پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

45امیرامومنین - متقین - با ایمانى مملوّ از یقین‏«و ایمانا فى یقین‏» ترجمه: و مى‏بینى براى هر یک از متقین ایمانى که آمیخته با یقین‏ است.***

شرح: ایمان و تصدیق به خالق و آنچه در شرع مبین آمده، داراى مراتبى است، که شدت و ضعف دارد، در مراتب ایمان گفته‏اند:

1- ایمانى تقلیدى است که چون بزرگترى یا فرد مطمئنى پدر و مادر مؤمن هستند، من هم مؤمن مى‏شوم، این نوع ایمان، در شأن یک مؤمن واقعى نیست، زیرا که بسیار زود در اثر وقوع حادثه‏اى یا اشکال مستشکلى فرو مى‏ریزد!

2- ایمان استدلالى که فرد مؤمن با دلیل و برهان به ایمان خود دست مى‏یابد، ولى هر چند این ایمان قوى باشد ولى در اثر القاءات و اشکالها متزلزل شده و کم‏کم وسوسه در قلب او پیدا مى‏شود، و در نهایت پاى اینگونه استدلالیان چوبین بوده و سخت بى‏تمکین و غیر قابل اتکاء است!

3- ایمان توأم با یقین‏- که فرد مؤمن به مرحله‏اى از علم مى‏رسد که علم به حقیقت پیدا مى‏کند زیرا راه صحیح همین است، و جز این نیست،

4- البته این‏گونه ایمان توأم با یقین دوگونه است: یک وقت علم را از طریق استدلال و برهان به دست آورده و مى‏داند هم که مطلب همین است این بسیار خوب است ولى بزرگان سالکین و پرهیزگاران، ایمان توأم با یقین‏ به نحو دیگرى دارند که علم و یقین‏ خود را از طریق مشاهده به دست آورده‏اند، نه از طریق استدلال، یعنى با از بین بردن حجابهاى دنیوى و دورى از آنها خداوند را از طریق مشاهده یافته‏اند، و به مرحله ایمان موقنین رسیده‏اند، و این ایمانى است که با بادهاى تند القاءات ملحدین و ایرادات آنها فرود نخواهد ریخت. کسى که به این مرحله از یقین‏ نرسد، آن طور که باید طعم ایمان را نمى‏چشد.

5- روایتى از مولى على (علیه السلام) رسیده که فردى از شما طعم ایمان را نمى‏چشد، تا این که علم و یقین‏ پیدا کند که آنچه به او مى‏رسد، خطا نبوده، و آنچه خطا است به او نمى‏رسد.

6- و در روایتى دیگر از مولى على (علیه السلام) نقل شده که: همین کلمات را بسیار تکرار مى کردند و سپس مى فرمودند «نمى‏چشد فردى طعم ایمان را مگر این که بداند ضرر رساننده و نفع رساننده فقط خداوند عزوجل است» «انّ الضّارّ النّافع هُوَ اللّه عزّوجلّ» ولى ما کجا و این ایمان کجا، به قول ملّامحمدمهدى نراقى: «یقین اشرف فضائل خُلقیه و مهمترین آنها است، یقین‏ افضل کمالات نفسانى و اعظم آنها است، یقین‏ کبریت احمرى است که به جز بزرگان عرفا و فرزانگان اکابر حکماء آن را به دست نمى‏آورند، و کسى که به این مرحله رسید رستگار شده و به رتبه عالى و سعادت عظمى نائل شده است».

7- در روایتى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) رسیده «اقل ما اوتیتم الیقین»: «یقین کمترین چیزى‏ است که (در این عالم) به شما داده شده است» و در روایت دیگر از آن بزرگوار است: «الیقین الایمان کلّه»: «یقین همه ایمان است». یعنى ایمان داراى مراتبى است و هر مؤمنى مرتبه‏اى از این کمال را دارد، ولى فردى که به درجه یقین‏ رسید تمام ایمان را به دست آورده است.

8- نشانه‏هاى مؤمنِ بایقین: براى کسانى که در ایمان به درجه یقین‏ رسیده‏اند علاماتى است:

9- 1- در امور خود به غیر خدا توجه نکرده و اتکاء نمى‏کند، و سرّ مطلب این است که تمام اشیاء را از مبداء واحدى مى‏داند و لذا به وسائط توجه نکرده و همه را مسخّر و تحت اختیار آن مبداء مى‏بیند. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده: «مَنْ ضَعف یقین‏ه تَعَلّق بالاسباب ...»: «کسى که یقین‏ او ضعیف باشد به اسباب تعلق پیدا مى‏کند» (و از به وجود آورنده این اسباب غافل مى‏شود).

10- 2- در همه احوال خاضع و خاشع براى خداوند است، دائماً در خدمت او به وظیفه خود مشغول است چه در خفاء و چه در علن، در گرداب دوستى و انس او غرق است، و فکر خود را متوجه آن ذات کرده است، و سرّ مطلب این است که صاحب یقین‏، عارف به خدا و عظمت و قدرت او است و این که خداوند اعمال و افعال او را دیده و بر خفیات او نیز آگاه است.

11-3- چنین فردى مستجاب الدعوه و داراى کرامات و خرق عادات است و سرّ این مطلب این است که هر مقدار نفس داراى یقین‏ باشد، به همان مقدار مجرّد شده و داراى قدرت تصرف در امور عالم را پیدا مى‏کند، و به قول امام صادق (علیه السلام): «الیقین یوصل العبد الى کل حال سنى و مقام عجیب»: «یقین بنده (مؤمن) را به بلندترین حال و مقام عجیب (که قابل تصور نیست) مى‏رساند».

12- و در تائید این مطلب روایت پیامبر (صلى الله علیه وآله) بسیار مناسب است، وقتى در نزد ایشان گفته شد حضرت عیسى بن مریم (علیه السلام) روى آب راه مى‏رفت، فرمودند: «لو زادَ یقین‏ه لمشى فى الهوى» (اگر یقین‏ش زیادتر بود روى هوا راه مى‏رفت) و از همین رو انبیاء (علیهم السلام) با تمام جلالتشان مقامشان بواسطه درجه یقین‏شان متفاوت است.

13- کسى که به این درجه از یقین‏ رسید دیگر غم و شادى براى او یکسان است و همه را از طرف مبدأ آفرینش مى‏داند، و خود را در حیطه علم خداوند مى‏داند، دیگر ناگواریها و مصائب دنیا و گرفتاریهاى سر راه او، وى را آزار نخواهند داد، زیرا این انسان مى‏داند، خداوند همه را مى‏داند و مى‏تواند.

14- آناتول فرانس این مطلب را با جملات زیر بیان مى‏کند: «قدرت و نیکوکارى ادیان است که به آدمى علت وجود و عواقب کار را تعلیم مى‏دهد،

15- وقتى که ما اصول عقائد فلسفى الهى را طرد نمائیم، چنانکه تقریباً ما همه در این عصر علم و آزادى، چنین فکر مى‏کنیم، وسیله دیگرى باقى نمى‏ماند که بدانیم چرا به دنیا آمده‏ایم، و به چه کار بدین جهان قدم گذاشته‏ایم؛ راز سرنوشت، ما جملگى را در اسرار نیرومند خود احاطه کرده است،

16- و واقعاً باید به هیچ چیز نیندیشیم تا ابهام غم‏انگیز زندگى را احساس نکنیم، و در جهالتِ مطلقِ از علت وجودى ما است که ریشه غم و اندوه ما وجود دارد، آلام جسمى و روحى، شکنجه‏هاى روح و احساسات، سعادت و خوشبختى سفلگان، نکبت و ادبار درستکاران، همه اینها باز قابل تحمّل مى‏شد،

17- چنانچه به فلسفه آنها پى مى‏بردیم، و به یک مشیت الهى معتقد بودیم. شخص مؤمن از شکنجه‏ها و عذابهاى روحى خود لذت مى‏برد و بیدادگرى‏ها و سختگیریهائى که‏ به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست‏ ..... به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست ..... در غم ما روزها بیگاه شد..... روزها با سوزها همراه شد ..... روزها گر رفت گو، رو باک نیست‏ ..... تو بمان اى آنکه جز تو پاک نیست‏.

18- سختگیریهائى که‏ دشمنانش نسبت به او روا مى‏دارند، در نظرش دلچسب و گوارا جلوه مى‏کند، حتى خطاها و گناهانى که از او سر مى‏زند از وى سلب امید نمى‏کند، اما در دنیائى که هرگونه شعله ایمان خاموش شده است، حتى درد و مرض معناى خود را هم از دست داده، و دیگر به جز شوخیهاى زشت و مسخرگى‏هاى شومى تلقى نمى‏شود» هرگز، هرگز، هرگز!

19- مرحوم خوئى در شرح خود روایتى را در ذیل این فراز نقل کرده که: راوى مى‏گوید از امام هشتم (علیه السلام) از ایمان و اسلام سؤال کردم، فرمودند: «امام پنجم (علیه السلام) فرموده‏اند: ایمان یک درجه فوق اسلام است، و تقوى یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین‏ یک درجه بالاتر از تقوى است و چیزى کمتر از یقین‏ بین مردم تقسیم نشده»،

20- راوى گوید گفتم یقین‏ چیست؟ فرمود : «التَّوَکُل عَلَى اللّه و التسلیم للّه و الرِّضا بَقَضاءِ اللّه و التَفْویض الَى اللّه»: «توکل و اتّکاء بر خداوند و تسلیم شدن براى او و رضاء به قضاء خداوندى و احاطه امر به خدا». بعضى از شارحین کافى در شرح حدیث فوق گفته‏اند: اسلام اقرار است و ایمان یا تصدیق است یا تصدیق با اقرار است،

21- و بنابر هر دو وجه ایمان فوق اسلام است، به یک درجه، اما بنابر وجه دوم (که تصدیق با اقرار باشد) برترى ایمان بر اسلام واضح است، و اما بنابر اول زیرا تصدیق قلبى برتر و افضل از اقرار زبانى است همچنانکه قلب افضل از زبان است و تقوى یک درجه فوق ایمان است زیرا تقوى دورى از چیزى است که ضرر مى‏زند در آخرت، اگرچه ضرر کمى باشد، و یقین‏ فوق تقوى است، زیرا تقوى گاهى در مرتبه یقین‏ نیست،

22-و این همان مطلبى است که مولى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) به آن اشاره کرده‏اند، و فرموده‏اند: «لَوْ کُشِف الغِطاء لَمَا ازدَدْتُ یقین‏اً»: اگر پرده کنار زده شود بر یقین من افزوده نمى‏شود.

23- ابن‏ابى الحدید نیز در ذیل این فراز گفته است اگر سؤال کنى ایمان همان یقین است؟ چرا مولى على (علیه السلام) فرمود: «و ایمانا فى یقین»؟ جواب مى‏دهم ایمان اعتقاد با عمل است و یقین‏ سکون و آرامش قلب است و این دو با هم فرق دارد.

24- از این تحلیل و جواب ابى الحدید روشن مى‏شود که ایمان همراه با یقین‏، براى فرد دارنده آن آرامش قلبى و اطمینان درونى را به ارمغان مى‏آورد.

25- «الهى» این عارف شیوا در ذیل این فراز (و ایمانا فى یقین‏) چنین گوید: در ایمان زانکه با دانش قرینند..... شهان کشور علم الیقینند.

هر آن دل روشن از نور یقین‏ است‏ ..... چراغش لا احبّ الافلین است‏. انبیا، به دنبال رسیدن به مقام یقین‏‏ و شهود هستند. «اجْعَلْ لِی آیَةً»

26- قرآن، داروى شفابخش همه ظلمات است. تاریکى‏هاى: جهل، شرک، تفرقه، توحّش، شبهات، شهوات، خرافات، جنایات واضطراب‏ها را به نور علم، توحید، وحدت، تمدن، یقین‏‏، حقّ، صفا وآرامش تبدیل مى‏کند.

27- آنان که به علم و یقین‏‏ و شهود مى‏رسند، مسئولیّت سنگین‏ترى دارند و کیفر تخلّفشان هم سخت‏تر است. فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ ... پس کسانى که به مقام علم و شهود دست نیافته‏اند، از قهر خداوند دورترند.

28-و این‏گونه ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا (یقین‏ پیدا کند و) از اهل یقین‏‏ باشد.استدلال محکم و برخورد علمى با دیگران، نیازمند ایمان قلبى است. حضرت ابراهیم هم پس از یقین‏‏، «لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»

29 - یقین‏، عالى‏ترین درجه‏ى ایمان است. «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» به یقین‏‏ رسیدن، نیاز به امداد الهى دارد. نُرِی ... الْمُوقِنِین‏. اگر به جاى علم و یقین‏، در پى ظن و گمان باشیم، گمراه خواهیم شد. «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ»

30- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، چون به راه خود یقین‏‏ دارد، مأمور است در برخوردهاى خود، ثبات و قاطعیّت خود را به دیگران اعلام کند. قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ ...

31- از امام صادق علیه السلام روایت شده است که یکى از مصادیق حایل شددن خدا بین انسان و دل او، مسأله‏ى محو و اثبات است؛ محو کفر و اثبات ایمان، محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین‏. در جاى دیگر فرمودند: «خداوند نمى‏گذارد انسان، باطل را حقّ ببیند». همچنین فرمودند: «گاهى انسان با گوش، چشم، زبان و دست خود به چیزى علاقه دارد، ولى اگر آن را انجام دهد، قلبش با آن همراه نیست و مى‏داند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست». و ممکن است حائل شدن، کنایه از مرگ باشد.

32- سرچشمه‏ى عصمت انبیا، ایمان و یقین‏ به معاد است. «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» مؤمن، به هدف ونتیجه‏ى کار یقین‏‏ دارد. «فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»

33- تکذیب، بدتر از شکّ است. آیات و احادیث بسیارى از یقین‏ پیامبر خبر مى‏دهد. پس مقصود و مخاطب این نهى‏ها مردمند، نه شخص پیامبر. کسى که از یقین‏ او انسان‏هایى به یقین‏‏ رسیده‏اند، چگونه ممکن است خودش دچار شک یا تکذیب گردد؟!

34-حضرت یعقوب علیه السلام : به زنده بودن سه فرزندش (یوسف، بنیامین، برادر بزرگتر) یقین‏‏ داشت و به ملاقاتشان امیدوار بود. «أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً»

35- پیامبر اسلام نیز همواره در صراط مستقیم گام برمى‏داشت، با این حال در هر نماز مى‏گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنى اگر کسى یقین‏‏ هم دارد در راه راست قدم برمى‏دارد، باز باید از خطر انحراف بترسد و از خداوند استمداد کند.

36- مراد از «یقین‏» در این آیات، چون  وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ «99»سوره الحجر، آیه 99 مرگ یعنى یقینى‏ترین امر نزد بشر است. همان گونه که در آیه‏ى 46 سوره مدّثر نیز از زبان کفّار آمده که: «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ» ما معاد را تا لحظه مرگ تکذیب مى‏کردیم. گرچه معناى یقین‏‏، مرگ نیست، ولى مرگ زمینه‏اى براى یقین‏‏ پیدا کردن است، چون هنگام فرارسیدن مرگ تمام پرده‏ها کنار رفته و انسان به واقعیات یقین‏‏ پیدا مى‏کند.

37- بعضى از منحرفان آیه‏ «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» را دستاویز قرار داده و مى‏گویند: اگر به یقین‏ رسیدى، دیگر عبادت لازم نیست!. غافل از آنکه خطاب آیه به پیامبر صلى الله علیه و آله است که از روز اوّل به یقین‏ رسیده بود ودر برابر تطمیع وتهدیدهاى کفّار مى‏فرمود: اگر ماه را در یک دستم و خورشید را در دست دیگرم قرار دهید، دست از وظیفه‏ى خود برنمى‏دارم، ولى با آن یقین‏ تا آخرین لحظه عمر عبادت مى‏کرد.

38- دواى فشار روحى وروانى، نماز، سجده، تسبیح و حمد خداوند است. یَضِیقُ‏ ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ‏ ... وَ اعْبُدْ (ابن عباس مى‏گوید: هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله غمگین مى‏شد، به نماز برمى‏خاست.) مهمتر از عبادت، استمرار آن است. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» تداوم بر بندگى حق، سبب پیدا شدن یقین‏‏ است. وَ اعْبُدْ ... یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏ «الحمدلِلَّه ربّ العالمین»

39- سؤال: با آنکه موسى علیه السلام به هلاک شدن فرعون یقین‏‏ داشت، چرا مى‏گوید: «لَأَظُنُّکَ» گمان دارم؟ پاسخ: اوّلًا: ظنّ تنها به معناى گمان نیست، بلکه به باور ویقین نیز گفته شده است. ثانیاً: شاید امیدى به هدایتش داشت. ثالثاً: وقتى دشمن پرده‏درى نمى‏کند، ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نیز حریم را نگه داریم. فرعون گفت: «لَأَظُنُّکَ یا مُوسى‏ مَسْحُوراً» موسى نیز در جواب او فرمود: «لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً»

40- گنج، کلماتى حکیمانه : پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روایتى فرمودند: آن گنج، کلماتى حکیمانه بود که بر صحیفه‏اى از طلا نوشته شده بود. مضمون آن حکمت‏ها این بود: تعجّب از کسى که ایمان به تقدیر الهى دارد، چرا محزون مى‏شود!؟ شگفت از کسى که یقین‏ به مرگ دارد، چرا شاد است، یقین‏ به حساب دارد، چرا غافل است، یقین‏ به رزق دارد، چرا خود را به زحمت بیش از اندازه مى‏اندازد و یقین‏ به دگرگونى دنیا دارد، چرا به آن اطمینان مى‏کند!؟ وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً ..

چو حق ز آئینه دل شد پدیدار..... نگیرد از شک آن آئینه زنگار

کسى با دیو تشکیک است همراز..... که با خضر طریقت نیست دمساز

رود چون گرد شک ز آئینه دل ..... جهان غیب دیدن نیست مشکل

بود روشن روان ز انوار ایمان‏ ..... سپهر دانش و خورشید ایقان‏

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 153... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی