مجلس هیجدهم :43 یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیة : بزمین کربلا رسیدیم و فرود آمدیم ... و فرمود خوشا بحالت اى تربت همانا در قیامت از تو جماعتى انگیخته میشوند که بى پرسش داخل بهشت میشوند.
سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۰۵ ب.ظ
- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- مجلس هیجدهم :43 یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع اهل الاسلام
- آمدن امیرالمؤ منین علیه السلام به زمین کربلا((صدوق )) علیه الرحمه در ((امالى )) از ابن عباس نقل میکند که گفت در مراجعت از جنگ صفین در رکاب امیرالمؤ منین علیه السلام بودم چون بزمین نینوا و شط فرات رسیدیم آنحضرت با صداى بلند فرمود که اى پسر عباس این موضع را میشناسى ؟ عرض کردم نمیشناسم فرمود اگر این زمین را میشناختى همچنانکه من میشناسم از اینجا عبور نمیکردى تا مانند من گریه کنى
- آنگاه حضرتش چنان بگریست که اشک چشمش از محاسن مبارکش جارى شد و بر سینه اش ریخت و ما نیز گریان شدیم پس فرموده آه مرا چه کار است با آل ابى سفیان و ((آل حرب )).
مالى و لال ابى سفیان مالى و لال حرب حزب الشیطان و اولیاء الکفر .که لشکر شیطان و اولیاء کفرند - بعد فرمود: صبرا ابا عبدالله فقد لقى ابوک مثل الذى تلقى منهم .: صبر کن اى ابو عبدالله که رسید بر پدر تو مثل آنچه بتو خواهد رسید آنگاه فرمود تا آب حاضر کردند و وضو ساخت و مدتى نماز گذراد و دوباره کلام نخستین را اعاده فرمود و ساعتى بخواب رفت
- و چون بیدار شد فرمود یابن عباس عرض کردم اینک حاضرم فرمود خوابى دیدم و اگر خواهى از براى تو حدیث کنم عرض کردم بخیر است
- فرمود در خواب دیدم که مردانى از آسمان نازل شدند با علمهاى سفید که شمشیرهایى بگردن خود انداخته و دور این زمین خطى کشیدند بعد دیدم که شاخهاى این درخت خرما سر بر زمین آوردند
- و این صحرا بخون تازه موج میزند و گویا حسین که فرزند من و گوشت و مخ و جان منست در آن دریاى خون غرق شده و استغاثه میکند و کسى بفریاد او نمیرسد و آن مردان سفید که از آسمان فرود آمده بودند او را ندا میکردند و مى گفتند صبر بر شما باد اى آل رسول الله که شما بدست اشرار ناس کشته میشوید.
- و اینک اى ابوعبدالله بهشت بسوى تو مشتاق است ، آنگاه زبان بتعزیت من گشودند و گفتند اى ابوالحسن بشارت باد ترا که خداوند چشم ترا در روز قیامت به او روشن خواهد کرد، پس از خواب بیدار شدم و قسم به آن کسیکه جان على در ید قدرت اوست مرا صادق مصدق ابوالقاسم صلى الله علیه و آله خبر داد که هنگام خروج بقتال اهل بغى این زمین را خواهم دید
- و این زمین کرب و بلا است که حسین با هفده تن از فرزندان من و فاطمه در اینزمین مدفون خواهند شد و این زمین در آسمانها معروف و مذکور است که زمین کرب و بلا مینامند چنانکه حرمین و بیت المقدس معروف و مذکور است .
- بعد فرمود یابن عباس در اطراف این زمین یشک آهو طلب کن ، بخدا که هرگز دروغ نگفته ام و رسول خدا هم با من دروغ نگفته و آنها زرد رنگ و چون زعفرانند.
- ((ابن عباس )) گفت آنها را در جایى انباشته یافتم و ندا کردم که یا امیرالمؤ منین آنها را با همان صفى که فرمودى یافتم حضرت بشتاب آمد و مقدارى از آنها برگرفته و بوئید آنگاه فرمودهمانست که مرا خبر داده اند یابن عباس میدانى که این پشک ها چیست ؟
- اینها را ((عیسى بن مریم )) بوئیده در آنوقتى که در این صحرا وارد شد و حواریون در خدمت او بودند و گله آهویى دید که درینجا جمع بودند میگریستند پس عیسى و حواریون نشستند و گریه کردند و گفتند یا ((روح اله )) سبب گریه تو چیست ؟
- فرمود آیا میدانید که این کدام زمین است ؟ گفتند نه فرمود این زمینى است که در آن فرزند رسول خدا و فرزند طاهره بتول که شبیه بمادر منست کشته میشود و در اینزمین بخاک میرود و بوى خاک آن اطیب از بوى مشک است چه از طینت پسر شهید پیغمبر است و چنین است طینت انبیاء و اولاد انبیاء این آهوها با من سخن میگویند که ما در این زمین بشوق تربت فرزند مبارک رسول خدا چرا میکنیم
- و این زمین را ماءمن خویش میدانیم آنگاه عیسى دست زد و این پشک ها را گرفت و بوئید و فرمود که خوش بویى این پشک ها براى خوشبویى گیاهى است که در اینزمین میروید اى خداى من باقى بدار این پشک ها را تا گاهى که على پدر این فرخ مبارک در اینجا عبور کند و آن را ببوید تا از براى او تعزیت و تسلیتى باشد.
- پس حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) فرمودند این پشک ها بدعاى آن حضرت تا اینزمان بجاى مانده و در طول زمان زردرنگ گشته و اینمکان زمین کربلا است .
- پس على صوت ندا در داد که یا رب عیسى بن مریم لا تبارک فى قتله و المعین علیه و الخاذل له اى خداى عیسى بن مریم مبارک منما بر قاتلان او و آنکس که معین باشد بر قتل او و آنکس که خذلان او خواهد. آنگاه مدتى بگریست
- و ابن عباس و اصحاب بآنحضرت گریان شده تا حضرت بیهوش شده بر روى زمین افتاد و مدتى بیهوش شد چون بهوش آمد قدرى از آن پشک را برگرفت و در کنار وادى مبارک سبسبت و مرا نیز امر فرمود که قدرى برگرفتم و در کنار رداى خود بستم بعد فرمود اى پسر عباس هر وقت دیدى ازین پشک ها خون تازه بجوشد و سیلان کند دانسته باش که حسین را کشته اند و درینجا بخاک سپرده اند.
- ابن عباس گوید همیشه آن پشک ها را در آستین خود نگه میداشتم و بیش از فرایض در حفظ آن ساعى بودم تا گاهى که در مدینه در خانه خود خوابیده بودم ناگاه از خواب بیدار شدم و آستین خود را از خون مملو دیدم که خون تازه سیلان مینمود و بگریستم و گفتم بخدا قسم که حسین کشته شد
- و هرگز على ( علیه السلام ) حدیثى دروغ نگفته الا آنکه واقع شده زیرا که رسول الله به او خبر داده پس فزع کردم و از خانه بیرون دویدم هنگام صبح بود بخدا سوگند مدینه را چنان از دود سیاه آکنده دیدم که بهیچ وجه چیزى از اعیان و موجودات مرئى نبود
- آنگاه آفتاب سر از مشرق بیرون زد و منکسف بود و دیوارهاى مدینه را دیدم که بخون تازه آغشته است پس گریان فرو نشستم و گفتم بخدا قسم حسین کشته شد و از ناحیه بیت ندایى فرا رسید که اى آل رسول صبر کنید که حسین کشته شد
- و روح الامین با حالت گریه و ناله بر زمین نزول نمود آنگاه با صداى بلند گریست و ما نیز گریستیم و این واقعه در روز عاشورا بود که دهم محرم است و چون آنهائیکه که در کربلا بودند مراجعت کردند بما گفتند که ما هم این کلمات را شنیدینم بعد دانستیم که حضرت خضر بوده است .
- جماعتى از خاک کربلا بدون حساب به بهشت میروند : و نیز در ((امالى )) سند ((بهرثمة بن ابى مسلم )) میرساند که گفت در واقعه صفین رکاب امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) حاضر بودم ، چون در هنگام مراجعت بزمین کربلا رسیدیم و فرود آمدیم آنحضرت نماز صبح را با ما گذاشت پس دست فرا برد و پاره اى از تربت آنزمین برگرفت و بویید و فرمود خوشا بحالت اى تربت همانا در قیامت از تو جماعتى انگیخته میشوند که بى پرسش داخل بهشت میشوند.
- هرثمه گوید مرا ضجیعى بود از شیعیان على ( علیه السلام ) چون بخانه آمدم به او گفتم آیا میخواهى حدیثى از مولاى خود بشنوى کلام مولا را براى او نقل کردم گفت امیرالمؤ منین جز بحق سخن نگوید این زمان بگذشت تا اینکه عبیداله بن زیاد از کوفه لشکرى بجنگ حسین ( علیه السلام ) فرستاد منهم در آن لشکر بودم تا بهمان منزل رسیدم که در مراجعت از صفین در خدمت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) بودم و آن فرمایش را بمن کرد
- سخنان آنحضرت را یاد آوردم فورى شتر خود را سوار شده بنزد امام حسین ( علیه السلام ) شتافتم و سلام کردم و آن کلامى که از امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) شنیده بودم بعرض رسانیدم فرمود تو با منى یا بر من گفتم با توام نه بر تو ولى دختران چندى در کوفه گذاشته ام که از عبیداله بن زیاد براى آنها میترسم ،
- فرمود پس برو بمکانى که کشته شدن ما را نبینى و صداى ما را نشنوى قسم بخدا که جان حسین ید قدرت اوست هر که استغاثه ما را بشنود و ما را اعانت نکند خدا او را بر روى در جهنم مى افکند.
- از مطالبى که تا اینجا ذکر شد معلوم گشت بزرگى مصیبت ابا عبدالله علیه السلام بقدرى بوده که خداوند پیغمبران را به کربلا آورده و گوشه اى از مصیبت آنحضرت را براى آنها ذکر کرده بلکه حیوانات هم براى همدردى در مصیبت آنحضرت گریه کرده و تشنگى کشیده اند.
- سؤ ال : معروف است که میگویند صدمات و زحمات پیغمبر ما بیش از سایر پیغمبران بوده و خود آنحضرت هم فرموده هیچ پیغمبرى را مثل من اذیت نکردند، پس چگونه مصیبت حسین ( علیه السلام ) اعظم از همه مصائب شد؟
- جواب : در ((علل الشرایع )) از عبداله بن الفضل روایت کرد که به صادق آل محمد (صل الله علیه و آله وسلم ) گفتیم یابن رسول الله چگونه روز عاشورا روز مصیبت و غم و جزع و بکاء شد و روز وفات رسول خدا و فاطمه و امیرالمؤ منین و حسن علیهم السلام باین مرتبه نشد؟
- فرمود: همانا مصیبت روز کشتن حسین ( علیه السلام ) اعظم از سایر ایام است بعلت آنکه اصحاب کساء که اکرم خلق بودند پنج تن بودند و چون پیغمبر (صل الله علیه و آله وسلم ) از دنیا رفت مردم خود را به على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام تسلى میدادند چون فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفت به امیرالمؤ منین از دنیا رفت بحسنین و چون حسن رفت به حسین و چون حسین رفت یک تن از اصحاب کساء نماند که تعزى و تسلى خلق به او باشد
- و رفتن او چون رفتن جمیع آنها شد چنانچه بقایش چون بقاى جمیع بود پس از اینجهت روز قتل حسین ( علیه السلام ) از جهت مصیبت اعظم ایام شد.
- راوى میگوید گفتم یابن رسول الله چرا در على بن ال حسین غراء و شکوه خلق نبود چنانچه در آباء گرام او بود؟
- فرمود: بلى بن الحسین سید عابدان و امام زمان و حجت خداى بر خلق بعد از پدران خود بود لکن او ملاقات رسول خدا را نکرده و تلقى سماعى که براى على و حسنین بود براى او نبود و علمش بوراثت بود و امیرالمؤ منین و فاطمه و حسنین را مردم با رسول خدا در احوال متوالى دیده بودند و بهر یک نظر میکردند متذکر حال او با رسول الله و اقوال او در حق ایشان و براى ایشان میشدند
- چون همه رفتند خلق فاقد مشاهده آن جماعت شدند که اکرم خلق خدا بودند و در هیچیک فقدان همه نبودند مگر در فقدان حسین چه آخر همه رفت از این روى قتل او بحسب مصیبت اعظم ایام شد.
- در این حدیث چندین مورد تصریح نموده به اینکه مصیبت سیدالشهداء اعظم مصائب بر مسلمین است و مؤ ید مضمون اینحدیث کلامى است از حضرت زینب علیهاالسلام که در ((ارشاد مفید)) نقل میکند
- که در شب عاشورا بحضرت سیدالشهداء عرض کرد: واثکلاه لیت الموت اعد منى الحیوة الیوم ماتت امى فاطمة و ابى على و اخى الحسن و یا خلیفة الماضى و ثمال الباقى .
- و نیز در ((امالى )) روایت میکند از صادق آل محمد علیه السلام که روزى امام حسین ( علیه السلام ) وارد بر حضرت امام حسن ( علیه السلام ) شد چون چشمش بر برادر بزرگوارش افتاد شروع به گریه کردن نمود امام حسن ( علیه السلام ) فرمود برادر ترا چه چیز بگریه در آورد عرض کرد گریه من بجهت آن بلایى است که بر تو وارد میشود امام حسن فرمود آنچه با من میکنند سمى است که بمن میدهند
- و لکن روزى چون روز تو نیست که سى هزار نفر بسوى تو آیند و همگى مدعى باشند که امت جد تو مسلمانند ولى بر قتل و ریختن خون و انتهاک حرمت و اسیرى زنان و اولادان و اولاد آنان و غارت مال و متاع تو اجتماع میکنند و در این هنگام لعنت بر بنى امیه فرود میآید.
- از فرمایش حضرت حسن در این خبر معلوم میشود که روزى مثل روز امام حسین ( علیه السلام ) در عاشورا نبوده است
- اگرکشتند چرا آبت ندادن ..... به قلب شیعیان داغت نهادند. اگر کشتن چرا خاکت نکردن ....کفن بر جسم صد چاک نکردن
اگر کشتن چرا مویت کشیدن .....چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن
برادر جان سلیمان زمانی ....... چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا بر تن برادر سر نداری ....... بمیرم من مگر مادر نداری
خودم دیدم حیسن را سربریدن .......خودم دیدم که در خونش کشیدن
خودم دیدم گلوی اصغرم را .......خودم در ورکشیدم اکبرم را
حسین .حسین . وای حسین ...... حسین .حسین .- وای حسین
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم...
- ۰۰/۰۹/۰۲