پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

 

                                                   بسم الله الرحمن الرحیم

                                     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

                                     12- و اجسادهم نحیفة- ترک تن‏پرورى-  ترجمه: جسم   هاى آنها (پرهیزکاران) نحیف و لاغر است.

  1. شرح: منظور از بدنهاى نحیف چیست؟ آیا هر لاغرى پرهیزکار، و هر انسان فَربهى غیر متّقى است؟ آیا ملازمه‏اى بین وجود تقوى و لاغرى بدن و بین عدم تقوى و درشتى هیکل وجود دارد؟ مسلماً جواب منفى است، زیرا چه بسیار بزرگورانى همچون امام باقر (علیه السلام) که هیکلى درشت و بدنى فربه داشتند، و چه بسیار افراد پستى که لاغراندام بودند، پس مراد از لاغرى بدن پرهیزکاران چیست؟ دو احتمال قابل تصویر است:
  2. تن‏پرورى وخواب و خور - مراد این است که: همّ و غمّ و هدف آنها تن‏پرورى است و شکمبارگى و فرو رفتن در خواب و خور نیست، بهترین تعبیرات را در کلمات مولى در نامه به عثمان‏بن حنیف‏ مى‏توان یافت، عثمان نماینده مولى و استاندار بصره بود که در آن روز مرکز تجارت و داد و ستد بود، عثمان را توانگران شهر دعوت کردند و بر او سر سفره رنگین آنها نشست، حضرت مطّلع شده، و توبیخنامه‏اى بدین شرح براى وى نوشتند که: اى عثمان به من خبر رسیده در میهمانى اى رفته‏اى که: گرسنگان پشت درب و کسانى که سفره‏هایشان رنگین است دور سفره نشسته‏اند، من از تو انتظار نداشتم در چنین مجلسى رَوى، آگاه باش که براى هر پیروى، امامى است، که: به او اقتدا مى‏کند، و در ذیل عنایت روشنگرى او راه مى‏یابد، آگاه باش که امام شما، از دنیاى خود به دو کهنه پیراهن [رداء (لباسى که روى جامعه مى‏پوشند مثل عباء) و ازار (لباسى که با آن خود را مى‏پوشانند و از بالا تا پایین را در برمى‏گیرد)] و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باشید که شما قدرت چنین کارى را ندارید. ولکن مرا با پرهیزکارى و کوشش و پاکدامنى و درستکارى یارى کنید، (از کارهاى ناشایسته دورى گزیده خود را بسازید تا مرا در اصلاح حال رعایا و زیردستان یارى نموده باشید) به خدا قسم، از دنیاى شما طلائى نیندوخته و از غنیمت‏هاى آن مالى ذخیره نکرده و با کهنه جامه‏اى که در بردارم جامه کهنه دیگرى آماده ننموده‏ام.

 

  1.  عثمان بن حنیف-  حاکم بصره و برادرش سهل بن حنیف از طرف مولى حاکم مدینه بود، و هر دو از اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و تا آخر عمر شیعه و دوستدار على (علیه السلام) بودند و از این رو اهل رجال در نیکى این دو برادر اختلاف و تردید نداشته، در نقل اخبار آنها را مورد وثوق و اطمینان مى‏دانند، درباره عثمان بن حنیف دارند به دستور حضرت وقتى اصحاب جمل (طلحه و زبیر و عایشه و پیروانشان) وارد بصره شدند، با آنها جنگ کرد تا اینکه قرار شد تا آمدن آن بزرگوار با هم مدارا کرده و زد و خورد نکنند، ولى اصحاب جمل به امر عایشه خزانه‏داران بیت المال را سر بریدند و گروهى را هم کشتند و موى سر و ریش و مژه و ابروى عثمان بن حنیف را هم کنده از شهر بیرون کردند که در بین راه به حضرت رسید و حضرت بر او گریسته و فرمودند، از پیش ما پیر رفته جوان باز آمدى) (نقل از شرح نهج‏البلاغه فیض، ذیل نامه 45 و خطبه 171).

 

  1. (شکم چرانى مکن) در لابلاى کلامش مى‏فرماید: فکر مکن اگر غذایم ساده است، براى این است که ندارم، و از غم بى چیزى افسرده‏ام، بهترین نان و خورشت و عسل مُصفّى و بهترین جامه‏ها را مى‏توانم فراهم کنم ولى‏ «فَما خُلِقْتُ لِیشْغَلَنى أکلُ الطّیباتِ‏ کالبهیمة المَرْبوطة هَمُّها عَلَفُها، أَوِ المُرْسَلَةِ شُغْلُها تَقَمُّمُها، تَکْتَرِشُ مِنْ أعلافِها و تلْهوُ عمّا یُرادُبها»؛

«آفریده نشده‏ام که خوردن طعامهاى نیکو (از نیکبختى جاوید) بازم دارد، مانند چهارپاى بسته شده که اندیشه‏اش علف آن است، یا مانند چهارپاى رها گشته که خاکروبه‏ها را به هم زند تا چیزى یافته بخورد، پر مى‏کند، شکنبه را از علفى که به دست آورده، و غفلت دارد از آنچه برایش در نظر دارند، (نمى‏داند که صاحبش مى‏خواهد فربه شود تا به کشتارگاهش فرستد یا برایش بارکشى نموده کارش را انجام دهد» در پایان نامه چنین مى‏فرمایند:

«فاتّقِ اللّه یا ابْنَ حُنَیْف، وَلْتَکْفُفْ اقْراصُکَ لِیکونَ مِنَ النّارِ خَلاصُک»:

«اى پسر حنیف بترس از خدا (شکم چرانى مکن) و چند قرص نانت باید تو را بس باشد تا سبب رهائیت از آتش گردد».

  1. تن‏پرورى و شکمخوارگى، -مراد حضرت از این سخنان این است که مردان خدا همّشان هرگز در شکمشان خلاصه نمى‏شود، وگرنه غذاهاى طیّب و طاهر خوردن براى نیرو گرفتن و عبادت و جهاد کردن چه اشکالى دارد.

در آیات مختلف امر به استفاده از طیّبات و غذاهاى پاکیزه و نهى از عدم استفاده از آنها شده است:

(یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً): «اى پیامبران از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید. در این آیه خوردن طیبات را وسیله‏اى براى وصول به عمل صالح شمرده و نه وسیله‏اى براى تن‏پرورى و شکمخوارگى، در عین حالى که ما را امر به استفاده از طیبات و پاکیزه‏ها مى‏کند، عمل طیّب و صالح هم از ما مى‏خواهد این مسئله در حدیث کوتاه و پرمحتوائى از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) نقل شده است، ایشان فرمودند: «یا ایها الناس ان الله طیب لا یقبل الا طیبا»: «اى مردم خداوند پاک و پاکیزه است و جز عمل پاک و پاکیزه چیزى را قبول‏ نمى‏کند».

  1. «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» «چه کسى زینت الهى را که براى بندگانش آفریده، و رزقهاى پاکیزه او را حرام و ممنوع کرده است».

در این آیه با استفهام انکارى استفاده از زینتهاى الهى و روزیهاى خداوندى را بیان کرده است، البته مسلم است، که: به عنوان وسیله و نردبان ترقى حلال شده، نه به عنوان اینکه نَفْسِ استفاده از اینها هدف و شکمهاى انسانها خدایان آنها باشد «بطونهم آلهتم». «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ»: «اى کسانى که ایمان آوردید، تحریم و منع نکنید چیزهاى پاکیزه‏اى را که خداوند براى شما حلال کرده است».

  1. استفاده از حلال خدا- در این آیات امر به استفاده از طیبات و نکوهش افرادى که منع از طیبات مى‏کنند شده است، و از همین جا استفاده مى‏شود اگر این آفریده‏هاى خداوندى بد بود، هرگز خالق حکیم و پروردگار علیم خلق نمى‏کرد، و حال که خلق کرده چرا منع کند؟! مگر تضادى بین دستگاه آفرینش و تعالیم و دستورات مذهبى است؟ به دنبال قسمتى از آیه 32 سوره اعراف که ذکر کردیم خداوند به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) امر مى‏فرماید که به مردم بگو این پاکیزه‏ها و امورى که خداوند حلال فرموده، در این زندگى دنیوى براى افراد باایمان است، و استفاده غیر متدینین استفاده تبعى است، اولا و بالذات خداوند براى مؤمنین خلق کرده است، چنانکه باغبانى که به گلها آب مى‏دهد، براى پرورش گلها است هر چند علفهاى هرزه هم در عین عدم شایستگى..
  2. انواع نعمت برای کل مخلوقات -در کنار خوان گسترده براى گلها لقمه‏اى برمى‏گیرند، اما این نعمتها در قیامت فقط مخصوص مؤمنین است، زیرا آنجا جاى مخلوط شدن گلها با علف هرزه‏ها نیست، جائى نیست که علفهاى هرزه هر کجا بخواهند رشد کنند، آنجا محدوده‏ها مشخص شده است، آنجا گلها در طرفى و علفهاى هر جائى و هرزه در طرفى از یکدیگر ممتازند، آنجا مکانى نیست که بتوان بر سر خوان سفره دیگرى نشست، (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).

در اینجا مطالبى را درباره استفاده از طیبات، زینتها و تجملات و عدم اسراف در آنها از تفسیر نمونه ذیل آیه سوره 32 اعراف نقل مى‏کنیم: زینت و تجمل از نظر اسلام‏

  1. حد اعتدال در انواع نعمت -در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب کرده است، نه مانند بعضى که مى‏پندارند استفاده از زینتها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسایى است (چنانکه دأب رهبانیت پیشگان مثل نصارى و صوفیه است) و نه مانند تجمل پرستانى که غرق در زینت و تجمل مى‏شوند، و تن به هرگونه عمل نادرستى براى رسیدن به این هدف نامقدس مى‏دهند. اگر ساختمان روح و جسم    انسان را در نظر بگیریم، مى‏بینیم، که: تعلیمات اسلام در این زمینه درست هماهنگ ویژگیهاى روح انسان و ساختمان جسم    او است.
  2. حد اعتدال در حس جامع - توضیح اینکه: به گواهى روانشناسان، حسّ زیبائى یکى از چهار بعد روح انسانى است، که به ضمیمه حسّ نیکى و حسّ دانائى و حسّ مذهبى ابعاد اصلى روان‏

آدمى را تشکیل مى‏دهند، و معتقدند زیبائیهاى ادبى، شعرى، صنایع ظریفه و هنر به معنى واقعى همه مولود این حس است با وجود این چگونه ممکن است، یک قانون صحیح، این حسّ اصیل را در روح انسان خفه کند، و عواقب سوء عدم اشباع صحیح آن را نادیده بگیرد.

  1. خداوند زیبا دوست زیبایی - لذا در اسلام استفاده کردن از زیبائیهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است، و روایات زیادى در این زمینه از پیشوایان مذهبى در کتب معتبر نقل شده است.

به عنوان نمونه در تاریخ زندگانى امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى‏خوانیم، هنگامى که: به نماز برمى‏خواست، بهترین لباسهاى خود را مى‏پوشید، سؤل کردند، چرا بهترین لباس خود را مى‏پوشید؟ فرمود

: «انّ اللّه جمیل یحب الجمال، فاتجمل لربّى و هو یقول خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»:

«خداوند زیبا است و زیبائى را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگارم مى‏پوشم، و هم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید».

  1. روزیهاى پاکیزه -در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که: یکى از زاهدان ربانى بنام «عباد بن کثیر» با امام صادق (علیه السلام) روبرو شد، در حالى که امام (علیه السلام) لباس نسبتاً زیبائى بر تن داشت به امام گفت: تو از خاندان نبوتى و پدرت (على (علیه السلام)) لباس بسیار ساده مى‏پوشید، چرا چنین لباس جالبى بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسى کم اهمیت‏تر از این مى‏پوشیدى؟ امام فرمود: واى بر تو اى عباد!

«مَنْ حرّم زینَةَ الله الّتى اخْرج لعباده و الطیبات مِن الرزق»:

«چه کسى حرام کرده‏ است زینتهائى را که خداوند براى بندگانش آفریده و روزیهاى پاکیزه را» ... و روایات متعدد

  1. آفریدگار زیبایی- دیگرى این تعبیر که خداوند زیبا است و زیبائى را دوست دارد و یا تعبیر به اینکه خداوند زیبائیها را آفریده همگى اشاره به این حقیقت است، که: اگر استفاده از هرگونه زیبائى ممنوع بوده، خداوند هرگز اینها را نمى‏آفرید، آفرینش زیبائیها در جهان هستى خود دلیل بر این است که: خالق زیبائیها آن را دوست دارد.

ولى مهم اینجا است که غالباً در اینگونه موضوعات، مردم راه افراط را مى‏پویند، و با بهانه‏هاى مختلف رو به تجمل‏پرستى مى‏آورند، به همین دلیل قرآن مجید ... بلافاصله بعد از ذکراین حکم اسلامى از اسراف و زیاده‏روى و تجاوز از حدّ، مسلمانان را برحذر مى‏دارد، در بیش از بیست مورد در قرآن مجید به مسأله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است ...

روش موزون ومعتدل -به هر حال روش قرآن و اسلام در این مورد، روش موزون و معتدلى است، که: نه جمود دارد و تمایلات زیباپسندى روح انسان را در هم مى‏کوبد، و نه بر اعمال مسرفان و تجمل‏پرستان و شکمخواران صحة مى‏گذارد، مخصوصاً در جوامعى که افراد محروم و بینوا وجود داشته باشد، حتى از زینتهاى معتدل نیز نهى مى‏کند، ولذا مى‏بینیم در بعضى از روایات هنگامى که: از بعضى از امامان سؤال مى‏کردند، چرا لباس فاخر پوشیده‏اید در حالى که جدّ شما على (علیه السلام) چنین لباسى در تن نمى‏کرد؟! در پاسخ مى‏فرمودند: مردم آن زمان در شدت و فشار بودند، و مى‏بایست چنین شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفّه‏ترى دارند، و در چنین شرایطى استفاده از این زینتها (در حدود معقول) مانعى ندارد.

  1. سرچشمه بسیارى از بیماریها،-یک دستور مهم بهداشتى‏ جمله‏ «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»:

«بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید» (که در آیه 31 سوره اعراف آمده است) گرچه بسیار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است،

زیراتحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که: سرچشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است،

که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى‏ماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آماده‏اى است، براى انواع عفونتها و بیماریها، لذا براى درمان بسیارى از بیماریها، نخستین گام همین است، که: این مواد مزاحم که در حقیقت زباله‏هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاکسازى جسم    عملى گردد. عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده‏روى در تغذیه و به اصطلاح پرخورى است و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، مخصوصاً در عصر و زمان ما که بیماریهاى گوناگونى مانند بیمارى قند، چربى خون، تصلّب شرائین، نارسائیهاى کبد، انواع سکته‏ها، فراوان شده، افراط در تغذیه با توجه به عدم تحرک جسم   انى کافى، یکى از عوامل اصلى محسوب مى‏شود، و براى از بین بردن اینگونه بیماریها راهى جز حرکت کافى و میانه‏روى در تغذیه نیست.

  1. همه دستورات طبى -مفسّر بزرگ، مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مطلب جالبى نقل مى‏کند که: هارون الرشید طبیبى مسیحى داشت، که: مهارت او در طب معروف بود، روزى این طبیب به یکى از دانشمندان‏ اسلامى گفت: من در کتاب آسمانى شما چیزى از طب نمى‏یابم، در حالى که دانش مفید بر دوگونه است: علم ادیان، علم ابدان (و شما فقط علم ادیان را دارا هستید) او در پاسخش چنین گفت: خداوند همه دستورات طبى را در نصف آیه از کتاب خویش آورده است: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» و پیامبر ما نیز طب را در این دستور خویش خلاصه کرده است:

«الْمِعْدَةُ بیت الأدواء و الحمیة رأس کل دواء واعط کل بدن ما عوّدته»:

«معده خانه همه بیماریها است، و امساک و پرهیز سرآمد همه داروها است و آنچه بدنت را به آن عادت داده‏اى (از عادات صحیح و مناسب) آن را از او دریغ مدار». طبیب مسیحى هنگامى که این سخن را شنید گفت‏

  1. سلامت جسم  و تن: «ما ترک کتابکم و لا نبیّکم لجالینوس طبّا»: «قرآن شما و پیامبرتان براى جالینوس (طبیب معروف) طبّى باقى نگذارده است» کسانى که این دستور را ساده فکر مى‏کنند، خوب است، در زندگى خود آن را بیازمایند، تا به اهمیت و عمق آن آشنا شوند، و معجزه رعایت این دستور را در سلامت جسم  و تن خود بینند».
  2. جسم در خدمت اهداف : تا به اینجا با توضیحاتى که داده شد، روشن گردید که مراد از (اجسادهم نحیفه) این نیست که واقعاً تمام پرهیزکاران بدنهاى لاغرى دارند و هرگز از مواهب و نعمتهاى الهى بهره نمى‏گیرند، بلکه بهره مى‏گیرند ولکن هدف آنها شکم‏پرستى نیست، پرهیزکاران جسم خود را در خدمت اهداف بلندشان قرار مى‏دهند، و تغذى جسم    را براى تنها پرورش جسم    بکار نمى‏گیرند، بلکه هدف از تغذّى و پرورش جسم    هرچه بیشتر بها دادن به تکامل روح است آنها جسم    را به عنوان مرکبى سالم براى رهروى روح پرورش مى‏دهند.
  3. نحیف از روزه گرفتن وعبادت- در نهج‏البلاغه مولى على (علیه السلام) درباره مدح یکى از پرهیزکاران چنین مى‏فرماید: «کانَ لِى فیما مَضى اخٌ فِى اللهِ و کان یُعْظِمُهُ فى عَینِى صِغَرُ الدنیا فِى عَینِهِ و کانَ خارِجاً مِن سلطانِ بطنِهِ‏فلا یَشْتَهِى مالا یَجِدُ و لا یُکثِرُ اذا وَجَدَ»:

«در روزگار گذشته براى من برادر و همکیشى در راه خدا (ابوذر غفارى یا عثمان بن مَضْعون) بود، که: کوچک بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى‏نمود، و شکمش بر او تسلط نداشت، پس چیزى را که نمى‏یافت، آرزو نمى‏کرد، و اگر مى‏یافت بسیار بکار نمى‏برد».

احتمال دارد مراد از «اجسادهم نحیفه» همان معناى مطابقى باشد، و حالت اکثرى آنها لحاظ شده، که غالباً اجساد نحیف و لاغرى دارند، و این نحیف بودن از روزه گرفتن و عبادت آنها سرچشمه گرفته شده است، این توهم پیش نیاید که بنابر این متقیان از قدرت بدنى کافى برخوردار نبوده، و به قول معروف شل و ول هستند، جواب این توهم را هم مولى در نامه عثمان بن حنیف‏ فرموده‏اند که:

  1. قوام در کم خوراکی -در نامه عثمان بن حنیف‏ فرموده اند که «الا وَ ان الشِجرةَ البریّةَ اصلَبُ عُوداً و الرَّوائعَ الخَضِرةَ ارَقُّ جُلُوداً و النباتاتِ العِذْیِة اقوى وقُودَاً و أَبْطَأُ حَمُوداً»

(آگاه باشید که درخت بیابانى (که آب کم به آن مى‏رسد) چوبش سخت‏تر (استوارتر) است و درختهاى سبز و خرّم (که در باغهاى پرآب کاشته شده) پوستشان نازکتر است، و گیاههاى دشتى (که جز آب باران آب دیگرى نیابند) شعله آتش آنها افروخته‏تر و خاموشى آنها دیرتر است (آرى انسان هر قدر کمتر بخورد و بیاشامد اندامش استوارتر و در کارزار دلیرتر است، و هر قدر بیشتر بخورد و بیاشامد نازک پوست و سست دل و ترسناک‏تر است».

  1. کم خوراک -روزه برای من است - اینان رنج زندگانى دنیا را مى‏کشند تا گنج جاودانى ابدى را برگیرند، آنها روزه مى‏گیرند تا عبادتى را که خداوند نسبت آن را به خود داده (اضافه تشریفیّه) بجا آورند، و خداى را به عنوان جزاى اعمالشان تلقّى کنند، که در حدیث قدسى آمده:

الصوم لى و انَا اجزى به: «روزه براى من است و من در مقابل آن جزا داده مى‏شوم».

روزه آنان روزه عوام نیست، که روزه اخص الخاص یا لااقل روزه خواص است، صوم را به سه درجه تقسیم کرده‏اند:

  1.  خود من جزا ی او - عبارت (انا اجزى به) را به دو گونه مى‏توان قرائت کرد: 1- (أجرى به) که متکلم مضارع معلوم از ثلاثى مجرد باشد یعنى من جزا مى‏دهم آن را. 2- (اجزى به) به صیغه مجهول یعنى خود من به عنوان جزاى آن عمل قرار مى‏گیرم و بزرگانى همچون ملاهادى سبزوارى این وجه را بهتر شمرده‏اند و این وجه مطابق حدیث شریف قدسى دیگرى است که «من قتلته فعلىّ و من علىّ دیتهُ فَانا دیَتُه»: «هر کسى را کشتم پس بر من است خون‏بهاى او و کسى که بر گردن من خون‏بهاى او باشد پس من خون‏بهاى او هستم».
  2. روزه خاص الخاص : صوم عموم (عوام) که در آن فقط از شهوت بطن و فرج و دیگر مفطرات روزه خوددارى مى‏شود.

صوم خصوص (خواصّ) که در آن گوش و چشم و زبان و دست و پا و سائر جوارح هم از گناهان برحذر مى‏گردد، در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده:

«اذا صُمت فلیَصُمْ سمعک و بصرک و غیر ذلک»:

«زمانى که روزه گرفتى باید گوش و چشم و دیگر اعضاء هم روزه باشد».

صوم اخصّ الخصوص (اخصّ الخواص) که در آن قلب هم از جمیع ما سوى الله در احتراز است، در آن، دل از افکار دنیوى و شواغل پست مبرا است، مگر افکار و شواغلى که همانند پلى بر رهگذر دنیا براى رسیدن به آخرت زده شود.

  1. روزه خاص متقین : آرى روزه متقین از نوع اول نمى‏تواند باشد، بلکه از نوع دوم و سوم، آنها، آتش مشتعل شهوات را که اسلحه شیطان رجیم است، در تمام ابعادش با گرسنگى صیام خاموش مى‏کنند، در روایت از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) است که:

«انّ الشیطان لَیجرى مِنْ ابنِ آدم مَجْرىَ الدّم فَضَیَّقوا مجاریة بالجوع»:

«همانا شیطان در مجارى خون پسر آدم جارى مى‏شود، پس مجارى خون را با گرسنگى ضیق کنید» مفاد این روایت در مواقع طغیان شهوت غضب و شهوت جنسى و شهوت تمایل به غذا خوردن و غیره بسیار محسوس است، اشتهاء و میل انسان به این امور چراغ سبزى براى گذر و عبور شیطان و اتباع او از رهگذر جسم    و جان است و از این روى در موقع اشتهاء، هیجان در گردش خون ملموس است، و کنترل این هیجان با گرسنگى که به عنوان چراغ قرمزى براى شیطان و انصار و اعوان او است میسّر است، گرسنگى گرچه باعث لاغرى جسم است ولى از دست دادن مقدارى از حجم گوشت و پوست و استخوان براى به دست آوردن حجم بسیار زیادترى در بُعد روح قابل مقایسه نیست.

  1. متّقیان و پرهیزگاران از آب چسم  گرفته بر آتش مشتعل درون مى‏ریزند، و از این روى غالباً لاغراندام مى‏نمایند ولى بزرگى روح آنها کفایت از کمبود جسم و صِغَر حجم پوست و استخوان مى‏کند، روحى که قوام جسم هم به آن است و اگر نباشد جسمى پایدار نخواهد بود،
  2. و به قول شاعر:

تن همى نازد به خوبى و جمال‏

 

روح پنهان کرده کرّ و فرّ وبال‏

گویدش کاى مزبله تو چیستى‏

 

چند روز از پرتو من زیستى‏

غنج و نازت مى نگنجد در جهان‏

 

باش تا که من شوم از تو نهان‏

سبزه‏ها گویند ما سبز از خودیم‏

 

خرم و خندان و بس زیبا شدیم‏

فصل تابستان بگوید کاى امَمْ

 

خویش را بینید چون من بگذرم»

     

                                           گرسنگى و پیامد لاغراندامى آن، از پرخورى و پیامد میراندن زیرکى و فطانت‏ (البطْنَة تُمیتُ الفِطْنَة)

                                                                                     مسلماً؛ بهتر است گرسنگى که همچون ابرى باران حکمت از آن مى‏ریزد

  1. پرخوری خواب آور (الجوع سحاب یمطر الحکمة) قطعاً سزاوارتر و شایسته‏تر است، از پرخورى که عاملى مؤثر براى عروض خواب بر انسان است، خوابى که برادر مرگ است‏ (النوم اخُ الموت)
  2. ازخواب و خوراک سیر مشوی -و همچنانکه در مرگ استکمالى نیست و دست از عمل کوتاه است، در خواب هم استکمالى نخواهد بود، خوابى که انسان را از عبادات نیمه‏شبى محروم و از فیض اعظم و گنجینه پرثمر سحرى و راز و نیاز در خولتگه راز عاشقى باز مى‏دارد و به قول مرحوم شیخ بهائى: الى کم کالبهائم انت هائم‏ ..... و فى وقت الغنائم انت نائم) «تا چند مثل چهارپایان متحیر و سرگشته‏اى، و در وقت غنیمت در خوابى».
  3. تابکی در خوبی ؟.- آرى تا به کى در وقتى که باید مصداق «اذکرونى فى الخلوات اذکرکم فى الفلوات»و «اذکرونى فى الخلاء اذکرکم فى الملأ الاعلى» باشد در خواب و از ذکر و یاد او غافلیم.

انسان به طور عادى به فرموده مولى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) اگر 60 سال زندگى کند، نصف عمر او را شبها نابود مى‏کند.

(اذا عاشَ الفَتى سِتّین عاما

 

فنِصْفُ العُمْر تَمْحَقه اللیالى)

     
  1. پرخوری و خواب غفلت -چگونه با پرخورى اکثر نیم دیگر را با دست خود به خواب مى‏رود، و از استکمال محروم مى‏ماند، و باز عجب از پرخوران نیست که، عجب از افرادى است که نیم از عمر را به دست شب سپرده، و نیم روز را هم حتى بدون پرخورى در خواب مى‏گذرانند،
  2. پس اینان را با استکمال، چه!! اى کاش ما در زمره اینان نباشیم که بیچاره‏ایم و اگر هستیم و خود نمى‏دانیم، امید است، با اینکه استکمالى حاصل نکرده و ستم بر نفس خود رانده‏ایم، مربى و پرورنده ما بادست عنایت خود تا رهایى فطرت ساکت و ساکن گشته ما را حرکتى دهد تا نداى طنین افکن بیدارى با نوائى روح‏بخش و روح‏افزا گوش دل به خواب رفته ما را نوازشى دهد تا حداقل از نیم عمرى که در روز باید سپرى کنیم، توشه‏اى از کمال برگیریم انشاءالله.
  3. خطا در پرخوری -باید آگاه بود که در حال خطا فطرت بیدار به خواب رفته، وگرنه امکان ندارد

با فطرت بیدار و هوشیار، خطائى از انسان تعمداً سر زند، آنکه انسانى را به قتل رسانده و ظلمى روا مى‏دارد، یا در برابر شهوات سر خم مى‏کند فطرتش اگر نمرده باشد، به خواب رفته است، در این حال دست به هر کارى مى‏زند، با نظارت عقل و فطرت نیست، او عقل را مغلوب و به عالم بى‏خیالى و بى ادراکى فرستاده است،

  1. پرخوری او - چشم عقل را در این حال بسته است، اگر تا نزدیکِ خطائى رویم و متنبّه شویم از خواب بیدار شده‏ایم، ولى باید دانست این بیدارى را باید مدیون محبت الهى بود، چنانکه در مناجات شعبانیه آمده‏

«الهى لم یکن لى حَولٌ فَانتَقلَ به عن مَعْصیَتک الّا فى وَقْت ایْقَظتَنى لمَحَبّتک»:

«پروردگارا حول و قوه‏اى در خود نمى‏بینم که به سبب آن از کنار معصیت تو بگذرم، مگر در آن وقتى که مرا براى محبت خود بیدار کردى).

  1. متقین وپرهیزگاران - بارى پرهیزکاران شکم را از نان تهى مى‏کنند، تا نهاد خود را از گوهرهاى گرانبها نباشته سازند، آنان طفل جان را از شیر شیطان گرفته، و زمینه همرازى و همبازى با مَلَک را براى او فراهم مى‏کنند، زیرا طفلى که از شیر شیطان تغذّى و وجودش استحکام و رشد یافته هرگز قابلیت همرازى با فرشته را ندارد، زیرا که سنخیتى بین آنها نیست، تا با هم و در کنار هم زندگى خود را بگذرانند، که (السنخیة علة الانضمام و الاجتماع). و به قول مولوى: گر تو این انبان زنان خالى کنى ..... پر ز گوهرهاى اجلالى کنى ..... طفل جان از شیر شیطان باز کن‏ ..... بعد از آنش با ملک انباز کن‏.
  2. خلاصه بحث درباره این فراز چنین شد که دو وجه در «اجسادهم نحیفه» احتمال داده شد:
  3. 1- عدم توجه به شکم‏پرستى و تن‏پرورى.
  4. 2- کثرت روزه گرفتن، عبادت و اکتفاء به قدر ضرورت از طعام که این همه مقدمه براى تعالى روح و روان است، مرحوم الهى در ذیل این فراز (اجسادهم نحیفه) گوید:

بتن لاغر زرنج و سعى بسیار

 

به جان فربه زمهر روى دلدار

چو خوش گفت آن حکیم قدسى آواز

 

تن و جان را تضاد افتاده زآغاز

  1. چو تن فربه کنى لاغر شود جان‏
 

چو جان را پرورى تن گشت پژمان‏

تن آسائى هلاک جان پاک است‏

 

زرنج تن روآنهاتابناک است‏

  1. حکیمان بر مثال گوهر و سنگ‏
 

همى دانند جان و تن زفرهنگ‏

تو سنگ تن مزن بر گوهر جان‏

 

غبار جسم    از آن گوهر بیفشان‏

تن آسائى روانت تار سازد

 

فروزان، شمع جان، تن گر گذارد

  1. تو را تا یار باشد دانش و رأى‏
 

تن خاکى بیفکن جان بیاراى‏

که جان جاوید یابد، زندگانى‏

 

تن خاکى نپاید جاودانى‏

     
  1. ***اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 317- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی