پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. (معانى باب‏ افتعال‏) جهد: کوشش است، یعنى: باب‏ افتعال‏ در بعضى ماده‏ها دلالت میکند که فعل با کوشش فاعل انجام میشود مانند: " اکتسب زید: زید اکتساب کرد" مصدر ثلاثى مجردش" کسب" است، و آن بدست آوردن چیزى است با کوشش یا بى کوشش، ولى اگر خواستیم بگوئیم با کوشش بدست آورده از باب‏ افتعال‏ میآوریم، در قرآن است:
  2. باب افتعال : اجتهاد در لغت از ماده «ج، ه، د» مشتق است و به‏معناى بذل کوشش و طاقت با تحمّل زحمت و مشقّت است. صیغه اجتهاد که از باب‏ افتعال‏ است دلالت بر مبالغه در کوشش دارد. و لذا صیغه «اکتسب» دلالت بر مبالغه بیشترى نسبت به «کسب» دارد.
  3. باب افتعال : المزدلفة- بضمّ المیم و سکون الزای و فتح الدال و کسر اللام و فتح الفاء-: اسم فاعل من باب‏ افتعال‏، و أصله، زلف یزلف زلفا و زلفا. و تزلّف و ازدلف: تقدّم و تقرّب. (المنجد). فأضیف إلیه الألف و التاء فکان ازتلف یزتلف و قلب التاء دالا فکان ازدلف، و المضارع یزدلف، و اسم الفاعل مزدلفة، و المفعول مزدلفة. و هی اسم لأرض تعرف بالمشعر، سمّیت لتقدّم الناس منها الى منى، کما ورد فی وجه تسمیتها بأنّ جبرئیل علیه السّلام انتهى بإبراهیم علیه السّلام الى الموقف، فأقام به حتى غربت الشمس، ثمّ أفاض به فقال: یا إبراهیم ازدلف الى المشعر الحرام، فسمّیت مزدلفة. 10- مرتبه درقران زلف آمده
  4. اضطجع- من ضجع یضجع ضجعا و ضجوعا وزان منع یمنع-: (ض ج ع) وضع جنبه على الأرض. (المنجد). و هو من باب‏ افتعال‏ قلب تاؤه المنقوطة بالتاء المؤلفة، کما هو مذکور فی الصرف، و یستعمل اللفظ فی معنى القبر. و یقال للمکان الذی یدفن فیه الإنسان «المضجع» جمعه مضاجع.
  5. المطّلب- بضمّ المیم و تشدید الطاء و کسر اللام بالتخفیف و آخره باء- مأخوذ من باب‏ افتعال‏، فإنّ أصله «طلب» اضیف إلیه الحرفان الخاصّان لباب افتعال و هما الألف و التاء المنقوطة، و قلبت التاء المنقوطة الى التاء المؤلّفة فادغمت مع الطاء الأصلیة فکان «مطّلب»، و هو غیر عبد المطّلب بن هاشم الذی هو أول جدّ لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله.
  6. الازدراد - من باب‏ افتعال‏ قلبت التاء دالا للقاعدة الصرفیة المشهورة. یعنی أنّ التکرار فی الأکل و الشرب یتحقّق بتعدّد ابتلاع اللقمة و الماء.
  7. اتخذ - باب‏ افتعال‏ از «تخذ» است مثل «اتبع» که از «تبع» مى‏باشد و از «أخذ نیست. فَأَتْبَعَ سَبَباً، فاتّبع با همزه وصل و باب‏ افتعال‏ نیز قرائت شده است.
  8. «اضطرار» مصدر باب‏ افتعال‏ و از مادّه ضرورت است (ض ر ر)و «مضطرّ» کسى است که مرض یا فقر و بیچارگى یا یکى از پیش آمدهاى ناگوار روزگار، او را نیازمند به تضرّع و زارى پیش خداوند کند. گویند: اضطرّه الى کذا (یعنى او را در این کار به تضرّع و زارى وادار کرد).
  9. " ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ" مصدر" ابتهال" که باب‏ افتعال‏ است از ثلاثى" (ب ه ل ) (نَبْتَهِلُ متکلم مع الغیر )و مصدر" بهل" به فتحه اول و هم به ضمه آن به معناى لعنت است، این اصل معناى کلمه است، ولى بعدها در مطلق دعا و درخواست زیاد شد، البته دعائى که با اصرار و سماجت صورت بگیرد.
  10.  إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ" کلمه (اجتناب) باب‏ افتعال‏ از ماده (ج- ن- ب) است، و کلمه (جنب) به معناى پهلوى آدمى است، که بطور استعاره از آن فعل ساخته‏اند، به این مناسبت که وقتى انسان چیزى را بخواهد و دوست بدارد، با روى خود و با مقادیم بدن رو به آن مى‏رود، و اگر چیزى را دوست نداشته باشد، و بلکه از آن متنفر باشد پهلوى خود را رو به آن کرده، و سپس از آن دور مى‏شود، پس در حقیقت اجتناب به معناى ترک است.
  11. اشتراء - خریدن، قبول عمل بایع است، و پذیرفتن صیغه ایجابى او است، که مى‏گوید، بعتک کذا، و یا شریتک کذا من فلان متاع را به تو فروختم، و خریدار مى‏گوید قبول کردم، و باب‏ افتعال‏ هم براى قبول فعل ساخته شده، پس اشتراء به معناى قبول شراء، و یا بگو قبول بیع است، که به تعبیرى دیگر آن را خریدن مى‏خوانیم) پس مراد از این که فرمود:" یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ"، این است که زندگى دنیایى خود را مى‏فروشند، در عوض آخرت را مى‏گیرند.
  12. " یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ" (لا) ناهیة جازمة (تتّخذوا) مضارع مجزوم و علامة الجزم حذف النون ... و الواو فاعل در مجمع البیان مى‏گوید:" اتخاذ" به معناى اعتماد کردن بر چیزى است، به این صورت که شخص به آن دلگرم باشد که در فلان کار به دردم مى‏خورد و آن را براى آن کار ذخیره بسازد و این کلمه باب‏ افتعال‏ از ماده" اخذ" است و در اصل دو همزه داشته، یعنى" اءتخاذ" بوده، همزه دوم آن مبدل به" تاء" شده و به صورت" اتتخاذ" در آمده و سپس دو تاء در یکدیگر ادغام شده و به صورت" اتخاذ" در آمده، در کلمه" اتعاد" که از مصدر ثلاثى .10مرتبه درقرآن آمده.
  13. اجتباء" از باب‏ افتعال‏- " وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها ..."" (لو لا) حرف تحضیض بمعنى هلّا (اجتبیت) فعل ماض مبنیّ على السکون .. و (التاء) فاعل و (ها) ضمیر مفعول به‏. اجتباء" از باب‏ افتعال‏ از" جبایة" و به معناى جمع آورى کردن است، و اینکه گفتند:" چرا جمع آورى نکردى آن را" کلامى است از ایشان که به منظور تهکم و سخریه گفته‏اند و معنایش بطورى که از سیاق بر مى‏آید این است که: تو وقتى آیه‏هاى قرآن را برایشان بخوانى تکذیبت مى‏کنند، و اگر آیه‏اى برایشان نبرى و یا دیر کنى مى‏گویند چرا نرفتى از این حرفهایى که اسمش را آیه گذاشته‏اى از این طرف و آن طرف جمع آورى کنى و براى ما بیاورى؟
  14. " ازریت به- و یا- ازدریت به" معنایش این است که تصمیم گرفتم او را تحقیر کنم، و اصل کلمه" أزریت"" ازتریت" از باب‏ افتعال‏ بوده، در قرآن کریم هم که آمده:" تزدرى اعینکم" یعنى چشمان شما ایشان را حقیر و اندک مى‏بیند، و تقدیر جمله مذکور" تزدریهم اعینکم" است، یعنى چشمان شما حقیرشان مى‏بیند و خوارشان مى‏شمارد.
  15. و مصدر" التفات" که نهى" لا یلتفت" از آن مشتق است مصدر باب‏ افتعال‏ است و ثلاثى مجرد آن" لفت" است، و راغب در معناى آن گفته: وقتى مى‏گویند:" لفته عن کذا- فلانى را از فلان کار لفت کرد" معنایش این است که او را منصرف ساخت. و این ماده در قرآن کریم آمده که مى‏فرماید:" قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا" و از همین باب است که مى‏گوید:
  16. کلمه" اقتراب" از باب‏ افتعال‏ و از ماده" قرب" است که هر دو به یک معناى است چیزى که هست اقتراب بلیغ‏تر از قرب است چون به خاطر زیادى حروفى که از آن تشکیل یافته عنایت بیشترى به نزدیکى و قرب را افاده مى‏کند و هر دو باب با حرف" من" و" الى" متعدى مى‏شود مثلا مى‏گویند:" اقترب و قرب زید من عمرو" و یا" اقترب و قرب زید الى عمرو" یعنى زید به عمرو نزدیک شد، ولى اگر با حرف" من" متعدى شود نسبت نزدیکى از عمرو گرفته شده و اگر با" الى" متعدى شود این نسبت از زید گرفته مى‏شود چون اصل در معناى" من" ابتداى هدف است، هم چنان که اصل در معناى" الى" انتهاى آن است.
  17. " وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا ..." در مجمع البیان گفته: کلمه" اصطراخ" به معناى شیون و فریاد و استغاثه است، و این کلمه از باب‏ افتعال‏ از ماده" صراخ- ناله" است.
  18. کلمه" تدعون" در اصل" تدتعیون" بر وزن" تفتعلون" بود که بر حسب قواعد علم صرف، به این صورت درآمده. و این کلمه از باب‏ افتعال‏ از دعا است، و معنایش" تطلبون الدعوة" مى‏باشد، یعنى طلب دعا مى‏کنید. در نتیجه جمله دوم یعنى جمله‏" وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ" دامنه شمولش وسیع‏تر از جمله اول، یعنى جمله‏" لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ" است، چون شهوت طلب مخصوص است، و طلب اعم از آن است.
  19. " مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ" کلمه" متکئین" جمع اسم فاعل از باب‏ افتعال‏ است که مصدر آن اتکاء مى‏باشد، و" اتکاء" به معناى تکیه دادن به پشتى و یا مثل آن است. و کلمه" سرر" جمع سریر است، (که به معناى تخت و به اصطلاح امروز" مبل" است). و کلمه" مصفوفة" از ماده" صف" است، که به معناى ردیف قرار گرفتن چند نفر در یک خط است، (مانند صف لشکر و یا صف نماز)، پس معناى مصفوفه این است که: اهل بهشت به یکدیگر وصلند و اتصال دارند.
  20. " فَلا تَنْتَصِرانِ"- این کلمه از باب‏ افتعال‏ است، که وقتى تثنیه و دو طرفى مى‏شود معناى باب تفاعل" تناصر" را مى‏دهد، که اصلا بر این بنا شده، که عملى طرفینى را تفهیم کند، پس جمله" لا تنتصران" معناى" لا تتناصران" را مى‏دهد، یعنى نمى‏توانید یکدیگر را نصرت دهید، و بلا را از یکدیگر برطرف نموده، در نتیجه همگى از رنج آن رهایى یابید، براى اینکه آن روز همه اسباب از کار مى‏افتند، و هیچ حافظى از امر خدا وجود ندارد.
  21. و کلمه" تخیر" و" اختیار" که یکى از باب تفعل و دیگرى از باب‏ افتعال‏ است، به یک معنا است. و جمله‏" إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ" در مقام مفعول است براى جمله‏
  22. «الْتَقَتا» از باب‏ افتعال‏ است و بر مبالغه در ملاقات و شدت رویارویى دلالت دارد.
  23. «ابْتِغاءِ»، مصدر باب‏ افتعال‏، از ریشه «بغى» و به معناى طلب کردن مى‏باشد. یعنى در طلب و تعقیب آن قوم مهاجم سست نشوید.
  24. «ازدیاد» (مصدر «نَزْدادُ» از باب‏ افتعال‏) به معناى درخواست زیاده و اضافه است. «کَیْلَ بَعِیرٍ»؛ یعنى، بار و محموله‏اى که معمولًا بر یک شتر حمل مى‏کنند. گفتنى است جمله‏هاى‏ «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ‏ ...» و «مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ» دلالت مى‏کند بر اینکه یوسف (ع) اعطاى سهمیه به فرزندان یعقوب را بدون همراهى بنیامین ممنوع و تحریم کرد. بنابراین مراد از «نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ» این است که اگر بنیامین را به همراه ببریم علاوه بر لغو تحریم، یک بار اضافه نیز مطالبه مى‏کنیم.
  25. «إبتغاء» (از باب‏ افتعال‏) به معناى تلاش و کوشش بسیار براى دستیازى به خواسته‏هاست (مفردات راغب).
  26.  «اقتراب» از باب‏ افتعال‏ است که بر تکلّف و اجتهاد دلالت دارد.
  27. باب‏ افتعال‏: این باب براى مطاوعه فعل است؛ چون جمعته فاجتمع و نشرته فانتشر و معنى مطاوعه آن است که آن چیز آن فعل را قبول کند و ممتنع نشود، چون «کسرت الکوز فانکسر» یعنى شکستم من کوزه را پس او قبول شکستن کرد. و شاید که بین اثنین باشد چون باب تفاعل چون «اختصم زید و عمرو» و به معنى فعل باشد چون «جذب فاجتذب».
  28. یطهّرن با تشدید از باب‏ افتعال‏ و به معناى غسل کردن، یعنى تا زمانى که غسل حیض نکرده باشند، نزدیکى حرام است و صرف پاکى رحم کافى نیست.
  29. هرگاه فاء الفعل در باب‏" افتعال‏"" صاد یا ضاد یا طاء یا ظاء" باشد" تاء" افتعال قلب به" طاء" میگردد، مثلا:" ضرب" اگر به باب‏ افتعال‏ برده شود" اضترب" میشود پس تاء قلب به طاء شده" اضطرب" میگردد، مضارع و امر حاضرش-" یضطرب، اضطرب" میباشد.
  30. هرگاه فاء الفعل در باب‏" افتعال‏"" دال یا ذال یا زاء باشد" تاء" افتعال قلب به دال میگردد، مثلا. " دعا" در باب‏ افتعال‏" ادتعى" میشود، پس تاء قلب ب دال میگردد، و دال در دال ادغام میشود" ادّعى" میگردد، مضارع و امر حاضرش" یدّعى، ادّع" میباشد، و در قرآن است.
  31. " قتل" در باب‏ افتعال‏" اقتتل"یقتتل ؛ اقتتال ؛ میشود، و اگر تاء در تاء ادغام شود و فاء الفعل متحرک گردد و همزة را حذف نمائیم" قتّل" میگردد، و مضارعش" یقتل" امر حاضرش" قتّل" مصدرش" قتّال" میباشد.
  32. " ضجع" در باب‏ افتعال به قاعده اول" اضطجع" و به این قاعده" ضجّع" میشود، و" اضطجع" باید گفته شود، مصدرش" اضطجاع: بر پهلو خوابیدن" است.
  33. و" دثر" در باب‏ افتعال‏ و لکن" ادّثر" صحیح است، مصدرش" ادّثار: دثار بخود گرفتن" است، و دثار: لحاف و عباء و مانند آن را گویند.
  34.  استمع یستمع استماع ؛ از سمع شنید" میباشد، چه گوش داده باشد یا نه، و لکن در باب‏ افتعال‏ معنایش گوش دادن است، یعنى: توجّه کامل کرد تا صوت را بخوبى درک نماید، در قرآن است.
  35. (مهموز الفاء از باب‏ افتعال‏) مانند: ائتمر، یاتمر، ائتمر، ائتمارا: یکدیگر را فرمان دادن به چیزى و اظهار راى درباره آن نمودن"
  36. (معتلّ الفاء از باب‏ افتعال‏) انطلق، انطلقا، انطلقوا الخ" و" ینطلق، ینطلقان، ینطلقون الخ" انطلاق بمعنى روانه شدن است، و مضاعف و معتلّش مانند باب افتعال‏ است، جز معتلّ‏ الفاء چنانچه گوئى:" انمدّ، ینمدّ،" و" انقید، ینقاد" و" انرضى، ینرضى" و در معتل الفاء" انوعد، ینوعد" و اینها مثالهائى است بناء بر قاعدة لکن استعمال ندارد.
  37. (معتلّ العین از باب‏ افتعال‏) اختیر، اختیرا، اختیروا، اختیرت، اختیرتا، اخترن، اخترت الخ"" اختیر" معلومش" اختار" و اصلش" اختیر" بوده، کسره عین الفعل به تاء افتعال‏ نقل شد، ضمّه تاء ساقط گشت،" اختیر" گردید، در" اختیرن" همین عمل انجام شد، پس میان عین الفعل و لام الفعل التقاء ساکنین شد، عین الفعل ساقط گشت،" اخترن" گردید،
  38. " باب‏ افتعال‏":" ابتلى، ابتلیا، ابتلوا، ابتلت، ابتلتا ابتلین، ابتلیت، ابتلیتما، ابتلیتم، ابتلیت، ابتلیتما، ابتلیتنّ، ابتلیت، ابتلینا، ابتلاء: آزمودن- یبتلى، یبتلیان، یبتلون، تبتلى، تبتلیان، یبتلین، تبتلى، تبتلیان، تبتلون، تبتلین، تبتلیان، تبتلین، ابتلى، نبتلى- لیبتل، لیبتلیا، لیبتلوا، لتبتل، لتبتلیا، لیبتلین، ابتل، ابتلیا، ابتلوا، ابتلى،
  39. و از باب‏ افتعال‏" اتّقى، یتّقى، اتّق، اتّقاء: خوددارى‏کردن و پرهیز نمودن" اصل آن" اوتقى، یوتقى، اوتق، اوتقاء" بوده، چنانچه در مباحث گذشته دانسته شد، واو در تاء افتعال ادغام، گردید به این صورت شد، ثلاثى مجردش" وقى، یقى، ق، وقایة" مذکور شد، و" تقوى" که صفت پرهیزکارى است در اصل" وقوى" بوده، بر وزن فعول" واو را قلب به تاء، و یاء را قلب به الف کردند" تقوى" شد، و بر این قول واو تقوى زائد است، و بعضى گفته‏اند:
  40. و در باب‏ افتعال‏ میگوئى:" لایغتب، لایغتابا، لایغتابوا، لاتغتب، لاتغتابا، لایغتبن، لاتغتب، لاتغتابا، لاتغتابوا، لاتغتابى، لاتغتابا، لاتغتبن، لااغتب، لانغتب" فعلش" اغتاب، یغتاب، اغتیابا: غیبت‏کردن".
  41. احترام مصدر باب‏ افتعال‏ از مادّه «حرم» به معناى حرمت داشتن چیزى است. و بدین معناست که هتک آن ناروا است و در شخص، زمان، مکان، کاربرد دارد. در این مدخل از واژه‏هاى «حرام»، «یعظّم»، «اکرام»، «تکریم» و مشتقات آن‏ها، «سلام»، «وقار»، «خفض جناح»، «سجود»، «عزّروه»، «تحیّت» و نیز از سیاق برخى آیات استفاده شده است. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی