شرح زیارت عاشورا 21 مجلس هشتم : وابن سیدالوصیین ..و اى پسر آقاى اوصیا..اثبات وصایت حضرت على (علیه السلام ) انسان در دوران زندگانى خود در دنیا اختیاردار اموالیست
جمعه, ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۵:۵۹ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
شرح زیارت عاشورا 21 مجلس هشتم : وابن سیدالوصیین ..و اى پسر آقاى اوصیا
- اثبات وصایت حضرت على (علیه السلام ) انسان در دوران زندگانى خود در دنیا اختیاردار اموالیست که به هر نحوى بخواهد میتواند عمل کند و چون این امور مورد علاقه اوست و نمیخواهد این اختیار بعد از مرگ او هم از بین برود
- لذا شخص مورد اطمینانى را براى خود انتخاب میکند و این اختیار را باو واگذار مینماید که بعد از مرگش او از این اختیار تام استفاده کرده و برنامه خود را عملى سازد.
- در اصطلاح فقهى آن شخص که اختیارش را بعد از مرگ بدیگرى واگذار کند وصى و آن شخص مورد اطمینان را موصى له و آنچیزى را که مورد اختیار است موصى به گویند.
- در بین افراد مردم مى بینیم اگر شخصى بخواهد دیگرى را در امور مورد علاقه خود وصى قرار دهد آن دیگرى باید واجد شرایط زیر باشد:1-درستى و امانت2- شرافت در حسب و نسب که اگر پدر و مادر و یا فامیل او از طبقه اشخاصى محترم نباشد او را وصى قرار نمیدهد زیرا هم خود را کوچک کرده و هم ورثه پیروى از اوامر و نواهى او نمیکنند.
- - 3-کاردانى و مسلط بودن در امور کارهاى میت ، چه اگر وصى هر چه هم انسان باشخصیت و خوبى باشد ولى نتواند بخوبى از عهده کارهاى میت یا موصى برآید ورثه او را بنحو احسن و اکمل اداره کند عقلاء عالم چنین شخصى را وصى خود قرار ندهند.
- وقتى مى بینیم که سرپرست یک خانواده براى آنکه اهلبیتش بدون سرپرست نباشد وصى تعیین میکند آیا ممکن است که پیغمبرش پس از بیست و سه سال زحمت و آن تشکیلات مهم وصایتى نکرد و وصى براى کارهاى خود قرار نداد و گروه مسلمانان را بامید خدا گذاشته از دنیا رفت ، چگونه پیغمبر وصى تعیین نکرده از دنیا رفت و این اختیار را به امت داد آیا تاکنون شده مردى به ورثه خود بگوید: بعد از من شما یکنفر را انتخاب کنید که هم بکارهاى من برسد و هم بکارهاى شما.
- اهمیت وصیت یکى از موضوعاتى که در دین اسلام بسیار سفارش در مورد آن شده است مسئله وصیت است ، در کتاب ((تهذیب ) روایت کرده ((زید شحام )) از امام صادق (علیه السلام) راجع به وصیت سئوال کرد حضرت فرمود: وصیت بر هر شخص مسلمانى لازمست .
- و نیز از محمد بن مسلم روایت نموده که امام صادق (علیه السلام) فرمود وصیت لازمست و پیغمبر خدا سفارش به آن میفرمود.
- در بعضى روایات وارد شده که شخص مسلمان ، شب باید وصیت نامه اش زیرسرش باشد و نیز در روایت است که هر کس بدون وصیت بمیرد مانند مردن زمان جاهلیت مرده است .
ما نمیدانیم با این گفتار پیغمبر و اولادش راجع به اهمیت وصیت پس چرا خود پیغمبر بدون وصیت و تعیین وصى از دنیا رفت ؟ - بنابراین باید گفت پیغمبر بر خلاف مشى همه انبیاء سلف رفتار نموده چه هر پیغمبرى که از دنیا رفت وصى و جانشین خود را تعیین کرد مگر پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم )
- 11- اهمیت وصیت نزد مثلا حضرت آدم بعد از خود دوازده وصى براى خود قرار داد.
- 1 - شیث 2 - هابیل 3 - قنبان4 - منشم 5 - شیثم 6 - قادس7 - قندف 8 - اعمنح 9- اخنوخ که ادریس باشد10 - اینوخ 11 - دینوخ 12 - ناخورا
- 12- و نیز چون حضرت نوح از دنیا رفت دوازده خلیفه بجهت خود معرفى کرد 1- سام 2 - یافت 3 - اشنح4 - فرشخ 5 - قانوء 6 - شامخ7 - هود 8 - صالح 9- یمنوخ10 - معدل 11 - دریخا 12 – هجا
- و همچنین حضرت ابراهیم دوازده خلیفه و وصى بجهت خود تعیین نمود.:1 - اسماعیل 2 - اسحاق 3 - یعقوب4 - یوسف 5 - ایلون 6 - اسلم7 -ایوب 8 - زینون 9- دانیال10 - الاکیر 11 - اناجا 12 – مبدع
- -اهمیت وصیت حضرت موسى دوازده جانشین و وصى بجهت خود تعیین نمود:
1 - یوشع بن نون 2 - عروف 3 - قندف4 - عزیر 5 - ارشاء 6 - داود
7 - سلیمان 8 - اصف 9- انواخ10 - مینقا 11 - اردن 12 – واعث - حضرت عیسى قبل از رفتن به آسمان به خلفاى - دوازده نفرى خود تصریح نمود:1 - شمعون 2 - عروف 3 - قندوف4 - عیسروا 5 - زکریاء 6 - یحیى7 - هدى 8 - شیحا 9- قس10 - واستین 11 - یحیى الراهب
- - پس این پیغمبران اولوالعزم که بمقتضاى حکمت بالغه بجهت حفظ شرایع خود و به امر حق تعالى اوصیایى براى خود تعیین نمودند چگونه ممکنست پیغمبر ما که خاتم پیغمبران بوده و دین او تا روز قیامت باید در بین مردم روزگار برقرار باشد وصى و خلیفه تعیین نکرده باشد.
- - بنابراین عقلا و نقلا ثابت میشود که مسلما پیغمبر ما در زمان حیات خود شخصى را وصى و جانشین خود قرار داده و طورى اینمطلب را واضح و آشکار است که خود عامه هم بر اینمطلب اعتراف دارند.
((امام احمد بن حنبل )) در مسند خود به طرق مستعد و الفاظ متفاوت و ((ابن مغازلى )) فقیه شافعى در مناقب و ثعالبى )) در تفسیر خود نقل مینماید که رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) به على (علیه السلام) فرمود: انت اخى وصیى و خلیفتى و قاضى دینى یعنى تو برادر وصى و خلیفه و ادا کننده دین منى . - - میر سید على همدانى )) شافعى در اوایل مودت ششم از کتاب مودة القربى از خلیفه ثانى عمربن خطاب نقل مینماید که چون پیغمبر عقد اخوت بین اصحاب بست فرمود:
هذا على اخى فى الدنیا و الاخرة و خلیفتى فى اهلى وصیتى و وارث علمى و قاضى دینى ما له منى مالى منه بفغه نفعى و ضره ضرى من احبه فقد احبنى من احبه فقد احبنى و من الغصبه فقد ابغضنى . - یعنى : این على در دنیا و آخرت برادر منست و خلیفه منست اهل من و وصى من و وارث علم و اداکننده دین من میباشد، مال او از منست و مال من از اوت ، نفع او نفع من و ضرر او ضرر منست کسى که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسى که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته
- حدیث الدار مهمتر از همه احادیث درباره اینکه على وصى پیغمبر است ، حدیث الدار یوم الانذار میباشد که بسیارى از علماء عامه و خاصه و مفسرین و مورخین و اکابر علماء اهل سنت با مختصر کم و زیادى در الفاظ و عبارات نقل نموده اند و شرح و حدیث اینست که چون آیه 214 سوره شعراء، وانذرعشیرتک الاقربین .
نازل شد رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) چهل نفر از اشراف و رجال بزرگ و خویشاوندان خود را از قریش در منزل عمویش ابوطالب دعوت نمود و براى آنها یک ران گوسفند و قدرى نان و یک صاع شیراز غذا حاضر نمود، مهمانان خندیدند و گفتند: محمد غذاى یکنفر را حاضر نکرده ، چون در میان آنها کسانى بودند که یک شتربچه را تنها میخوردند، حضرت فرمود: کلوا بسم الله ، بخورید بنام خداوند متعال ، پس از آنکه خوردند و سیر شدند بیکدیگر گفتند: هذا ما سحرکم به الرجل ، محمد با این غذا شما را سحر نمود. - آنگاه حضرت برخاست پس از مقدماتى از سخن که فقط قسمتى از آن یعنى شاهد مقصود را نقل میکنم . فرمود: یا نبى عبدالمطلب ان الله یعثنى بالخلق کافة ولیکم خاصة و انا ادعوکم الى کلمتین خفیفتین على اللسان ثقیلتین على المیزان تملکون بهما العرب و العجم و تنقادلکم بهماالامم و تدخلون بهماالجنة و تنجون بهما من النار شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله فمن یحبنى الى هذا الامرو یؤ ارزه نى الى القیام به یکن احى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى .
- - یعنى : اى فرزندان عبدالمطلب خداى تعالى مرا مبعوث فرمود بر عموم مردمان و بخصوص بر شما و من شما را دعوت میکنم به دو کلمه برعرب و عجم مالک شوید و ایشان شما را منقاد گردند و جمیع امم در تحت انقیاد شما درآیند و به این دو کلمه به بهشت روید از دوزخ نجات یابید و آن دو گواهى دادن به وحدانیت خدا و رسالت منست پس هر کس مرا در این کار اجابت کند و معاونت من نماید او برادر من و وزیر وارث و خلیفه بعد از من خواهد بود و این جمله آخر را سه مرتبه تکرار کرد و در هر سه مرتبه
- احدى جواب نداد مگر على (علیه السلام ) که جواب داد: انا انصرک و وزیرک یا نبى الله : اى پیغمبر خدا من شما را کمک و یارى مینمایم .
- پس حضرت او را به خلافت بشارت داد و آب دهان مبارک خود را در دهان او انداخت و فرمود: ان هذا و وصیتى و خلیفتى فیکم ، یعنى این على وصى و خلیفه من در میان شماست . 21-
- و در بعضى از کتب است که بخود على خطاب نموده فرمود: انت وصیى و خلیفتى من بعدى . بعضى نقل کرده اند که این مجلس مهمانى در سه روز متوالى انجام گرفت و این حدیث را کتب شیعه نقل نموده اند و در کتب عامه هم زیاد نقل شده مانند ((احمد بن حنبل )) در مسند خود و ((ثعلبى )) در تفسیر خودش و ((احمد خوارزمى )) در ((مناقب )) و ((طبرى )) در تفسیرش و ((ابن ابى الحدید)) معتزلى در جلد سوم شرح نهج البلاغه خود و ((ابن اثیر)) در کامل و ((حلبى )) در سیره و ((بیهقى )) در سنن و دیگران
- حتى مورخین بیگانه از سایر ملل که تاریخ اسلام را نوشته اند مانند جرجى زیدان و توماس کارلایل انگلیسى این مجلس را انکار نکرده بلکه به قلم تحریر در آورده اند.
- ابن ابى الحدید بعد از نقل این حدیث گفته که دلیل بر اینکه على (علیه السلام) وزیر و خلیفه رسول خدا میباشد نص کتاب خدا و احادیث رسول الله است ، حق تعالى در قرآن فرموده : و اجعل لى وزیرا من اهلى و هارون اخى اشدد به ازرى و اشرکه فى امرى .
- - یعنى : موسى بن عمران عرض کرد خداوند براى من وزیرى مقرر فرما و معینى از کسان من که برادرم هارون باشد و پشت مرا به او محکم گردان یا آنکه او را وزیر من گردان و او را در نبوت من شریک ساز و رسول خدا در حدیث صحیح که مجمع علیه فراق اسلام است فرموده : یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى . على تو براى من بمنزله هارون براى موسى هستى ، الا آنکه بعد از من پیغمبرى نمیباشد پس ثابت شد که جمیع مراتب هارون و قدر و منزلت او نزد موسى براى على (علیه السلام ) نیز هست پس على وزیر رسول خداست و پشتیبان محکمى براى آنحضرت میباشد و اگر رسول خدا خاتم النبیین نبود على در نبوت با او شریک بود
- - و نیز ((ابن ابى الحدید)) از ((زیدبن ارقم )) روایت میکند که رسول خدا فرمود آیا نمیخواهید شما را بچیزى دلالت کنم که اگر با او آشتى کنید و یار شوید هلاک نگردید، بتحقیق که ولى و امام شما على بن ابیطالب است ، پس دل خود را با او خالص کنید و به امامت او اقرار آورید و او را تصدیق نمائید و این را که میگویم جبرئیل بمن خبر داده ا
- ابن ابى الحدید)) پس از نقل این حدیث میگوید: همین کلام پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) نص صریح در امامت و ولایت على (علیه السلام) است و ما جماعت معتزله با اینحدیث صریح چه خواهیم کرد، بعد خودش میگوید که 26- مرد از امامت ، امامت در فتاوى و احکام شرعیه است نه در خلافت .
حال باید به این مرد سنى گفت که خودت بعد از نقل اینحدیث اعتراف کردى که این عبارت پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) نص صریح در امامت على (علیه السلام) است - پس چگونه تاءیل آنرا مینمایى ، در صورتیکه احدى نگفته که نص را باید تاءویل کرد و معروفست که میگویند اجتهاد در مقابل نص غلط است .
- پس جاى هیچگونه انکارى نیست که امامت و خلافت على (علیه السلام) را وجود مبارک پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) بیان فرموده بطوریکه ((صلاح الدین صفدى )) در ((وافى بالوفیات )) ضمن حرف الف ذیل حالات ((ابراهیم بن سیار بن هانى بصرى )) معروف به نظام معتزلى میگوید که : نص النبى (صل الله علیه وآله وسلم ) على ان الامام على و عینه و عرفت الصحابة ذلک و لکن کتمه عمر لاجل ابى بکر رضى الله عنهما
- - یعنى رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) بر امامت على (علیه السلام) تصریح کرد و آنحضرت را به امامت تعیین نمود، صحابه اینرا میدانستند ولکن عمربن خطاب امامت و خلافت على را براى خاطر ابى بکر کتمان نمود
- حجة الاسلام ابوحامد محمد غزالى طوسى در کتاب سرالعالمین خود میگوید که نسبت به خلافت على اتفاق فریقین است و همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکار فهمیده و از اینرو هرگونه شک و تردید زایل و مرتفع است و بطور یقین على (علیه السلام) جانشین و خلیفه بلافاصل پیغمبر شناخته شده است زیرا اجماع جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایاى و شمول خطبه آنروز نسبت بمورد بحث منعقد است و
- باین ملاک هر اشکالى بیمورد و هر اعتراضى بیمورد و هر اعتراضى لغو و باطلست زیرا همین که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) سخن فرسایى خود را بپایان آورد فورى عمر مبادرت بتظاهر نموده تبریکات لارمه را ضمن بیانات ((بخ بخ لک یا على )) تقدیم نمود،
- بدیهیست که این نحوه تبریک گفتن تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت على است ، ولى مع الوصف با اینکه کمال طوع و رغبت سر تسلیم فرود آوردند عاقبت بد معامله اى با خدا ذکر کردند که جزا حفاء حق و ورشکستگى آخرت نتیجه دیگرى نداشت ، اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت آن پیغمبر وقتى آنحضرت کاغذ و دوات براى نوشتن دستور جامع طلبید در پاسخ ((ان الرجل لهجیر)) شنید، پس خلافت فاقد منطق و دلیل است و اگر حربه اجماع را بمنظور صحیح بکار برند البته ناقص است
- چه آنکه عباس و پسرانش و على (علیه السلام) با زن و فرزندانش هیچکدام شرکت در اجماع ساختگى نداشته و همچنین بعضى حاضرین سقیفه نیز تمرد و مخالفت با آن اجماع نمودند و بیعت نکرده از سقیفه خارج شدند
- خواننده عزیز بر شما ثابت شد که وصى خلیفه بلافصل پیغمبر على (علیه السلام) بوده و شیعه و سنى بر این مطلب اتفاق دارند و بنا بر قول غزالى اگر یک عده هوى پرست براى ریاست چند روزه دنیا على را خانه نشین کنند حق از بین نمیرود و مظلومیت على و اولادش بر مردم عالم ثابت میگردد و چون اینمطلب وصایت خیلى مهم است در غالب زیارات میخوانى السلام علیک یابن امیرالمؤ منین سیدالوصیین .
- خواننده عزیز این چند جمله ایکه در بیان وصى بودن حضرت على (علیه السلام ) ذکر کردیم یکى از هزاران اخبارى بود که در کتب شیعه و سنى نقل شده و قطره اى بود که از باب نمونه از اقیانوس کبیر اخبار نشان دادیم و از همین مختصر بیان ما معلوم میشود که مطلب خلافت بلافاصل على (علیه السلام ) بحدى ظاهر بوده و منکرین خلافت و ولایت آنحضرت هم اعتراف بآن داشته اند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۰۸/۲۸