانید بجز با سپر صبر نمىتوان این تیرها را از خود دفع کرد.
- صبروحوصله درکارخیر- آرى اگر بخواهید بناى خیریهاى بنا کنید، به دنبالش حرفها است، عدهاى نق مىزنند که براى وجههدارشدن و یا کسب اموال بیشتر چنین کرده است، وقتى مسجد اعظم قم را مرحوم آیة الله العظمى بروجردى آن مرد وارسته و بزرگوار مىساختند، والان ما از برکات آن استفاده کرده و این همه مجالس درس و بحث و ارشاد و تبیین احکام اسلام را در آن مشاهده مىکنیم، خدا مىداند چقدر پشت سر این مرد حرف زدند، که وجوهات را خرج مىکند و مسجد مىسازد این همه گرسنه در قم است و این مسجد چیست که این سید مىسازد؟ اگر صبروحوصله نباشد انسان از کار خیر صرفنظر مىکند، اگر بنا بود همه پولها را به گرسنگان دهند، پس هیچ مسجدى یا بناى خیرهاى نباید برپا مىشد، باید بناهاى خیریه را ساخت و از آن طرف ریشه فقر و گرسنگى را نابود کرد، باید برنامه صحیحى براى رسیدگى به امور بیچارگان تهیه کرد، نه بدون برنامه با کمک کردنهاى بى رویه، گدا پرورى کنیم. مَثَل جالبى قدیمىها مىزدند، که: روى هر گنجى افعى خوابیده و گنج کُنج ویرانه است، انسانهاى ساده لوح معناى مطابقى و تحت اللفظى را گرفته و لذا در ویرانهها به دنبال گنج مىگشتند، مىگفتند: اول ببینید، در کدام قسمت افعى خوابیده، همانجا گنج است، در حالى که این معناى کنایهاى دارد، مراد این است که گنج رویش مشکلاتى خوابیده است، در رسیدن به گنجها رنجها است، و به قول سعدى:
- اگرصبرندارید طلبه نشوید – به شما بگویم اگر صبر ندارید، دنبال کارى نروید، اگر صبرواستقامت و پشتکار ندارید اگر علاقه و استعداد ندارید، طلبه نشوید زیرا مشکلات زیادى بر سر راه است، الان وضعیت بسیار بهتر از سابق شده است سابقاً در مدرسه حجتیه درماه رمضان براى یک لقمه نان معطل بودیم، یکى از فضلاء براى من نقل کرد، به قدرى تهیدست بودیم، که به سراغ نانهاى خشک و دور ریخته مىرفتیم، و مىدیدیم، که پر از فضله شده، و چه بسا چون مضطر بودیم، فضلهها را از نانها جدا کرده و نانها را مىخوردیم، گاهى براى گذراندن زندگى نماز استیجارى قبول مىکردیم، در حالات بزرگان بنگرید که از فرط تهیدستى پوسته میوهها را شبانه از کنار کوچهها جمع کرده و مىشستند و مىخوردند، و چه بسا دو هم حجرهاى جداگانه دور از چشم دیگرى چنین مىکردند، و بیکدیگر وانمود مىکردند، که در بیرون غذا خوردهاند، پول روغن چراغ و چراغ خریدن نداشتند، و از این روى شبها در زیر نور شمع یا چراغى که براى روشن کردن دستشوئیها تعبیه شده بود به مطالعه مىپرداختند و یا از پرتو مهتاب بهره مىجستند، آرى اینگونه به جائى رسیدند.
- دانشمندان باصبرمشقت - فکر نکنید این رشته چنین مشکلاتى دارد، شما زندگى دانشمندان بزرگ را مطالعه کنید، تا ببینید هر کدام که به مقامات عالىاى رسیدهاند، زندگى آمیخته با رنج و مشقت و ناراحتى را سپرى کردهاند، نیوتن و گالیله و ادیسون و غیره سالها رنج و بیخوابى کشیده و صبرواستقامت را نَصْب العین خود قرار دادند تا به اهداف خود رسیدند، بعضى از دانشمندان غذائى که براى شام آنها مىآوردند، از بس مشغول مطالعه و تدبّر بودند، تا صبح سرد مىشد، و بعد متوجه مىشدند غذا نخوردهاند!
- صبرکم استعداد بر فراز علم -آرى اقدام به هر کارى زحمت دارد باید استقامت کرد، صبر خمیرمایه همه چیزهاست، اینکه اینقدر برآن اصرار مىشود، به خاطر کلیدى بودن این صفت است، پیامبران به خصوص پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) اگرصبر نداشتند، به این مقام هرگز نمىپرسیدند، از سمت عقب تاریخ و از گذشتههاى تاریک بنگرید، تا نقش این صفت را در جاى جاى ازمنه و امکنه تاریخ و در خودسازى افراد بشر نظاره گر باشید، این نصیحت را هم از من داشته باشید که با استقامت و شکیبائى عالِم مىشوید نه با استعدادها، چه بسا افراد با استعددى را دیدیم، که به جائى نرسیدند، و کم استعدادهائى را دیدیم که به فراز قلّه علم رسیدند.
- صبر وظفرهردو - در پآیا ن این بحث- به دو نمونه از وقایعى که صبردر آنها نقش مهمى داشته اشاره مىکنم:1- داستان آسیه بنت خُوَیْلد (همسر فرعون)- بدون شک از پیشگامان صبر در راه عقیده آسیه همسر فرعون و ملکه مصر است، قلب او با نور خدا روشن و بارور شده، مگر مىتواند عشق خدا را براى همیشه در زیر لایههاى ترس و واهمه از فرعون کتمان کند، هرگز! پس از مدتى فرعون متوجه شد که دشمنش موسى (علیه السلام) در قلب خانه او نفوذ کرده، و با کمند اعتقادیش قلب همسرش را به بند کشیده است، هرچه به همسرش اصرار کرد بیا و آبروى ما را حفظ کن، و دست ایمان از دامن موسى (علیه السلام) کوتاه کن، فائده نداشت، آخر الامر تهدید کرد تا جائى که گفت تو را مىکشم، ولى آسیه قهرمان صبرواستقامت همچنان پایدارى مىکرد، و دست از ایمانش برنمىداشت، وقتى سخنان فرعون کارگر نیفتاد، دستور داد او را به چهار میخ کشیده، و سنگ بزرگى بر روى او گذارند، ولى او همچنان مقاوم بود، و مضمون آخرین نفسهاى او و زمزمه نهائى لبان او این بود، که: خدآیا من وصله ناهماهنگ این دستگاه شاهنشاهى هستم، مرا از دست فرعون و رفتار غیرانسانى او نجات بده، و خانهاى در نزد خود در بهشت برین برایم مهیا نما، و چنین هم شد که در اثر صبر به ظفر رسید.
نابرده رنج گنج میسر نمىشود |
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد |
صبر و ظفر هر دو از دوستان قدیمند |
بر اثر صبر نوبت ظفر آید |
- صبروخانه ای نزد خدا -آرى برادر مواظب باش از زنى کمتر نباشى، زنى که خداوند متعال وقتى مىخواهد مصداق صبر و مقاومت در برابر ظالمین را مثال بزند او را به عنوان تمثیل ذکر مىکند: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» « (و خداوند براى مؤمنین مثل مىآورد، همسر فرعون را زمانى که (از همسرش بیزارى جست و در برابر ظلم و شرک او مقاومت کرد و در زیر شکنجهها صبور بود و) گفت: پروردگار من بنا کن نزد خود خانهاى در بهشت و مرا از (شرّ) فرعون و کردارش نجات ده و از قوم ظالمین رهائیم بخش».
- صبر درس زندگی - حقیقتاً چه جملات کوتاه و زیبائى در لحظات پآیا ن زندگى بر لب داشت، جملاتى که، باید درس زندگى براى تکتک زنان و مردان ما باشد، جملاتى که بهانههاى واهى را از دست تمام کسانى که فشار محیط یا همسر را مجوزى براى ترک اطاعت خدا و تقوى مىشمرند، مىگیرد. مسلماً زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعون وجود نداشت، چنانکه فشار و شکنجهاى فراتر از شکنجههاى فرعون جنایتکار نبود، ولى نه آن زرق و برق و نه این فشار و شکنجه، آن زن مؤمن را به زانو نیاورد، و همچنان به راه خود در مسیر رضاى خدا گام برداشت، تا جان خویش را در راه خالق خویش فدا کرد.
- 2- واقعه دیگر داستان طالوت و پیروان او است، و چون داستانى بسیار عبرتانگیز و قابل توجه است، و در قرآن کریم در ضمن شش آیه در سوره بقره آمده است تا حدودى بطور مشروح ذکر مىکنیم: عدم صبر و قانون شکنی - «قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند، بر اثرآیا ت 247 تا 252 (أَلَمْ تَرَ إِلَى الملا ... وَلکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ). رهبریهاى خردمندانه حضرت موسى (علیه السلام) از آن وضع اسفانگیز نجات یافته، و به قدرت و عظمت رسیدند.
خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله «صندوق عهد» بود، قوم یهود با حمل این صندوق در جلو لشکریک نوع اطمینان خاطر و توانائى روحى پیدا مىکردند، و این قدرت و عظمت تا مدتى بعد از موسى (علیه السلام) همچنان ادامه داشت، ولى همین پیروزیها و نعمتها کمکم باعث غرور آنها شد، و تن به قانونشکنى دادند، سرانجام به دست فلسطینیان شکست خورده، و قدرت و نفوذ خویش را همراه «صندوق عهد» از دست دادند، به دنبال آن، چنان دچار پراکندگى و اختلاف شدند، که در برابر کوچکترین دشمنان قدرت دفاع از خود نداشتند تا جائى که دشمنان گروه کثیرى از آنها از سرزمین خود بیرون راندند. و حتّى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند.
- «تابوت» یا «صندوق عهد»- «تابوت» در لغت به معنى صندوقى است که از چوب مىسازند و اینکه مىبینیم به صندوق نقل و انتقال جنازهها تابوت مىگویند، به همین مناسبت است، اما باید توجه داشت که: معنى اصلى تابوت اختصاص به مردگان ندارد، بلکه هرگونه صندوق چوبى را شامل مىشود، درباره اینکه تابوت بنىاسرائیل به عبارت دیگر (صندوق عهد) چه بوده، و به دست چه کسى ساخته شد و محتویات آن را چه چیز تشکیل مىداد؟ در روآیا ت و تفاسیر ما و همچنین در کتب «عهد قدیم» (تورات) سخن بسیار است، و از همه روشنتر چیزى است که در احادیث اهلبیت (علیهم السلام) و گفتههاى بعضى از مفسران، مانند ابنعباس آمده است و آن اینکه «تابوت» همان صندوقى بود که مادر موسى علیهالسّلام او را در آن گذاشت، و به دریا افکند و هنگامى که بوسیله عمّال فرعون از دریا گرفته شد و موسى علیهالسّلام را از آن بیرون آوردند، همچنان در دستگاه فرعون نگاهدارى مىشد و سپس به دست بنىاسرائیل افتاد، بنىاسرائیل این صندوق خاطرهانگیز را محترم مىشمردند و به آن تبرک مىجستند.
موسى علیهالسّلام در واپسین روزهاى عمر الواح مقدس که احکام خدا بر آن نوشته بود، به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در صندوق عهد نهاد، و به وصىّ خویش «یوشع بن نون» سپرد و به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنىاسرائیل بیشتر شد، و لذا در جنگهائى که میان آنان و دشمنان واقع مىشد، آن را با خود مىبردند، و اثر روانى و معنوى خاصى در آنها مىگذارده، و لذا گفتهاند، تا زمانى که: این صندوق خاطرهانگیز با آن محتویان مقدس در میانشان بود، با سربلندى زندگى مىکردند، ولى تدریجاً مبانى دینى آنها ضعیف شد، و دشمنان بر آنها چیره شدند، و آن صندوق را از آنها گرفتند اما «اشموئیل» طبق آیا ت مورد بحث به آنها وعده داد که بزودى صندوق عهد به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت» (تفسیرنمونه، جلد 2، صفحه 173).
- رمزعقبماندگى - این وضع سالهائى ادامه داشت تا آنکه خداوند پیامبرى به نام (اشموئیل) را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند، و به دنبال پناهگاهى مىگشتند، گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند، تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک رأى با دشمن نبرد کنند، تا عزت از دست رفته را باز یابند. اشموئیل که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود، در جواب گفت از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد، از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید، و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید، آنها گفتند چگونه ممکن است ما از فرمان امیر سرباز زنیم، و از انجام وظیفه دریغ نمائیم، در حالى که دشمن ما را از وطن خود بیرون رانده، و سرزمینهاى ما را اشغال نموده، و فرزندان ما را به اسارت برده است.«اشموئیل» دید که جمعیت با تشخیص درد به سراغ طبیب آمدهاند، و گویا رمزعقبماندگى خود را درک کردهاند به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه خداوند عرضه داشت، به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیند. اشموئیل عرض کرد خداوندا من هنوز «طالوت» را ندیده و نمىشناسم وحى آمد ما او را به جانب تو خواهیم فرستاد هنگامى که او نزد تو آمد فرماندهى سپاه را به او واگذار، و پرچم جهاد را به دست وى بسپار!
- طالوت کیست؟ طالوت مردى بلند قامت و تنومند و خوشاندام بود، اعصابى محکم و نیرومند داشت، و از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک و دانشمند و با تدبیر بود، و بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مىدانند، ولى با این همه شهرتى نداشت، و با پدرش در یکى از دهکدهها در ساحل رودخانهاى مىزیست و چهارپآیان پدر را به چرا مىبرد و کشاورزى مىکرد.روزى بعضى از چهارپآیان او در بیابان گم شدند، طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش آمد، این وضع تا چند روز ادامه یافت، تا اینکه به نزدیک شهر صوف رسیدند.دوست وى گفت ما اکنون به سرزمین «صوف» شهر«اشموئیل» پیامبر رسیدهایم بیا نزد وى رویم شاید در پرتو وحى و فروغ رأى او به گم شده خویش راه یابیم، هنگامى که وارد شدند، با «اشموئیل» برخورد کردند همین که چشمان اشموئیل و طالوت به یکدیگر افتاد، میان دلهاى آنان آشنائى برقرار شد، اشموئیل از همان لحظه «طالوت» را شناخت و دانست که این جوان همان است، که از طرف خداوند براى فرماندهى جمعیت تعیین شده، هنگامى که طالوت سرگذشت خود را براى اشموئیل شرح داد و گفت: اما چهارپآیا ن هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت روانه هستند، و از ناحیه آنها نگران مباش.
- موریت بزرگ طالوت - ولى من تو را براى کارى بسیار بزرگتراز آن دعوت مىکنم، خداوند تو را مأمور نجات بنىاسرائیل ساخته است، طالوت نخست از این پیشنهاد تعجب کرد، و سپس با خوشوقتى آن را پذیرفت. اشموئیل به قوم خود گفت: خداوند طالوت را به فرماندهى شما برگزیده، و لازم است همگى از وى پیروى نمائید، بنابراین خود را براى جهاد در برابر دشمن آماده سازید، بنىاسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشگر امتیازى از نظر نسبو ثروت لازم مىدانستند، و هیچ کدام را در طالوت نمىدیدند، در برابر این انتصاب او، سخت به حیرت افتادند، زیرا به عقیده آنها وى نه از خاندان «لاوى» بود که سابقه نبوت داشتند، و نه از خاندان «یوسف» و «یهودا» که داراى سابقه حکومت بودند، بلکه از خاندان «بنیامین» گمنام بود، و از نظر مالى نیز تهىدست بود، لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه مىتواند بر ما حکومت کند و ما از او سزاوارتریم؟! «اشموئیل» که آنان را سخت در اشتباه مىدید، گفت: خداوند او را بر شما قرار داده، و شایستگى فرمانده و رهبر به نیروى جسمى و قدرت روحى است، که هر دو به اندازه کافى در طالوت هست، و از این نظر بر شما برترى دارد، ولى آنها نشانهاى که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد، مطالبه کردند! اشموئیل گفت: نشانه آن این است که: تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنىاسرائیل علیهمالسّلام است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگها بوده، در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مىنمایند به سوى شما باز مىگردد، و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد، آنها با دیدن این نشانه فرماندهى طالوت را پذیرفتند.
- موجودات روحانى عاقل- . چگونه فرشتگان صندوق عهد را آوردند؟ در پاسخ این سؤال نیز مفسران سخنان بسیار گفتهاند و از همه روشنتر اینکه: در تاریخ آمده است هنگامى که (صندوق عهد) به دست بتپرستان فلسطین افتاد و آن را به بتخانه خود بردند، به دنبال آن گرفتار ناراحتىهاى فراوان شدند، بعضى گفتند اینها همه از آثار (صندوق عهد) است، لذا تصمیم گرفتند آن را از شهر و دیار خود بیرون بفرستند، و چون کسى حاضر به بیرون بردن آن نبود، ناچار آن را به دو گاو بستند و آنها را در بیابان سر دادند، اتفاقاً این جریان درست مقارن با نصب «طالوت» به فرماندهى بنىاسرائیل بود، فرشتگان خدا مأموریت یافتند که این دو حیوان را به سوى شهر «اشموئیل» برانند، هنگامى که بنىاسرائیل (صندوق عهد) را در میان خود دیدند، آن را به عنوان آیت و نشانهاى از طرف خداوند بر مأموریت «طالوت» تلقى کردند، بنابراین اگر چه در ظاهر آن دو گاو آن را به طرف شهر آوردند، لکن در واقع بوسیله فرشتگان الهى این کار انجام شد، و به همین جهت حمل صندوق به فرشتگان نسبت داده شده است، اصولا فرشته و ملک در قرآن و اخبار معنى وسیعى دارد که علاوه بر موجودات روحانى عاقل، یک سلسله از نیروهاى مرموز این جهان را نیز در برمىگیرد (تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 175) (در روایتى آمده که هر قطره باران را فرشتهاى حمل کرده و به جانب زمین مىآورد، بعضى گفتهاند شاید مراد از فرشته و ملک همان نیروى جاذبه باشد ولى این در حدّ احتمالى مورد پذیرش است).
- طالوت فرماندهى سپاه - را به عهده گرفت و در مدتى کوتاه لیاقت و شایستگى خود را در اداره امور مملکت و فرماندهى سپاه به اثبات رسانید، سپس آنها را براى مبارزه با دشمنى که همه چیز آنها را به خطر انداخته بود، دعوت کرد، و به آنها تأکید نمود تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد، و آنها که بنائى نیمهکاره یا معاملهاى نیمه تمام و امثال آن دارند (مثلا مسافرى در سفر دارند یا تازه عقد کردهاند، و به طور کلى آنهائى که فکرشان مشغول است و فکرى متمرکز براى جهاد ندارند) در این پیکار شرکت نکنند. به زودى جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند. بر اثر راهپیمائى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، طالوت براى اینکه به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه کند گفت: به زودى در مسیر خود به رودخانهاى مىرسید، خداوند به وسیله آن شما را آزمایش مىکند کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند، از من نیستند، و آنها که جز مقدار کمى ننوشند، از من هستند! همین که چشم آنها به نهر افتاد، خوشحال شدند و به زودى خود را به آن رسانیدند، و سیراب گشتند، تنها عدّه معدودى بر سر پیمان باقى ماندند. طالوت متوجّه شد که لشکر او از اکثریتى بىاراده و سست عهد و اقلیتى از فراد باایمان تشکیل شده است،
- جمعیت کم وارداه پروردگار - از این رو اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان عدّه کم و با ایمان از شهر گذشت و به سوى میدان جهاد پیش رفت. سپاه کوچک طالوت از کمى نفرات متوحّش شده، به طالوت گفتند: ما توانائى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم. اما آنها که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عدّه خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به طالوت گفتند: توآنچه را صلاح میدانى فرمان ده، ما نیز همه جا با تو همراه خواهیم بود، و به خواست خدا با همین عدد کم با آنهاجهاد خواهیم کرد، چه بسا جمعیتهاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیتهاى زیاد پیروز شدند و خداوند با استقامت کنندگان است.
- پیروزی لشکر«طالوت» با آن عدّه کم اما مؤمن و مجاهد آماده کارزار شد، آنها از درگاه خدا درخواست شکیبائى و پیروزى نمودند. همین که آتش جنگ شعلهور شد «جالوت» از لشکر خویش بیرون آمد و در بین دو لشکر مبارز طلبید، صداى رعب آور وى دلها را مىلرزاند، و کسى را جرأت میدان رفتن او نبود. در این میان نوجوانى بنام «داود» که شاید بر اثر کمى سن براى جنگ هم به میدان نیامده بود؛ بلکه براى کمک به برادران بزرگتر خود که در صف جنگجویان بودند، از طرف پدرش مأموریّت داشت، ولى با این حال بسیار چابک و ورزیده بود، با فلاخنى که در دست داشت یکى دو سنگ آنچنان ماهرانه پرتاب کرد، که درست بر پیشانى و سر جالوت کوبیده شدند، و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط کرد، و کشته شد، با کشته شدن جالوت ترس و هراس عجیبى به سپاهیانش دست داد، و سرانجام در برابر صفوف لشکر طالوت فرار کردند و بنىاسرائیل پیروز شدند.
- صبربا قدم های ثابت - شاهد اصلى ما از این حادثه تاریخى که در ضمن 6 آیه در قرآن بیان شده، در یک آیه است: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صبراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» (و هنگامى که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پیمانه شکیبائى و استقامت را بر ما بریز و قدمهاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز بگردان».در این آیه تعبیر به: افْرغ شده است. افراغ در اصل به معنى ریختن ماده از ظرف است به طورى که ظرف از آن مایع خالى شود، در اینجا همراهان طالوت به هنگام دعا مىگویند: خداوندا، پیمانه صبرواستقامت را به روى ما بریز. از این جمله استفاده مىشود که آخرین درجه صبر و بردبارى را از خدا طلب مىکنند، یعنى اگر فرض کنید صبر به صورت آبى در ظرفى باشد از خداوند مىخواهند که تمام آن را بر آنها بریزد.
- استواری قدم در ظرف صبر- سپس مىگویند: «ثَبِّتْ أَقْدامَنا» یعنى: قدمهاى ما را استوار و ثابت و محکم گردان، تا هرگز فرار نکنیم. در واقع دعاى اول اشاره به جنبه باطنى و درونى و این دعا اشاره به جنبه ظاهرى و برونى دارد، و مسلّماً ثبات قدم از نتائج روح استقامت و صبر است. و در پآیان مىگویند: «و انصرنا على القوم الکافرین» این جمله در حقیقت نتیجه صبرو بردبارى است که در دو جمله از خدا طلبیدند.به دنبال اینکه مولى فرمودند: پرهیزکاران صبر مىکنند آیام کمى را در دنیا و به دنبال آن راحتى طویلى به انتظار آنهاست مىفرمایند: «تجارة مربحة یسرها لهم ربهم»: « (این صبردر آیام قلیل و عوض آن راحتى طویل) معامله سودمندى است، که پروردگار آنها براى آنها میّسر کرده است». تجارة مُربحة یسّرها لهم ربّهم
- کاشت کم دوام وپردوام - در آیا ت و روآیا ت ما تعابیرى براى دنیا ذکر شده است: 1- «الدنیا مزرعة الآخرة»: این جمله که بسیار بین علماء هم متداول است، گرچه در روایتى نیافتیم، ولى اقتباسى زیبا از آیا ت و روآیا ت است، و به تعبیر دیگر اصلى اصطیادى از منابع اسلامى است، در آیه 20 سوره شورى آمده: «مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»: «کسى که زراعت آخرت را بخواهد به او برکت داده و بر محصولش مىافزائیم، و آنکه فقط کشت دنیا را مىطلبد کمى از آن به او دهیم و در آخرت هیچ بهره و نصیبى نخواهد داشت». در تشبیهى بسیار جالب دنیا به کشتزارى مانند شده، که آماده کشت است، هم آمادگى پرورش کشت دنیا و هم کشت آخرت را دارد، تا کشاورز چه کشت کند، یعنى کشت و محصول تابع نیّت و اراده زارع است. بذر این زمین اعمال انسانها است، هر کس عملى نیک براى خدا و در جهت آخرت بیفشاند، مسلّماً در آخرت برداشت کند، و کسى که عملى براى بهره و استفاده دنیا نشاند بدون شک در این دنیا بهرهبردارى کند، و به تعبیر دیگر برداشت محصول تابع زمان دوام و بقاء محصول است، اگر بذرى که استعداد تا آخرت را داشت، در زمین دنیا نهاد آخرت برداشت مىکند، و اگر بذرى که استعداد تا آخرت را نداشت، چارهاى جز برداشت آن در دنیا نیست، و از همین روى زارع اول در آخرت با دست پر است زارع دوم دست خالى و تهى، پس بین دو عالم چنین نیست که ارتباطى نباشد، ارتباط به این نحو است که اینجا کاشت و داشت و در آخرت برداشت.
- صبرمحصول پر دوام - نکته جالب اینجا است که خداوند مىفرماید: به کسى که کشت دنیا را براى دنیا بخواهد بهره و نصیب کمى از کشتش به او عطا مىکنیم، نه تمام آن را و این مطلب را با (مِنْ تبعیضیّة) بیان مىفرماید: «نُؤْتِهِ مِنْها» ولى درباره کسى که کشت دنیا رابراى آخرت بخواهد، مىفرماید: علاوه بر اینکه تمامى بهره و نصیب را به او مىدهیم زراعت او را هم زیادتى مىبخشیم.
- زراعت آخرت دنیا راهم دارد- نکته دیگر اینکه در مورد زارع دنیا براى آخرت نمىگوید در دنیا نصیب و بهرهاى ندارد، ولى در مورد زارع دنیا براى دنیا مىگوید در آخرت نصیبى ندارد، و این اشاره دارد به اینکه کسى که براى آخرت خود تلاش کرد دنیا را هم دارد، ولى تلاش کننده براى دنیا، علاوه بر اینکه دنیاى پرثمرى ندارد، آخرتى هم ندارد.لطف الهى را ببین که زمین را براى ما مهیّا کرده، و باران رحمتش را که همان امکانات و زمینهسازى او براى انجام اعمال خیر ما است، را فراهم نموده، و فرمود: در مسیر من و خواسته من اگر کشت کردى بهرههاى بسیار و محصول فراوان به تو خواهم داد، محصولى که در وقت قحطى و گرسنگى مردم از اعمال نیک در روز قیامت، بسیار مثمر ثمر و نجات دهنده و حیاتبخش خواهد بود.
صبر برتلاش ده برابر- با این محبت و لطف و عنایت الهى که زمین و بذر از او، امکانات و زمینه پرورش اعمال از او، چه عذرى براى زارع مىماند، که چیزى کشت نکند، یا علف هرزه کشت کند. از آیه فوق روشن مىشود که هم دنیاطلبى و هم آخرتطلبى نیاز به تلاش و کوشش دارد، پس چقدر بیخردى است که انسان تلاش و زحمت بر خود هموار کند، و در آخر چیزى به جز بهره پست دنیا چنانکه از نامش پیداست به دست نیاورد. هماهنگ با این آیه که بر، کِشْتِ طالب آخرت مىافزائیم، در آیا ت دیگر دارد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»: «کسى که حسنهاى انجام دهد براى او 10 برابر اجر و پاداش است»، در آیه دیگرى مىخوانیم «لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْفَضْلِهِ»: «براى اینکه وفا کند اجرهاى آنها را و زیاد کند از فضلش».
- صبربرانفاق یک به 700- در آیه 261 بقره در مورد انفاق مىفرماید: «کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند، که در هر خوشه یکصد دانه باشد و، خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد) دو یا چند برابر مىکند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) آگاه است«کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ»بعضى فکر مىکنند این فرض در خارج امکان ندارد، که یک دانه 700 دانه شود، و لذا بعضى گفتهاند: شاید ارزن مراد باشد، نه گندم؛ ولى جالب توجه این است که در چند سال قبل که سال پربارانى بود، در مطبوعات این خبر انتشار یافت که نواحى شهرستان بوشهر در پارهاى از مزارع بوتههاى گندمى بسیار بلند و پرخوشه دیده شد، که گاهى در یک بوته در حدود 4000 دانه گندم وجود داشت، و این خود مىرساند که تشبیه قرآن یک تشبیه کاملا واقعى است».
- دنیا تسلیم صابربرآخرت است - پس اى برادرم نیّت و همّ خود را آخرت قرار ده که اگر چنین کردى دنیا هم به تو روى آرد، و سعى خود را در راه دنیا به خاطر دنیا صرف مکن، که به هدف نخواهى رسید. در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) این مطلب آمده است:«مَنْ کانَتْ نِیّتُه الدنیا فَرَّق الله علیه امره و جعل الفقر بین عینیه و لم یاته من الدنیا الّا ما کتب له و مَنْ کانت نیّته الآخرة جمع اللّه شمله و جعل غناه فى قلبه و اتَتْه الدنیا و هى راغمةٌ»:«کسى که نیّت و هدفش دنیا باشد، خداوند کار او را پریشان کرده، و (وى را در سرگردانى رها مىکند) و فقر را در بین دو چشمش قرار مىدهد (به نحوى که اگر به ظاهر وضع خوبى هم دارد ولى به خاطر نیّتش خود را فقیر مىپندارد، و لذا حرص مىزند) و از دنیا به قدرىکه براى او مقرّر شده، به او مىرسد، و کسى که نیّت (و سعیش) آخرت باشد خداوند پراکندگىهاى او را جمع کرده، و غنا را در قلب او قرار داده، و دنیا به سوى او روى مىآورد، در حالى که تسلیم او است». اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۱۱/۱۴