متقین : 45- با ایمانى مملوّ از یقین و متقین ایمانى که آمیخته با یقین است.*** شرح: ایمان و تصدیق به خالق و آنچه در شرع مبین آمده، داراى مراتبى است، که شدت و ضعف دارد، در مراتب ایمان گفتهاند:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
45امیرامومنین - متقین - با ایمانى مملوّ از یقین «و ایمانا فى یقین» ترجمه: و مىبینى براى هر یک از متقین ایمانى که آمیخته با یقین است.***
شرح: ایمان و تصدیق به خالق و آنچه در شرع مبین آمده، داراى مراتبى است، که شدت و ضعف دارد، در مراتب ایمان گفتهاند:
1- ایمانى تقلیدى است که چون بزرگترى یا فرد مطمئنى پدر و مادر مؤمن هستند، من هم مؤمن مىشوم، این نوع ایمان، در شأن یک مؤمن واقعى نیست، زیرا که بسیار زود در اثر وقوع حادثهاى یا اشکال مستشکلى فرو مىریزد!
2- ایمان استدلالى که فرد مؤمن با دلیل و برهان به ایمان خود دست مىیابد، ولى هر چند این ایمان قوى باشد ولى در اثر القاءات و اشکالها متزلزل شده و کمکم وسوسه در قلب او پیدا مىشود، و در نهایت پاى اینگونه استدلالیان چوبین بوده و سخت بىتمکین و غیر قابل اتکاء است!
3- ایمان توأم با یقین- که فرد مؤمن به مرحلهاى از علم مىرسد که علم به حقیقت پیدا مىکند زیرا راه صحیح همین است، و جز این نیست،
4- البته اینگونه ایمان توأم با یقین دوگونه است: یک وقت علم را از طریق استدلال و برهان به دست آورده و مىداند هم که مطلب همین است این بسیار خوب است ولى بزرگان سالکین و پرهیزگاران، ایمان توأم با یقین به نحو دیگرى دارند که علم و یقین خود را از طریق مشاهده به دست آوردهاند، نه از طریق استدلال، یعنى با از بین بردن حجابهاى دنیوى و دورى از آنها خداوند را از طریق مشاهده یافتهاند، و به مرحله ایمان موقنین رسیدهاند، و این ایمانى است که با بادهاى تند القاءات ملحدین و ایرادات آنها فرود نخواهد ریخت. کسى که به این مرحله از یقین نرسد، آن طور که باید طعم ایمان را نمىچشد.
5- روایتى از مولى على (علیه السلام) رسیده که فردى از شما طعم ایمان را نمىچشد، تا این که علم و یقین پیدا کند که آنچه به او مىرسد، خطا نبوده، و آنچه خطا است به او نمىرسد.
6- و در روایتى دیگر از مولى على (علیه السلام) نقل شده که: همین کلمات را بسیار تکرار مى کردند و سپس مى فرمودند «نمىچشد فردى طعم ایمان را مگر این که بداند ضرر رساننده و نفع رساننده فقط خداوند عزوجل است» «انّ الضّارّ النّافع هُوَ اللّه عزّوجلّ» ولى ما کجا و این ایمان کجا، به قول ملّامحمدمهدى نراقى: «یقین اشرف فضائل خُلقیه و مهمترین آنها است، یقین افضل کمالات نفسانى و اعظم آنها است، یقین کبریت احمرى است که به جز بزرگان عرفا و فرزانگان اکابر حکماء آن را به دست نمىآورند، و کسى که به این مرحله رسید رستگار شده و به رتبه عالى و سعادت عظمى نائل شده است».
7- در روایتى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) رسیده «اقل ما اوتیتم الیقین»: «یقین کمترین چیزى است که (در این عالم) به شما داده شده است» و در روایت دیگر از آن بزرگوار است: «الیقین الایمان کلّه»: «یقین همه ایمان است». یعنى ایمان داراى مراتبى است و هر مؤمنى مرتبهاى از این کمال را دارد، ولى فردى که به درجه یقین رسید تمام ایمان را به دست آورده است.
8- نشانههاى مؤمنِ بایقین: براى کسانى که در ایمان به درجه یقین رسیدهاند علاماتى است:
9- 1- در امور خود به غیر خدا توجه نکرده و اتکاء نمىکند، و سرّ مطلب این است که تمام اشیاء را از مبداء واحدى مىداند و لذا به وسائط توجه نکرده و همه را مسخّر و تحت اختیار آن مبداء مىبیند. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «مَنْ ضَعف یقینه تَعَلّق بالاسباب ...»: «کسى که یقین او ضعیف باشد به اسباب تعلق پیدا مىکند» (و از به وجود آورنده این اسباب غافل مىشود).
10- 2- در همه احوال خاضع و خاشع براى خداوند است، دائماً در خدمت او به وظیفه خود مشغول است چه در خفاء و چه در علن، در گرداب دوستى و انس او غرق است، و فکر خود را متوجه آن ذات کرده است، و سرّ مطلب این است که صاحب یقین، عارف به خدا و عظمت و قدرت او است و این که خداوند اعمال و افعال او را دیده و بر خفیات او نیز آگاه است.
11-3- چنین فردى مستجاب الدعوه و داراى کرامات و خرق عادات است و سرّ این مطلب این است که هر مقدار نفس داراى یقین باشد، به همان مقدار مجرّد شده و داراى قدرت تصرف در امور عالم را پیدا مىکند، و به قول امام صادق (علیه السلام): «الیقین یوصل العبد الى کل حال سنى و مقام عجیب»: «یقین بنده (مؤمن) را به بلندترین حال و مقام عجیب (که قابل تصور نیست) مىرساند».
12- و در تائید این مطلب روایت پیامبر (صلى الله علیه وآله) بسیار مناسب است، وقتى در نزد ایشان گفته شد حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) روى آب راه مىرفت، فرمودند: «لو زادَ یقینه لمشى فى الهوى» (اگر یقینش زیادتر بود روى هوا راه مىرفت) و از همین رو انبیاء (علیهم السلام) با تمام جلالتشان مقامشان بواسطه درجه یقینشان متفاوت است.
13- کسى که به این درجه از یقین رسید دیگر غم و شادى براى او یکسان است و همه را از طرف مبدأ آفرینش مىداند، و خود را در حیطه علم خداوند مىداند، دیگر ناگواریها و مصائب دنیا و گرفتاریهاى سر راه او، وى را آزار نخواهند داد، زیرا این انسان مىداند، خداوند همه را مىداند و مىتواند.
14- آناتول فرانس این مطلب را با جملات زیر بیان مىکند: «قدرت و نیکوکارى ادیان است که به آدمى علت وجود و عواقب کار را تعلیم مىدهد،
15- وقتى که ما اصول عقائد فلسفى الهى را طرد نمائیم، چنانکه تقریباً ما همه در این عصر علم و آزادى، چنین فکر مىکنیم، وسیله دیگرى باقى نمىماند که بدانیم چرا به دنیا آمدهایم، و به چه کار بدین جهان قدم گذاشتهایم؛ راز سرنوشت، ما جملگى را در اسرار نیرومند خود احاطه کرده است،
16- و واقعاً باید به هیچ چیز نیندیشیم تا ابهام غمانگیز زندگى را احساس نکنیم، و در جهالتِ مطلقِ از علت وجودى ما است که ریشه غم و اندوه ما وجود دارد، آلام جسمى و روحى، شکنجههاى روح و احساسات، سعادت و خوشبختى سفلگان، نکبت و ادبار درستکاران، همه اینها باز قابل تحمّل مىشد،
17- چنانچه به فلسفه آنها پى مىبردیم، و به یک مشیت الهى معتقد بودیم. شخص مؤمن از شکنجهها و عذابهاى روحى خود لذت مىبرد و بیدادگرىها و سختگیریهائى که به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست ..... به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست ..... در غم ما روزها بیگاه شد..... روزها با سوزها همراه شد ..... روزها گر رفت گو، رو باک نیست ..... تو بمان اى آنکه جز تو پاک نیست.
18- سختگیریهائى که دشمنانش نسبت به او روا مىدارند، در نظرش دلچسب و گوارا جلوه مىکند، حتى خطاها و گناهانى که از او سر مىزند از وى سلب امید نمىکند، اما در دنیائى که هرگونه شعله ایمان خاموش شده است، حتى درد و مرض معناى خود را هم از دست داده، و دیگر به جز شوخیهاى زشت و مسخرگىهاى شومى تلقى نمىشود» هرگز، هرگز، هرگز!
19- مرحوم خوئى در شرح خود روایتى را در ذیل این فراز نقل کرده که: راوى مىگوید از امام هشتم (علیه السلام) از ایمان و اسلام سؤال کردم، فرمودند: «امام پنجم (علیه السلام) فرمودهاند: ایمان یک درجه فوق اسلام است، و تقوى یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین یک درجه بالاتر از تقوى است و چیزى کمتر از یقین بین مردم تقسیم نشده»،
20- راوى گوید گفتم یقین چیست؟ فرمود : «التَّوَکُل عَلَى اللّه و التسلیم للّه و الرِّضا بَقَضاءِ اللّه و التَفْویض الَى اللّه»: «توکل و اتّکاء بر خداوند و تسلیم شدن براى او و رضاء به قضاء خداوندى و احاطه امر به خدا». بعضى از شارحین کافى در شرح حدیث فوق گفتهاند: اسلام اقرار است و ایمان یا تصدیق است یا تصدیق با اقرار است،
21- و بنابر هر دو وجه ایمان فوق اسلام است، به یک درجه، اما بنابر وجه دوم (که تصدیق با اقرار باشد) برترى ایمان بر اسلام واضح است، و اما بنابر اول زیرا تصدیق قلبى برتر و افضل از اقرار زبانى است همچنانکه قلب افضل از زبان است و تقوى یک درجه فوق ایمان است زیرا تقوى دورى از چیزى است که ضرر مىزند در آخرت، اگرچه ضرر کمى باشد، و یقین فوق تقوى است، زیرا تقوى گاهى در مرتبه یقین نیست،
22-و این همان مطلبى است که مولى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) به آن اشاره کردهاند، و فرمودهاند: «لَوْ کُشِف الغِطاء لَمَا ازدَدْتُ یقیناً»: اگر پرده کنار زده شود بر یقین من افزوده نمىشود.
23- ابنابى الحدید نیز در ذیل این فراز گفته است اگر سؤال کنى ایمان همان یقین است؟ چرا مولى على (علیه السلام) فرمود: «و ایمانا فى یقین»؟ جواب مىدهم ایمان اعتقاد با عمل است و یقین سکون و آرامش قلب است و این دو با هم فرق دارد.
24- از این تحلیل و جواب ابى الحدید روشن مىشود که ایمان همراه با یقین، براى فرد دارنده آن آرامش قلبى و اطمینان درونى را به ارمغان مىآورد.
25- «الهى» این عارف شیوا در ذیل این فراز (و ایمانا فى یقین) چنین گوید: در ایمان زانکه با دانش قرینند..... شهان کشور علم الیقینند.
هر آن دل روشن از نور یقین است ..... چراغش لا احبّ الافلین است. انبیا، به دنبال رسیدن به مقام یقین و شهود هستند. «اجْعَلْ لِی آیَةً»
26- قرآن، داروى شفابخش همه ظلمات است. تاریکىهاى: جهل، شرک، تفرقه، توحّش، شبهات، شهوات، خرافات، جنایات واضطرابها را به نور علم، توحید، وحدت، تمدن، یقین، حقّ، صفا وآرامش تبدیل مىکند.
27- آنان که به علم و یقین و شهود مىرسند، مسئولیّت سنگینترى دارند و کیفر تخلّفشان هم سختتر است. فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ ... پس کسانى که به مقام علم و شهود دست نیافتهاند، از قهر خداوند دورترند.
28-و اینگونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا (یقین پیدا کند و) از اهل یقین باشد.استدلال محکم و برخورد علمى با دیگران، نیازمند ایمان قلبى است. حضرت ابراهیم هم پس از یقین، «لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»
29 - یقین، عالىترین درجهى ایمان است. «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» به یقین رسیدن، نیاز به امداد الهى دارد. نُرِی ... الْمُوقِنِین. اگر به جاى علم و یقین، در پى ظن و گمان باشیم، گمراه خواهیم شد. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ»
30- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، چون به راه خود یقین دارد، مأمور است در برخوردهاى خود، ثبات و قاطعیّت خود را به دیگران اعلام کند. قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ ...
31- از امام صادق علیه السلام روایت شده است که یکى از مصادیق حایل شددن خدا بین انسان و دل او، مسألهى محو و اثبات است؛ محو کفر و اثبات ایمان، محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین. در جاى دیگر فرمودند: «خداوند نمىگذارد انسان، باطل را حقّ ببیند». همچنین فرمودند: «گاهى انسان با گوش، چشم، زبان و دست خود به چیزى علاقه دارد، ولى اگر آن را انجام دهد، قلبش با آن همراه نیست و مىداند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست». و ممکن است حائل شدن، کنایه از مرگ باشد.
32- سرچشمهى عصمت انبیا، ایمان و یقین به معاد است. «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» مؤمن، به هدف ونتیجهى کار یقین دارد. «فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»
33- تکذیب، بدتر از شکّ است. آیات و احادیث بسیارى از یقین پیامبر خبر مىدهد. پس مقصود و مخاطب این نهىها مردمند، نه شخص پیامبر. کسى که از یقین او انسانهایى به یقین رسیدهاند، چگونه ممکن است خودش دچار شک یا تکذیب گردد؟!
34-حضرت یعقوب علیه السلام : به زنده بودن سه فرزندش (یوسف، بنیامین، برادر بزرگتر) یقین داشت و به ملاقاتشان امیدوار بود. «أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً»
35- پیامبر اسلام نیز همواره در صراط مستقیم گام برمىداشت، با این حال در هر نماز مىگفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنى اگر کسى یقین هم دارد در راه راست قدم برمىدارد، باز باید از خطر انحراف بترسد و از خداوند استمداد کند.
36- مراد از «یقین» در این آیات، چون وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ «99»سوره الحجر، آیه 99 مرگ یعنى یقینىترین امر نزد بشر است. همان گونه که در آیهى 46 سوره مدّثر نیز از زبان کفّار آمده که: «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ» ما معاد را تا لحظه مرگ تکذیب مىکردیم. گرچه معناى یقین، مرگ نیست، ولى مرگ زمینهاى براى یقین پیدا کردن است، چون هنگام فرارسیدن مرگ تمام پردهها کنار رفته و انسان به واقعیات یقین پیدا مىکند.
37- بعضى از منحرفان آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» را دستاویز قرار داده و مىگویند: اگر به یقین رسیدى، دیگر عبادت لازم نیست!. غافل از آنکه خطاب آیه به پیامبر صلى الله علیه و آله است که از روز اوّل به یقین رسیده بود ودر برابر تطمیع وتهدیدهاى کفّار مىفرمود: اگر ماه را در یک دستم و خورشید را در دست دیگرم قرار دهید، دست از وظیفهى خود برنمىدارم، ولى با آن یقین تا آخرین لحظه عمر عبادت مىکرد.
38- دواى فشار روحى وروانى، نماز، سجده، تسبیح و حمد خداوند است. یَضِیقُ ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ ... وَ اعْبُدْ (ابن عباس مىگوید: هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله غمگین مىشد، به نماز برمىخاست.) مهمتر از عبادت، استمرار آن است. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» تداوم بر بندگى حق، سبب پیدا شدن یقین است. وَ اعْبُدْ ... یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ «الحمدلِلَّه ربّ العالمین»
39- سؤال: با آنکه موسى علیه السلام به هلاک شدن فرعون یقین داشت، چرا مىگوید: «لَأَظُنُّکَ» گمان دارم؟ پاسخ: اوّلًا: ظنّ تنها به معناى گمان نیست، بلکه به باور ویقین نیز گفته شده است. ثانیاً: شاید امیدى به هدایتش داشت. ثالثاً: وقتى دشمن پردهدرى نمىکند، ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نیز حریم را نگه داریم. فرعون گفت: «لَأَظُنُّکَ یا مُوسى مَسْحُوراً» موسى نیز در جواب او فرمود: «لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً»
40- گنج، کلماتى حکیمانه : پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روایتى فرمودند: آن گنج، کلماتى حکیمانه بود که بر صحیفهاى از طلا نوشته شده بود. مضمون آن حکمتها این بود: تعجّب از کسى که ایمان به تقدیر الهى دارد، چرا محزون مىشود!؟ شگفت از کسى که یقین به مرگ دارد، چرا شاد است، یقین به حساب دارد، چرا غافل است، یقین به رزق دارد، چرا خود را به زحمت بیش از اندازه مىاندازد و یقین به دگرگونى دنیا دارد، چرا به آن اطمینان مىکند!؟ وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً ..
چو حق ز آئینه دل شد پدیدار..... نگیرد از شک آن آئینه زنگار
کسى با دیو تشکیک است همراز..... که با خضر طریقت نیست دمساز
رود چون گرد شک ز آئینه دل ..... جهان غیب دیدن نیست مشکل
بود روشن روان ز انوار ایمان ..... سپهر دانش و خورشید ایقان
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 153... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۲/۰۷