مجلس پانزدهم 35معنى دوم ثار: دومین معنى که براى این عبارت میتوان نمود اینست که ثار را طالب خون بگیریم و بگوئیم که ثار مخفف ثائر بر وزن طالب باشد، مثل شاک که مخفف شائک پس ثاره طالب خون کشته شده
دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- مجلس پانزدهم : السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره
سلام بر تو اى کسیکه خدا خونخواهى تو میکند و پسر کسیکه خدا خونخواهى او میکند - معنى دوم ثار: دومین معنى که براى این عبارت میتوان نمود اینست که ثار را طالب خون بگیریم و بگوئیم که ثار مخفف ثائر بر وزن طالب باشد، مثل شاک که مخفف شائک است پس ثاره طالب خون کشته شده میشود
- و چون در اینصورت اضافه ثائر بر الله جایز نیست باید الله را اضافه بر ثائر کنیم و بگوئیم الله ثائرک یعنى طالب دمک من قاتلک چنانکه در دعاى بعد از نماز آنحضرت وارد است که : اءشهد اءن الله تعالى الطالب بثارک .
- مطالبه کردن خدا از خون حسین ( علیه السلام ) در روز قیامتست و در حقیقت خدا ولى خون آنحضرتست و مطالبه خون حسین غیر از خونهاى دیگر است زیرا خداوند در موضوع خونهاى نیست بلکه طلب خون میکند از باب آنکه ولایت دارد و ولى دم است ، پس مراد از ثارالله اینست که صاحب حق خداست و خدا طلب این حق را میکند.
- و این عبارت با دعاى ندبه منافات ندارد که میفرماید: این الطالب بدم المقتول بکربلا زیرا حضرت قائم آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) ولى دم جدش حسین ( علیه السلام ) در دنیا و خدا ولى دم او در عالم آخرتست .
- دلیل بر اینکه آنحضرت ولى دم جد مظلومش حسین ( علیه السلام ) است آیه مبارکه : ولا تقتلو النفس التى حرم الله الا بالحق من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل انه کان منصورا . (الاسراء - 33) یعنى هرگز نفس محترم را نکشید خداوند قتل را حرام کرده و هر که مظلوم کشته شود ما ولى او را بر قاتل تسلط داده ایم که انتقام مقتول را بگیرد در قتل و خونریزى اسراف نکنید که او از طرف ما مؤ ید و منصور است .
- در کافى از حضرت صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که این آیه در حق امام حسین ( علیه السلام ) وارد شده آنچه که از آیات و اخبار استفاده میشود اینست که حضرت امام حسین از روى ظلم و جور کشته شده و خداوند ولى خون آن مظلوم را در دنیا فرزندش قائم آل محمد قرار داده که چون قیام نماید تسلط بر اعداء پیدا کند و هر چه از آنها را بکشد اسراف ننموده تا آنکه مردم گویند عجب این مرد بیمناک و سفاک میباشد چون حضرت این را بشنود و بالاى منبر رود و بسیار گریه میکند و میفرماید که بخداوندى که مرا بحق مبعوث فرموده که اینهمه که کشته ام عوض بند نعلین جدم ابا عبدالله نمى شود.
- بیان روایت : اینمطلب بدیهیست کسیکه خدا خونبهاء یا خون او باشد که در زیارتش میخوانى : یا من ثاره ثارالله خون تمام اهل زمین که صاحب دوستى و ولایت او نباشد ارزشى ندارد چه ارزش هر فردى بقدر مقام قرب او بحق و دوستى او با آل محمد است که اگر این دوستى و ولایت نباشد ارزشى براى او نیست
- اینکه حضرت قائم میفرماید این جمعیتى که کشتم تلافى بند نعلین جدم را نمیکند اینمطلب درست و صحیح است زیرا بند نعلین جماد که تکلیفى بر او نیست بواسطه مجاورت پاى حضرت سیدالشهداء حیات ایمانى و ولایتى پیدا کرده
- چنانکه در احادیث رجعت وارد شده که بند نعلین حضرت صاحب الامر لا اله الا الله میگوید بطوریکه همه مردم مى شنوند پس اگر بنا باشد که بند نعلین بواسطه مجاورت پاى حضرت مرتبه ولایت را قبول کند در صورتیکه تکلیفى بر او نیست
- ولى انسانیکه درباره اش فرمود: انا عرضنا الاءمانة على السموات و الاءرض و الجبال فاءبین اءن یحملنها و اءشفقین منها و حملها الانسان و انه کان ظلوما جهولا . (احزاب 72)
- یعنى : ما بر آسمانها و زمین و کوههاى عالم عرض امانت کردیم و مقام ولایت و امامت را ارائه دادیم ، همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا اینکه انسان پذیرفت و انسان هم . در مقام آزمایش و اداء امانت که امامت باشد بسیار ستمکاران و نادان بود این انسان با اینکه تکلیف را قبول کرده بود زیر بار آن نرفت ، پس بند نعلین جماد شرافت بر این انسان اشرف موجودات دارد
- زیرا اشرفیت مادامیست که زیر بار ولایت برود و الا ارزشى براى او نیست ، از اینجا معلوم میشود که نزدیک بودن به امام بحسب ظاهر موجب قرب نمیشود و دور بودن هم باعث بعد نمیگردد.
- اویس قرنى ابدا خدمت پیغمبر نرسید و آنمقام قرب را داشت که پیغمبر فرمود بوى اویس را مى شنوم ولى آنهائیکه شب و روز خدمت پیغمبر بودند حضرت از آنها دورى میجست و بدش میآمد با اینکه آن دو نفر در زیر پاى پیغمبر دفن شدند
- و هارون در نزد حضرت رضا ( علیه السلام ) ولى سلمان در مدائن و ابوذر در بیابان ربذه است نه این قرب آنرا به پیغمبر و امام نزدیک میکند و نه این بعد مکان آنها را از پیغمبر دور مینماید،
- بلکه آنچه باعث مقام قرب و بعد است محبت و ولایت عدم آنست پس دانستى که امام چه ارزشى در عالم امکان دارد که کشتن اینهمه خلایق جبران بند نعلین حسین ( علیه السلام ) را نمیکند چه رسد بخون خود آنحضرت براى اینکه قیمت و ارزش امام در عالم معلوم گردد از ذکر روایتى ناچاریم تا مطلب بر شنوندگان و خوانندگان معلوم گردد.
- هیچ چیز با خون امام برابرى نمیکند: در بحارالانوار روایت میکند که حضرت امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) فرمود: شخصى ، مردى را خدمت امام زین العابدین ( علیه السلام ) آورد و ادعا کرد که آنمرد پدرش را کشته است ، قاتل در خدمت حضرت اعتراف کرد امام ( علیه السلام ) حکم بقصاص فرمود ولى از آنشخص درخواست بخشش کرد تا به ثواب عظیمى نایل گردد، مدعى معلوم بود بگذشت راضى نیست .
- امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود اگر بخاطر میآورى که اینمرد بر تو حقى دارد بواسطه آن حق از او بگذر عرض کرد بر من حقى دارد ولى بآن اندازه نیست که از خون پدرم بسبب حقى که دارد بگذرم حضرت فرمود پس چه میکنى ؟ گفت قصاص میکنم
- ولى اگر مایل به دیه و خونبها باشد با او مصالحه خواهم کرد و او را مى بخشم ،
- امام پرسید حقش چیست ؟ عرض کرد یابن رسول الله اینمرد بمن توحید و نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و امامت ائمه علیهم السلام را تلقین و تعلیم نموده است .
- حضرت زین العابدین ( علیه السلام ) با تعجب پرسید این حق برابرى با خون پدرت نمیکند بخدا قسم این عمل با خون تمام مردم روى زمین از پیشینیان و آیندگان غیر از انبیاء و ائمه علیهم السلام برابرى دارد چون در دنیا چیزى نیست که در مقابل خون انبیاء و ائمه بآن قناعت نمود
- آنگاه رو به قاتل نموده فرمود ثواب تلقینت را بمن میدهى تا خونبهاى این قتل را بدهم و تو از کشته شدن نجات یابى ؟ عرض کرد یابن رسول الله من باین ثواب احتیاج دارم و شما بى نیازید زیرا گناهانم بزرگست در ضمن گناهیکه نسبت بمقتول انجام داده ام امر مربوط بمن و خود آن کشته شده است نه اینکه گناه بین من و پسرش باشد.
- حضرت فرمود پس از کشته شدن در نظر تو بهتر است از اینکه ثواب آن تعلیم را واگذار کنى ؟ عرض کرد آرى . حضرت بصاحب خون فرمود اینک تو خود مقایسه کن بین گناهى که این مرد نسبت به تو انجام داده و هم تعلیم و لطفى که درباره ات نموده است پدرت را کشته از بقیه زندگى او را محروم نموده و ترا نیز از مزایاى داشتن پدر بى بهره کرده اما اگر صبر کنى و تسلیم شوى پدرت در بهشت با تو رفیق خواهد بود و از طرفى این مرد بتو ایمان را تلقین نموده که بواسطه آن داخل بهشت جاویدان میشوى و از عذاب ابد نجات یافته اى لطف و احسان او بر تو چند برابر جنایتى که نسبت بپدرت انجام داده اکنون در قبال احسانیکه بتو کرده ازو بگذر تا براى هر دوى شما حدیثى از فضایل پیغمبر بگویم تا آخر روایت که مفصل است .
- مقصود ما از ذکر این روایت این بود که خون امام ( علیه السلام ) در دنیا با هیچ چیز برابرى نمیکند پس اگر امام زمان همه عالم را هم بکشد برابرى با خون جد غریبش نمیکند و علت اینکه آنها را میکشد در صورتیکه در کربلا نبودند و شرکت در خون آنحضرت ننمودند براى اینست که اینها راضى به عمل پدران خود بودند و کسیکه راضى بعمل قومى باشد او هم جزو آنها خواهد بود.
- رجعت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بدنیا : رجعت حضرت سیدالشهداء مقدم بر سایر ائمه خواهد بود همانطور که نور از خورشید جدائى ندارد اصحاب آنحضرت هم از آنحضرت جدایى ندارد لذا همه آنها را رجعت نموده تا یزید ملعون و قتله حسین ( علیه السلام ) را بکشند و بعدا از دنیا میروند.
- اثبات رجعت : رجعت را میتوان بادله اربعه اجماع ، عقل ، روایات و آیات قرآنى اثبات نمود، اما آیاتى که در قرآن باین عنوان ذکر شده بسیار است از آن جمله است آیه : الم تر الى الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم ان الله لذو فضل على الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون . (بقره - 43)
- در کافى از حضرت باقر ( علیه السلام ) روایت میکند که فرمود: در شام شهرى بود که هفتاد هزار خانواده جمعیت داشت همیشه در آن شهر مرض طاعون بروز میکرد اغنیاء چون آمدن مرض را حس میکردند از شهر خارج میشدند ولى بینوایان در اثر بى بضاعتى در آن شهر میماندند تا عده اى از آنها مردند آنها میگفتند اگر ما هم مانند اغنیاء بضاعتى داشتیم از این شهر بیرون میرفتیم تا مرگ بما نرسد،
- اغنیاء میگفتند اگر ما هم مثل فقرا در شهر میماندیم طاعون ما را میگرفت تا در سالى قرار گذاشتند فقرا و اغنیاء همگى از شهر خارج شوند بطرف بیابان بروند
- گذار آنان بشهر مخروبه اى افتاد که اهل آن شهر نیز جلاى وطن کرده بودند و آنجا فرود آمدند و اثاث خود را بر زمین گذاشتند و اطمینان پیدا کردند که درینمکان دیگر مرض طاعونى نخواهد بود
- در آن هنگام خدا امر فرمود به فرشته ایکه موکل قبض ارواح بود که تمام آنها را قبض روح کرده و روزگارى طولانى جسد آنها در بیابان افتاده و استخوانهاى بدنشان پوسیده و خاک شده بود بطوریکه رهگذران آنها را با پا به اطراف پراکنده مینمودند.
- پیغمبرى از پیغمبران بنى اسرائیل بنام خرقیل که وصى حضرت موسى بود، از آنجا عبور کرد چون آن استخوانهاى پوسیده را دید رقت بر حال آنها نموده گریه کرد و گفت پروردگارا چه شود اگر آنها را زنده کنى همچنانکه میراندى تا اینکه این شهر را آباد کنند و با عبادت کنندگان مشغول پرستش ذات مقدس تو شوند و فرزندانى بوجود آورند.
- به آن پیغمبر وحى رسید که دوست دارى آنها را زنده کنم گفت بلى خطاب رسید که دعا کن باین کیفیت و باین کلمات حضرت باقر ( علیه السلام ) فرمود آن کلمات اسم اعظم خدا بود که خواند
- خدا هم دعاى او را مستجاب کرده استخوانهاى آنها جمع و متشکل شد و روح در آنها دمید تمام آنها زنده گردیدند مانند روزیکه وارد بیابان شده بودند یکنفر از آنها نابود نشده زندگانى طولانى کردند و تسبیح و تقدیس خدا را بجا آورند.
- در روایت دیگرى که عیاشى نقل میکند از حضرت باقر ( علیه السلام ) پرسیدند که آنها که زنده شدند و مردم آنها را دیدند همانروز آنها مردند یا آنکه پس از زنده شدن بمنازل خود برگشتند و خوردند و آشامیدند و ازدواج نمودند و بعد مردند،
- فرمود خداوند بعد از مردنشان آنها را بدنیا برگردانید و خوردند و آشامیدند و نکاح کردند و آنچه خواست در دنیا زندگانى کردند و بعد بمرگ طبیعى از دنیا رفتند و دفن شدند.
- این آیه دلیل بر رجعت است که ما هم در وقت ظهور حضرت ولى عصر ( علیه السلام ) بدنیا بر میگردیم و قریب ده آیه در قرآن میباشد که میتوان از آنها موضوع رجعت را ثابت کرد.
- مثلا قصه عزیر که صد سال مرد و بعد زنده شد و همچنین الاغ او که پوسیده گشت و بعدا زنده گشت و مثل قصه اصحاب کهف و مثل زدن دم گاو بر مقتول بنى اسرائیل و زنده شدن او و مثل کشتن حضرت ابراهیم چهار مرغ را و بعدا زنده شدن آنها.
- رجعت بمعنى بازگشت بدنیا است که ائمه اطهار با دوستان و دشمنان آنها بدنیا بر میگردند و باید مؤ من خالص باشند یا کافر محض و آن کفاریکه در دنیا بعذاب هلاک شدند آنها بدنیا بر نمیگردند به نص آیه قرآن : و حرام على قریة اهلکناها انهم لایرجعون . (انبیاء - 95)
- پس از آنکه مؤ منین و کافرین بدنیا برگشتند و قصاص نمودند ماه مؤ منین در دنیا میمانند و بعد همه در یک شب میمیرند که آن حشر اول است 40 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۹/۰۱