تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) -35-صفت متقین وجود خدا در تمام ذرات وجودشان «قد برأ هم الخوف برىء القداح» ترجمه: خوف و ترس بدنهاى آنها را همچون چوبه تیر لاغر ساخته.***
جمعه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- تیتر موضوعی خطبه همام (متقین) را در نهج البلاغه (ح فرزاد) یا در نمایش پردازش اربعین حسینی
- -35-صفت متقین وجود خدا در تمام ذرات وجودشان «قد برأ هم الخوف برىء القداح» ترجمه: خوف و ترس بدنهاى آنها را همچون چوبه تیر لاغر ساخته.***
- چوبه تیر لاغر : شرح: در قدیم براى ساختن تیر، چوبها را مىتراشیدند، و در نوک آن پیکانى از فلز قرار مىدادند، و در انتهاى آن هم پرهائى بود تا حرکت چوب را تنظیم کند، و چون قسمت انتهائى سبک و ابتدائى بواسطه آن فلز سنگین بود، در فضا چرخش پیدا نمىکرد. فائده این تراشیدن چوب چند چیز بود: 1- تیرها سبک شده و در نتیجه برد آن بیشتر مىشد. 2- صاف مىشد و مقاومت هوا در برابر آن کم مىشد. 3- براى قرار دادن در چلّه کمان راحتتر بود.
- ترس از خدا آنها را تراشیده،- مولاى متّقیان على (علیه السلام) در این فراز تشبیه بسیار جالبى فرمودهاند؛ ترس از خدا آنها را تراشیده، و کاربرد آنها را زیاد و شانس رسیدن آنها را به هدف بیشتر کرده است، خدا با خوف خود آنها را تراشیده تا بر پرش بیشتر به هدف رسیده، و سرعت و شتاب گیرند، و امواج هواهاى نفسانى مقاومت زیادى در برابر آنها نداشته باشد، و به راحتى خود را به دستورات الهى بسپارند و گوش به فرمان صاحب حقیقى خود دهند.
- خوف الهى موجب لاغر شدن متقیان مىشود؛ به جهت این که نفس تدبیر کننده بدن، به اصلاح و صلاح بدن نمىپردازد، و قوه شهویه و غاذیة (قوهاى که امر جذب و تقسیم غذا و شؤون طعام را در بدن به عهده دارد) آن طور که باید کار نمىکنند، و مقدار انرژى که در بدن مصرف مىشود و تحلیل مىرود را نمىتوانند جایگزین کنند، و در نتیجه این منجر به تحلیل رفتن بدن مىشود. و این گونه حالت یعنى تحلیل رفتن بدن و خوف الهى،
- ترس از خدا آنها را درباره امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است که وى از خوف خدا در هر شبانهروز، هزار رکعت نماز مىخواند، به طورى که باد او را مثل سنبله و ساقه گندم حرکت مىداد. در روایت آمده است وقتى آن حضرت وضو مىگرفت، رنگ او زرد مىشد و وقتى اهل و عیال او از این حالت سؤال مىکردند، مىفرمود: «اتَدْرُون لِمَنْ أتَأهَب للقیام بین یدیه»: «آیا مىدانید براى ایستادن در برابر چه کسى مهیا مىشوم».
- ترس از خدا رنگ زرد ؛گریه زیاد ؛ پیشانی زخم - در روایتى از امام صادق (علیه السلام) رسیده است که آن حضرت تمجید از على (علیه السلام) مىفرمود و از حالات و اعمال وى سخن مىراند تا این که فرمود: «از فرزندان و اهلبیت او کسى در لباس و علم فقه مثل على بن الحسین (امام سجاد (علیه السلام) نبوده، روزى فرزندش امام باقر (علیه السلام) وارد بر او شد، و دید بسیار عبادت کرده و رنگش از شب زندهدارى زرد و از چشمانش بواسطه شدت گریه (رَمَصْ) خارج شده است (رمص ماده سفید رنگى است که از مجراى چشم بواسطه اشک زیاد خارج مىشود) و پیشانى مبارکش زخم شده و قوس بینى حضرت بواسطه سجود شکاف برداشته، و از پا افتاده و قیامش زیاد شده بود،
- برحال پدر گریستم - امام باقر (علیه السلام) فرمود، وقتى پدرم را در این حال یافتم، کنترل از دستم خارج شده گریستم.آرى شیعیان راستین آنها هم چنین هستند، آنها داراى خوف از خدایند، خوف ى که مقام بزرگى از مقامات عارفین و یکى از ارکان عرفان اسلامى است.
- ارزش خوف : خوف و خشیت از عذاب خدا، خلق و عادت متّقین است «الخَشْیةُ من عَذابِ اللّه شیمَةُ المتقین»: خوف همچون خالى بر گونه متقین و عارفان پدیدار است؛ و گوئى مردم با آن خال آنها را مىشناسند، خوف از خدا ثمره ایمان و رأس حکمت است.
- در اهمیت خوف روایتى از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است؛ حضرت مىفرمایند«لا مُصیبةَ کَعَدمِ العَقْل و لا عَدَم عقل کَقِلّة یَقین و لا قِلّة یَقین کَفَقْدِ الخوف و لا فَقْد خوف کقِلّة الحُزْن على فَقْد الخوف »: «مصیبتى مثل بىعقلى نیست و هیچ بىعقلى مثل کمى یقین نیست و هیچ کم یقینى مثل عدم خوف نیست و هیچ عدم خوفى مثل کمى حزن و اندوه بر نداشتن خوف نیست».
- «عاقلترین شما،- از این روایت استفاده مىشود که حزن زیربناى خوف و خوف اساس یقین و یقین شالوده عقل است، و بىجهت نیست که در روایت آمده:«اتَمَکم عَقلا اشَدّکم للّه خوفاً»: «عاقلترین شما، خداترس ترین شماست».
- متقین همان خائف ین هستند، در قرآن ذکر متقین بسیار آمده و آنها همان خائف ین هستند، آنها که از خدا ترس یدند و همه از آنها ترس یدند. پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «مَنْ خاف اللّه خافه کلُ شىء و مَنْ خاف غیرَ اللّه خوفه اللّه مِنْ کل شىء»: «کسى که از خدا ترسد هر چیزى از او مىترسد و کسى که از غیرخدا بترسد، خدا او را از هر چیزى مىترس اند».
- از فقر مىترسد بترسد،- یحیى بن معاذ گوید: این مسکین فرزند آدم اگر از آتش جهنم چنانکه از فقر مىترسد بترسد، وارد بهشت مىشود، یعنى اگر به اندازه اهتمام به مسائل اقتصادى و ترس از فقر به همان اندازه اهتمام به امور معنوى داشته باشیم و از عذاب الهى بترسیم رستگاریم، ولى این بشر غافل است، مىگوید آبرو دارم نباید بگذارم فقیر شوم، و از بى چیزى دلهره دارد، ولى از عذاب الهى نمىترسد، و نمىگوید در نزد خدا و پیامبران و اولیاء و همه مردم که روز رستاخیز بپا مىخیزند، آبرو دارم.
- ترس از خدا - از یکى از صلحاء پرسیدند: ایمنترین خلق در فردا کیست؟ گفت: شدیدترین آنها از حیث خوف (ترس از خدا) در امروز یعنى شدت خوف امروز رابطه مستقیم با در امان بودن از عذاب فردا دارد.
- یکى از زهاد اینگونه اصحاب خود را نصیحت کرد: «به خدا قسم اگر همنشین گروهى شوى که تو را امروز بترس انند، تا در فردا ایمن باشى بهتر است از این که با گروهى همنشین شوى که تو را امروز امنیت دهند تا در فردا خائف شوى».
- قلوبشان ترسناک است) خائف ین، ترسشان نه براى معصیت باشد، که براى ترس از عبادت است. از پیامبر (صلى الله علیه وآله) نقل شده که در ذیل آیه «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»: (کسانى که مىآورند آنچه را آوردند و قلوبشان ترسناک است) فرمودند: فکر مىکنید آنهائى هستند که عصیان کرده و از معصیت خائف ند؟! «لا، بل الرجل یصوم و یتصدق و یخاف الا یقبل منه»: «نه، بلکه مرد (شخص) روزه مىگیرد و صدقه مىدهد و زکات و حقوق خود را اداء مىکند ولى از این ترس دارد که از او قبول نشود».
- اشک در خلوت - در روایت آمده که هفت دستهاند که خداوند سایه لطف خود را بر سر آنها مىافکند، در روزى که به جز سایه رحمت الهى، سایهاى نیست؛ یک دسته از آنها کسانى هستند که در خلوت ذکر خدا گفته و اشک خوف مىریزند.
- منشأ خوف سه چیز است - خوف از خدا ممکن است منشأ فراوانى داشته باشد، ولى سرچشمههاى عمده آن سه چیز است: 1-خوف معرفت اللّه، انسان وقتى کنار کوه بلندى و یا دریاى وسیع و خروشانى قرار مىگیرد، خوفى در دل او ایجاد مىشود وحشتى به او دست مىدهد، نه به خاطر اینکه ضررى متوجه او مىشود، بلکه این درک عظمت است، موجود کوچک وقتى عظمت موجود بزرگى را درک کند خائف مىشود، مثلا وقتى ساختمان عظیمى را مىبینیم و آسمانخراشى را ملاحظه مىکنیم، خائف مىشویم. این براى چیست؟ چرا وقتى در برابر بزرگى قرار مىگیریم با اینکه فرد خوبى است ولى خود را باخته و خوفى در خود احساس مىکنیم، چرا ابهّت او ما را مىگیرد؟ این چیزى به جز درک عظمت نیست.
- 2-خوف درک بلنداى عظمت الهى - حال اگر انسان درک بلنداى عظمت الهى و دریاى خروشان ازلى و ابدى سرمدى او را کرد، و در علم و قدرت و شوکت و جلالت و عزت او غرق شد، چیزى جز او نمىبیند، و در نتیجه خائف مىشود، چنان مىشود که وقتى نام خدا مىشنود و یا ذکرى از او مىشود قلبش به هراس مىافتد إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ: اینان مؤمنان راستین و حقیقى در لسان قرآنند أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا. ذکر و یاد خدا، تداعى معانى بسیار براى او مىکند و خود را در پیشگاه با عظمت او ضعیف و ذلیل مىبیند و چه سرمایهاى براى ضعیف، جز ترس مىتوان یافت!
- خوف ؛ ترس از دادگاه خدا، و به عبارت دقیقتر، ترس از پرونده اعمال خود و به بیانى ظریفتر، ترس از عاقبت خود، نمىداند چکاره است و به کجا مىرود! عارف و پرهیزگار حقیقى، از عبادت خود هم ترس ناک است، زیرا انتظارى که از عالم است از جاهل نیست، انتظارى که از پیر هست از جوان نیست، عبادت مراتب دارد، مسلم است که «ممکن» حق واجب و خالق را نمىتواند اداء کند، زیرا پیامبرش هم اقرار مىکرد که: «ما عَبَدْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک» چون او هم ممکن است و مخلوق، ولى توقعّى که از او هست، از ما نیست، ولى پیامبر (صلى الله علیه وآله) هم خائف بود که شاید نتوانسته آن طور که باید اداء وظیفه کند؛ افراد بزرگ هم خوفشان این چنین خوفى است.
- 3- خوف دیوان عدالت و دیوان نعم - ترس از معاصى و صحیحتر ترس از عدالت خداوندى، خدا مىتواند براى یک معصیت عذاب کند، و این خلاف عدل نیست، ولو تمام عمر را شخص عبادت کرده باشد. در روایات داریم که در قیامت سه دیوان باز مىکنند: دیوان نعم، و دیوان عبادت و دیوان معاصى، دیوان عبادت مقابله و برابرى با دیوان نعم نمىکنند؛ علاوه بر این که دیوان معاصى بلاعوض باقى مىماند.
-
خوف معرفت ؛ عظمت ؛ عدالت ، و به عبارت دیگر سه نوع خوف از بالا به پائین که مىآئیم درجه شخص مىشود یعنى پرهیزگاران و خائف ین سطح بالا خوف نوع اولرا دارند؛ گرچه جمع این خوفها منافاتى با هم ندارد.
- آن کس که از خدا ترسیدن ، بهشت جایگاه او است (وَ أَمَّا مَنْ خاف مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى): و اما کسى که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از اتّباع و پیروى هوى بازداشت، همانا بهشت جایگاه او است.
- برادرم اشک خون بریز که هر قطره آن درّى درخشان است، در روایت بسیار جالبى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) چنین رسیده است: «ما مِنْ قَطرة احَبّ الى اللّه تعالى مِنْ قطرةِ دمع من خَشْیَةِ اللّه او قطرة دم اریقَتْ فى سبیل اللّه» «هیچ قطرهاى محبوبتر در نزد خدا از قطره اشک از خوف خدا یا قطره خون ریخته شده در راه خدا نیست». چه زیبا و چه بلند است کلام آن زیباى بلندمرتبه که دو گوهر گرانبها را مثل آورده که یکى مثل دُرّ سفید و دیگرى چون یاقوت است.
-
ثمرات خوف - براى خوف ثمراتى در آیات و روایات ذکر شده که به تعدادى از آنها اشاره مىکنیم:
- انسان خائف عذابهائى را که خداوند بر ستمگران و اقوام پیشین نازل کرده، نشانه و آیتى مىداند، براى حساب آخرت و اینکه سر و کارش با کیست، ولى انسان که از درک عظمت الهى عاجز است، با دیدن عاقبت فرعونیان و نمرودیان هنوز به حساب خود رسیدگى نمىکند، و بسیار ساده از کنار این حوادث مىگذرد، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خاف عَذابَ الْآخِرَةِ، ذلِکَ لِمَنْ خاف مَقامِی وَ خاف وَعِیدِ
- خوف الهى، خائف را - به بهشت رهنمون مىسازد: وَ أَمَّا مَنْ خاف مَقامَ رَبِّهِ .... فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى در آیهاى دیگر مىفرماید: جزاى چنین شخصى دو بهشت است که داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است، در آنها دو چشمه دائماً در جریان است، و از هر میوهاى دو نوع در آنها موجود است: وَ لِمَنْ خاف مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ- ذَواتا أَفْنانٍ- فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ- فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ.
- خوف مانع از معاصی است- نفس را در زندان خود محبوس مىکند تا مرتکب معاصى نشود، خوف رادع و مانع از معاصى است: «الخوف سجن النفس من الذنوب و رادعها عن المعاصى» «نعم الحاجز عن المعاصى المخوف ». خوف موجب کاستن آفات مىشود، هر چه خوف فرد بیشتر آفت او کمتر است «من کثرت مخافته قلت آفته».
- خوف موجب علم محض، و علم و معرفت موجب استجابت دعا مىشود؛ از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده: «لَوْ خِفْتُم اللّه حقّ خیفتِه لَعَلِمْتُم العِلْمَ الذّى لاجَهْل مَعَه و لو عَرَفْتم اللّه حقّ معرفته لَزالَتْ بِدُعائکم الجبال»: «اگر آنطور که باید خداترس شدید، عالم به عالمى مىشوید که جهل در آن راه ندارد، و اگر عارف و عالم به خدا شدید آنطور که باید، به دعاى شما کوهها از بین مىرود».(میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 184.)
- خائف لحظهاى نشست ندارد و دائماً در حرکت است تا به منزل رسد. در حدیث جالبى از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) چنین آمده: «مَنْ خافِ أدلَجَ و مَنْ أَدلَجَ بَلَغَ المنزل الا انَّ سَلْعَةَ اللّه غالیة، الا انّ سَلْعَةَ اللّه الجنة»:
- «کسى که خائف شد (و ترسید دیر به منزل برسد، و آنچه مىخواهد از دست برود) شب هم حرکت مىکند، و کسى که شب حرکت کرد (و وقت و فرصت را از دست نداد خافا و نخوابید) به منزل خواهد رسید. آگاه باشید که متاع خدا بسیار گرانبها است، آگاه باشید و متوجه باشید که متاع خدا بهشت است». چه تعابیر زیبائى پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمودهاند! انسانى که ترس دارد دیر برسد یا در راه بخوابد و دلهره دارد خواب به چشمش نمىآید که شب بیارمد و لذا خطرات حرکت در شب را پذیرفته و حرکت مىکند و مسلماً به منزل خواهد رسید که بهشت ابدى است.
- علائم خائف هر یک از ثمرات فوق که در اعمال و رفتار و حالات خائف ظاهر شود، خود علامتى براى شناسائى او است، علاوه بر این که در روایت علامات دیگرى براى او ذکر شده است: خائف ظلم نمىکند؛ مولى على (علیه السلام) فرمودند: «من خاف ربه کف ظلمه».خائف در قلبش حبّ مقام و جاه و اینکه از او یاد مىشود، نیست.
- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «انَّ حُبَّ الشّرف و الذّکر لا یَکونان فى قلبِ الخائف الراهِب».خائف قولش، فعلش را تصدیق مىکند و امورات پنهانى او موافق امورات آشکار او است. امام کاظم (علیه السلام) در روایتى در مورد خائف فرمودند: «... و لا یَکونُ احد کذلک الّا مَنْ کانَ قولُهُ لِفِعْلِه مصدّقاً و سِرُّه لِعَلانیته موافقاً ...»: «کسى خائف نمىشود مگر این که قولش مؤید فعل او و پنهان او موافق آشکار او باشد».
- علامات دیگرى برای خوف - نیز در روایات ذکر شده که مىتوان همه علامات را به یک چیز برگرداند، و آن منع و نهى کردن نفس است از پیروى هواى نفس، که قرآن در جملهاى فرمود: «أَمَّا مَنْ خاف مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى ...».
- مسلک خائفان - اى برادر مسلک خائفان در پیش گیر و به این نگارنده حقیقر دعا کن تا خوف الهى، جاى جاى قلبش را فراگیرد و از آنکه باید بترس د به سوى او فرار کند، زیرا که فرق ترس از خالق و ترس از مخلوق همین است. اگر از خالق ترس یدى به طرف او باید روى ولى اگر از مخلوق ترس ى باید از او فرار کنى.
- انواع خوف - خوف به معنى اعم را پنج قسم دانستهاند: خوف، خشیة، وجل، رهبت، هیبت، 1خوف از گنهکارانست، 2خشیة از دانشمندانست، 3وجل از دلبستگان بحق است، 4رهبت از عابدین است، 5هیبت از عرفا است، 1خوف از براى گناهست. خدا فرماید، براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد و گناه نکند دو بهشت است 2خشیة براى این است که خود را تقصیر کار میداند خدا فرماید همانا دانشمندان بندگانش از او مىترسند 3وجل براى کم خدمتى است خدا فرماید آنان که چون نام خدا برده شود دلهاشان بلرزد، 4رهبت براى اینست که خود را تقصیر کار مىبیند خدا فرماید ما را از روى شوق و بیم مىخوانند 5هیبت براى شهود حق است در گاهى که اسرار او بر دل عارفان کشف شود خدا فرماید او شما را از خویش میترساند، اشاره بدین معنى دارد از پیغمبر روایت شده که چون نماز میخواند از هیبت حق آواز جوش سینهاش که مانند جوش دیک بود شنیده میشد.
- خوف که براى عصیان کنندگان و گنهکاران است به خاطر ارتکاب گناه است «وَ لِمَنْ خاف مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ». خشیت که براى عالمان است به جهت این که خود را در محضر خدا مقصّر مىدانند «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ». «وجل» براى فروتنان و متواضعان است به جهت ترک خدمت، خداوند عزوجل فرمود: (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
- رهبه براى عبادت کنندگان است، چون خود را مقصّر درگاه باریتعالى مىدانند، خداوند عزّ شأنه فرمود: «وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً».
- هیبت براى عارفان است، زیرا شاهد دادگاه و عدل الهى، خداوند است. یعنى قاضى دادگاه شاهد است «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ».
- به امید این که قلب ما در این دنیا خائف شود تا در آخرت آمن گردد. مرحوم الهى در ذیل این فراز (قد براهم الخوف برىء القداح) چنین گوید:
- صاحب مفردات خوف را چنین تعریف کرده است: «توقّع مکروه عن أمارة مظنونة او معلومة» یعنى انتظار مکروهى که علامت ظنّى یا قطعى بر وقوع آن قائم شده، همچنان که رجاء، انتظار محبوب و امر خوبى است که علامت ظنى یا قطعى بر وقوع آن قائم شده است؛
- و صاحب مفردات خوف را ضدّ امن قرار داده است. و نیز خشیت را خوفى که با تعظیم همراه است دانسته و اکثر این نوع خوف را ناشى از علم به آنچه از آن ترس یده شده، معرفى کرده و لذا علماء راستین داراى این چنین خوف ى هستند (الخشیة خوف یشوبه التعظیم و اکثر ما یکون ذلک عن علم بما یخشى منه).
زبیم هجر جانان خسته جانند |
به درد عشق زار و ناتوانند |
|
زاندوه فراقش لاغر اندام |
هراسان تا چه پیش آید سرانجام |
|
مبادا روى جانان را نبینند |
به هجرش تا ابد دلخون نشینند |
|
تن لاغر ز درد عشق، جان یافت |
زلطف دوست، روح جاودان یافت |
|
کسى کش بیم هجران نیست در دل |
کند فربه تن خاکى چه حاصل |
اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خ اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 96
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۵/۲۰