28. وابن سیدالوصیین...الی مجلس پانزدهم: همانطور که اگر هارون نمی مرد و زنده بود بعد از حضرت موسى خلیفه و جانشین او بود على ( علیه السلام ) هم بعد از پیغمبر خلیفه و جانشین او است
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۵:۰۱ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
مجلس یازدهم : 28- وابن سیدالوصیین...الی مجلس پانزدهم
- در سوره مریم آیات 51 تا میفرماید: و اذکر فى الکتاب موسى انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا و وهبناله من رحمتنا اخاه هارون نبیا .
- یعنى یاد کن در کتاب خود شرح حال موسى را که او بنده اى بسیار با اخلاص و رسولى بزرگ مبعوث به پیامبرى بر خلق بود و ما را از وادى مقدس طور ندا کردیم و به جهت استماع کلام خویش بقام قرب خود برگزیدیم و از لطف و مرحمتى که داشتیم ببرادرش هارون نیز ((براى مشارکت و مساعدت او)) مقام نبوت عطا کردیم .
- پس جناب هارون از جمله پیغمبرانى که استقلال در امر نبوت نداشته بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسى بوده ، حضرت على هم واجد مقام نبوت بوده ولى در امر نبوت استقلال نداشته بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاء بوده است .
- غرض و مقصود در رسول اکرم در این حدیث شریف آنست که به امت بفهماند همان قسمتى که هارون واجد مقام نبوت بود ولى تابع پیغمبر اولوالعزمى مانند موسى میبود، على هم واجد مقام نبوت و با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت باقیه خاتم الانبیاء بوده که این خود خصیصه عالیه اى براى آنحضرت است .
- ((ابن ابى الحدید)) در ((شرح نهج البلاغه )) در ذیل اینحدیث میگوید: که پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات کرد و اگر حضرت محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریک در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله انه لا نبى بعدى میرساند که اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آنمقام بود، لذا نبوت را استثناء کرده آنچه ما عداى نبوت است از مراتب هارونى در آنحضرت ثابت است .
- پس ما از این حدیث منزلت نتیجه میگیریم همانطور که اگر هارون نمی مرد و زنده بود بعد از حضرت موسى خلیفه و جانشین او بود على ( علیه السلام ) هم بعد از پیغمبر خلیفه و جانشین او است و همانطور که هارون بعد از موسى افضل زمان خود میباشد
- و بنابر آنکه قبلا گفتیم چون این پیغمبر اشرف و افضل باشد چون از این حدیث منزلت خلافت على ( علیه السلام ) و افضلیت او بر دیگران ثابت میشود و عامه هم نمى توانند این حدیث را انکار کنند لذا احادیثى ساخته اند که اینگونه فضایل براى ابوبکر و عمر هم میباشد.
- مثلا ((سعدالدین مسعودبن عمر تفتازانى )) در ((تهذیب )) گفته البته در خلافت افضلیت شرط است زیرا اجماع و اتفاق اکثر علما بر اینمطلب است و دیگر بواسطه آیه قرآن که میفرماید: و سیجنبها الا تقى الذى یؤ تى ما له تیزکى (الیل ، 18) و ابوبکر بود.
- و پیغمبر هم فرمود: ما طلعت الشمس و لاغربت بعد النبیین و المرسلین على احد افضل من ابى بکر و در جاى دیگر فرمود: خیر امتى ابوبکر ثم عمر و قال لو کان بعدى نبى لکان عمر .
- ما نمیدانیم که این چه افضلیتى بود که علماء اهل تسنن متفقند که ابوبکر بر سر منبر گفت : ان لى شیطانا یعترینى فان استقمت فاعینونى و ان عصیت فاجتنبونى و ان زغت فقومونى .
- یعنى مرا شیطانى است که فریبم میدهد اگر در کار یا راهى راست روم مرا اعانت کنید و اگر راه غلط و کج روم مرا براه راست آرید.
- این چگونه امام و پیشوایى است که شیطان او را فریب میدهد و احتیاج به راهنمایى مردم دارد این حرف را ابوبکر راست گفت و یا دروغ و در هر دو صورت اشکال بر او وارد است .
- خود علماء اهل عامه میگویند که ابوبکر بالاى منبر گفت : اقیلونى فلست بخیرکم و على فیکم یعنى بیعت مرا فسخ نمائید که من از شما بهتر نیستم و حال آنکه على ( علیه السلام ) در میان شما میباشد.
- و در موقع مرگ میگفت اى کاش خانه فاطمه را ترک کرده بودم و در را نمى سوزاندم و بدون اجازه او با رفقایم وارد خانه نمى شدم و در سقیفه بنى ساعده با دیگران بیعت کرده بودم و خودم خلافت را قبول نمیکردم .
- بحث در این بود که على ( علیه السلام ) سید و برتر از همه اوصیاء پیغمبران گذشته میباشد اگر چه دیگران حق على را غصب کردند و خواستند فضایل و مناقب این خانواده مخفى بماند ولى برعکس فضایل آل محمد روزبروز بر زبانهاى مردم جارى میگردد.
- ((غزالى )) و ((ابن ابى الحدید)) و ((زمخشرى )) و ((بیضاوى )) که از بزرگان علماء و اهل سنت هستند حدیثى از پیغمبر نقل میکنند که پیغمبر فرمود: علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل و یا افضل من انبیاء بنى اسرائیل .
- بنا بر فرض صحت اینحدیث ما میگوئیم در جائیکه علماء این امت بواسطه آنکه علمشان از سرچشمه علم محمدى است مانند یا افضل از بنى اسرائیل باشند على بن ابیطالبى که شیعه و سنى قبول دارند که پیغمبر درباره او فرمود: انا مدینة العلم و على بابها افضل از انبیاء و اوصیاء گذشته نمیباشد.
- دلیل دوم دومین دلیلى که اثبات برترى على ( علیه السلام ) را بر سایر اوصیاء و انبیاء گذشته مینمائیم گفته خود آنحضرت به ((صعصعه )) است .
- روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که در اثر ضربت شمشیر ((ابن ملجم )) آثار مرگ بر آنحضرت ظاهر شد، حضرتش به امام حسن ( علیه السلام ) فرمود: اجازه دهید شیعیانى که بر در خانه اجتماع کرده اند بیایند مرا ببینند وقتى آمدند و اطراف بستر را گرفتند آهسته بحال آنحضرت گریه میکردند حضرت با کمال ضعف فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ولکن خففوا مسائلکم .
- اصحاب هر یک سئوالى کرده جواب مى شنیدند از جمله سئوال کنندگان ((صعصعه بن صوهان )) بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف کوفه و از روات بزرگیست که شیعه و سنى از او روایت نقل میکنند و از اصحاب برجسته على ( علیه السلام ) بوده است .
- ((صعصعه )) عرض کرد بمن خبر دهید که شما افضلید یا آدم ؟ حضرت فرمود: تعریف کردن مرد از خود تزکیه نفس و قبیح است ولى از باب و اما بنعمة ربک فحدث . نعمتهاى خدا داده بخود را نقل کن میگویم من افضل از آدم هستم .
- عرض کرد به چه دلیل ؟ براى آدم همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود فقط از یک شجره گندم منع گردید ولى آدم نتوانست خوددارى نماید و از آن خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد.
- ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود، من بمیل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمیدانستم از گندم نخوردم .
- کنایه از آنکه کرامت و افضلیت شخص به زهد و ورع و تقوى است هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر است و منتهاى زهد اینست که از حلال غیرمنهى اجتناب نماید.
- در کامل بهایى میگوید: على ( علیه السلام ) که بجنگ صفین رفت چهل من آرد جو با خود داشت و چون باز آمد هنوز بسیارى از آن باقى بود.
- امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) در غره محرم سال 37 در صفین حاضر شدند و در یازدهم صفر 38 جنگ خاتمه یافت بنابراین سیزده ماه و یازده روز مدت جنگ صفین بوده و اگر ما این چهل من آرد جورا تقسیم بر این دوران نمائیم ماهى سه من میشود روزى چهارسیر میگردد پس اگر على ( علیه السلام ) تمام این آرد را خورده بود روزى چهارسیر سهم او بوده در صورتیکه مینویسند پس خاتمه جنگ مقدارى از آن آرد را با خود بکوفه آورد این وضع زندگانى روانه خلیفه اسلام بود در آن دوران که ایران با این عظمت گوشه اى از خاک حکومت على ( علیه السلام ) بوده است .
- در بحار از ((عمروبن حریث )) نقل میکند که گفت : نزدیک وفات امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) بدیدن آنحضرت رفتم دیدم که ((فضه )) انبان مهر کرده اى براى افطار خدمت آنحضرت آورد و حضرت مهر را گشود و قطعات نان جو خشکیده متغیرى بیرون آورد که بعلت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود عمرو میگوید به فضه گفتم قدرى باین پیرمرد رحم کنید نرمه این آرد جو را بگیرید و براى نان خمیر کنید و خوب بپزید که این بزرگوار پیر و ضعیف است و با وجود پیرى و ناتوانى به روزه و نماز و بیخوابى شب و جهاد و انواع ریاضات مشغول است .
- فضه گفت : چند دفعه چنین کردم و نان خوب در انبان گذاشتم چون حضرتش مطلع شد منع کرد و از آن به بعد انبان را مهر میکند بعد میگوید دیدم امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) مهر انبان را برداشت نان خشکیده و زبرى را در کاسه چوبین خرد کرد و قدرى آب بر روى آن ریخت و کمى نمک بر روى آن پاشید و آستین خود را بالا زد و مشغول خوردن شد چون فارغ گشت گفت عمر على به آخر رسید و اجل نزدیک شد. دست خود را بر محاسن خود فرو آورد و اشاره کرد به اینکه شهادت من نزدیک گردیده و این محاسن بخون سرم خضاب خواهد شد، کنایه از اینکه خواستم ایندست و مرفق را از داخل شدن در جهنم طعام منع کنم و همین براى حفظ بینه و سد رمق من کفایت میکند.
- نیز در بحار است که کاسه فالوده و بنا بر خبرى حلوایى نزد آنحضرت آوردند که حضرت انگشت خود را داخل آن نموده بیرون آورد و نگاهى فرمود گفت بوى خوبى دارى اما تا حال على طعم ترا نچشیده و نمیدانم چه مزه اى دارى و انگشت خود را پاک کرده نخورد.
- و نیز در بحار از ((هارون بن عنیزه )) و او از پدرش نقل میکند که در ((خورنق )) خدمت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) مشرف شدم آنحضرت را دیدم که قطیفه اى بالاى بدن خود انداخته و بدنش از شدت سرما میلرزد بآنحضرت عرض کردم که خداوند از براى شما و اهل بیتتان از بیت المال مسلمین حقى بیش از این قرار نداده که شما چنین تنگ گیرى بر خود مینمائید حضرت فرمود بخدا قسم من از مال مسلمین چیزى بر نداشتم و این قطیفه هم از مال شخصى خودم میباشد که از مدینه با خود بیرون آوردم .
- اما خلفاى بعدى بقدرى بیت المال مسلمین را صرف خود نمودند که جاى تعجب است از جمله ((منصور دوانیقى )) قبل از خلافت چنان فقرى داشت که خودش براى ((سلمان اعمس )) گفت که در دهات شام مدح على میخواند تا نانى بدست آورد و سد جوعى بنماید ولى چون بخلافت رسید بقدرى مال مسلمانان را جمع کرد که بعد از مردنش 810 میلیون درهم فقط پول نقد او غیر از املاک و اسباب تجمل منزل او بوده است
- و یا مثلا عایدى املاک ((خیزران )) مادر هارون الرشید سالى صد و شصت میلیون درهم بود.
- امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) اگر بیت المال مسلمین را شب تقسیم نمیکرد و به صاحبانش نمیرساند ناراحت بود
- در صورتیکه بعد از مرگ مادر معتز خلیفه عباسى دو میلیون دینار که بیست میلیون درهم میشود و مقدار زیادى از جواهرات و اشیاء نفیس در سوراخ پستوى دالانهاى عمارت او یافتند غیر از موجودیهاى دیگر او که همه میدانستند
- و یا وقتى مادر ((مقتدر عباسى )) مرد و خواستند در گورش نهند ششصد هزار دینار از گورش بیرون آوردند که پیش از مرگش در آنجا نهفته بود که کسى از آن خبرى نداشت
- بارى صعصعه عرض کرد آقا شما افضل هستید یا نوح ؟ فرمود: من افضل از نوحم ؟ گفت ، چرا؟ فرمود: نوح قوم خود را بسوى حق دعوت کرد او را اطاعت نکردند و به آن بزرگوار اذیت و آزار بسیار نمودند تا درباره آنها نفرین کرده و گفت : رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا. (نوح - 27)
- اما من بعد از خاتم الانبیاء با آنهمه صدمات و اذیتهاى بسیار فراوان که ازین امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملا صبر نمودم .
- در خطبه شقشقیه میفرماید: صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى ، صبر نمودم در حالیکه در چشم من خاشاک و در گلوى من استخوانى بود.
- اگر کسى میخواهد صبر على ( علیه السلام ) را بداند رجوع بتاریخ بیست و پنجسال خانه نشستن على بنماید که چه زجر و صدمه اى خورد که یکى از آنها کشته شدن فاطمه عزیزش بود و یکى بردن فدک و یکى غضب خلافت و چیزهاى دیگرى که جاى شرح آن نیست .
- صعصعه عرض کرد شما افضلید یا ابراهیم ؟ فرمود: من ، گفت : چرا؟ فرمود: ابراهیم عرض کرد: رب ارنى کیف تحیى المؤ تى قال اولم تؤ من قال بلى و لکن لیطمئن قلبى . (بقره – 26)
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۸/۳۰