پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم       

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

شرح زیارت عاشورا.23-  مجلس نهم : السلام علیک یابن امیرالمؤ منین سلام بر تو باد اى پسر فرمانرواى تمام اهل ایمان

  1. مجلس نهم : وابن سیدالوصیین و اى پسر آقاى اوصیاء در مجلس قبل گفتیم مردم وقتى بخواهند کسى را وصى خود قرار دهند باید داراى درستى و امانت و شرافت در حسب و نسب و کاردانى باشد،
  2. پس پیغمبریکه میخواهد وصى براى خود تعیین کند بطریق اولى باید این شرایط را در نظر داشته باشد راجع بدرستى و امانت على بن ابیطالب وصى بلافصل پیغمبر در مجلس قبل مطالبى ذکر شد. بیش از این وقت مجلس را نمیگیریم چون نظر ما اینست که راه را به شنوندگان گرامى نشان دهیم بعدا خودشان در فکر و جستجوى بیشترى برآیند.
  3. اینک بخواست خداوند در موضوع شرافت حسب و نسب على امیرالمؤ منین (علیه السلام) گفتگو میکنیم .
    نسبعلی (علیه السلام) دو جنبه دارد یکى نورانى و دیگر جسمانى و آنحضرت در هر دو قسمت بعد از رسول خدا منحصر بفرد بود.
  4. از جهت نورانیت علی (علیه السلام) علماء شیعه و سنى بیانات و روایاتى نقل کرده اند که بعضى از آنها را به اختصار نقل مى کنیم .
  5. روایات عامه در خلقت نورانىعلی (علیه السلام) امام احمد بن حنبل )) در کتاب ((مسند)) خود و ((میر سیدعلى همدانى )) فقیه شافعى در کتاب ((المودة القربى )) خود و ((ابن مغازلى )) شافعى در کتاب ((مناقب )) و ((محمدبن طلحه )) شافعى در ((مطالب السئول فى مناقب آل رسول )) و دیگران از رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) نقل کرده اند که آنحضرت فرمود: کنت انا و على بن ابیطالب نورا بین یدى الله قبل ان یخلق ادم باربعة عشر الف عام خلق الله تعالى ادم رکب تلک النور فى صلبه قلم یزل فى نور واحد حتى افترقانى فى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الخلافة .
  6. یعنى : من و على نورى هستیم در اختیار خداى تعالى چهارده هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کنید پس چون آدم را خلق فرمود خداى متعال ما را که نور بودیم در صلب او قرار داد و از صلب او پیوسته با هم بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در على خلافت را ظاهر ساخت .
  7. ((میر سیدعلى همدانى )) در ((مودة القربى )) و ((ابن مغازلى )) شافعى از ((عثمان بن عفان )) خلیفه سوم نقل میکند که او گفت ، رسول خدا فرمود: خلقت انا و على من نور واحد قبل ان یخلق ادم باربعة الاف عام فلما خلق الله ادم رکب ذلک النور فى صلبه یزل شى ء واحد افترقافى صلب عبدالمطلب ففى النبوة و فى على الوصیة .
  8. در خبر دیگر بعد از این خبر نقل میکند که خطاب به على نموده فرمود: ففى النبوة و الرسالة و فیک الوصیة و الامامة یا على .
  9. یعنى : من و على از یک نور خلق شدیم چهارده هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کند پس از آنکه آدم را خلق نمود خداى متعال آن نور را در صلب او قرار داد پیوسته با هم بودیم تا آنکه در عبدالمطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در على وصایت را قرار داد. ازین قبیل روایات با اختلاف در عبارات و الفاظ زیاد از طرق عامه نقل شده که بهمین مقدار اکتفا میکنیم .
  10. روایات از طرق خاصه در خلقت نورانى علی (علیه السلام) هل اتى على الانسان جین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا . ((هل اتى - 1)) مفسرین در معنى این انسان چند نقل قول کرده اند که یکى از آنمعانى وجود مبارک امیرالمؤ منین علیه السلام میباشد چه او انسان کامل میباشد،
  11. بنابراین معنى استفهام انکارى خواهد شد و معنى چنین میشود که نیامده است براى انسان زمانى که نبوده باشد شى ء مذکور بوده بنابراین تا این ساختمان جهانى بوده على هم که انسان کامل است بوده و وقتى نبوده که درین دنیا نبوده باشد، البته نمى گوئیم همیشه بوده چه این بودن مخصوص خداست ولى میگوئیم وقتى على بوجود آمد که هیچ چیز غیر از خدا و نور پیغمبر نبود این دنیا و این کرات با عظمت و نه عرش و قلم و نه ملک مقرب .
  12. شواهدى هست که مراد از انسان در این آیهعلی (علیه السلام) است :اول  قول خداى تعالى در سوره الرحمن که میفرماید: الرحمن علم القران خلق الانسان علمه البیان . یعنى خداوند رحمان قرآن را بحضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) تعلیم کرد و على بن ابیطالب را خلق کرد و بیان هر چیزى را که در قرآن است باو تعلیم کرد.
    بلکه بنا بر روایت حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: خلق الانسان یعنى امیرالمؤ منین . ج البیان یعنى به آنحضرت تعلیم کرد هر چیزیکه محتاج الیه مردم باشد.پس همانطور که مراد از انسان در سوره الرحمن امیرالمؤ منین علیه السلام است ، انسان در سوره هل اتى هم آنحضرت میباشد.
  13. دوم دلیل دیگرى که مراد از انسانعلی (علیه السلام) است سوره اذا زلزله است که میفرماید: او قال الانسان مالها.
    ابن بابویه از حضرت فاطمه علیهماالسلام روایت کرده که فرمود: در زمان ابوبکر زلزله شدیدى در مدینه آمد بطوریکه که عموم مردم ترسیدند و نزد ابوبکر و عمر رفتند دیدند که آندو نفر هم از شدت ترس به شتاب نزدعلی (علیه السلام) میروند مردم هم به تبعیت از آنها حضور آنحضرت رسیدند، حضرت از منزل خارج شد، ابوبکر و عمر مردم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروى او رسیدند، آنحضرت بر روى زمین نشست ، مردم هم در اطراف آنحضرت نشستند دیوارهاى مدینه مانند گهواره حرکت میکرد، اهل مدینه از شدت ترس صداهاى خود را بگریه و زارى بلند کرده و فریاد میزدند یا على بفریاد ما برس که هرگز چنین زمین لرزه اى را ندیده ایم ، لبهاى مبارک آنحضرت بحرک درآمد و با دست مبارک بر زمین زد و فرمود: اى زمین آرام و قرار گیر، زمین به اذن خدا ساکت شد و قرار گرفت مردم از اطاعت و فرمانبردارى زمین از امیرالمؤ منین (علیه السلام) تعجب کردند فرمود تعجب کردید که زمین اطاعت امر من نمود؟ عرض کردند بلى یا امیرالمؤ منین ، فرمود: من همان انسانى هستم که خداوند در قرآن میفرماید: و قال الانسان ما لها.
  14. سوم ابن شهر آشوب و ابوالفتح رازى و صاحب تفسیر ((منهج الصادقین )) گفته اند که در تفسیر اهل بیت مذکور است که مراد از انسان سوره هل اتى امیرالمؤ منین (علیه السلام) است و هل دراینجا بمعنى ماى نافیه است یعنى هیچ زمانى بر انسان نگذشت که او در آنزمان مذکور نبوده باشد بلکه همیشه مذکور و معروف بوده است .
  15. پس از این روایت هم استفاده میشود که انسان مذکور در همه ازمنه و بلکه قبل از زمان وجود مبارک علی (علیه السلام) بود.
    وقتى سلمان از امام حسین (علیه السلام) سئوال کرد که سن پدر بزرگوار شما چقدر است ؟ فرمود: حقتعالى پنجاه هزار عالم و پنجاه هزار آدم قرار داد که بین هر عالم و آدمى تا عالم دیگر پنجاه هزار سال فاصله بوده ، خداوند پدر مرا پنجاه هزار سال پیش از عالم و آدم اولى خلق کرد.
  16. ((سید نعمت اله جزایرى )) در کتاب ((انوار انعمانیه )) و ((حاج ملامحمد اشرفى )) در ((کتاب اسرارالشهادة )) نقل نموده اند که جبرئیل بصورت دحیه کلبى نزد رسول خدا نشسته بود که حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام) آمد در حالیکه جوان خردسالى بود، جبرئیل برخاست تعظیم آنحضرت نمود، حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود اى جبرئیل آیا این شخص جوان را تعظیم میکنى ؟ عرض کرد بلى ، این معلم منست .
  17. وقتى که خداوند عالم مرا خلق نمود با من تکلم فرمود: من انت و من انا یعنى : تو کیستى و من کیستم ؟ من معطل ماندم این جوان آنجا حاضر شد مرا یاد داد که بگو: انت الرب الجلیل و اسمک الجمیل و انا العبد الذلیل و اسمى جبرئیل . و من خلاص شدم .
  18. پیغمبر فرمود: اى جبرئیل تو چقدر عمر دارى ؟ عرض کرد که در ساق عرش ستاره اى است که در هر سى هزار سال یک دفعه طلوع میکند و من سى هزار بار آنرا دیده ام
  19. آنگاه امیرالمؤ منین (علیه السلام) فرمود اگر آن کوکب را ببینى میشناسى ؟ عرض کرد بلى ، پس امیرالمؤ منین (علیه السلام) عمامه خود را از صورت حسن مبارک بالا زد، جبرئیل آن کوکب را در جبهه مبارک آنحضرت مشاهده نمود.
  20. ازین قبیل روایات و مشابه آن زیاد است و میرساند که نور جناب علوى از قبیل خلقت آسمان و زمین خلق شده اند و لذا خود حضرتش فرمود: کنت ولیا و ادم بین الماء والطین . بعدی 
  21. نجات دادن امیرالمؤ منین (علیه السلام) سلمان را در ((تفسیر خلاصة المنهج )) و کتاب ((حسن الکبار)) و کتاب ((مناقب مرتضوى )) است که روزى شاه ولایت در سن بیست و هفت سالگى بر بام غرفه اى نشسته بود و رطب تناول میفرمود و سلمان فارسى در پائین غرفه خرقه خود را میدوخت ، شاه ولایت یک حصه خرما بر او انداخت و او را بدان مشرف ساخت سلمان گفت من پیر سالخورده ام و روى براه آخرت آورده و شما خردسال مناسب نیست که با من چنین کنى .
  22. البته این عمل امیرالمؤ منین و حرف سلمان از روى مزاح و شوخى بود. حضرت فرمود سلمان تو خود را بزرگ میدانى و من را خردسال میخوانى ، مگر فراموش کرده اى و ترس دشت ارژنه را از یاد برده اى ، یاد ندارى که چه کسى در نجات بروى تو گشاد که تو را از شیر محفوظ ساخت و مجددا حیات بخشید،
  23. سلمان متحیر گشت گفت یا امیرالمؤ منین از قصه دشت و شیر بیان فرما، فرمود، تو در میان آب بودى و از بیم شیر جزع و فریاد مینمودى در آنحال روى بدعا آوردى و از براى نجات خود دعا کردى و دعاى تو باجابت مقرون گشت من در آنجا در گذر بودم و در آنصحرا عبور میکردم ، آن سوارى که نیزه بر کتف و تیغ بر دست داشت و شیر را دو نیم کرد و ترا نجات داد من بودم ،
  24. سلمان گفت اینداستان یک نشانى هم دارد آنرا بیان فرما حضرت یکدسته گل تر و تازه با طراوت از آستین بیرون آورده فرمود این هدیه تو بود که به آن سوار دادى سلمان بیشتر متعجب شد، ساعتى در تفکر بود تا خدمت رسول اکرم رسید و داستان خود را عرضه داشت که یا رسول اله من در انجیل قبل از اسلامم صفات شما را خواندم و محبت شما در قلبم جاى گیر شد و دین شما را بر تمام ادیان ترجیح دادم ولى عقیده خود را از پدرم پنهان میداشتم و پیش و ازاین حرفها نمیزدم
  25. تا اینکه پدرم از حالم آگاه کردید و در مقام کشتن من برآمده مرا برنجانید لکن بملاحظه مادرم از کشتنم درگذشت ولى مرا اذیت میکرد و کارهاى مشکل بمن ارجاع مینمود از اینجهت روى بفرار نمودم تا بدشت ارژنه رسیدم
  26. چون ساعتى خوابیدم محتلم شدم بعد از بیدارى بر سرچشمه آبى رسیدم خواستم خود را بشویم که ناگاه شیرى پیدا شده روى بمن نهاد من روى بسوى قاضى الحجات نمودم و از خدا خواستم که مرا از شر آن شیر نجات دهد ناگاه سوارى پیدا شده آن شیر را با تیغ دو نیم کرد و من از آب بیرون شدم رکاب آن شخص را بوسیدم و چون فصل بهار بود و صحرا از گل و ریاحین خرم پر بود و دسته گلى چیدم هدیه آن سوار نمودم ولى یک وقت سوار نایاب شد به هر طرف رفتم اثرى از او ندیدم سیصد و چند سال ازین واقعه گذشته من در اینمدت به کسى اظهارى نکردم ولى الحال این ابن عم شما اظهار این قضیه را نمود.
  27. حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود اینچنین چیزها از برادر من عجیب نیست که من از ازین عجیب تر دیده ام ،
  28. اى سلمان چون بمعراج رفتم و از سدرة المنتهى گذشتم و بمقامى رسیدم که جبرئیل از همراهى من فروماند یک تنه بسوى عرش الهى روان شدم در آنحال على را دیدم و چون از معراج برگشتم على رازى را که در میان من و خدا گذاشته بود کلمه به کلمه بیان نمود، اى سلمان از زمان آدم تاکنون هر کس از انبیاء و صلحاء و اتقیاء که به بلا و محنتى گرفتار میشد على ایشانرا نجات میداد.
  29. در حدیث قدسى است که : یا احمد ارسلت علیا مع کل نبى سر او معک سر او علانیة .در ((مشارق الانوار برسى )) است که جنى نزد پیغمبر نشسته بود که امیرالمؤ منین (علیه السلام) وارد مجلس آنحضرت شد، آن جن چون حضرت را دید براى تعظیم و خوف از آنجناب کوچک شده اظهار فروتنى نمود و به حضرت رسول عرض کرد یا رسول اله من با ماردین طایفه جن پانصد سال پیش از خلقت آدم در آسمان بودم این جوان را دیدم که آمد و مرا از آسمان بیرون کرده بجانب زمین انداخت ، پس من از شدت انداختن او بزمین هفتم رسیدم چون نظر کردم این جوان را در زمین هفتم دیدم همانطور که در آسمان دیده بودم .
  30. و همین برسى در کتاب ((لوامع الانوار)) خود نقل میکند که روزى جنى نزد حضرت رسول نشسته بود که علی (علیه السلام) وارد شد و آن جن به استغاثه و التماس درآمد و گفت یا رسول اله مرا از چنگ اینجوان نجات ده ، فرمود این جوان با تو چه کرده که چنین اضطراب میکنى ؟ عرض کرد من در عهد سلیمان بودم و از فرمان آنحضرت تمرد کردم سلیمان جمعى از جنیان را بر من گماشت که مرا بگیرند نتوانستند پس این جوان آمده مرا گرفت و مجروح ساخت و این جاى ضربت اوست که بر من زده که تا کنون التیام نیافته است .
  31. ((سید جزایرى )) در ((انوار نعمانیه )) این روایت را با این زیادتى نقل میکند که حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) به آن جنى فرمود که نزد على برو تا جراحت ترا بهبودى دهد پس او از شیعیان آنحضرت شده ایمان آورد.
  32. و ایضا همین ((حافظ برسى )) در کتاب لوامع الانوار خود نقل میکند که روزى یکنفر جنى خدمت حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) بود و از قضایاى مشکل میپرسید که ناگاه علی (علیه السلام) از دور پیدا شد جنى از مشاهده آنحضرت کوچک شده مانند گنجشکى گردید و به رسول خدا پناه برد،
  33. رسول اکرم فرمود از چه کسى مى ترسى تا ترا از او خلاص کنم گفت از این جوان که میآید، فرمود این جوان با تو چه کرده گفت روز طوفان خواستم کشتى نوح را غرق کنم یک رکن کشتى را گرفتم و به غرق کردن نزدیک کردم این جوان حاضر شد و ضربتى بر دست من زد که دستم را قطع کرد پس آن جنى دستش را بیرون آورد که بریده بود.
  34. نسب جسمانى على علیه السلام  و اما جنبه جسمانى علی (علیه السلام) از نظر پدر و آباء و ام داراى شرافتى بزرگ بوده که همه آنها تا به آدم ابوالبشر موحد و خداپرست بودند و ابدا در صلب و رحم ناپاکى آن نور پاک قرار نگرفته و این افتخار از براى احدى از مردم عالم نبوده غیر از پیغمبر زیر آباءعلی (علیه السلام) غیر از ابوطالب همان آباء پیغمبر میباشد و آباء آنحضرت با پنجاه و یک پشت به آدم ابوالبشر میرسد که هفده نفر آنها از سلاطین و هفده هزار نفر آنها از پیغمبران و هفده هزار نفر از آنها از اوصیاء بوده اند و آباء آنحضرت بقرار ذیلست :على1 - ابن ابیطالب 2 - بن عبدالمطلب 3 - بن هاشم 4 - بن عبدناف5 - بن قصى 6 - بن کلاب 7 - بن مره 8 - بن کعب9- بن لوى 10 - بن غالب 11 - بن فهر 12 - بن مالک13 - بن الخضر 14 - بن کنانه 15 - بن خزیمه 16 - بن مدرکة17 - بن الیاس 18 - بن مضر 19 - بن نزار 20 - بن معد21 - بن عدنان 22 - بن اد 23 - بن ادد 24 - بن السیع25 - بن الهمیس 26 - بن بنت 27 - بن سلامان 28 - بن حمل29 - بن قیدار 30 - بن اسماعیل 31 - بن ابراهیم 32 - خلیل الرحمن33 - بن تارخ 34 - بن تاحور 35 - بن شاروع 36 - بن ابرغو37 - بن تالغ 38 - بن عابر 39 - بن شالح 40 - بن ارفخشد41 - بن سام 42 - بن نوح 43 - بن ملک 44 - بن متوشلخ45 - بن اخنوخ 46 - بن یارد 47 - بن مهلائل 48 - بن قینا49 ابن اتوش 50 - بن شیث 51 - بن آدم ابوالبشر
  35. دلیل بر اینکه پدران علی (علیه السلام) همگى موحد بودند اینست که قبلا گفتیم پدران على غیر از ابوطالب همان پدران پیغمبر هستند و باید پدران پیغمبران پاک و موحد بوده باشند زیرا اگر مشرک و کافر باشند نفوس مردم از پیغمبران منزجر خواهد بود.
  36. اشکال اگر کسى بگوید یکى از اجداد پیغمبر و على حضرت ابراهیم خلیل است و مطابق قرآن پدر ابراهیم آزر مشترک بوده ، پس در بین اجداد پیغمبر بوده است ، خداوند در سوره انعام آیه 74 مى فرماید:
    و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتخذ اصناما الهة انى اریک و قومک فى ضلال مبین .
    یعنى یاد کن وقتى را که ابراهیم بپدرش آزر. عمو یا شوهرمادر و مربى او که عرب بر آنها اطلاق پدر میکند. گفت آیا بتها را بخدایى اختیار کرده اى ؟ براستى تو و همراهانت را در گمراهى آشکار مى بینم .
  37. جواب : چون اسلاف و آباء بعضى از صحابه پیغمبر و خلیفه اول و دوم و سوم مشرک و کافر بودند بعضى از علماء عامه خواستند این نقص ‍ نسبى را از آنها دور نمایند و پدر مادر مشرک را سبب نقص ندانند.
    و لذا گفتند که در آباء و اجداد و پیغمبران هم مشرک و کافر بوده تا اسلاف خلفاء را ازین نقص مبرا سازند
  38. و اینکه میگویند پدر حضرت ابراهیم آزر بوده خلاف عقل و منطق و قرآنست زیرا درباره آزر دو نقل قول کرده اند یک قول گفتند که آزر عموى ابراهیم بود و مادر حضرت ابراهیم را گرفت که سرپرستى ابراهیم را کند لذا ابراهیم باو پدر خطاب میکرد قرآن هم قواعد عرف عمو را پدر خطاب کرده
  39. و آن آیه اینست که میفرماید: درباره سئوال و جواب حضرت یعقوب با فرزندانش هنگام مرگ اذ قال لنبیه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهک و اله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الها واحدا .یعنى جناب یعقوب به فرزندان خود گفت شما پس از مرگ من که را میپرستید گفتند خداى تو و خداى پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که معبود یگانه است .
  40. شاهد مقصود ازین آیه شریفه کلمه اسماعیل است که او پدر یعقوب نبوده بلکه اسحاق پدر یعقوب بوده و اسماعیل عموى او میشد ولى در قرآن روى قاعده و عرف که عمو را پدر خطاب میکنند پدر خوانده است . چون فرزندان یعقوب عرفا عمو را پدر میخواندند لذا در جواب پدر هم عمو را پدر خواندند هم عین همان سئوال و جواب را نقل میکند. روى همین قاعده حضرت ابراهیم عمو و یا شوهرمادرش را پدر خطاب میکند بهترین دلیلى که آباء گرامى پیغمبر ما مشرک و کافر نبودند آیه 218 سوره شعراست که میفرماید: و تقلبک فى الساجدین و به انتقال تو در اهل سجود و به دوران تحولت از اصلاب شامحه بارحام مطهر آگاه است اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی