پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. برداشت 7 از نامه 45 اخلاقی، سیاسی ، اعتقادی ، نهج البلاغه آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام،
  2. گشادگى آن و فراخ کند آنرا دستهاى کننده آن هر آینه بیفشرد آن نفس را سنگ و کلوخ و ببندد رخنه‏هاى (او را باز کردم و دست سم او را گشاد کردم تا سنگ و سنگ او را نفشارد و مانع شادیش شود) (که آثارش در تاریکى آن از بین مى‏رود، و خبرهایش پنهان مى‏شود، گودالى که اگر پهن‏تر شود و دستهاى گورکن در گشادگى آن بیشتر کوشش کند باز هم سنگ و کلوخش تن بى‏جان را مى‏فشارد،)
  3. التّراب المتراکم و انّما هى نفسى اروضها بالتّقوى لتاتى امنة یوم الفزع الاکبر
  4. و المتراکم بمعنى المجتمع (و انّما هى نفسى أروضها) أى: أذلّلها (بالتّقوى) و الاجتناب عن ملذّات و المشتهیات (لتأتى آمنة یوم الخوف الأکبر) و هو یوم القیامة
  5. آنرا خاک بر هم نشسته بسیار و جز این نیست که همت من نفس نیست که ریاضت دهم آنرا به پرهیزگارى تا بیاید (
  6. و تثبت على جوانب المزلق و لو شئت لا اهتدیت الطّریق
  7. زَلَق: بفتح (ز- ل) اصل زلق محلى است که قدم در آن میلغزد و ثابت نمى‏ماند (مجمع) در اقرب گوید: «زَلَقَتْ‏ قَدَمُهُ‏ زَلَقاً: زَلَّتْ» و آنگاه بمعنى زمین بى علف و خالى استعمال میشود
  8.  (و تثبت على جوانب المزلق) أى موضع الزّلة، أى الصّراط الّذى من عبره دخل الجنّة و من زلق منه وقع فی النّار.
  9. شی‏ء: مصدر است بمعنى خواستن و اراده کردن «شَاءَهُ‏ یَشَاؤُهُ‏ شَیْئاً: أَرَادَهُ» «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» بقره: 20
  10. اهتدیت : هدى‏ مصبا- هدیته الطریق أهدیه هدایة، هذه لغة الحجاز. و لغة غیرهم یتعدّى بالحرف فیقال هدیته الى الطریق و للطریق، و هداه اللَّه الى الایمان هدى، و الهدى البیان‏
  11. ایمن در روز ترس بزرگتر که اهوال قیامتست و ثابت و استوار باشد بر اطراف لغزیدنگاه مراد طریق دینست و اگر خواهم هر آینه  
  12. الى مصفّى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القزّ و لکن هیهات
  13. قمح: بلند کردن سر «قمح البعیر:
  14. رفع رأسه» إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ‏ مُقْمَحُونَ‏ یس: 8. مقمح بمعنى سر بالا گرفته شده است اگر بگردن کسى زنجیر پیچند تا بچانه‏اش برسد سرش قهرا بلند میشود و قدرت پائین آوردن آنرا ندارد..
  15. (نسج)" نسج‏ العنکبوت" مثل یضرب فی کل واه ضعیف‏ : مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ وَ رَکَّابُ عَشَوَات‏ : مثل تار عنکبوت، احمق ها را به هیجان می آورد و عصرها را به هیجان می آورد
  16. القزّ : ابریشم
  17.  راه یابم بصاف کرده شده این عسل دنیا و مغز نان این گندم و ببافته‏هاى این جامه ابریشمى و لیکن چه دور است‏.
  18. ان یغلبنی هواى و یقودنی جشعى الى تخیّر الاطعمة و لعلّ بالحجاز او بالیمامة
  19.  یقودنی جشعى حرص و طمع من را به حرکت در می آورد  الى تخیّر : انتخاب کردن.. برگذیدن
  20. آنکه غلبه کند مر آرزوى نفس و بکشد مرا حرص سخت من بر طعام اختیار کردن طعامها و برگزیدن آنها و شاید که در حجاز یا یمامه
  21. من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشّبع او ابیت مبطانا
  22. الشَّبَع‏- پُرى، سیرى. أبى‏..مقا- أبى: یدلّ على الامتناع. أبیت الشی‏ء آباه، و قوم أبیّون و أباة... بَطْن: شکم. جمع آن بطون است (مفردات) «إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی‏ بُطُونِ‏ أُمَّهاتِکُمْ» نجم: 32،
  23. کسى باشد که هیچ طمعى نباشد او را در قرص نان گندم و هیچ معهود نباشد مر او را در سیرى میان مردم
  24. و حولى بطون غرثى و اکباد حرّى او اکون کما قال القائل شعر
  25. غرث‏: الغَرْثَانُ‏ الجائع، و امرأة غَرْثَى‏، و جمعه‏ غِرَاثٌ‏، و نسوة غَرَاثَى‏. و جاریة غَرْثَى‏ الوشاح، و وشاحها غَرْثَانُ‏.
  26. کبد مقا- کبد: أصل صحیح یدلّ على شدّة فی شی‏ء و قوّة. من ذلک الکبد و هی المشقّة، یقال لقى فلان من هذا الأمر کبدا، أى مشقّة. و کابدت الأمر:
  27. حَرَى‏ الشّی‏ء یَحْرِی‏- یعنى کم و ناقص شد، گوئى که بسوى مقصد ادامه نیافته و ناقص مانده، شاعر گوید: و المرء بعد تمامه یحرى‏
  28. و حسبک داء ان تبیت ببطنة و حولک اکباد تحنّ الى القدّ : قدّ: پاره کردن از طول. طبرسى فرموده: «الْقَدُّ شقّ الشّى‏ء طولا» راغب بجاى شقّ قطع گفته است.
  29.  همچنان که گفته است گوینده که و بس است تو را درد و الم که خواب کنى بشکم پر از طعام و شراب و حال آنکه باشد در گرد تو جگرهاى تشنه که آرزو دهند بقدح که از چرم ساخته آیا من قانع شوم از نفس خود باین که گویند مرا امیر مؤمنان و حال آنکه شریک ایشان نباشم
  30. أ أقنع من نفسى بأن یقال أمیر المؤمنین !؟
  31.   لفظ  قتع کلمه هم معنا ‏به  تعداد زیاد درنهج البلاغه بکار رفته من جمله  :  من قنع  فان قلبه لا یمیل الى المال و عینه، و قنع  بالکفاف و رضی عن اللّه و عاش مجاهدا ، و قنع  بالکفاف و رضى عن اللّه ،‏ و قنع  بما أعطاه اللّه، خرج من الظّلمة إلى النّور، و من قنع  فقد تسلّط على نفسه ، و قنع  فاستغنى،
  32. أ أقنع  من نفسى بأن یقال أمیر المؤمنین..!؟..أَ أَقنع  مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ-  هَذَا أَمیرُ الْمُؤْمِنِینَ-!؟ أَ أَقنع  مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ-  لی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ-!؟
  33. (ا اقنع  من نفسى) آیا قانع شوم از نفس خود و راضى گردم (بان یقال امیر المؤمنین) به آنکه گویند مرا امیر مؤمنان ، مغرور نشدن به قدرت از مرام حضرت است !
  34. فى جشوبة العیش نامه 45 14 و 15 (آیا خودم را قانع کنم.. و با محرومان در سختى‏هاى زندگى شریک نباشم)
  35. قنع  وفی القرآن إبراهیم : 43 مُهْطِعینَ مُقنع ی‏ رُؤُسِهِمْ  أ أقنع  . همزه استهام و سیزدهمین صیقه متکلم وحده باب ضرب یضرب.   قنع یقنع  قنوعا،.. یقال قنع الرجل قنوعا إذا فعل ذلک، و القانع الراضی،
  36. یقال قنع ت قناعة. : السّائل، یقال: قنع قنوعا إذا سأل، و قنع قناعة إذا رضی‏
  37. یقال: قنع یقنع  قنوعا، و من الرضا: قنع یقنع  قناعة، قنع ، یَقنع ، قَنَاعَةً و قنع اناً: در وقتى که کسى راضى و خشنود شود. ابن برى مى‏گوید: قانع و قنع و قنوع- بیک معنى است یعنى خرسند و راضى. و یجوز أن یکون فعله «قنع - بکسر النون- فهو «قنع » مثل: «نصب فهو نصب»[1].
  38. الْقانِعَ‏: بالألف، من قولک قنع به إذا رضی بالشی‏ء الیسیر. و یقرأ بغیر ألف، من قولک: قنع  قنوعا؛ إذا سأل‏
  39. من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنى الناس، قنع من متاع الدنیا بما لا بد له منه من المأکول و المشروب و الملبوس و المسکن و صحبة الخلق على حد الاضطرار،
  40. القنع  أی الراضی بما قسم له یقال قنع یقنع  من باب تعب تعبا قنع ا و قناعة و قنع انا: رضی بما قسم له یقال قنع  یقنع  من باب تعب تعبا: قنع او قناعة و قنع انا:
  41. «اقنع رأسهم» یعنى سرش را به طرف بالا گرفت. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
 

 

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی