شرح زیارت عاشورا.24-مجلس نهم : مرا در صلب آدم و در صلب نوح در کشتى و در صلب ابراهیم و از اصلاب کریمه بسوى رحمهاى طاهره
جمعه, ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۱۶ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
شرح زیارت عاشورا.24- مجلس نهم :. دلیل بر اینکه پدران علی (علیه السلام) همگى موحد بودند
- 1-شیخ سلیمان بلخى حنفى )) در باب 2 ((ینابیع المودة )) و دیگران از ابن عباس نقل میکنند که در معناى آیه شریفه فوق فرموده یعنى خدا پیغمبر را از اصلاب اهل توحید از پشت آدم بر پشت پیغمبر بعد از پیغمبرى میگرداند تا آنکه او را از صلب پدر او از نکاح بیرون آورد نه زنا. در تفسیر ((ثعلبى )) و ((ینابیع المودة )) روایت میکنند از ((ابن عباس )) و او از پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) که فرمود: اهبطنى الله الى الارض فى صلب ادم و جعلنى فى صلب نوح فى السفینة و قذف بى فى صلب ابراهیم ثم لم یزل الله ینقلنى من الاصلاب الکریمة الى الارحام الطاهرة حتى اخرجنى من بین ابوى لم یلتقیا على نکاح قط .
- خداوند مرا در صلب آدم بسوى زمین فرود آورد و در صلب نوح در کشتى قرار داد و در صلب ابراهیم انداخت و پیوسته از اصلاب کریمه بسوى رحمهاى طاهره پاکیزه منتقل کرد تا آنکه از پدر و مادرى بیرون آورد که هرگز یکدیگر را ناپاک ملاقات نکردند تا مرا به آلودگیهاى جاهلیت آلوده نگرداند.
- 2- و نیز در کتاب مودة القربى از جابر عبداله انصارى و او از پیغمبر حدیثى نقل میکند راجع به اول ما خلق الله و حضرت بیاناتى میفرماید تا آخر حدیث که میفرماید: و هکذا ینقل الله نورى من طیب الى طیب و من طاهر الى طاهر الى ان اوصله الله صلب ابى عبدالله بن عبدالمطلب و اوصله الله الى رحم امى امنة ثم اخرجنى الى الدنیا فجعلنى سیدالمرسلین و خاتم النبیین .
- یعنى همچنین خداى تعالى نور مرا از طیب و طاهر و پاک و پاکیزه نقل داد تا آنکه به صلب پدرم عبداله و از او به رحم مادرم آمنه واصل نمود پس مرا بدنیا آورد و مرا سیدالمرسلین و خاتم همه پیغمبران قرار دارد.
- امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه در خطبه 93 میفرماید:فاستودعهم فى افضل مستودع و اقرهم فى خیر مستقرتنا سختهم کرائم الاضلاب الى مطهرات الارحام کلما مضى منهم سلف قام منهم بدین الله خلف حتى افضت کرامة الله سبحانه الى محمد (صل الله علیه وآله وسلم ) فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز اءلارومات مغرسا من الشجرة التى صدع منها انبیائه و انتخب منها امنآنه .
- یعنى خداوند پیغمبران را در برترین امانتگاه که صلب پدران باشد امانت نهاد و در بهترین جایگاه ((رحم مادران )) قرار داد و آنانرا از صلبهاى نیکو به رحمهاى پاک و پاکیزه انتقال داد هر گاه یکى از ایشانرا از دنیا میرفت دیگرى بعد از او براى نشر دین خدا قیام مینمود و به تبلیغ احکام الهى مشغول میگشت تا اینکه منصب نبوت پیغمبرى از جانب خداوند سبحان بحضرت محمد (صل الله علیه وآله وسلم ) رسید
- پس آنحضرت را از نیکوترین معدنها که صلبهاى پیغمبران پیشین باشد رویانید و در عزیزترین اصل ها ((رحمها)) غرس نمود از شجره اى که نسل حضرت ابراهیم باشد که پیغمبرانش را از آن آشکار نمود و امین هاى خود را از آن برگزید.
اگر بخواهیم از این قبیل اخبار طرق شیعه و سنى نقل کنیم زیاد است و وقت مجلس را میگیرد و به همین مقدار اکتفا میشود. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
ببسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
25- شرح زیارت عاشورا... مجلس دهم وابن سید الوصیین و اى پسر آقاى اوصیاء
- پس از آنکه ثابت شد که آباء و اجداد پیغمبر همگى مؤ من و موحد بودند ثابت میشود که آباء و اجدادعلی (علیه السلام) هم همگى مؤ من و موحد بوده اند، فقط میماند پدرعلى (علیه السلام) که ابوطالب باشد،
- اینک قدرى در اسلام ابوطالب گفتگو مى کنیم .
- اختلاف در ایمان ابیطالب بین مسلمین اختلاف است که آیا ابوطالب مسلمان و با ایمان بود و یا ایمان به برادرزاده خود نیاورد و بى ایمان از دنیا رفت ،
- اما عقیده شیعه بطور اجماع بر آنست که انه قد امن بالنبى فى اول الامر و بیشتر علماء و محققین عامه از قبیل ((ابن ابى الحدید)) و ((جلال الدین سیوطى )) و ((ابوالقاسم بلخى )) و ((ابوجعفر اسکافى )) و بزرگان معتزله مانند میر سیدعلى همدانى شافعى و غیر اینها قائل به اسلام و ایمان ابوطالب میباشند.
- بالاتر از همه اینکه ایمان ابوطالب آلوده به کفر نبود، یعنى از اول با ایمان بود و هیچ زمانى کافر به حق نشد. حمزه و عباس عموى پیغمبر خیلى مقام دارند اما آنها از اول با ایمان نبودند بلکه بدون ایمان بودند و بعدا به پیغمبر ایمان آورند
- و لذا اهل بیت درباره ابوطالب فرمودند: انه لم یعبد صنما قط بل کان اوصیاء ابراهیم .
یعنى ابوطالب هرگز بت پرستى نکرد بلکه از اوصیاء ابراهیم خلیل الرحمن بود. - مقام معنوى ابوطالب در ((کافى )) از ((درست بن ابى منصور)) روایت میکند که گفت از حضرت ابى الحسن اول سئوال کردم : اکان رسول الله محجوجا بابى طالب ، فقال لاولکنه کان مستودعا للوصایا فدفعها الیه صلى الله علیه و آله و سلم قال قلت فدفع الیه الوصیة قال فقلت فما کان حال ابى طالب قال اقر بالنبى و بما جاء به و دفع الیه الوصایا و مات من یومه .
- یعنی آیا رسول خدا ماءمور پیروى از ابوطالب بود و ابوطالب از طرف خدابر او حجت بود حضرت فرمودند: نه ولى ابوطالب نگهدار و دایع نبوت بود وصایا نزد وى سپرده شده بود و آنها را بحضرت پیغمبر داد.
- ((مرحوم مجلسى )) در ((مرآت العقول )) در شرح این خبر مى فرماید آنچه بخاطر من رسیده و بنظر من روشنتر است اینست که بگوئیم مقصود از این سوال اینست که آیا ابوطالب حجت و امام بود بر رسول خدا حضرت جواب فرمود نه بعلت اینکه او امانت نگهدار پیغمبر بود و وصایاى پیغمبران سلف را بحضرت پیغمبر رساند
- و مراد این نیست که ابوطالب بحضرت وصیت کرده و پیغمبر را خلیفه خود ساخت تا حجت بر او باشد در حقیقت ابوطالب بمنزله شخص امینى بود که امانت را به صاحبش رسانید سائل مقصود امام را نفهمید و گفت دادن وصایا مستلزم اینست که حجت بر او باشد و سوال اول را تکرار کرد امام جواب داد که دادن وصیت بعنوان رد امانت مستلزم این معنى نیست بلکه منافى آنست
- و مراد از ((مات من یومیه )) یعنى روز وفع وصیت مرد نه روز اقرار به نبوت و شاید هم متعلق به هر دو باشد و مقصود اقرار ظاهرى باشد که دیگران دانستند.از این روایت مقام ابوطالب کاملا معلوم مى شود که امانت پیغمبران سلف مانند عصاى موسى یا انگشتر سلیمان یا پیراهن یوسف و از این قبیل چیزهایى که باید نزد انبیاء باشد
- و امروز هم خدمت حضرت ولى عصر ارواح العالمین له الفداء مى باشد تمام اینها نزد ابوطالب بوده و تسلیم خدمت پیغمبر نمود.
- صدوق در اکمال الدین از ((اصبغ بن نباته )) روایت نموده که گفت از حضرت امیرالمومنین علیه السلام شنیدم که مى فرمود: بخدا قسم پدر من و جد من عبدالمطلب و همچنین هاشم و عبد مناف ، بت را در هیچ وقت پرستش نکردند. گفته شد که پس چه چیز را پرستش مى نمودند حضرت فرمود: اینها بر دین حضرت ابراهیم بودند و بسوى خانه کعبه نماز مى خواندند.
- علامه مجلسى در کتاب بحار جلد 9 از ((امان بن محمد)) روایت مى کند که گفت نامه اى براى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام نوشتم که جعلت فدک من در ایمان ابوطالب شک دارم که آیا به پیغمبر ایمان آورد یا کافر بود حضرت در جواب نوشتند:
- بسم الله الرحمن الرحیم تیبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولى یعنى هر کس پیروى کند غیر راه مومنان را باز مى دهیم به او آنچه را که دوست مى دارد و بعد حضرت نوشتند که اگر تو اقرار بایمان ابوطالب نکنى بازگشت تو به آتش جهنم خواهد بود.
- و نیز در بحار نقل مى کند که امام صادق علیه السلام به یونس فرمود: اى یونس مردم درباره ابوطالب چه مى گویند، گفت : فدایت شوم مى گویند ابوطالب در آتش بسیاریست و درد و پاى او دو بغل از آتش مى باشد که از شدت حرارت آنها مغز سر او مى جوشد حضرت فرمود: دشمنان خدا دروغ مى گویند بدرستى که ابوطالب من رفقاء النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.
- ایمان ابوطالب مخفى بود براى اینکه ابوطالب بتواند کاملا از وجود مبارک پیغمبر حمایت و جان آن حضرت را از کفار حفظ نماید مجبور بود که ایمان خود را مخفى قرار دهد چه اگر کفارى مى دانستند که ابوطالب بآن حضرت ایمان آورده مسلما ابوطالب کشته مى شد بلکه جان پیغمبر هم در خطر بود
- و لذا ابوطالب سیاستى براى خود اتخاذ کرد که هم با محمد صلى الله علیه و آله باشد و هم با قریش و دلیل بر گفتار ما روایاتى هست که مرحوم مجلسى در بحار در این موضوع نقل مى کند که یکى از آنها این است که عموى على بن حسان گفت خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که مردم گمان مى کنند که ابوطالب در آتش بسیاریست حضرت فرمود، دروغ مى گویند جبرئیل چنین خبرى به جهت پیغمبر نباورده
- گفتم پس جبرئیل در این باب چه بر پیغمبر نازل نمود، حضرت فرمود جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد حق تعالى ترا سلام مى رساند و مى فرماید که اصحاب کهف خودشان را مخفى نمودند شرک را ظاهر کردند فاتادهم الله اجرهم مرتین و ابوطالب به همین قسم ایمان خودش را مخفى نمود و شرک را ظاهر کرد فاتاه الله اجره مرتین و ابوطالب از دنیا خارج نشد تا اینکه جبرئیل از نزد حق تعالى بشارت بهشت او را آورد
- آنگاه حضرت فرمود که مردم چگونه وصف ابوطالب را این قصد مى کنند و حال آنکه در شب وفات ابوطالب جبرئیل بر پیغمبر نازل شده و گفت اى محمد از مکه خارج شو که از براى تو بعد از ابى طالب ناصرى در مکه نخواهد بود.
- سید مرتضى در کتاب فصول از شیخ خودش شیخ مفید ادله اى براى اثبات ایمان ابوطالب ذکر کرده که ما بعضى از آنها نقل مى کنیم :
- 1- اخلاص و دوستى ابوطالب نسبت به رسول خدا است و آن حضرت را به قلب و دست و زبان خودش یارى مى کرد و به دو پسرش على و جعفر امر کرد که متابعت آن حضرت را بنمایند.
- 2- فرمایش پیغمبر خدا در وقت مرگ ابوطالب است که فرمود عمو تو صله رحم را بجا آوردى خدا جزاى خیر به تو بدهد پس چنین دعایى از پیغمبر در حق شخص کافر جایز نیست .
- 3 - بعد از مرگ ابوطالب حضرت رسول صلى الله علیه و آله در بین اولادهاى او على علیه السلام را امر به تغسیل و تکفین او نمود در صورتیکه اولادان دیگر او هم حاضر بودند و جعفر هم ایمان آورده بود ولى در بلاد حبشه بود
- پس پیغمبر که امر کرد على ابوطالب را غسل دهد دلیل بر ایمان او است چه اگر کافر بود پیغمبر به على نمى فرمود که کافر را غسل دهد.
- 4 - این خبر مشهور است که جبرئیل در وقت موت ابوطالب بر رسول خدا نازل شد و بآنحضرت گفت یا محمد حقتعالى بشما سلام میرساند و میفرماید که از مکه خارج شو که ناصر تو ابوطالب وفات کرد و اینخبر ایمان ابوطالب را ظاهر میسازد زیرا که اگر ایمان بآنحضرت نداشت پس چرا او را یارى میکرد و با کفار قریش در رسالت آنحضرت محاجه مینمود.
- 5- وقتى دید که على با پیغمبر نماز میخواند گفت اى پسر این چه عملى است گفت دینى است که ابن عم من مرا بسوى آن خوانده ابوطالب گفت متابعت او را بکن چه او نمیخواند مگر بسوى خیر پس ابوطالب در این حرفش به راستگویى رسول خدا اعتراف کرد و این حقیقت ایمان میباشد.
- 6 - ابوطالب اشعار زیادى دارد که دلالت بر ایمان او میکند از جمله قصیده لامیه او است که در آن میگوید: الم یعلموا ان انبنا لامکذب .در این شعر صریحا میگوید که پیغمبر دروغ نمیگوید و رسالت او حق است .
- و نیز در وقت وفاتش اهل خود را جمع کرد و اشعارى در یارى پیغمبر گفت که از جمله آن اینست اوصى بنصرالنبى الخیر مشهده در این شعر هم در وقت مرگش اقرار برسالت پیغمبر نموده است .
- ابوطالب یارى پیغمبر مینمود اوایل که پیغمبر اسلام دعوى نبوت نمود و دین خود را آشکار ساخت مردم مکه و بلخصوص طایفه قریش با او مخالفت کرده و هر روز نوعى آنحضرت را مزاحمت فراهم میکردند و مسلمانانرا اذیت مینمودند بقدرى کار را بمسلمین سخت گرفتند که بعضى از مسلمانان مجبور شدند از مکه هجرت کنند و به ((نجاشى )) سلطان حبشه پناهنده شوند و آن اشخاصى که قادر به هجرت نبودند و در مکه ماندند ((ابوطالب )) و ((حمزه )) از آنها طرفدارى میکردند و تا ممکن بود نمیگذاشتند که یک فرد مسلمان مورد حمله کفار واقع شود و مردم مکه انجمنى تشکیل دادند تا درباره مسلمین تصمیمى اتخاذ کنند
- در آن انجمن تمامى قریش همدست شده تصمیم بقتل پیغمبر را گرفتند ابوطالب بر این اندیشه کفار آگهى یافت آل هاشم و عبدالمطلب را جمع کرده و همه آنها را با زن و فرزندشان و مسلمین بدره اى که شعب ابوطالب نام داشت جاى داد.
- اولاد عبدالمطلب از مسلمان و غیرمسلمان براى حفظ قبیله و فرمانبردارى ابوطالب در نصرت پیغمبر خوددارى نمیکردند مگر ((ابولهب )) که از دشمنان سرسخت آنحضرت بود
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۸/۲۸