باب تفعّل، تفعّل یتفعّل تفعّلا چون تصرّف یتصرّف تصرّفا. دو حرف زاید است التمطّی: مصدر باب تفعّل وزان «تولّى» أصله. مطی یمطى مطّا وزان علم یعلم:
جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- باب تفعّل، تفعّل یتفعّل تفعّلا چون تصرّف یتصرّف تصرّفا. دو حرف زاید است
- التمطّی: مصدر باب تفعّل وزان «تولّى» أصله. مطی یمطى مطّا وزان علم یعلم:
- تَأَذَّنَ؛ باب تفعّل از «ایذان» به معناى اعلام است و معناى «إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ»، این است: به یاد آور هنگامى را که پروردگارت تصمیم گرفت؛ زیرا کسى که مصمم بر انجام امرى است، در مورد آن با خود مىاندیشد و انجام آن را به خود اعلام مىکند.
- «تحسّس»- اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ؛ «تحسّس» باب تفعل، از مادّه «احساس». به معناى معرفت و شناسایى: بروید یوسف و برادرش را شناسایى کنید.
- یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ ؛ این عبارت به چند طریق قرائت شده: با تشدید و تخفیف زاء و نصب ملائکه و نیز با حذف «تاء» اول براى تخفیف از باب تفعّل: و رفع ملائکه که در اصل تتنزّل بالروح من امره بوده است. یعنى: خداوند به امر خود، فرشتگان را با وحى فرو مىفرستد،
- نزل" و" ینزل" به تشدید از باب تفعیل دلالت بر این هست که مشرکین معجزهاى را مىخواستهاند که تدریجى باشد.
- فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ؛ این فعل «فتخطّفه» نیز خوانده شده، بنا بر این که در اصل «فتخطّفه» بوده و براى تخفیف، «تاء» باب تفعّل حذف شده است.
- «وَ لا یَأْتَلِ» نباید قسم یاد کنند، باب افتعال از «الیة» بعضى «و لا یتأل» (از باب تفعّل) خواندهاند.
- وَ لا تَجَسَّسُوا؛ «تجسّس» با (جیم) و با (حا) به یک معنى است، با (جیم) باب تفعّل از «جسّ» است چنان که «تلبّس» به معناى پى در پى خواستن و از «لبس» است و با (حاء) به معناى کاوش کردن براى رسیدن به چیزى است و از «حسّ» گرفته شده و چون «جسّ» با (جیم) و با (حاء) از نظر معنى به یکدیگر نزدیکند به نیروهاى ادراکى انسان حواس با (جیم) و با (حاء) گفتهاند و مقصود آیه منع از جستجوى عیبهاى مسلمانان است.
- «لن تقوّل» [از باب تفعّل و با (واو) مشدّد] قرائت شده و بنا بر این قرائت «کذبا» مصدرى است که بجاى «تقوّل» قرار گرفته است زیرا «تقوّل» [مصدر باب تفعّل] فقط به معناى سخن دروغ است.
- اذا تردّى، باب تفعّل از «ردىّ» به معناى هلاکت است یعنى هر گاه بمیرد یا در گودال قبر نهاده شود یا در ژرفاى دوزخ، مال و ثروت او به حالش سودى ندارد.
- الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّى؛ با تقوایى که مال خود را در راه خدا انفاق مىکند و مىخواهد که در پیشگاه خدا مالش پاک باشد، یا باب تفعّل و از [ریشه] زکات، باشد.
- و اصل باب تفعل که کلمه مورد بحث ما از آن باب است این معنا را میدهد که انسان صفتى را در نفس خود جاى دهد مانند تخلق به فلان خلق مثلا مىگوییم: تمیز و تعلم و تطوع یعنى شروع کرد به تمیز دادن و آموختن و بطوع و رغبت خود عمل خیر کردن.
- " فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ" کلمه تطوع از ماده (ط- و- ع) است. و معناى طوع مقابل معناى کراهت است، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت خود انجام دهد، آن گاه همین طوع وقتى به باب تفعل مىرود و به صورت تطوع در مىآید. معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مىشود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت خدا هم هست، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد. و چه غیر الزامى و مستحبّ.
- است، و کلمه: (عضل) به معناى منع و تنگ گرفتن و سختگیرى است و کلمه: (فاحشة) به معناى طریقه بسیار زشت و روش بسیار ناپسند است، که البته بیشتر، استعمالش در عمل زنا است و کلمه (مبینة) به معناى (متبینة) است، از سیبویه نیز نقل شده که گفته است (أبان) که باب افعال و (استبان) که باب استفعال است، و (بین) که باب تفعیل است، و (تبین) که باب تفعل است، همه به یک معنا است که هم بطور متعدى استعمال مىشود، و مفعول مىگیرد، و هم بطور لازم و بى مفعول بکار مىرود، هم بطور لازم گفته مىشود: (أبان المساله) مساله روشن شد، و هم (استبان) و هم (بین) و هم (تبین)، هم چنان که بطور متعدى گفته مىشود:
- " وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً ..." کلمه" تبوءا" تثنیه امر از باب تفعل است، و مصدرش تبوى و به معناى مسکن گرفتن و منزل گزیدن است، و کلمه" مصر" نام شهر و یا کشور فرعون است، و کلمه" قبلة" در اصل، بناى نوع از مصدر بوده مانند بناى نوع" جلسة" یعنى حالت نشستن، و قبلة به معناى آن حالتى است که باعث مىشود دو چیز مقابل هم قرار گیرد. پس کلمه" قبلة" مصدرى است به معناى فاعل، و معناى جمله" وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً" اینست که خانههاى خود را متقابل بسازید بگونهاى که بعضى رو بروى بعضى دیگر و در جهتى واحد قرار بگیرند. و منظور از این فرمان این بوده که موسى و هارون بتوانند براى امر تبلیغ دسترسى به آنان پیدا کنند و آنها بتوانند نماز را به جماعت بخوانند، هم چنان که جمله بعدش که مىفرماید:" وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ" از آنجا که بدنبال جمله مورد بحث قرار گرفته دلالت و یا حد اقل اشعار بر این معنا دارد که منظور از آن فرمان تمکن از نماز جماعت است.
- (تتولوا) اعراض کنید- کلمه" تولوا" در اصل" تتولوا" مخاطب از فعل مضارع باب تفعل است، نه جمع غایب ماضى آن باب، دلیل گفتار ما، کاف خطاب در" علیکم"، و نیز خطابهاى متعددى است که در دو آیه قبل بود، پس نباید به گفتار بعضى از مفسرین گوش داد که گفتهاند: کلمه" تولوا" جمع مذکر غایب از فعل ماضى باب تفعل است، چون فساد این سخن واضح است.
- که شخص وارد مىخواهد به صاحب خانه برساند. و کلمه" نکرهم" و همچنین" انکرهم" یک معنا دارد و آن این است که از آنچه از آنان دید، بدش آمد و آن را رفتارى غیر معهود دانست. و فعل" اوجس" ماضى از باب افعال (ایجاس) است و ایجاس به معناى خطور قلبى است، راغب در این باره گفته است: ماده" وجس" به معناى صداى آهسته است، و کلمه" توجس" که مصدر باب تفعل است به معناى آن است که کوشش کنى تا صوت آهستهاى را بشنوى، و کلمه" ایجاس" که مصدر باب افعال است به معناى پدید آمدن چنین چیزى در نفس آدمى است و به این لفظ در قرآن کریم آمده که فرموده است:" فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً"، پس بنا بر این" وجس" بطورى که گفتهاند، حالتى است که بعد از هاجس (صوتى آهسته) در دل پیدا مىشود و نفس آدمى آن را در خود ایجاد مىکند،- چون ابتدا این حالت درونى و تفکر قلبى از آن صوت آغاز شد- پس" وجس" حالتى است که نفس بعد از هاجس آن را در خود پدید آورد" و هاجس" صدایى آهسته است و واجس آن خاطرهاى است که در دل پیدا مىشود، این بود گفتار راغب با مختصر اضافاتى از ما.
- و اینکه فرمود:" لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ" اصلش" لا تتکلم نفس" بوده، و یکى از دو حرف" تاء" حذف شده و حذف یکى از دو تاء باب تفعل شایع و قیاسى است.
- کلمه" یوقدون" از ایقاد به معناى افکندن هیزم در آتش است، و در" استوقدت النار" و" انقدت النار" و" توقدت النار" بهمین معنا است، و کلمه" متاع" به معناى هر چیزى است که از آن تمتع و بهره ببرند، و کلمه" مکث" به معناى سکونت در مکان است، به تدریج و مرور زمان. و در باب" مکث"- بفتح کاف- و باب" مکث"- بضمه کاف- و باب تفعل که" تمکث" مىآید، همه به این معنا است.
- " وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ ..." کلمه" تنزل" به معناى نزول به کندى و مهلت است، چون از باب تفعل است که مطاوعه و قبول" نزل" را افاده مىکند، مثلا وقتى گفته مىشود" نزله فتنزل" معنایش این است که فلانى او را نازل کرد و او قبول نمود، و سیاق نفى و استثناء، انحصار را مىفهماند و مىرساند که ملائکه نازل نمىشوند مگر به امرى از خدا، هم چنان که در جاى دیگر فرمود" لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ".
- کلمه" تشقق" در اصل" تتشقق" و از باب تفعل، از ماده" شق" بوده، که به معناى قطع است و تشقق به معناى باز شدن است، و" غمام" نام ابر است، و اگر ابر را غمام خواندهاند، براى این است که آفتاب را مىپوشاند، زیرا غمام از ماده غم که به معناى پرده است، مىباشد.
- " قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ" کلمه:" اطیرنا" در اصل" تطیرنا" بوده، که صیغه متکلم مع الغیر از باب تفعل است، که مصدرش تطیر مىشود و تطیر به معناى فال بد زدن به چیزى و شوم دانستن آن است، خواهى پرسید، ثلاثى مجرد آن" طیر" است که به معناى مرغ است، پس چرا در باب تفعل معناى فال بد زدن را مىدهد؟ در جواب مىگوییم: چون مردم غالبا با مرغ فال مىزدند و لذا شوم دانستن چیزى را تطیر خواندند و همچنین به طورى که گفتهاند بهره هر کسى را از شر، طائر او نامیدند.
- " تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ ..." کلمه" یتفطرن" از مصدر" تفطر" است که به معناى پاره پاره شدن است، چون کلمه" تفطر" که مصدر باب تفعل است، از" فطر" گرفته شده، که به معناى پاره شدن و شکافتن است.
- " أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ. عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ ..." کلمه" نتقبل" متکلم مع الغیر از مضارع باب تفعل است، و تقبل همان معناى قبول را دارد، اما از آن بلیغتر است. و مراد از" أَحْسَنَ ما عَمِلُوا" اطاعتهاى واجب و مستحبّ است، چون این طاعات است که پذیرفته مىشود، اما مباحات هر چند هم داراى حسن باشد تقبل نمىپذیرد- صاحب مجمع البیان چنین گفته، و تفسیر خوبى است. مؤید آن این است که تقبل بهترین عمل را در مقابل بخشودگى گناهان قرار داده، پس کانه گفته شده اعمال انسان دو جور است، یا طاعات است، یعنى واجبات و مستحبات، که بهترین اعمال او است که ما آن را قبول مىکنیم، و یا گناهان است که از آن درمىگذریم، و اما آن اعمالى که طاعت و
- " یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ" کلمه" تشقق" در اصل" تتشقق" و از باب" تفعل" است که به معناى شکافته شدن است، و معنایش این است که: زمین از روى ایشان شکافته مىشود، و ایشان به سرعت به
- " إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ" این آیه شریفه داستان" اجر کریم" و" مضاعف" را دوباره خاطر نشان کرد، تا به این وسیله نیز ترغیب در انفاق در راه خدا کرده باشد، در سابق انفاقگران را قرض دهندگان به خدا مىخواند، و در این آیه صدقه دهندگان را نیز (قرض دهندگان به خدا) خوانده، و اصل دو کلمه" مصدقین" و" مصدقات" که هم حرف صاد در آنها تشدید دارد، و هم حرف دال، در اصل متصدقین و متصدقات، و از باب تفعل هستند، و بر حسب یک قاعده صرفى حرف تاء مبدل به صاد شده. و جمله" وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ" عطف است بر مدخول الف و لام در" المصدقین"، و اینکه گفتیم مدخول الف و لام براى این بود که الف و لامى که بر سر اسم فاعل در مىآید معناى" الذى" را مىدهد.
- " ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ"- این جمله در مقام این است که تعجب هر کسى را از حکم آنان برانگیزد، که چطور حکم کردند به اینکه مجرم و مسلم در قیامت یک وضع دارند! و این اشاره است به اینکه عقل از چنین حکمى امتناع دارد، و چنین حکمى نمىکند، و در حقیقت معنایش این است که چه اختلالى در فکر شما رخ داده، و رأى و نظریه شما را فاسد کرده که اینطور حکم مىکنید؟" أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ" این آیه اشاره است به اینکه براى حکمى که کردند هیچ دلیلى نقلى ندارند، هم چنان که آیه قبلى به نداشتن دلیلى عقلى بر طبق حکمشان اشاره مىکرد، و منظور از کلمه" کتاب"، کتاب آسمانى است، که از ناحیه خداى تعالى نازل شده باشد، که البته چنین کتابى حجت است، و معناى" تدرسون"،" تقرؤن" است یعنى کتابى که در آن این حکم را خوانده باشید، و کلمه" تخیر" و" اختیار" که یکى از باب تفعل و دیگرى از باب افتعال است، به یک معنا است. و جمله" إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ" در مقام مفعول است براى جمله
- " یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ" کلمه" مزمل"- با تشدید زاء و تشدید میم- در اصل" متزمل" بوده، اسم فاعل از باب تفعل (تزمل) است، و معنایش لفافه به خود پیچیده است. کسى که جامه یا چیزى به خود مىپیچد تا بخوابد یا مثلا سرما را دفع کند، آن را" مزمل" مىگویند، و از ظاهر این جمله بر مىآید در آن ساعتى که این سوره نازل مىشده آن جناب جامهاى را به خود پیچیده بوده، از این جهت به" مزمل" مورد خطاب قرار گرفته.
- کلمه" تبتیلا" ظاهرا مفعول مطلق است، و مقتضاى ظاهر این بود که بفرماید:" و تبتل الیه تبتلا"، اگر این طور نفرمود، و به جاى آن کلمه" تبتیلا" را آورد، به قول بعضى براى این بود که باب تفعل از" بتل" متضمن معناى باب تفعیل آن نیز هست،
- «علّمته فتعلّم» که در این مثال باب «تفعّل» دلالت بر مطاوعه دارد. و باید دانست که افعالى که داراى معناى مطاوعه هستند داراى وزن خاصى نیستند بلکه، قانون افعال مطاوعه این است.
- تاء مطاوعه (یعنى تاء باب تفعّل، تفاعل و تفعلل)، مانند حرف اول آن قرار بده آن را (یعنى آن را هم ضمّه بده) بدون هیچگونه خلافى.
- تفاوت «یَطْهُرْنَ» و «تَطَهَّرْنَ» به این است که تحصیل طهارت در اولى بدون تلاش مکلّف و در دومى- که باب تفعّل است و بر تکلّف دلالت مىکند- نیازمند تلاش است؛ بنابر این، مفاد «یَطْهُرْنَ» قطع شدن خون حیض است و «تَطَهَّرْنَ» به انجام غسل نظر دارد. کنار هم ذکر شدن آن دو، بیانگر لزوم هر یک در کنار دیگرى است که از آن به «احتباک» یاد مىشود؛ یعنى، لاتقربوهنّ حتّى یطهرن و یتطهرن فاذا طهرن و تطهرن فأتوهن؛ (با آنان همبستر نشوید تا پاکیزه شده و غسل کنند و هنگامى که پاکیزگى و غسل حاصل شد، جماع مانعى ندارد) بنابر این، پاکى از خون و تطهیر با غسل، هر دو شرط جواز جماع خواهد بود.
- قبول کردن هر چیز، رضایت دادن به آن است و فعل «تقبل» از باب تفعّل بر مبالغه در قبول دلالت دارد و وصف «حَسَنٍ» کمال آن را مىرساند.
- «توفى» (از باب تفعل) به معناى اخذ شىء به تمام و کمال است. بدیهى است که هنگام مرگ، جسم انسان در زمین باقى مىماند بنابر این، آنچه هنگام مرگ به فرمان خداوند دریافت مىشود، روح آدمى است.
- «تَلَهَّى» در اصل «تتلهى» بوده و حذف «تاء» از باب تفعّل در این موارد شایع است. این کلمه از ریشه «لهو» است و راغب در مفردات «لهو» را به معناى چیزى دانسته است که انسان را از آنچه باید مقصد او قرار گیرد و براى او اهمیت دارد، باز دارد.
- باب تفعل، بر تکلّف دلالت دارد؛ بنابراین «تَخَلَّتْ»؛ یعنى، در خالى شدن سخت کوشید.
- باب تفعّل- که فعل «یتجنب» از آن باب است- بر تکلّف دلالت دارد. این فعل بیانگر آن است که تذکّرات قرآنى، با فطرت انسانها ملایمت و مناسبت کامل دارد؛ بهگونهاى که مخالفان، باید براى دور ماندن از تأثیرات آن، خود را به زحمت اندازند.
- فعل «تَزَکَّى» از باب تفعل است و بر تکلّف (تلاش براى تزکیه) دلالت دارد. این فعل از مشتقات «زکاء» یا «زکاة» است. «زکاء»؛ یعنى، درستى و درستکارى (مصباح) و به دستآوردن چیزى که مایه پاکى شود (مفردات) و «زکاة»؛ یعنى، پاکى، رشد و نموّ، برکت و ممدوح بودن.
- جمله «یَتَزَکَّى» حال است و فعل «زکا»؛ یعنى، نمو کرد و صالح شد و نیز به خالص هر چیز و آنچه به منظور پاک کردن ثروت پرداخته مىشود، زکات گفته مىشود (قاموس). بنابراین باب تفعّل آن- که بر تکلّف دلالت دارد، یا به معناى با زحمت خود را رشد دادن و شایسته ساختن است و یا مراد از آن پرداختن زکات مال با جدیّت تمام است. برداشت یاد شده، ناظر به معناى اول است.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۱/۲۵