برداشت 7ز نامه 45..عینونی على أنفسکم: أی على شهواتکم و نتائج هواکم، بمتابعة عقولکم. الخزامة: حلقة من شعر یجعل فی وترة أنف البعیر، فیشد فیها الزمام..
جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۳ ق.ظ
- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- برداشت 6 از نامه 45 اخلاقی، سیاسی ، اعتقادی ، نهج البلاغه آقا جانم امیرالمومنین علی علیه السلام،
- أعینونی على أنفسکم: أی على شهواتکم و نتائج هواکم، بمتابعة عقولکم. الخزامة: حلقة من شعر یجعل فی وترة أنف البعیر، فیشد فیها الزمام..(أیها النّاس أعینونى على أنفسکم) اى اذا أمرت أمرا خلاف میولکم، فانفذوا أمرى على أنفسکم و إن کانت کارهة لذلک. و لکن یارى دهید مرا (بورع) به باز ایستادن از محارم (و اجتهاد) و جدّ و جهد نمودن در پاکدامنى (و عفّة) و پرهیزکارى نمودن (و سداد) و به راه راست رفتن
- «و لکن أعینونی بورع» عن المحارم قال تعالى: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ«» و قال نبیّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: أفضل الأعمال الورع عن محارمه«».
- «و اجتهاد» فی الطاعات و العبادات. قال الصادق: کان علی علیه السلام لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنّة و النّار، یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه«»
- و سداد فو اللَّه ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادّخرت من غنائمها و فرا.. ذلک و لکن أعینونى بورع و اجتهاد و عفّة و سداد (6) فو اللّه ما کنزت من دنیاکم تبرا و
- برء: خلاص شدن. کنار شدن. آفریدن. این کلمه بنا بر آنچه در اقرب الموارد آمده اگر از باب علم یعلم باشد بمعنى خلاص شدن و کنار شدن و اگر از باب قطع یقطع باشد بمعنى آفریدن است.
- ذخر:مصبا- ذخرته ذخرا من باب نفع، و الاسم- الذخر: إذا أعددته لوقت الحاجة الیه، و ادّخرته على افتعلت: مثله، فهو مدخور، و ذخیرة أیضا، و جمع الذخر أذخار، و جمع الذخیرة ذخائر..
- ذخر: ذخیره کردن. «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ...» آل عمران: 49 یعنى بشما از آنچه میخورید و آنچه در خانهها ذخیره میکنید خبر میدهم.
- - الأنفال الغنائم التى کانت لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم/ ابن عباس/ 400-
- غنم: (بر وزن فلس و قفل) و غنیمت هم بمعنى غنیمت جنگ است و هم بمعنى هر فایده. و معنى اول از مصادیق معناى دوم است پس آن یک معنى بیشتر ندارد و آن هر فایده است
- بخدا سوگند : و پرهیزگارى و راه راست رفتن پس بخدا سوگند که ننهادم از دنیاى شما از غیر سکه دار و نه ذخیره کردم از غنیمتهاى
- باشید بر این و لیکن یارى کنید بمن بپرهیزگارى از حرام و کوشش و پاکدامنى راه رفتن
- و فرآ : الْوَفْرُ: المال الکثیر الذی لم ینقص منه شیء، و هو مَوْفُور..
- غنیمت شمارى عمر - درسى از حاج آقا شیخ عباس قمى در غنیمت شمارى عمر حاج شیخ عباس قمى یک کتاب مفاتیح نوشت الله اکبر واقعاً الله اکبر میلیونها کتاب نوشته شد. اما این کتاب مفاتیح همه را زد کنار رفت بغل قرآن هر خانهاى یک قرآن است بغلش یک مفاتیح بعد هر کس هم مىخواهد با خدا حرف بزند یک مفاتیح برمى دارد یعنى رابط بین خالق و مخلوق مفاتیح است از عمرش استفاده کرد. آیت الله مروارید از علماى مشهد مىگفت با حاج شیخ عباس قمى رفتیم (تُرقبه) یکى از دهاتهاى مشهد یکى از افرادى که باغ داشت ایشان را دعوت کرده بود ایشان نشست سلام علیکم احوال شما (حاج شیخ عباس قمى مال 50 سال پیش است گرچه یکى از تحصیلکردههایى که مىخواست گزینش بشود براى استخدام گفتند حاج شیخ عباس قمى کیه؟ گفت یکى از اصحاب پیغمبر (صل الله علیه وآله ) ایشان گفت من هم بغلش بودم آقاى صاحب باغ دعوت کرده بود یک احوالپرسى کرد و شروع کرد به نوشتن. صاحب باغ آمد و گفت آقا من شما را دعوت کردم به (تُرقبه) که استراحت کنید. حاج شیخ عباس قمى گفت تو مىگویى نان امام زمان (عج) است ولى امروز نانى که به شما مىدهم سهم امام نیست ملک شخص خودم است خمس و کفاره و نذر نیست از ملک شخصىام است که مىخواهم یک ناهار خوب بدهم به شما مىخواهم امروز کیف کنى مىخواهم امروز آب و هواى خنک بخورى ایشان گفت: یعنى شما مىگوئید من از خدا عمر بگیرم براى خدا کار نکنم؟ هیچى آقا هر کارى مىخواهى بکن. فقط جواب سلام احوالپرسى مىنشست مىنوشت ده دقیقه عمرش را حرام نکرد چقدر جوانها عمرشان را حرام مىکنند.
- و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا بل کانت فى ایدینا فدک من کلّ ما : الْمَیِّتَ (طَمْراً) مِنْ بَابِ قَتَلَ دَفَنْتُهُ فِى الْأَرْضِ و (طَمَرْتُ) الشَّىْءَ سَتَرْتُهُ وَ مِنْه.. «طمر» به معنى لباس مندرس است.
- آن مال بسیار را و آماده نساختم براى جامه پوسیده خود که پوشیدهام کهنه دیگر را بلى بود در دستهاى ما باغ فدک ازهر چیز
- اظلّته السّماء فشحّت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرین:
- ظَلَ نهارَه یفعل کذا و کذا یَظَلُ ظَلًّا و ظُلُولًا و ظَلِلْتُ أَنا و ظَلْتُ و ظِلْتُ، لا یقال ذلک إِلَّا فی النهار لکنه قد سمع فی بعض الشعر ظَلَ لَیْلَه،
- شحّ: بخل. حرص. (قاموس- اقرب) جوهرى و راغب و طبرسى ذیل آیه 19 احزاب آنرا بخل توأم با حرص گفتهاند ولى ذیل آیه 128 نساء حرص مفرط.
- سَخَا و سَخَتْ نفسه من باب علا، و الثانیة سَخِیَ یَسْخَى من باب تعب، و الثالثة سَخُوَ یَسْخُو من باب قرب سَخَاوَةً فهو سَخِیٌ-
- (فشخت علیها ) پس بخیلى کردند بر آن (نفوس قوم) نفسهاى گروهى از مردمان که مدعیان خلافت و اتباع ایشان بودند (و سخت عنها) و جوانمردى کردند از آن (نفوس اخرین) نفسهاى دیگران یعنى بنى هاشم که طریق منازعه و محاربه گذاشتند و مناظره آنرا به محکمه قیامت انداختند و وجود آنرا کالعدم انگاشتند.
- و نعم الحکم اللَّه و ما اصنع بفدک و غیر فدک و النّفس مظانّها فى غد. جدث ینقطع فى ظلمته.
- اصنع : صنع، عمل. «وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها» هود: 16. آنچه در دنیا کردند پوچ شد. راغب آنرا جودت فعل گفته گوید: هر صنع فعل است ولى هر فعل صنع نیست.
- مظانّها :«خیر الناس رجل یطلب الموت مَظَانَّه» بهترین مردم مردی است که تقاضای مرگ کند. که مرگ نزدیک است الظنّ: و هو خلاف الیقین، و قد یستعمل بمعنى الیقین، و منه المظنّة: للمعلم و هو حیث یعلم الشیء، و الجمع المظان. و الظنّة اسم من ظننته من باب قتل أیضا، إذا اتّهمته، فهو ظنین فعیل بمعنى مفعول.
- جدث : (3882) جَدَث - بالتحریک- : أی قبر.
- خدا در این کار بهتر حاکم است. چه مىکنم فدک و غیر فدک را حال آنکه محلهاى وجود من در آینده قبر است
- خدا و چه میکنم بفدک و غیر فدک و حال آنکه نفس (نگاه او به فردای قبراست)در فردا منزل او قبر است(چکار در حالى که جاى انسان داخل گور است)
- اثارها و تغیب اخبارها و حفرة لو زید فى فسحتها،
- تغیب ای غایب غیب أصل صحیح یدلّ على تستر الشیء عن العیون، ثمّ یقاس، من ذلک الغیب: ما غاب ممّا لا یعلمه إلّا اللّه. و یقال غابت الشمس تغیب غیبة و غیوبا و غیبا. غیب: نهان. نهفته. هر آنچه از دیده یا از علم نهان است. ارباب لغت گفتهاند: «الْغَیْبُ: کُلُّ ما غابَ عَنْکَ». إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بقره: 33.قبر مستور کند. وغایب کند خبر های آن طرف دنیا را حفرة : گدال قبر..ألا و إنّ القبر حفرة من حفر النّار، أو روضة من ریاض الجنّة.
- گودال که سه بار در رابطه با قبر در «نهج» به کار رفته است: «فکانّ کلّ امرء منکم قد بلغ من الارض منزل وحدته و مخطّ حفرته» خ 157، 222
- و خاک متراکم سوراخهاى آن را مىبندد، و همانا من نفسم را با تقوا و پرهیزگارى ریاضت مىدهم تا ایمن شود براى آمدن روز بزرگترین وحشت، تا بر جوانب لغزشگاه ثابت ماند.
- او قبر است که ریزنده مىشود در تاریکى آن اثرهاى آن و غایب مىگردد خبرهاى آن و جاى او گودالیست که اگر زیاده شود
- و اوسعت یدا حافرها لا ضغطها الحجر و المدر و سدّ فرحها ..
- (ضغط) فِی الْحَدِیثِ" قَلَّ مَنْ یَسْلَمُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ" أی من عصرته و شدته. الضُّغْطَة بالضم: الشدة و المشقة. و ضَغَطَهُ ضَغْطاً من باب نفع: زحمه إلى حائط و نحوه و عصره، و لعل منه الحدیث لأنه یضیق على المیت و یوسع له.
- المَدَرُ: قِطَعُ الطینِ الیابِسِ، و قیل: الطینُ العِلْکُ الذی لا رمل فیه،
- شکا أبو بصیر إلى الصادق علیه السّلام وسواس الدنیا. فقال علیه السّلام له: طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز الحدیث 682 فی الوسواس .فقال: یا أبا محمّد! اذکر تقطّع أوصالک فی قبرک، و رجوع أحبابک و نیز در همان کتاب و باب: از سکونى از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: هر گاه مردى کفن خود را آماده نمود هر زمان بآن نظر نماید اجر میبرد (زیرا بنظر کردن در کفن بیاد آخرت مىافتد).
- ، و رجوع أحبابک عنک إذا دفنوک فی حفرتک، و خروج بنات الماء من منخریک، و أکل الدود لحمک، فإنّ ذلک یسلّی عنک ما أنت فیه. قال أبو بصیر: فو اللّه ما ذکرته إلّا سلّى عنّی ما أنا فیه من همّ الدنیا.
- أى وسعتها (و أوسعت) لها (یدا حافرها) الّذى یحفر القبر (لأضغطها الحجر و المدر) المدر هو الطّین المتحجّر، و الاضغاط لأنّ جدران القبر لابدّ و أن تضغط على المیّت لعدم المنفذ و لتهدمها علیه و لو بعد حین (و سدّ فرجها التّراب المتراکم) فرج جمع فرجة، بمعنى: الوسعة الخالیة، اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۱/۰۹/۱۸