پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

           شرح زیارت عاشورا  22 مجلس هشتم : وابن سیدالوصیین  ..و اى پسر آقاى اوصیا

  1. در ((مناقب )) سند بحضرت صادق (علیه السلام) میرساند که از پدرانش نقل فرموده تا به پیغمبر که فرمود خداوند هیچ پیغمبرى را قبض روح نکرد تا اینکه افضل عشیره خود را وصى قرار دهد و مرا امر کرد که پسرعم خود على را وصى قرار دهم و خداوند در کتب سلف هم نوشته که على وصى من خواهد بود.
  2. بنابراین جاى هیچگونه شک و تردیدى نیست که على (علیه السلام ) وصى آنحضرت است و بحکم عقل بر پیغمبر لازم است که از طرف خدا خلفایى براى تبلیغ احکام اسلام و بیان حقایق قرآن براى مردم معرفى نماید
  3. چه هرمؤ سس و بانى بنایى که زحمات زیاد و طاقت فرسا جهت ایجاد تحکیم مبانى آن بنا و مؤ سسه متحمل شده علاقمند به بقاى آن میباشد و براى باقیماندن آن اساس باید بعد از خود مدیر و نگهبانى که شباهت تامى از جهت علم و عمل با او داشته باشد برگمارد تا آن اساس بعد از او برقرار بماند و زحماتش هدر نرود،
  4. پیغمبر اسلام مدت بیست و سه سال در تبلیغ رسالت و نشر احکام و تحکیم مبانى دین اسلام زحماتى کشید تا معارف دین اسلام را در بین جامعه بشرى منتشر ساخت ،
  5. بدیهى است که چنین شخصى که تمام فکر و ذکرش بقاء دین اسلام تا روز قیامت بوده و کسى را براى مردم معرفى کند که مانند خودش داراى صفات کمال باشد تا بتواند نگهدارى دین را کرده و جواب و اشکالات مردم را بدهد، قبلا گفتیم کسى که بخواهد وصى دیگرى بشود باید در مرتبه اول داراى سه شرط باشد:
  6. شرط اول وصایت : درستى و امانت
  7. اگر در صدر اسلام به حالات تمام اصحاب پیغمبر بنگریم کسى را مانند على بن ابیطالب داراى درستى و امانت نخواهیم یافت ، از باب نمونه چند مورد از کارهاى آنحضرت را نقل میکنیم تا مطلب خوب روشن گردد
    هیچگونه امتیازى بین مسلمین نباید باشد
  8. در دوران خلافت على (علیه السلام ) عسل زیادى آورده و به انبار تحویل شده بود، هنوز موقع تقسیم نرسیده بود، قضا را مهمانى بیموقع بر یکى از فرزندان على (علیه السلام ) وارد شد، مقدارى از شب گذشته بود، دسترسى ببازار و خرید نبود، پسر امپراطور اسلام از انبار خواستار شد که چند سیر عسل برداشت که خورش مهمان شاهزاده بشود فرداى آنروز که امیرالمؤ منین (علیه السلام ) براى تقسیم و پخش عسل به انبار آمد دید یکى از ظرفهاى عسل دست خورده است از انباردار مؤ اخذه فرمود
  9. گفت : دیشب فلان پسر شما این مقدار از عسل را بقرض ‍ گرفته ، حضرت تازیانه بر دست گرفته امر به احضار آن فرزند فرمود، چون حاضر شد عذر خود را گفت که بخاطر احترام مهمان مساعده گرفته ام امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: من دوست ندارم که فرزندان من در گرفتن حق خود بر دیگر مسلمانان پیشى بگیرند باید مراقب باشید پس از اینکه حق خود را دریافت کردند شما حق خود را بگیرید تا هیچگونه امتیازى براى شما نباشد.
  10. دختر على علیه السلام از بیت المال عاریه میگیرد : على بن ابى رافع گوید من ماءمور بیت المال یا رئیس حسابدارى بیت المال مسلمین بودم گردنبند قیمتى در میان بیت المال بود، دختر امیرالمؤ منین ، ام کلثوم ، پیغام فرستاد که من شنیده ام چنین گردنبندى در بیت المال موجودست و در اختیار توست عید قربان در پیش ‍ است ، من دوست دارم براى حفظ و صیانت حیثیت خانوادگى روز عید از آن گردنبند استفاده کنم بطور موقت و عاریه مضمونه را بمن بده و پس از سه روز بازگیر،
  11. من قبول کردم و گردنبند را فرستادم ، اتفاقا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) آن گردنبند را گردن دختر خود دیده و پرسید اینرا چگونه بدست آورده اى و به اجازه چه کسى مورد استفاده قرار داده اى ؟ عرض میکند: از على بن رافع به عاریت گرفته ام و پس از عید رد خواهم کرد،
  12. حضرت مرا (على بن رافع) احضار فرمود و سخت نکوهش نمود که آیا خیانت بمال مسلمین میکنى گفتم خدا نکند که خیانت بکنم فرمود تو به اجازه چه کسى گردنبند را بدختر من دادى ؟ عرض کردم آقا دختر شما این گردنبند را به عاریه مضمونه گرفته و من هم بشرط زمان داده ام که پس از سه روز پس بگیرم ،
  13. فرمود، همین امروز باید پس بگیرى و به بیت المال انتقال دهى این مرتبه ترا عقوبت نمى کنم ولى ، مراقب باش که چنین کارى دیگر تکرار نشود
  14. چون دخترش این داستان را شنید گردنبند را فرستاد و از پدرش گله کرد و گفت : یا امیرالمؤ منین من دختر شما هستم زنان اعیال و بزرگان بدیدن من میآیند چه کسى از من بداشتن چنین گردنبندى شایسته تر است ؟ فرمود دخترم هر وقت همه زنان براى روز عید قربان چنین گردنبندى داشتند شما هم نیز داشته باش ولى دختر من نباید خود را به زینتى بیاراید که همه بانوان مسلمان نداشته باشند.
  15. بنا بر قول بحار حضرت بدخترش فرمود که اگر این گردنبند را به غیر عاریه مضمونه گرفته بودى : لکانت اذا اول هاشمیه قطعت یدهافى سرقة
  16. داستان عقیل و آهن تفتیده : در عمدة المطالب نقل میکند که امیرالمؤ منین (علیه السلام) هر روز ببرادرش عقیل به قدر قوت خود و عیالش جو میداد عقیل ازین جوها هر روز بمقدارى ذخیره میکرد تا بقدرى شد که فروخت و از پول آن یکمقدار خرما و یکمقدار روغن و قدرى نان بجهت خانواده اش ‍ تهیه کرد و امیرالمؤ منین (علیه السلام) را هم دعوت کرد.
  17. چون حضرت بمنزل عقیل آمد فرمود این طعام را از کجا تهیه کردى ؟ گفت از زیادى جو روزانه خودمان .حضرت فرمود آیا بعد ازعزل اینمقدار جو بقیه براى تو و اهل و عیالت مکفى بود؟ عرض کرد بلى .
  18. حضرت از فردا که مقررى جوى عقیل را داد به همان مقدار که ذخیره میکرد کسر نمود فرمود چون اینمقدار جو براى تو کافیست حلال نیست که من زیاده از این بتو بدهم عقیل غضبناک شد، پس حضرت آهنى را به آتش قرمز کرد و در حال غفلت عقیل نزد صورت او برد، چون عقیل احساس حرارت نمود بجزع آمد و آهى کشید فرمود چه شد که تو از این آهن سرخ شده بآتش جزع میکنى و مرا در معرض آتش جهنم میدارى عقیل گفت والله میروم نزد کسى که طلا و خرما بمن بدهد این بود که از مدینه به مکه و از مکه به شام نزد معاویه رفت .
  19. خواننده عزیز اینقدرى از درستى و امانت وصى پیغمبر على بن ابیطالب (علیه السلام) بود که خود پیغمبر تعیین فرمود. اولی اوصیائیکه مردم جاهل براى پیغمبر تعیین کردند درستى و امانت که نداشتند هیچ بلکه حق مردم را پایمال کرده و آنچه توانستند بدیگران ظلم نمودند.
  20. معاویه بیت المال را خرج میکرد ((ابن ابى الحدید)) نقل میکند که ((معاویه )) به ((سمرة بن جندب )) یکصد هزار دینار داد تا آیات 202 و 203 سوره بقره را در شاءن امیرالمؤ منین نقل کند، آیه میفرماید: و من الناس من یعجبک قوله فى الحیوة الدنیا و یشهدالله على ما فى قلبه و هو الدالحضام و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و الله لایحب الفساد .
  21. بعضى از مردم مانند ((اخنس بن شریق که از منافقان بود)) از گفتار خود ترا به شگفت آرند که از چرب زبانى و درع به متاع دنیا رسند و از نادرستى خدا را براستى خود گواه گیرد و این کس بدترین دشمن اسلامست و چون از حضور تو دور شود و کارش فتنه و فساد است بکوشد تا حاصل خلق را بباد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند و خداوند مفسدان را دوست نمیدارد.
  22. امام صادق (علیه السلام) فرمود در این آیه حرث بمعنى دین و مراد از نسل مردم میباشد که دومى و معاویه هر دو را باطل و ضایع کردند. بعد از آن صد هزار دینار دیگر داد که آیه 207 سوره بقره را که به تصدیق شیعه و سنى درباره على (علیه السلام) نازل شده در شاءن ابن ملجم نقل کند. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)
  23. آیه میفرماید: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله .بعضى مردانند. ((مراد على (علیه السلام) است )) که از جان خود در گذرند مانند شبى که على بجاى پیغمبر در بستر خوابید، و خدا دوستدار چنین بندگان است .
    این آیه بتصدیق شیعه و سنى درباره على (علیه السلام) نازل شده
  24. که سمرة قبول نکرد نقل کند صدهزار دیگر داد باز نگرفت چون به چهارصد هزار دینار رسید قبول نکرد آیه را درباره ابن ملجم نقل کند.احنف بن قیس میگوید بر معاویه وارد شدم آنقدر خوراکیهاى گرم و سرد و ترش و شیرین براى پذیرایى من آورد که سخت بشگفت آمدم و در آخر خوراک دیگرى آورد که آنرا نمى شناختم ، نام آنرا پرسیدم گفت این خوراک را از روده هاى مرغابى و مغز قلم و روغن پسته و شکر سفید ساخته اند احنف میگوید گریه کردم
  25. معاویه گفت چرا گریه میکنى گفتم بیاد على و خلافت او افتادم روزى نزد او رفت افطار رسید مرا امر کرد نزد او بمانم انبان مهر شده اى را نزدش آوردند گفتند در آن چیست ؟ فرمود سویق جو، عرض کردم از ترس آنکه کسى آنرا بردارد مهر کرده اى ؟ فرمود: ترسى و بخلى نداشته ام ولى نخواستم که حسن یا حسین روغن یا زیتون به آن داخل کنند گفتم مگر این عمل حرام است ؟
  26. فرمودند ولى بر پیشوایان حق واجب است که خود را از مستمندان اجتماع بشمار آورند تا آنکه فقر و بیچارگى آسان شود و آنها را تحریک نکند، معاویه گفت : فضل على قابل انکار نیست .
  27. انسان عاقل باید قدرى فکر کند، گیرم پیغمبر وصى تعیین نکرده بود و قرار بود مردم خودشان وصى و جانشین براى پیغمبر تعیین کنند آیا انسان عاقل خلافت و وصایت على را قبول میکند یا این خلفاء ظلم و جور را؟
    على کسانى که با برادر و دختر و نفس خودش اینطور معامله میکند و حق دیگران را تضییع نمیکند که به برادرش بیشتر بدهد، اما معاویه این زندگى شاهانه و غذاهاى لذیذ را دارد،
  28. اگر عقیل از عدل على برادرش بطرف شام و معاویه گریخت اما دست از حق و حقیقت برنداشت و یک سلسله مطالب حقه را در شام بگوش شامیان رسانید و اثبات حقانیت برادرش را نزد معاویه نمود، در سعادت و فضیلت جناب عقیل همین بس که سه نفر از فرزندان او در نصرت حضرت سیدالشهداء شهید شدند. 1- مسلم بن عقیل
    2 - جعفر بن عقیل3 - عبدالرحمن بن عقیل
  29. ص 195 کتاب برخورد عقیل با معاویه ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه نقل میکند که اول مرتبه اى که عقیل بر معاویه وارد شد امر کرد تا براى او کرسى نصب کردند وى را بر کرسى نشاند و صد هزار درهم به وى داد و بزرگان حکومت معاویه اطراف عقیل نشستند،
  30. معاویه گفت : اى عقیل از لشکر برادرت امیرالمؤ منین (علیه السلام) و لشکر من خبر ده ، عقیل گفت : شبى بر لشکر برادرم امیرالمؤ منین (علیه السلام) گذشتم شبشان مثل شب پیغمبر و روزشان مثل روز پیغمبر و من در میان آنها ندیدم مگر نمازگزار و نشنیدم مگر قرائت قرآن را ولى به لشکر تو گذشتم جمعى از منافقین را دیدم ،
  31. بعد گفت معاویه این کیست که در سمت راست تو نشسته ، معاویه گفت این عمروعاص است گفت اینست کسى درباره او شش نفر مخاصمه کردند تا اینکه ((جزار قریشى )) بر آنها غالب شد،
  32. عقیل گفت این دیگرى کیست ؟ گفت این ((ضحاک بن قیس فهرى )) است عقیل گفت والله پدرش از براى جهانیدن حیوان نر بر ماده خیلى مسلط و استاد بود بعد  گفت آن دیگرى کیست ؟ معاویه گفت : ((ابوموسى اشعرى )) است ،
  33. عقیل گفت این پسر زن دزد است که مادرش ‍ خیلى دزدى میکرد، معاویه گفت درباره من چه میگویى ؟ خواست درباره او آنچه از بدى میداند بگوید که غضب جلساء مجلس او فرو نشیند، عقیل گفت معاویه مرا معذور بدار معاویه
  34. گفت باید بگویى ، عقیل گفت حمامه را میشناسى معاویه گفت حمامه کیست ؟ عقیل چیزى نگفت و برخاست و رفت ،
  35. معاویه فرستاد نزد زن نسابه و او را حاضر کرد، گفت حمامه کیست ؟ زن نسابه گفت در امان هستم ؟
  36. گفت در امانى گفت : حمامة جده تو، مادر ابوسفیان است که در جاهلیت صاحب رایت و علم بوده معاویه گفت من از شما زیاد شدم زن نسابه گفت شما غیظ نکنید و غضبناک نباشید
  37. وقتى معاویه به عقیل گفت که بالاى منبر رود و برادرش على را سب کند عقیل بالاى منبر رفت گفت ایهاالناس معاویه بمن امر کرده که برادرم على را لعنت کنم آگاه باشید که من معاویه را لعنت میکنم .
  38. در تاریخ ابن خلکان است که روزى معاویه به جلساء مجلس خود عقیل هم تشریف داشت گفت آیا ابى لهب را میشناسید که خداوند در قرآن درباره اش فرمود : تبت یدا ابى لهب اهل شام گفتند: نه معاویه گفت او عموى این مرد است و اشاره به عقیل نمود، فورا عقیل گفت : اى مردم آیا میشناسید زن ابولهب را که خدا در قرآن درباره اش فرمود: و امراءته حمالة الحطب فى جیدها حبل من مسد
  39. . ((اللهب گفتند نه گفت او عمه این مرد است و اشاره به معاویه کرد، چون ام جمیله که زوجه ابولهب بود دختر حرب بن امیه خواهر ابوسفیان بود.
  40. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی