پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. متقین نهج البلاغه 23- 27- واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن مجید3- (فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بآیة فیها تخویف أصغوا مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم):
  2. 23- 27- واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن مجید 3-
  3. جهاد با خلوص پیروزی است- ولى برادرم هنوز دیر نشده و هنوز صداى رساى قرآن بلند است و ما را به جهاد با خلوص که نتیجه‏اش پیروزى و سربلندى و عزّت است فرا مى‏خواند. على (علیه السلام‏) «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»: «خصم ظالم و یار مظلوم باشید»
  4. هنوز نداى مولى بلند است باید نهضت و قیام فلسطین تقویت شود، قیامى که تداوم بخش مبارزات صلاح الدین ایوبى‏ها و عزّالدین قسامها است همین مبارزه و جهاد و کشته و زخمى‏هاى در فلسطین نشانه حیات مردم فلسطین است،
  5. گرچه بمیرند زنده اند - معلوم است هنوز روح اسلامى و غیرت در آنها نمرده، هنوز خود را ذلیل و خوار نمى‏پندارند، گرچه بمیرند زنده‏اند، به خلاف رؤسا و حکام و سلاطین بعضى کشورهاى عربى که ذلّت را پذیرفته‏اند، و گرچه زنده باشند مرده‏اند.
  6.  مسجدالاقصى (مسجد دورتر) - بیت المقدس مکانى است که در حدود هزار سال قبل از میلاد بنا شده است، در حکومت چهل ساله حضرت داود (علیه السلام)    که بیمارى وبا یا بیمارى واگیردار دیگرى در آن منطقه آمد، حضرت مردم را به بیرون شهر در محلى فرستاد تا به دعا مشغول شوند و چنین کردند و بیمارى برطرف شد و به امر حضرت این محل را سنگ‏چین کرده و معبد و مسجد نامیدند و چون از شهر دور بود مسجدالاقصى (مسجد دورتر) نامیدند.
  7. ذلیل از ظلم مردن است - و به قول شاعر: ان المرءُ میّتاً بانقضاء حیاته‏ ..... ولکن بانْ یُبْعى علیه فیُخْذَلا .«مرد با سپرى شدن زندگى و مردن او نمى‏میرد ولکن مرگ او وقتى است که بر او ظلم شده ذلیل شود». مجاهدین اسلامى در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند، و کشورهائى که ادعاى حمایت مى‏کنند، و با چهره‏اى به ظاهر باز پذیراى آنانند،
  8. در آستین مار دارند- تا وقتى آستین بالا نزده‏اند و به میدان نیامده‏اند، در آستین مار دارند و لاف مى‏زنند و به قول شاعر عرب: وما کُلّ مَنْ یُبدى البَشاشَة کائناً ..... اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا «هر کس که اظهار گشاده‏روئى کند، تا تو او را یاور نیافته‏اى (و در مرحله عمل یاورى نکرد) برادر تو نیست»
  9. باید برادرى و برابرى حاصل شود - امام امت (ره) در یکى از رهنمودهاى خود چنین گویند: «و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد، قیام کنید و علماء اعلام و خطباء محترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند،
  10. و با ملت خود تفاهم کنند در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنها را برادر خوانده و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى‏دهند به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود».
  11. خلوص در جهاد نفسانی - خلاصه مطلب اینکه از مجموع بیانات روشن شد تنها راه پیروزى جهاد با اخلاص و توجه است. اما جهاد نفس و درون هم که مهمتر از جهاد خارجى و برون است نیاز به کوششى و تلاشى خالصانه در راه خدا دارد که مجالى براى بسط آن در این مقام نیست. خلاصه مطلب اینکه وقتى به آیه مورد بحث مى‏رسیم
  12. باید میزان جهاد و خلوص خود را اندازه‏گیرى کنیم آن هم جهاد در همه ابعاد سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و مهمتر از همه جهاد نفسانى و خداوند ما و ملت ما را در تمام این میدانهاى جهاد با پیروزى و سرافرازى بیرون آورد.
  13. متقین و جهاد نفسانی - در سوره طور چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (17) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (18) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19) مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ): «همانا پرهیزکار ان در باغهاى بهشت و نعمتهاى بسیارند- آنها به نعمتى که خدا نصیب آنها کرده دلشادند، و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است-، و خطاب شود بخورید و بیاشامید گوارایتان باد و این بخاطر اعمال شماست- آنها بر تختها تکیه زده اند و حور العین راى جفت آنها قرار دادیم).
  14. باغ فردوس شربتى براى مؤمنین است،- در سوره کهف هم چنین مى‏خوانیم: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا (107) خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا): «همانا براى کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت فردوس است و این‏ به عنوان خوشامد اینهاست (و مقامات بالاترى به آنها داده مى‏شود، همیشه در بهشت ابدى هستند و طلب انتقال از آنجا نمى‏کنند). «فردوس» به طورى که بعضى مفسرین گویند: باغى است که نعمتها و مواهب در آن جمع باشد، پس
  15. فردوس بهترین و برترین باغهاى بهشت است. در سوره کهف این برترین باغهاى بهشت را تعبیر به «نُزُل» کرده است، «نُزُل» اولین چیز است که براى میهمان مى‏برند ما در زمستان چائى و تابستان مثلا شربت مى‏بریم، این را عرب (نُزُل) تعبیر مى‏کند، و این به عنوان خوشامد است نه تمام پذیرائى، پس باغ فردوس به عنوان شربتى براى مؤمنین است،
  16. چندین هزار سال محو جمال حقند - معلوم مى‏شود جلوه‏هاى مخصوص پروردگار و حالات روحانى عجیبى است، که ما را از درک آن بهره‏اى نیست جز حسرت، مقاماتى است که به مغزى خطور نکند و بر زبانى نیاید، مقاماتى است که یک فرد بهشتى وقتى به آنها مى‏رسد توجّهى به باغ و میوه و حور العین نکند  
  17. یکى از این مقامات رضوان الله است که (رضوان الله اکبر) یعنى وقتى مى‏بینند خداوند از آنها راضى شده احساسى دارند که با هیچ چیز معامله نکنند یکى از مقامات دیگر اینکه گاهى چندین هزار سال محو جمال حقند، و در جلوه‏اى از جلوات او غرقند، که تصویر و تصور آن براى ما ممکن نیست.
  18. چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو - و جالب توجه است که در آیه 102 همین سوره کهف مى‏فرماید: (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا): «ما دوزخ را براى‏ کافرین به عنوان «نُزُل» مهیّا کرده‏ایم» یعنى چنانکه بهشت فردوس و نعمتهاى آن (نُزُل) براى بهشتیان بود، جهنم و عذاب الهى براى کافرین هم (نُزُل) است، یعنى عذابهائى مافوق این آتش و جهنم دارند که قابل تصورّ براى ما نیست، در دعاى کمیل حتماً ملاحظه فرموده‏اید که مولى بعد از اینکه اظهار ضعف در مقابل بلاهاى دنیوى و عقوبات و ناملایمات آن مى‏کند، و مى‏گوید: بلاء دنیا دوامش کم و مدتش کوتاه است مى‏فرماید: چگونه بر بلاء آخرتى که ناملایمات و دردش بیشتر و مدتش طولانى است مقاومت کنم،
  19. سپس کلام را به اینجا مى‏رساند که: «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک»: «بر فرض اى معبود و آقا و مولاى و پروردگارم صبر کردم بر عذاب (دردناک و جانسوز تو) چگونه صبر کنم، بر دورى و فراق از تو و بر فرض صبر کردم بر سوزش آتش تو، چگونه صبر کنم بر چشم‏پوشى و دورى از کرامت و بزرگوارى تو».
  20. فراق بالا تر از عذاب جهنم - از این کلمات مولى در دعاى شریف کمیل فهمیده مى‏شود که: فراق و دورى از خداوند و عدم رضایت او از بنده‏اش و حرمان از لقاء و دورى از رحمت و کرامت او، از زمره عقوباتى است که بالاتر از عذاب جهنم و سوختن جسم است، زیرا مولى مى‏فرماید اگر بر عذاب صبر کنم، چگونه بر این امور صبر کنم؟!
  21. و به طور کلى مى‏توان گفت هر نعمتى که مافوق بهشت براى بهشتیان بود ضد آن عذابى مافوق عذاب جهنم براى جهنمیان است. خداوند جرعه‏اى از حالات بهشتیان را به ما بنوشاند تا مست آن جمال شویم و ما را از حالات جهنمیان دور دارد تا فرحناک از این دورى شویم، بگذار این بهشتیان و جهنمیان را با این حالات تنها گذاریم که از درک آنها و جایگاههاى آنها عاجزیم و به سراغ چیزى رویم که لااقل درک کنیم.
  22. وقتى تلاوت کننده آیات به این آیات مى‏رسد، باید دقت کند، چه چیزى باعث شده متقین به این مقامات رسند، آیا چه بهائى به آن پرداختند؟ اگر قارى این‏ آیات دقت در این آیات کند خود خواهد فهمید، به چه بهائى این نعمتها را دهند، به ایمان و عمل صالح، چرا که در سوره کهف فرمود این نعمتها پاداش کسانى است که‏ ایمان و عمل صالح داشته باشند. عمل صالح میوه ایمان است، چنانکه این تعبیر (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)* بسیار در قرآن دیده مى‏شود،
  23. لوازم و ابزار زندگى در آن جهان عمل صالح است، یعنى انجام مسؤولیتهائى که خداوند متعال در هر شرایطى بر دوش انسان گذارده است، ابزار زندگى این دنیا در این دنیا فراهم مى‏شود، ولى از آخرت در همین دنیا آن روز، روز حساب است نه عمل
  24. امروز روز عمل است نه حساب، کافرین هم مى‏دانند آن عالم، عالَم عمل نیست، لذا مى‏گویند خدایا ما را به دنیائى که بودیم فرست، تا عمل صالح بجاى آوریم، ولى با جواب «کَلّا» روبرو مى‏شوند، و به آنها جواب رد داده مى‏شود، آرى «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» این اعمال صالح مصالح ساختمانى آن قصور و وسائل آسایش آن بهشت‏ها است، باید از رهگذر دنیا ساختمان آخرت را ساخت (الدنیا مزرعة الاخرة) و از این روى مولى على (علیه السلام) در نامه‏اى خطاب به فرزند خود مى‏فرماید: (اصْلِح مَثْواک) اصلاح خانه آخرت کن، یعنى الان باید آخرت خود را اصلاح کنى محافظت بر عمل صالح پشت شیطان را شکسته و دست او را از انسان قطع مى‏کند،
  25. خلوص لُبّ و مغز عمل - این را پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) در ضمن حدیثى فرمودند: «المُؤازرة على العمل الصالح یقطع دابره»: «محافظت و استدامه بر عمل صالح پشت شیطان را مى‏شکند». عمل صالح دائره وسیعى دارد که از پوسته هندوانه از بین راه برداشتن براى اینکه انسانى بر زمین نخورد را مى‏گیرد تا شهادت در راه خدا و یارى ستمدیده و پوشاندن برهنه و احترام عالم، البته عمل صالحى مفید است که با خلوص نیت تحقق یابد، که خلوص لُبّ و مغز عمل است، عمل بدون اخلاص مانند گردوى بى‏مغز است‏ فکر مى‏کنى بهشتى براى خود ساختى ولى آنجا که مى‏روى مى‏بینى‏چیزى آماده نشده است.
  26. آیا عمل خالصى انجام داده‏اى؟ - در روایتى آمده که خداوند به حضرت موسى (علیه السلام)    فرمود: تاکنون عمل خالصى انجام داده‏اى؟ گفت: آرى نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، ذکر گفته‏ام، فرمود نمازت جواز عبور از پل صراط است (یعنى وسیله شناختن است که او مؤمن و معتقد است، و از کافرین شناخته مى‏شود) و روزه سپر از آتش، و ذکر موجب ترفیع درجات در بهشت است، پس همه براى خودت بوده، موسى (علیه السلام)    گریست و عرض کرد: خداوندا کارى به من بیاموز که فقط براى تو باشد، خطاب شد: ستمدیده‏اى را یارى کرده‏اى؟! برهنه‏اى را پوشانده‏اى؟ تشنه‏اى را سیراب نموده‏اى؟ به عالمى احترام کرده‏اى؟ اینها اعمال خالص است.
  27. خداوند خود نفع مى‏دهد، - از این روایت استفاده مى‏شود، عمل خالص آن است که: قصد نفع بردن از آن نکنیم گرچه خداوند خود نفع مى‏دهد، باید قصد نفع رساندن به غیر در عمل لحاظ کنیم، گرچه عملى بسیار کوچک باشد، گاهى فردى عملى را انجام مى‏دهد و دیگرى ضد آن را ولى چون خود و نفع مردم را لحاظ کرده‏اند، هر دو عمل صالح انجام داده‏اند،
  28. توفیق عمل صالح از خدا بخواهیم - آن داستان معروف است که کسى در راه میخى دید آن را در زمین فرو کرد به گمان اینکه اگر کسى با اسب یا حیوان دیگر عبور کرد، افسار اسب را به این میخ ببندد، و لختى بیارمد، دیگرى پس از آن آمد و میخ را بیرون آورده و به کنارى افکند، و گفت شاید کسى از اینجا عبور کند، و این میخ را نبیند پایش به آن بخورد و مجروح گردد، این دو هر دو عمل صالح انجام داده‏اند گرچه برخلاف یکدیگر کار  کرده‏اند. پس اى برادر ببین عمل صالح و وظیفه‏اى که امروز بر دوش تو است چیست، خداوند ما را در رسیدن به سطح مطلوب در همه زمینه‏ها یارى، و توفیق انجام‏ هرچه بیشتر عمل صالح را به ما عنایت فرماید. انشاءالله.
  29. بحث در تدبر و تفکر در آیات الهى بود و به مناسبت دو نمونه از آیات تهدید و دو نمونه از تشویق را متذکر شدیم با توضیحاتى که داده شد، روشن گردید که باید تلاش کرد تا در زمره کسانى نباشیم، که خداوند متعال فرمود: (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا): «آیا در قرآن تدبّر نمى‏کنند؟ یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است» در خود بنگر مبادا بواسطه اعمال زشت و صفات ناپسند، قلب ما قفل خورده و نمى‏دانیم، چرا از قرآنى که نور است گریزانیم؟ (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ) چرا از کتابى که تماماً یادآورى و ذکر و برکت است غافلیم‏ (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ) چرا از نسخه شفابخش و رحمت الهى بیزاریم‏ (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ)
  30. هدایت بخاطر تقوی- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام)    در تفسیر جمله‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها) چنین آمده است: «انّ لَکَ قلباً و مسامع و انّ الله اذا اراد ان یهدىَ عبداً فَتَحَ مسامع قَلبه و اذا اراد به غَیر ذلک خَتَم مسامع قلبه فلا یصلح ابداً و هو قول الله عزوجل‏ (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها ):
  31. «براى تو قلبى است و گوشهائى که (راه نفوذ در آن است) و خداوند هرگاه بخواهد بنده‏اى را (به خاطر تقوایش) هدایت کند، گوشهاى قلب او را مى‏گشاید، و هنگامى که غیر از این بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى‏نهد، به گونه‏اى که هرگز اصلاح نخواهد شد، و این معنى سخن خداوند است»(أَمْ‏ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).
  32. معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى - سوره محمّد، آیه 24. تدبّر از ماده دَبر به معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى است به عکس تفکّر که بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مى‏شود و بکار  بردن هر دو تعبیر در قرآن مجید پرمعنا است- اقْفال در آیه جمع قُقْل در اصل از ماده (قَفول) به معنى بازگشت کردن یا (قَفیل) به معنى اشیاء خشک است و از آنجا که وقتى در را ببندند و بر آن قفل زنند هر کس بیاید از آنجا باز مى‏گردد، و همانند موجود خشک و غیر قابل انعطاف چیزى در آن نفوذ نمى‏کند، به این ابزار مخصوص قفل گفته شده است (تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه 469 ذیل همین آیه).
  33. قرآن براى هر کس قابل فهم است،- از آیاتى که امر به تدبّر مى‏کند به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن براى هر کس قابل فهم است، ولى به مقدار بضاعت علمى، و اگر قابل فهم نبود، امر به تدبّر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است که سخن لغو گوید، پس آنچه بعضى فکر مى‏کنند قرآن قابل فهم ما نیست، و کتابى فوق فهم ما است، اینها یا عالمانه و یا جاهلانه قرآن را طرد مى‏کنند، و متوجّه نیستند، ما فکر مى‏کنیم به طرفدارى از این کتاب الهى سخن مى‏گویند، و ظاهر سخن آنها هم زیبا است،
  34. ولى اگر در سخن آنها دقت شود، مفهوم حرفشان این است که: قرآن را باید فقط خواند و از متن زندگى و جامعه کنار گذارد، زیرا فقط الفاظى مى‏فهمیم و معانى آن را درک نمى‏کنیم، آیا از خود نباید بپرسیم اگر قرآن قابل تدبّر و درک نیست چرا فقط در خود قرآن چهار مرتبه امر به تدبّر شده، و این غیر از مواردى است که امر به تفکر و تفقّه و غیره شده است یعنى فقط ماده (تدبّر) این قدر مورد تأکید قرار گرفته است. (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن) آیا نخوانده‏اند که خداوند غایت انزال قرآن را تدبّر در آیات آن و تذکر قرار داده است‏
  35. صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند»- . (کتابٌ انزلناه الیک مبارکٌ لیدّبّروا آیاته و لِیتذَکّرَ اوُلُوا الالباب): «این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده‏ایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکّر شوند» در پایان باید بگویم، بحث در مورد قرآن‏ بسیار وسیع و گسترده است و قرآن بحرى است که هر چه از آن آب برداشته شود کمبودى در آن احساس نمى‏شود و از این روى بحث را به همین جا خاتمه مى‏دهیم و امید است در مجالهائى دیگر سخنان تازه‏اى از قرآن استفاده کنیم.
  36. مرحوم الهى در ذیل فراز (فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا و ظنّوا انها نصب اعینهم) چنین مى‏سراید:

چو آنان بگذرند از دفتر عشق .....‏

 

در آن آیت که ناز دلبر عشق‏

به رحمت از پى تشویق دیدار

 

نماید لطف و دلجوئى بسیار

  1. کنند از دل فغان چون بلبل از شوق‏
 

طمع بندند بر وصل گل از شوق‏

تو گوئى نزد آن آیات رحمت‏

 

همى بینند باز ابواب جنّت‏

  1. نوازش‏هاى آن آیات دلبر
 

قرار از دل رباید هوش از سر

زعشق، افروزد آتش به دلها

 

نماید گلستان‏ها زآب و گل‏ها

     

 

  1. سپاه شوق را دلدار سازد
 

کُمِیت عقل را رهوار سازد

نفوس پاک آن پرهیزکار ان‏

 

بِوَجد آرد چو بلبل در بهاران‏

که گوئى در بهشتند آرمیده‏

 

ز دلهاشان گل رضوان دمیده‏

الهى آتش عشقم برافروز

 

بلطف خویش بختم ساز فیروز

  1. به لطف خود چو آن آزاد مردان
 

دلم روشن بنور شوق گردان‏

     
  1. و نیز در ذیل (و اذا مروا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم) چنین مى‏سراید:

بر آن آیات پر تخویف دلدار

   

چه بگشایند گوش عقل هشیار

تو گوئى بشنوند افغان دوزخ‏

   

زفیر از شعله سوزان دوزخ‏

جهنم را بگوش دل زفیرى است‏

 

که گوئى اژدهاى خورده تیریست‏

که هر بیداد و عصیان در جهانست‏

 

شرار دوزخى در وى نهانست‏

ولیکن جان مردان دل آگاه‏

 

بدان فریاد و آن غوغا برد راه‏

 
               

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏1، ص: 527 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی