پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

.-بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

15-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  پنجم ...

  1. مجلس پنجم : السلام علیک یابن رسول الله..وحی کودک
  2.  زن اصرار و تکرار و از شوهر انکار تا بالاخره مرد پذیرفت و پیش از آنکه زبان بدعا گشاید بگوش طفل گفت فرزند عزیز آنچه خواهى بگوى ولى مجمل و مرموز تا کسى بمقاصد تو آگاه نگردد.
  3. مرد دعا کرد و دعایش به هدف اجابت رسید و طفل پس از دوازده سال خاموشى زبان گشود و جملاتى که بنام کتاب وحى کودک است بیان نمود.
  4. 3- آیات این کتاب به اندازه اى سربسته و نامفهومست که حتى علما و مفسرین و اهل لغت عبرى را دچار حیرت و مشقت فراوان نموده و حتى آیات هفتگانه که بحروف ((ج ،ه ، ز، ح ، ط،ى ،ک ،)) آغاز شده بطور کلى در بوته اجمال مانده و معناى روشن و درستى براى آنها نیافته اند و
  5. ازینرو نه علماء یهود شرحى بر آنها نگاشته اند و نه علامات و بشارات روشنى که راجع به پیغمبر اسلام گفته قبول کرده اند بلکه مربوط بشخص نامعلومى دانسته اند و لذا این کتاب را در دسترس هر کس قرار نمیدهند.
  6. وحى کودک بشاراتى کامل و در عین حال مرموز از طلوع بعثت پیغمبر و بعضى از علائم ولادت و برخى از معجزات و جنگها و اندکى از کردار و رفتار آنحضرت و بعضى از علائم آخرالزمان و رجعت و اشاراتى بشخصیت حضرت حجة بن الحسن العسکرى علیه السلام و مختصرى از واقعه جانگداز عاشوراى حضرت حسین (علیه السلام  ) را پیشگویى کرده است .
  7. پس اینکه عامه میگویند طفل خردسال داراى فضیلت و اهمیتى نمیباشد خلافست بلکه بسیارى از کودکان داراى مقاماتى بوده اند.
    بعلاوه روایات بسیارى از شیعه و سنى رسیده که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) فضایل و مناقب این دو کودک را بیان فرموده اند و بعضى از آنها را بعدا ذکر خواهیم کرد.
  8. نکته تقدیم ابناء و نساء در آیه مباهله
  9. ((زمخشرى )) در کشاف میگوید: خصوصیت پسران و زنان و مقدم داشتن آنها را بر انفسنا دلیل است که نزدیکترین اشخاص بانسان زنان و فرزندان میباشند و گاه میشود که انسان جان خود را فداى آنان مینماید و براى حفظ آنان خود را در مهلکه جنگ و جدال مى اندازد، باینجهت اعراب زنان و فرزندان خود را در جنگها میبردند تا از فرار کردن مصون باشند.
  10. نکته دیگر در مقدم داشتن ابناء و نساء بر انفسنا اینست که زحمات پیغمبر و دین و قرآن او بواسطه این دختر و دو پسر باید تا قیامت باقى بماند چه اگر فاطمه و حسنین نبودند نسل امامت قطع میشد و نبوت بدون ولایت نتیجه اى براى خلق نداشت .
  11. قبلا گفتیم که علت مبقیه دین حسین (علیه السلام  ) بود پس چون دین و قرآن و اسم این پیغمبر باید بواسطه این دختر و دو فرزند او در صفحه روزگار بماند، لذا خدا آنها را مقدم براسم پیغمبرش نمود.
  12. بنابر گفته زمخشرى ، حسن و حسین براى پیغمبر خلقند و از همه کس اتصالشان بآنحضرت بیشتر است و اهتمام آنحضرت در حفظ ایشان از همه کس زیادتر بود. خیلى جاى تعجب است که بگویند بردن حسنین بمباهله فضیلتى براى آنها نمیشود.
  13. پس معلوم شد که حسن و حسین پسران پیغمبرند و بهترین دلیل لفظ ابنائناست چون شیعه و سنى معتقدند که در روز مباهله پیغمبر حسن و حسین را آورد و مراد از نسائنا دختر گرامى اش فاطمه و مراد از نفسنا ابن عم و دامادش حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام است .
  14. سوم ، انفسنا و اثبات خلافت على علیه السلام
    این آیه مبارکه که صریح است که در بین جمیع صحابه پیغمبر، على علیه السلام افضل از همه بوده که خداوند متعال او را نفس رسول الله ((صل الله علیه وآله وسلم) خوانده است ، بدیهى است که مراد از انفسنا نفس شخص حضرت محمد خاتم الانبیاء ((صل الله علیه وآله وسلم) نیست زیرا که دعوت اقتضاى مغایرت دارد و انسان هرگز ماءمور نمیشود که خود را بخواند، پس باید مراد دعوت دیگرى باشد که بمنزله نفس پیغمبر است و باتفاق جمیع مفسرین شیعه و سنى مراد از نفس على (علیه السلام ) است .
  15. اینکه میگوییم على (علیه السلام) اتحاد نفسانى با رسول خدا داشته اتحاد مجازیست نه حقیقت و مراد تساوى روح و کمالات است نه جسم و مسلما على (علیه السلام ) در جمیع فضایل و کمالات و صفات با رسول اکرم مساوى بوده است . الا ما خرج بالنص و الدلیل .دلالت آیه بر همینمطلب بنحویست که فخر رازى با آن تعصبى که در آیه و حدیث غدیرخم اعمال داشته
  16. در اینجا اظهار حق و بیان واقع نتوانسته خوددارى کند و میگوید این آیه شریفه از براى شیعه دلیل بر افضلیت امیرالمؤ منین است بر جمیع انبیاء و اولوالعزم و غیراولوالعزم زیرا خداوند على بن ابیطالب را به نفس پیغمبر تعبیر فرموده است . واضح است که اتحاد دو شخص در ذات غیرمعقول خواهد بود پس لابد باید مراد از آن اتحاد در مماثلت و مشابهت تامه در صفات و کمالات نفسانى باشد
  17. از علم و عصمت و طهارت و رحمت و عفت و کرم و شجاعت و زهد و عبادت و جوانمردى و فتوت و غیر اینها که از صفات کمال حضرت بنویست و شبهه اى نیست که از جمله صفات آن سرور برترى بر تمام انبیاء و رسل است و حضرت امیرالمؤ منین بعد از آنکه به نص آیه شریفه بمنزله نفس حضرت رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم)  ) میباشد پس باید مانند آنحضرت افضل از سایر انبیاء و رسل باشد.
  18. نیشابورى هم در اینمقوله از فخر رازى متابعت کرده و در تفسیر خود گفته : لا یزال و یمکن للفراضة ان یستد لوابا فضیلة على (ع ) على الانبیا بل على اولى العزم لان النبى (ص ) افضل و اکمل من الانبیا و قدسماه تعالى نفس النبى و لا نعنى لهذه التسمیة الا المشابهة و المماثلة فاذا یکون افضل و اکمل من الانبیاء .
  19. پس از لفظ معلوم میشود تمام کمالات پیغمبر در على بوده ، مثلا پیغمبر عصمت داشته على هم داشته ، مقام على پیغمبر را على هم داشته و از جمله صفات رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم) به نص آیه شریفه النبى اولى بالمومنین من نفسهم است که آن بزرگوار اولى به تصرف در جمیع امور دین و دنیاى کافه مردمست پس باید بمقتضاى آیه شریفه مباهله که بمنزله نفس پیغمبر است بعد از پیغمبر اولى به تصرف در جمیع امور امت ، در دین و دنیا و آخرت ایشان باشد. بعضى از جهال ضلال در این تمسک و استدلال که از براى خلافت على (علیه السلام ) شده چند مناقثه کرده اند.
  20. اول : اینکه لازمه این استدلال که مماثلت حضرت امیرالمؤ منین با حضرت سیدالمرسلین در جمیع صفات باشد اینست که آنحضرت بعد از خاتم النبیین پیغمبر باشد. جواب : آیه شریفه : و ما کان محمد با احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و حدیث شریف نبوى که فرمود: یا على انت بمنزلة هارون و موسى الا انه لا بنى بعدى
  21. که از روایات عامه یکصد روایت و از روایات خاصه هفتاد روایت وارد شده چنانکه سید بحرینى در غایة المرام متعرض شده است و در نزد فریقین از متواترات لفظیه میباشد این صفت را از آنحضرت استثنا مینماید.
  22. در تفسیر عطا و کتب فردوس شیرویه دیلمى و خصایص نطنزى و دیگرانست که رسول خدا به زیدبن حارثه فرمود: على کنفسى لافرق بینى و بینه الاالنبوة فمن شک فقد کفر . على مانند خود منست جز نبوت فرقى بین من و او نیست پس کسى که در اینموضوع شک کند حتما کافر است .
  23. صاحب وسیله یکى از علماء بزرگ عامه است از عایشه روایت کرده که روزى جناب رسول خدا (((صل الله علیه وآله وسلم)) بعضى از صحابه را یاد نمود ولى درباره على ساکت بود و سخنى نفرمود،
  24. فاطمه عرض کرد اى پدر تعریف بعضى را نمودى ولى درباره على هیچ نگفتى حضرت فرمود: اى فاطمه ، على جان منست آیا دیده اى که کسى مدح خود را بیان کند؟
    ابن جبر در کتاب نخبه گفته که : نسل رسول الله عن بعض الناس فقال فیه ما قال له فى على فقال انما سلنى عن الناس و لم تسئلنى من نفسى و على نفسى و در بعضى روایات فرمود: على بمنزله روح من است .
  25. دوم : مناقشه نموده اند که مراد از انفسنا ممکن است خود پیغمبر و ایراد صیغه به لفظ جمع براى تعظیم و تشریف باشد مثل آیه : انا نحن نزلنا الذکر.
  26. جواب : لازمه چنین ادعایى اینست که حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) داخل در اشخاصى نباشد که پیغمبر با آنها مباهله کرد چه بعد از آنکه داخل در انفسنا نشد قطعا داخل در ابنائنا و همچنین نسائنا نیست و لازمه این حرف خارج بودن آنحضرت از مباهله است و این منافى با اخبار طرفین و اجماع فریقین است .
  27. بعدی گفتگوى ماءمون با حضرت رضا علیه السلام در آیه مباهله: در بعضى از کتب نقل نموده اند که وقتى ماءمون از حضرت رضا (علیه السلام ) سئوال کرد که دلیل بر خلافت جدت على (علیه السلام ) چیست ؟ حضرت فرمود: آیه انفسنا.ماءمون عرض کرد: لولا نسائنا؟ حضرت در جواب فرمود: لولا ابنائنا.
  28. چون ماءمون دلیل بر خلافت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) خواست حضرت رضا ((علیه السلام )) فرمود: لفظ انفسنا کفایت میکند چون خداوند على (علیه السلام ) را بمنزله نفس پیغمبر قرار داده و کسى که بمنزله نفس پیغمبر باشد از دیگران در خلافت اولى است .
  29. ماءمون گفت : این بیان شما صحیح است . اگر در لفظ نسائنا در آیه نبود چون به قریبنه نسائنا ما مى فهمیم که مراد از انفسناء رجائنا است و حاصل مفاد آیه این میشود: قل تعالوا رجالنا و انسائنا در اینصورت على داخل در مردان صحابه است و دیگر فضیلتى براى على باقى نمى ماند چه خدا میفرماید: یکى از مردان صحابه را بیاور، پیغمبر هم على را با خود بمباهله برد پس خلافت على (علیه السلام) ثابت نشد.
  30. حضرت فرمودند: این اشکال زمانى صحیح است که لفظ ابنائنا در آیه شریفه نباشد چه با بودن این لفظ اشکال تو بیمورد است زیرا بنابر قول تو که مفاد آیه میشود: قل تعالوا رجالنا و نسائنا لفظ ابناء در رجال موجود است و احتیاجى بگفتن ابناء نیست ، پس این لفظ را خدا بى جهت گفته است ، پس ما به قرینه ابنائنا مى فهمیم که مراد از انفسنا رجالنا نیست و همان انفسنا میباشد که على ((علیه السلام ) ) باشد.ص 136 کتاب
  31. 1- در معجم البلدان گوید: نجران فى مخالیف الیمن من ناحیة مکة الى ان جابر قال ، قال رسول الله (((صل الله علیه وآله وسلم)) لاخرجن الیهود و النصارى عن جزیرة العرب حتى لا ادع فیها الا مسلما قال فاخرجهم عمر و انما اجاز عمر اخراج اهل نجران و هم اهل صلح و عن سالم بن ابى الجعد قال جاء اهل نجران الى على رضى الله عنه فقالوا شفاعتک بلسانک و کتابک بیدک اخرجنا من ارضنا فردها الیناضیعة فقال یاویلکم ان کان عمر رشید لامر فلا اغیر شئیاصغه . و نجران موضع على یومین من الکوفة فیما بینها و بین قاسط على الطریق یقال ان نصارى نجران لما اخرجوا اسکنوا هذا الموضع و سمى باسم بلدهم .
  32. در معجم البلدان گوید: نجران در حومه یمن از سمت مکه است تا اینکه جابر گفت: رسول خدا فرمود (صلی الله علیه و آله و سلم) یهود و نصاری را از جزیرة العرب بیرون خواهم کرد. که در آنجا جز مسلمانی نماز نمی خوانم، اهل صلح و از سالم بن ابی الجاد فرمودند: اهل نجران نزد علی رضی الله عنه آمدند و گفتند: شفاعتت به زبانت و نامه ات در دست توست، ما را از سرزمینمان بیرون کن و به صحرا بازگردان، گفت: وای بر تو، گویند مسیحیان نجران هنگامی که رانده شدند در این مکان ساکن شدند و به نام کشورشان نامگذاری شد.
  33. 2 -رجال بزرگ از اعیان علماء و مفسران عامه و فخر رازى و ثعلبى در تفسیرشان و قاضى بیضاوى در انوارالتنزیل و زمخشرى در کشاف و ابن المغازلى در کتاب مناقب خود و ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء و نورالدین مالکى در فصول المهمه و خوارزمى در مناقب و شیخ سلمان بلخى حنفى در ینابیع الموده و سبط الخوارزمى در تذکرة و ابن حجر مکى در صواعق محرقه و جمعى از علما، دیگرعامه با مختصر کم و زیادى در الفاظ و عبارات نزول آیه مباهله را به همان کیفیت که ذکر شد نوشته ان
  34. 3 - موضوع اتحاد بین دو نفر بمعناى حقیقت محال و ممتنع است ، پس ‍ دعوى اتحاد نیست مگر از جهت مجاز و مبالغه در کلام زیرا دو نفر که با هم شدت محبت را دارند یا در جهاتى از جهات مشابهت دارند غالبا دعوى اتحاد مینمایند در کلمات ادبا و شعراء عرب و عجم از این نوع مبالغه بسیار است از جمله در دیوان منسوب به مولانا امیرالمؤ منین علیه السلام که میفرماید:
  35. هموم رجال فى امور کثیرة.... وهمى فى الدنیا صدیق مساعد... یکون کروح بین جسمین قسمت... فجسمهما جسمان و الروح واحد.
  36. یعنى همت عالى مردان در امور مختلف بسیارى است و تنها هم من دوست مساعدى است که آن دوست مانند روحى باشد در دو بدن که در آینه حقیقت از ما دو جسم و یک روح منعکس گردد.در حالات مجنون عامرى معروف است زمانى که خواستند فصدش کنند التماس میکرد فرا فصد نکنید که میترسم نیشتر به لیلى در عروق و اعصاب من جاى گرفته
  37. شعراء اینرا به شعر در آورده اند: گفت مجنون من نمى ترسم ز نیش.... صبر من از کوه سنگین است بیش... لیک از لیلى وجود من پر است... این صدف پر از صفات آن در است...داند آن عقلى که آن دل روشنى است ... در میان لیلى و من فرق نیست... ترسم اى فضا و چون فصدم کنى... نیش را ناگه بر لیلى زنى... من کیم لیلى و لیلى کیست من... روحها روحى و روحى روحها... ما یکى روحیم اندر دو بدن....من یرى الزوجین عاشا فى البدن
  38. پس على بمنزله پیغمبر است ، یعنى در تمام کمالات با پیغمبر مساویست الا ما خرج بالدلیل که پیغمبر باشد.-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی