16-17- نهج البلاغه خطبه متقین (همام) زهد در دنیا - حبّ مفرط دنیا ،- شیطان اساساً به دنبال چنین افرادى مىگردد، زیرا افراد سست اراده خود به طرف دنیا مىروند. و نیازى براى دنیا نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بیش از 120 کتا ب از نهج البلاغه ؛ ترجمه و شروح آن از آقا جانم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علی علیه السلام در دانش نامه علوی آمده است یا شروح دیگر؛ بعضا با شناسنامه و یا نام و زبان کتاب آورده شده تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) را در نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در نمایش پردازش اربعین حسینی ملاحظه فرمایید لطفا نظر دهید متشکرم ؛ 16- ارادتهم الدنیا فلم یریدوها، 17- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها : دنیا به آنها روى آورد، و آنها از آن روى گردان شدند - (دنیا ) خواست آنها را اسیر خود سازد ولى آنها با فداکارى، خویشتن را آزاد ساختند.. https://safarzade.blog.ir/
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 16 و 17- زهد در دنیا وشکستن زنجیرهاى اسارت 16- ارادتهم الدنیا فلم یریدوها، 17- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها ترجمه: دنیا به آنها روى آورد، و آنها از آن روى گردان شدند (دنیا ) خواست آنها را اسیر خود سازد ولى آنها با فداکارى، خویشتن را آزاد ساختند.***
- حبّ مفرط دنیا ،-: دنیا دائماً در پى به دست آوردن پرهیزکاران است، و شاید بتوان گفت دنیا و نمودهاى کاذب آن اساساً به دنبال چنین افرادى مىگردد، زیرا افراد سست اراده خود به طرف دنیا مىروند. و نیازى براى دنیا نیست تا آنها را به نهد و دام خود کشد، دنیا به دنبال افرادى است که از خود مقاومت نشان داده تا به دام مکر و فریب او نیفتند، حبّ مفرط دنیا ، یکى از زنجیرهاى ضخیم و محکم شیطان است.
-
دنیا براى شیخ انصارى - گویند یکى از شاگردان شیخ انصارى (رحمهم الله) خواب دید که بر دوش شیطان زنجیرهائى در قطرهائى متفاوت است، از او پرسید اینها چیست؟ گفت: ابزارى است که: افراد را با آن به دام مىاندازم، گفت: اینها براى به دام انداختن کیست؟ گفت: این براى فلان عالم و آن براى فلان عالم دیگر تا رسید به بزرگترین زنجیرها گفت این متعلق به کیست؟ گفت: از براى شیخ انصارى است و دیشب دو مرتبه شیخ را به بند کشیدم و او آن را درهم شکست، سؤال کرد زنجیر من کدام است، گفت اى بیچاره تو زنجیر ندارى، نیاز هم ندارى که خود بدون زنجیر مىآئى.
- بعد از این خواب، به شیخ جریان را گفت: شیخ فرمود صحیح گفته دیشب نیاز به پول داشتم و مقدار کمى از وجوه شرعى نزد من بود که تصرف در آن را براى خودم صحیح مىدانستم چند مرتبه برداشتم که خرج کنم ولى منصرف شدم.
- شیطان حتى در اینجا هم مأیوس نیستم،- آرى برادر، همچون شیخ انصارى را شیطان اراده مىکند، با زنجیر دنیا به دام اندازد، و آیا فکر کردهاى که ما زنجیر داریم یا نه؟ آیا او براى به دام انداختن ما مىآید یا ما خود دست و پاى خود را به زنجیر او تقدیم مىکنیم من چه گویم که خود بهتر دانى؟! شیطان دست بردار نیست، و خود قسم خورده همه را گمراه کند، مگر بندگان مخلص خدا را، آنقدر ظریف و دقیق کار مىکند، و امید براى گمراه ساختن انسانها با هر وسیلهاى دارد، که هرگز مأیوس نمىشود، در روایتى آمده که: جبرئیل شیطان را در کوه طور در وقت مناجات با خدا دید، به او گفت تو را اینجا چه کار؟ اینجا صبحت وحى و الواح مقدس و راز و نیاز با خدا است، اینجا صبحت از موسى (علیه السلام) است، نه فرد عادى، وى گفت: مىدانم، ولى
- مأیوس نشود از فریب- ، آن چنان دنبال مىکنم تا موفق شوم، این نشان مىدهد شیطان به دنبال فریب بندگان مخلص الهى هم هست، اگرچه نمىتواند، با موسى (علیه السلام) چنین کند، معلوم است که با ما چه مىکند، معلوم است که براى به دام انداختن پرندگان شکمپرست چه دانههاى فریبنده و جالبى مىپاشد و هرگز از زیاد نشستن در کمینگاهها خسته نشده و هرگز مأیوس نمىشود!
- مقاومت بر زنجیر اسارت دنیا - مقاومت سنگین در برابر دنیائى که به منزله بند شیطان براى به بند کشیدن انسانها است، مقاومى با صفات على (علیه السلام) مىطلبد، مردى که لحظهاى از شیطان و کیدش غافل نشد که غفلت همان و به بند کشیده شدن همان.
- دنیا زنی زیبای با فریب - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) گوشهاى از برخورد مولى على (علیه السلام) با دنیا منعکس شده، که جاى عبرت دارد، مرحوم شیخ حرّ عاملى در وسائل الشیعه و مرحوم شیخ انصارى در بحث ولایت مکاسب محرمه خود آورده است، امام صادق (علیه السلام) در قسمتى از جواب نامه نجاشى والى اهواز که از حضرت طلب نصیحت کرده بود، در مورد دنیا فرمودند، پدرم از پدرانش از حسین بن على (علیه السلام) نقل مىکند که مىفرمود: پدرم براى من نقل فرمود که: روزى در بستانى از بساتین فدککار مىکردم در حالى که فدک به فاطمه زهرا (علیها السلام) منتقل شده بود، ناگهان زنى زیبا روى بر من وارد شد، در حالى که من بیلى در دست داشته، و مشغول اصلاح زمین بودم، وقتى نظر من به او افتاد، او را در زیبائى به «بُثَینَة بنت عامر» که از زیباترین زنان قریش بود تشبیه کردم، سپس او گفت اى پسر ابیطالب آیا با من ازدواج مىکنى؟ تا تو را از این بیل رهائى بخشم، و تو را بر گنجهاى زمین راهنمائى کنم، تا براى بقیه عمر تو و فرزندان تو باشد، حضرت فرمودند: «تو کیستى؟ تا خواستگاریت کنم» گفت من دنیا هستم، فرمود «برو و همسر دیگرى برگزین» بعد حضرت مىفرماید مشغول کار شدم، و این شعر را انشاء کردم.
- آنان که فریب دنیاخوردند دربین سنگها مدفونند - ما انساء شعر حضرت در وصف دنیا را به متن آوردیم - زیانکار است کسى که دنیاى پست او را فریب دهد، و او نمىرسد به هدف اگر انسانهاى قرنهائى را بفریبد (یعنى در فریفتن سیرائى ندارد.(وارده شد بر ما به شکل «بثینة» در حالى که زینت او هم مثل او بود).به او گفتم غیر مرا فریب ده زیرا من روىگردان از دنیایم و جاهل نیستم (که فریب تو را خورم).مرا با دنیا چکار، که محمد (صلى الله علیه وآله) (با آن عظمتش) در بین سنگها مدفون شد. و دور است که آرزو کنم (و فریب خورم به) گنجها و دوستى آنها و اموال قارون و سلطنت قبائل. آیا همه ما به سوى فناء و نیستى نمىرویم؟! و آیا از خزنیه داران دنیا به تفصیل محاسبه نخواهد شد؟!.پس دیگرى را فریب ده که من رویگردان از عزّت و ملک و عطایاى تو هستم. من نفس خود را قانع کردهام به آنچه روزى آن است، پس شأن تو اى دنیا با اهل صفات ناپسند است (که من از آنها نیستم).من از روز ملاقات خداوند مىترسم و از عذاب دائمى و غیر زائل آن خوف دارم.
- مرد از دنیا با ستایش خارج شد - سپس امام صادق (علیه السلام) مىفرمایند: «مولى على (علیه السلام) خارج شد از دنیا ، با اینکه در گردن او حقى براى احدى نبود، و ملاقات کرد خداوند را در حالى که مورد ستایش بود، و ملامت و مذمّتى به او متوجه نبود، و ائمه بعد از او به او اقتداء کردند. و دامن خود را ملوّث به معصیت و شرى از شرور دنیا نکردند». ارادتهم الدنیا فلم یریدوها،
- دنیا محل گذر مسافر -اى برادر این دنیا چیست که به آن دل بستهایم، دنیا ئى که اندوختههایش نابود، سلطنت و حکومتش مسلوب، و آبادیهایش مخروب خواهد شد (لدوا للموت و ابنوا للخراب).چه خیرى در آن است، که: مثل بنائى خراب مىگردد، چه خیرى در این عمر است که مثل فناء شدن زاد و توشه فناء مىشود، چه نیکى در این مدت زندگى است که مثل به سر آمدن سیر به سر مىآید و مثل انقطاع سفر منقطع مىگردد. به قول سعدى: هر که آمد عمارتى نو ساخت..... رفت و منزل به دیگرى پرداخت
- دنیا در دست من باشد ؛ نه من در دست دنیا - پس اى برادر با قناعتت دنیا را بدست آور، نه اینکه دنیا تو را با دنائتت به دست آرد، شاهى و آقائى به برخورداریهاى درونى است نه فراوردههاى برونى. رادتهم الدنیا فلم یریدوها، به قول آن شخص که در حمام به فتحعلى شاه برخورد کرد و خطاب به شاه گفت: تا لب رختکن حمام ؛شاهى، یعنى اگر لباسهاى سلطنت را به در آورى، دیگر شاه از غیر شاه مشخص نیست، وجه تمایز او با بقیه لباس اوست، سلطنت دنیوى در ظاهر متفاوت است، به خلاف سلطنت باطنى که بزرگترین نعمتها طیب نفس، رضایتخاطر و خرسندى روح است، اگر این بود شخص دارا و اگر ثروت بود و این نبود، نادارا است.
به دنیا دل نبند هر کی که مرد...... که دنیا در به در اندوه و درد
به گورستان گذر کن تا ببینی...... که دنیا با رفیقانت چه کرد
که دنیا به خسران عقبی نیرزد.....به دوری ز اولاد زهرا (س) نیرزد
- وضوی همسو باطنی و ظاهر یست - جا دارد اشاره به مطلب ظریفى کنم که بىارتباط با بحث ما هم نیست، علماء اخلاق قائل به وضوى باطنى همسو با وضوى ظاهری اند ، وضوء در نزد اهل حقیقت که از آن به طور مطلق تعبیر به طهارت شده، عبارتست از طهارت سرّ (و باطن) از مشاهده غیر، مطلقا، یعنى به غیر از رضاى حق به چیزى نیندیشد، نیّت در این وضو این است که سالک در باطن و سرش قصد کند، که: براى ابد غیر او نبیند و به غیر او مثل امور دنیوى توجه نکند،
- زیرا در این وضوی همسو- متوجه به غیر او مشرک به شرک خفى است، و مشرک در لسان قرآن نجس است (إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ) طهارت بدون این نیّت محقق نخواهد شد، و توحید حقیقى بدون این طهارت حاصل نخواهد گشت، بلکه عمل بدون این نیّت راه، به وادى شرک خواهد برد سپس دست دل را از کثافات پاک کن که قبل از وضوء دست شویند، سپس مضمضه است یعنى چشیدن حلاوت ذکر، و به دنبال آن استنشاق است، که تخلیه ذهن از کثافات نفسانى است. باید بینى و دهان قلب و روح را از گرفتگى و کثافات تطهیر کرد، باید قلب را که مخرج حروف و کلمات است تطهیر کرد، تا حرف و کلمهاى به جز در راستاى الله خارج نگردد، باید چنان تطهیر کرد که گویا در قلب فقط مقاطع حروف الله جاى دارد و بس.
- تطهیر اوجب اظهر از تطهیر واجب - سپس صورت و وجه دل را از کدورات نفسانى پاک کن، تا آبروئى نزد محبوب حاصل کنى، وقتى بنا باشد بدن و لباس از نجاسات پاک باشد، آیا قلب سزاوار پاکى نیست؟ و وقتى قشر و پوسته نزدیک بدن باشد و قشر و پوسته بعید یعنى جامد واجب التطهیر باشد، قلب و درون تطهیرش اوْجب خواهد بود. امام على (علیه السلام) مىفرماید: «چگونه است که: دینت را به هر رجسى و نجسى مىپسندى، و اما لباس بىارزش دنیا ئیت را همیشه پاک نگه مىدارى؟!
- طالب و مطلوب هر دو نجس»- پس دنیا را بر کنارى زن که او جیفه است و طالب و مطلوب هر دو نجس». سپس دست را تا میان یعنى مِرفَقْ بشوى که آلت رفق و مدارا است و اشاره به میانهروى در امور دنیوى است، نه یکباره دست شستن از دنیا که رهبانیت مردود است، و نه غوطهور شدن در دنیا و مشتهیات آن که مغضوب است، دستى که چنین طاهر شد به گناه و خطا و غفلت فاحش هم نیالاید، که: شرط میانهروى دورى از این امور است. قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه وآله ): خَیْرُ الامُورِ أَوْسَطُهَا الکافی، ج 6، ص 540.
- دست شوئى و بریدن طمع - شوآرى دستشوئى نشانه دستشوئى از دنیا و اجناس آن و از آخرت و نعمتهاى آن است، دستشوئى از دنیا جدائى و مفارقت از حرام دنیا و اکتفاء به ضرورت و دستشوئى از آخرت بریدن طمع از نِعَم اوست، که: عبد حقیقى آن است، که: براى رسیدن به محبوب قیام و قعود کند نه براى نعمتهاى او که از بازرگانى بیش نخواهد بود سپس مسح سر باید کرد مسح سر حقیقى که از آن تعبیر به عقل یا نفس مىکنند، و بواسطه این مسح محبت دنیا و مال و جاهش یک سره فداى محبت دوست خواهد شد، و با این مسح، سر و دِماغِ قلب همیشه با طراوت و همراه با تازگى خواهد بود.
- با سرعت به قرارگاه مقصود - اما مسح پا در وضوى معنوى مرد اختلاف است، بعضى آن را قوه نظریه (مرحلهاى که عقل درک حسن و قبح مىکند) و عملیه (مرحلهاى که امر به فعل محسنات و ترک مقبّحات مىکند) و بعضى قوه شهویه و غضبیه دانند، با این مسح، متوضّى (وضو گیرنده) ملتزم مىشود که این دو پا را، در غیر مسیر محبوب به حرکت درنیاورد، و با این مسح از خدا استقامت ولینت و سرعت مىطلبد تا هر چه سریعتر به مقرّ و قرارگاه و مقصد خود رسد، و شاید به همین قوه نظریه و عملیه اشاره باشد (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ) در قرآن مجید در داستان حضرت موسى (علیه السلام) یعنى با پیمودن راه بوسیله این دو پا دیگر نیاز به نعلین و کفش نیست، دیگر وصال حاصل شده، دیگر توجه به غیر خدا نیازى نیست که اگر توجهى به غیر او هم بود در راه رسیدن به محبوب بود حال دیگر وقت پرداختن به او است و توجه به غیر او شرک است.
- بعضى نعلین را به دنیا و آخرت و بعضى به عالم ظاهر و باطن و بعضى به نفس و بدن تعبیر کردهاند که هر کدام محتمل است.ظاهر بدل دارد باطن بدل ندارد - و پس با وضوى ظاهرى و فقهى تطهیر ظاهر مىشود، گرچه مؤثر در تطهیر باطنى نیز هست، اگر نگوئیم اصل تشریع طهارت ثلات (وضو، تیمم، غسل) براى تطهیر باطنى است چنانکه در ذیل آیه وضوء و تیمم دارند: (ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ): «خداوند اراده نکرده که بر شما حرج قرار دهد، بلکه اراده کرده تا تطهیر کند شما را».
- و اما وضوى باطنى، چنانکه برخى از عارفان گفتهاند: عبارت است از پاک کردن نفس از رذائل اخلاقى و برنامههاى پست و فرومایه و پاک کردن عقل از افکار هلاک کننده و آنچه باعث گمراهى و گمراه کردن است، و نیز عبارت است از پاک کردن سرّ درون از نظر به اغیار و پاک کردن تمام اعضاء از کارهائى که عقلا و شرعاً ناپسند است.
- دو وضو صفای ظاهر وباطن-با این هر دو وضوء (ظاهرى و باطنى) مصداق روایت پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) «الوضوء على الوضوء نور على نور» تحقق مىیابد، چرا چنین نشود که صفاى ظاهر و باطن با هم در مىآمیزد و به تعبیر دیگر نور شرع در وضوى فقهى با نور بصیرت که نشأت گرفته از وضوى باطنى، یعنى توجه و عمل خالص است، الفت برقرار کرده و سبب ثبات و استقامت سالک در دنیا و آخرت شوند، که در قرآن آمده (یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدنیا وَ فِی الْآخِرَةِ) اسباب فریب دنیا- پس اى برادر به جائى نرسى تا وقتى که قصد دارى به دنیا رسى، اسباب فریب دنیا بسیار است و از جمله آنها مال و اولاد و همسر است، براى هر سه مطالب و نمونههایى ذکر مىکنم تا با بصیرت عمل کنى.
- حریص مال دنیا : گویند مرد صالحى در خدمت سلطان هند «خرمشاه» بود و درآمدش 400 هزار دینار، و این مقدار را انفاق مىکرد، روزى سلطان باخبر شد و او را طلب کرده و گفت: شنیدهام، که: مال را دوست ندارى؟ گفت: اشتباه مىکنید زیرا بسیار حریص بر مال هستم، واحدى از خواصّ تو احرص از من نیست، زیرا اموالم را با خود تا آخرین دینارش را مىگیرم، و آنها براى بعد از خود مىگذارند، پس من که خود مىگیرم و انفاق مىکنم، حریصتر بر مال خود هستم. آرى به این جهت است که اولیاء الهى اراده فقر مىکنند. یکى از پیشوایان معصوم علیهمالسّلام فرمود: وقتى فقر به تو روى آورد بگو: «مرحبا بشعائر الصالحین» و وقتى غنا و بىنیازى روى آورد، بگو گناهى است که عقوبتش به جلو افتاده و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. طىّ کرن مسیر سعادت و طریق مستقیم بدون دغدغه مشروط به سبکبار بودن از اموال دنیوى است حکایت شده که عارفى با کیسه پولى به تنهائى سفر مىکرد، در بین راه ترس بر او مستولى شد، و توهم کرد که شاید دزدانى به او حمله کرده، و این کیسه سبب شود، که: جانش را هم از دست بدهد، از این روى کیسه را انداخت و با دلى مطمئن به راه افتاد، از قضا مردى دیگر که در همین مسیر حرکت مىکرد به کیسه پول رسید، و برداشت و پس از مدتى به آن عارف رسیده از او پرسید اى برادر آیا این طریق امن است، گفت اگر آنچه من انداختم تو برداشتهاى نه، و اگر برنداشتهاى آرى.
- لغزش های امتحان - عشق اولاد و همسر از اسباب فریب دنیا و وسیله آزمایش اراده انسانى حبّ افراطى به زن و فرزند و اولاد است، مردى نزد على (علیه السلام) آمد و گفت: «اللهم انى اعوذبک من الفتن»: «خدایا از فتنهها و امتحانات به تو پناه مىبرم» حضرت فرمودند: «لا تقل هذا فان اولادک من الفتن»: «این چنین مگوى که فرزندان تو از فِتَن است» و از آنها نباید به خدا پناه برى، و سپس براى تأیید حرف خود به آیه قرآن استشهاد کردند که: (أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ)* و فرمودند: «قل اللهم انى اعوذبک من مضلات الفتن»: «بگو خدایا از لغزشگاههاى امتحانات به تو پناه مىبرم» یعنى امتحان همیشه هست و این امرى اجتنابناپذیر است، ولى از خدا براى قبولى خود در امتحانات استمداد کنید، که مردود نشوید.
- عشق افراطى به زن و همسر -گویند پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) روزى بر منبر خطبه مىخواندند و حسنین وارد مسجد شدند، در حالى که لباس نو به تن داشتند، لباس حسین (علیه السلام) به پایش گیرکرد و بر زمین خورد، حضرت که این منظره را مشاهده کردند از منبر پائین آمده، و هر دو را با خود بالاى منبر برده و نشاندند، سپس به خطبه ادامه داده و فرمودند: «صدق الله حیث قال انما اموالکم و اولادکم فتنه و الله لما رأیت الحسین عثر بطرف ثوبه لم املک نفسى حتى وقعت علیه»:«خداوند راست فرمود که اموال و اولاد شما وسیله آزمایش شما هستند به خدا قسم چون دیدم، حسین بوسیله جامهاش بر زمین خورد، تسلط بر نفس خود را از دست داده و به طرف او رفتم» همچنین عشق افراطى به زن و همسر از عوامل بسیار مؤثر در عشق به فریب خوردن از دنیا است.
- خوشا بحال مار و کرم ابریشم - با این وصف آیا دلبستگى به دنیا حماقت نیست؟! دنیائى که در تعبیرات امام باقر (علیه السلام) حریص بر آن مثل کرم ابریشم است و باید گفت بلکه بدتر، زیرا کرم ابریشم پس از تنیدن ابریشم و محبوس کردن خود، با شکافتن پیله پرواز مىکند، ولى انسان حریص بر دنیا در تارهاى دنیوى محبوس شده تا جان دهد در تعبیرات امام صادق (علیه السلام) هم آمده که: حضرت از کتاب امام على (علیه السلام) نقل مىکنند که دنیا مثل مارى است که ظاهر آن نرم و در درونش سمّ کشنده است، عاقل مىترسد و بچه جاهل به طرفش مىرود و فقط به ظاهر نظر مىکند، بلکه باید گفت دنیا بدتر از مار است که مار ماده سیاهى دارد که براى درمان مار گزیده به کار آید، و با قرار دادن آن بر موضع گزیدگى سم را مىمکد، ولى دنیا فقط گزنده است.
- مار فهم دار ولی دنیا نفهم ندارد - مرحوم سید نعمت الله جزائرى صاحب انوار نعمانیة گوید: یکى از دوستان مورد اعتمادم گفت: مارى در خانه داشتیم که چند بچه داشت، روزى براى سنجش علاقه مار به بچههایش دیگى بر روى بچههاى آن گذاردیم، وقتى مار به خانه برگشت، و بچهها را ندید، ناگهان دیدیم، وارد ظرف شیرى که براى آشامیدن تهیه کرده بودیم شد، و زهر خود را در آن ریخت زیرا متوجّه شده بود که ما او را از بچههایش جدا کردهایم، پس از مدتى دیگ را از روى بچهها برداشتیم، و مار چون بچههاى خود را دید با کمال تعجب دیدیم به سراغ ظرف شیر رفته، و درون آن رفت و خود را با خاک آلوده کرده و دوباره درون ظرف رفت به طورى که رنگ شیر تیره شد و آن چنین کرد تا ما دیگر آن شیر را نیاشامیم، این مقدار را مار فهمید،اما دنیا این مقدار را هم نمىفهمد، و فقط در صدد کشندگى است.
- دنیا وسایه درخت - مگر در دنیا چه مقدار زندگى مىکنیم، که این قدر بر آن حریصیم، در روایتى از حضرت رسول گرامىاسلام (صلى الله علیه وآله) آمده: «مالى و الدنیا انما مثلى و الدنیا کمثل راکب قال (من القیلولة) فى ظل شجرة فى یوم صیف ثم راح و ترکها»: «مرا با دنیا چکار! مَثَل من و دنیا همانند راکبى است، که در سایه درختى در روزى تابستانى مىآرمد، و پس از استراحت ترک آن درخت مىکند».
- 700 سال عمربدون بناء ولی کمتر از 100 قصرها سازند - روایت شده که حضرت عیسى (علیه السلام) بالاى کوهى رفت، و فردى را در آفتاب سوزان مشغول عبادت دید، گفت چرا در سایهاى عبادت نمىکنى؟ گفت: از پیامبر (علیه السلام) شنیدم که از 700 سال بیشتر زنده نیستم و عقلم اجازه نداد به بنائى بپردازم، حضرت عیسى (علیه السلام) فرمود خبر دهم تو را به آنچه مایه تعجب تو شود گفت چیست؟ گفت: قومى در آخر الزمان آیند که عمرشان از 100 تجاوز نکند و خانهها و قصرها سازند و باغها و بستانها برپا کنند و آرزوى آنها به اندازه هزار سال است، گفت: به خدا قسم اگر زمان آنها را درک مىکردم، تمام عمرم را در سجده واحدى به سر مىبردم. بعد به عیسى (علیه السلام) گفت در این غار رو تا چیز عجیبترى بینى، پس داخل شد و بر تختى از سنگ، میّتى دید که بر سرش لوحى از سنگ بود، و بر آن نوشته بود «انا فلان الملک انا الذى عمرت الف سنة و بنیت الف مدینة و تزوجت بالف بکر و هزمت الف عسکر ثم کان مصیرى الى هذا فاعتبروا یا اولى الالباب»: «من فلان پادشاهم، من کسى هستم که هزار سال عمر کردم، و هزار شهر بنا نمودم و با هزار دختر باکرة ازدواج کردم و هزار لشکر را در مصاف با خود فرارى داده و نابود نمودم و پایان کار من این است، پس عبرت بگیرید اى صاحبان خرد».
- تفکّر در فناء دنیا - دست مرا ازتابوت بیرون کنید - در مورد چنگیز هم گویند: وصیت کرد دست مرا از تابوت پس از مرگم بیرون کنید، تا مردم ببینند با این همه لشکرکشى و کشور گشائى چیزى با خود نبردم! پس اى برادر به چه مىاندیشى؟ که دنیا پس از مرگش این است و در حیاتش هم معلوم است، که چقدر مورد تحوّل است، از عجائب تحولات آن گویند: یکى از خلفاى عباسى را روزى خلیفه نمودند و فردا عزل کردند، و اموالش را از او گرفتند بطورى که محتاج شده و در کنار درب مسجد گدایى مىکرد و مرتب مىگفت: رحم کنید کسى را که دیروز امیر شما و امروز سائل شما است.آرى اسباب فریب دنیا بسیار است، و دواى همگى واحد، و آن تفکّر در فناء دنیا و سرعت زوال و دگرگونى احوال آن است. به دنیا دل نبند هر کی که مرد ..... که دنیا در به در اندوه و درد ..... به گورستان گذر کن تا ببینی..... که دنیا با رفیقانت چه کرد
- ارزش یک ساعت تفکر- شخصى از امام صادق (علیه السلام) از چگونگى: «تفکّر ساعة خیر من قیام لیلة» سؤال کرد، و اینکه چگونه شخصى تفکر کند؟ فرمود: «یمرّ بالخربة او بالدار فیقول این ساکنوک، این یاتوک، مالک لا تتکلمین»؟:(مرور مىکند به خرابه و یا خانه پس مىگوید کجایند، ساکنین تو، کجایند بنا کنندگان تو، چرا جواب نمىدهى»؟! که ترا هر لحظه مرگ و رجعتی ست ..... مصطفى فرموده دنیا ساعتی ست.....هر نفس نو می شود دنیا و ما ..... بیخبر از نو شدن اندر بقا..
- دنیا دریاى عمیقى - امام صادق (علیه السلام) از وصایاى لقمان نقل مىکنند، که به پسرش گفت: «یا بُنَىّ انّ الدنیا بحر عمیق قد غرق فیه عالم کثیر فلتکن سَفینَتُک فیها تقوى الله و حشوها الایمان و شراعها التوکل و قیّمها العقل و دلیلها العلم و سکّانها الصبر»: «پسرم! دنیا دریاى عمیقى است که عالَم بزرگى در آن غرق شده (اگر مىخواهى غرق نشوى) باید کشتى خود را تقوا و پرواى از خدا قرار دهى، و آن را از ایمان پُر سازى و بادبان آن را توکّل و سرپرست آن را عقل و راهنماى آن را علم و سکّانش را صبر قرار دهى».
- شاعرى در وصف دنیا چنین سروده: یا خاطب الدنیا الدنیّة انّها ..... شرک الردى و قرارة الاکدار.. (اى طالب دنیاى پست،..... دنیا وسیله صید افراد پست ..... و قرارگاه افراد سپاه دل است). دنیا اذا ما اضْحَکت فى یومها...... ابْکتْ غداً تَعساً لها من دار..(دنیا زمانى که مىخنداند ... در روزى، مىگریاند ... فرادى آن روز، مرگ بر این دنیا چه بد خانهاى است). غاراتها لا تنقضى و اسیرها..... لا یفتدى بعظائم الاخطار.. (غارتهاى آن سپرى نمىشود و اسیر آن فداء براى نجات خود از خطرهاى بزرگ نمىپردازد).
- و دیگرى گفته: هى الدنیا تقول بملأ فیها ..... حذار حذار من بطشى و فتکى ...(دنیا مىگوید به مردمانى که در آن هستند: بترسید، بترسید از حیله و نیرنگ من). فلا یغررکم حُسْنُ ابتسامى ..... فقولى مضحک و الفعل مبکى....(خندان بودن من شما را فریب ندهد، که قول من خندهآور و فعل من گریهآور است).
- مرحوم الهى در ذیل این فراز (تجارة مریحة یسرّها لهم ربّهم) چنین مىسُراید:
- این دو بیت اخیر را بر روى سنگ قبر قطب راوندى واقع در صحن مطهر حضرت معصومه علیهالسّلام حک کردهاند روایات مذکور در این فراز را به اضافه مطالب متنوّع دیگر درباره دنیا در جلد سوم انوار نعمانیة تألیف سید نعمت الله جزائرى از صفحه 95 به بعد مطالعه فرمائید.
در این بازار پر سود و زیان بود |
ز لطف ایزد آنان را همه سود |
||
نگارنده نظام آفرینش |
نکوتر ساخت نقش اهل بینش |
||
|
گر آسان سازد الطاف خدائى |
|
بر این سودا اگر یک مشترى نیست |
از آن پر سودتر سوداگرى نیست |
|
نه این سودا بسعى خود توان کرد |
ز لطف خاص بخشد ایزد فرد |
|
نکویان را هم از فیض ازل بود |
نه کز جهد خود این سوداى پرسود |
|
بفرمان ازل آید کم و بیش |
ز دریا موج را جنبش نه از خویش |
|
وگرنه در حساب ملک هستى |
کجا نظم بلندى بود و پستى |
|
نه مهر و مه بذات خود برافروخت |
نه خاک این گلشن آرائى خود آموخت |
|
کدام استاره گشت از خود فروزان |
کدام آتش بحکم خویش سوزان |
|
که همسنگ سیه چون لعل مىتافت |
|
نه شاه از خود بشاهى باج گیرد |
که هر قلّاش خواهد تاج گیرد |
|
یکى یابد ز «تُؤْتِی الْمُلْکَ» شاهى |
که گیرد حکمش از مه تا به ماهى |
|
یکى را خواند یهدى الله به درگاه |
که شد با دانش و دین از ره آگاه |
|
یکى را فضل ایزد راه ننمود |
به رویش در ز لطف خاص نگشود |
|
کجا سودا به تدبیر آورد سود؟ |
چنین گر بود هر کس بى زیان بود |
|
بسا کس در متاع خود زیان کرد |
که بس اندیشه سود از جهان کرد |
|
بسا دانا که نادان گشت در حال |
چو آن سوداگر برگشته اقبال |
|
- در ذیل فراز (ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها) نیز چنین مىسراید:
هم آنان را برین دار مجازى |
بود تازى ز فرط بى نیازى |
|
چگونه دَنِّیى آنان را فریبد |
عجوزى زشت سلطان را فریبد |
|
شود شیرى زبون روبه پیر |
عقابى افکند دامى مگسگیر |
|
برنگى دل زاهل دل توان برد |
به سنگى کاسه گردون شود خرد |
|
شغالى صید سیمرغى تواند |
کمندى شیر گردونرا کشاند |
|
به خارى سینه گردون توان خست |
به موئى شهپر عنقا توان بست |
|
محال است این سخن در دانش و دین |
که بر مادون کند مافوق تمکین |
|
|
بر او نخوت کنند از سرفرازى |
|
گریزند از فریب خط و خالش |
نخواهند از خرد نقد وصالش |
|
دل پاکان ز اوساخ طبیعت |
نخواهد افسر و کاخ طبیعت |
|
هزاران نقش اگر گیتى برآرد |
به چشم خاکیان زیبا نگارد |
|
به خاکى طایران عرش پرواز |
نبگشایند هرگز چشم پرناز |
|
کسى کز عشق، سرمست نگار است |
مدام از شوق دل سرگرم یار است |
|
کجا با این جهانش آشنائى است |
که پر نیرنگ و رنگ بى وفائى است |
|
- حکایت (تاجر و فرزندش)
شنیدم تاجرى ناهوشیارى |
پى سودا روان شد در دیارى |
|
سحرگاهان که آهنگ سفر کرد |
قضا را بر سر کوئى گذر کرد |
|
به راهش بوق در گرمابهاى دید |
بهاى آن متاع نغز پرسید |
|
به پاسخ گفت با تاجر که یک بوق |
بهایش ده درم باشد در این سوق |
|
به شهرى رفت و از هر چیز پرسید |
در آنجا زان متاع نغز بگزید |
|
هزاران بار حمل اشتران کرد |
به شهر خویش آن نادان بیاورد |
|
دلش شادان در آن سودا همى بود |
که در هر بوق درهمها کنم سود |
|
|
در آن سودا نبرد الّا خسارت |
|
که صد سال ار بماند بوق حمام |
نیابد مشترى ور بدهیش وام |
|
فغان زین سود و این سودا که ما را |
بدین تمثیل ماند حال ما راست |
|
همه بوق تخیّل را خریدیم |
زهى سوداى بى سودى گزیدیم |
|
دریغا حسرتا دردا که در دهر |
به جاى نوش مینوشى همه زهر |
|
سراسر سود پندارى زیان را |
نهان را ننگرى بینى عیان را |
|
متاع این جهان بوق است هشدار |
بر آن اندک نیاز افتد نه بسیار |
|
گر افزون ز احتیاج خویش خواهى |
کنى سرمایه خود را تباهى |
|
|
نکو بگزین چو دارى نقد بینش |
|
ز بینائى به ملک پارسائى |
دَرِ دولت به روى خود گشائى |
|
که هر کس بر رخ این درگاه بگشود |
تعالى الله زهى سوداى پر سود |
|
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم |
- ۰۱/۱۱/۱۷