پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

                               بسم الله الرحمن الرحیم

                                   اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین – متقین 88- 2-در برابر ناگواریها شکیبا  89- در موقع نعمت سپاسگزار «و فى المکاره صبور و فى الرجاء شکور» : پرهیزگار در ناملایمات و ناگواریها شکیبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. *** صبر وشکر
  2. صبر   را برحسب حالات صابران و نحوه صبر  آنها به چند قسم تقسیم کرده‏اند: صبر   للّه، صبر   فى اللّه، صبر   مع الله، صبر   عن اللّه، صبر   باللّه.
  3. 1- صبر  للّه: عبارت از حبس نفس از جزع است در موقع وقوع در امرى مکروه، یا موقع فوت شدن امرى مطلوب.
  4. 2- صبر  فى اللّه: ثبات و استقامت در راه حق متعال است به جهت تحمّل بلیات، ترک لذّات، و دفع موانع. صبر  مع اللّه: صبر   اهل دل و حضور است که در وقت بروز موانع و ظهور آثار نفس براى آنان پیش مى‏آید.
  5. صبر  عن اللّه: به دو قسمت تقسیم شده، یکى اختصاص به فسّاق دارد، یکى اختصاص به عشّاق، در قسم اول حکایت از بُعد و دورى مى‏کند، در قسم دوم حکایت از قرب.
  6. در معنى اول هر چه فاسق بر فسقش صبورتر باشد، بد حال‏تر است، در معنى دوم هر چه عاشق صبورتر باشد، مقرّبتراست، صبر   در معنى اول مربوط به اهل جفا و حجاب است و در معنى دوم مربوط به اهل عیان و مشاهده. صبر   باللّه: صبر  موحدین و صبر اهل تمکین است که در مقام استقامت در امر حق متعال پیش مى‏آید.
  7. خواجه عبدالله انصارى مى‏گوید: صبر   عبارتست از حبس نفس از جزع‏ هار آن دالّ بر شکوه و شکایت است، صبر   براى عامه سخت‏ترین منزل، براى اهل محبت مخوفترین مقام و براى موحدّین نازلترین موقف است و بر سه درجه است: درجه اول از صبر  ، صبر  از معصیت است که براى بقاء ایمان و دورى از عذاب است و با مطالعه و عید الهى حاصل مى‏گردد، در این مقام اگر موجبات صبر   انفعال و شرمندگى باشد و حیا از حق، موجب شود که سالک از معاصى کناره‏گیرى نماید، این نحوه صبر   عالى‏تر است. درجه دوم از صبر  ، صبر   بر طاعت است که به محافظت طاعت، رعایت طاعت و به تحسین طاعت حاصل است، تحسین طاعت به علم، رعایت طاعت به اخلاص و محافظت به دوام طاعت است. درجه سوم از صبر  : صبر   در بلایا و مصائب است که براى رسیدن به حسن جزاء الهى است، تحمّل این صبر   با انتظار فرج از طرف حق متعال سهل و آسان مى‏گردد، سبک گردانیدن مصائب و سهل شمردن آنها با یاد خدا و متذکّر شدن نِعَم بى‏پایان او است، آن که متذکّر حق متعال است، زیر بار مصائب، احساس ناراحتى نمى‏کند.
  8. حکایتى عجیب‏ ؛ صبر ی عجیب : یکى از بزرگان دین نقل مى‏کند: که از گورستانى مى‏گذشتم، زنى را دیدم میان چند قبر نشسته و اشعارى مى‏خواند بدین مضمون: «صبر  کردم در حالى که عاقبت صبر  را مى‏دانم عالى است، آیا بى‏تابى بر من سزاوار است که من بى‏تابى کنم؟! «صبر  کردم بر امرى که اگر قسمتى از آن به کوههاى شرورى وارد مى‏شد، متزلزل مى‏گردید، اشک به چشمانم وارد شد، سپس آن اشکها را به دیدگان خود برگرداندم و اکنون در قلب گریانم». آن مرد دین مى‏گوید: از آن زن پرسیدم بر تو چه شده و چه مصیبتى وارد گردیده که مى‏گوئى صبر ى که کردم، در عهده همه کس نیست!
  9. صبر ی که در عهده همه کس نیست - در جواب گفت، روزى شوهرم گوسپندى را براى کودکانم ذبح نمود و پس از آن کارد را به گوشه‏اى پرتاب کرد و از منزل خارج شد، یکى از دو فرزندم که بزرگتر بود 1-به تقلید شوهرم دست و پاى برادر کوچک خود را بسته و خوابانید و به او گفت مى‏خواهم به تو نشان دهم که پدرم این طور گوسپند ذبح کرد، در نتیجه برادر بزرگتر سر برادر کوچکتر را برید و من پس از این که کار از کار گذشته بود، فهمیدم، ازدست پسرم خشمگین شدم به او حمله بردم که وى را بزنم، به بیابان فرار کرد، چون شوهرم به خانه برگشت و از جریان آگاه شد، به دنبال پسر رفت و او را 2-در بیابان دچار حمله حیوانات دید که مرده است، جنازه او را به زحمت به خانه آورد و 3-از شدت عطش و رنج شوهرم جان سپرد، من خود را سراسیمه به جنازه شوهر و پسرم رساندم، در این اثناء 4- کودک خرد سالم خود را به دیگ غذا که در حال جوش بود، مى‏رساند و دیگ به روى او واژگون شده او را مى‏کشد، خلاصه، من در ظرف یک روز تمام اعضاى خانواده‏ام را از دست دادم، در این حال فکر کردم که اگر براى خدا در این حوادث عظیم صبر  کنم، مأجور خواهم بود، آنگاه دنباله آن اشعار، شعرى را به مضمون زیر خواند: تمام امور از جانب خدا است و واگذار به او است و هیچ امرى واگذار به عبد نیست.
  10. تمام امور وا گذار به خداست -گویند عبدالله بن یعفور که یکى از بزرگان شیعه است روزى براى مطلبى ناگزیر شد نزد قاضى ابویوسف شهادت دهد، قاضى گفت: من نمى‏توانم در مورد تو حرفى بزنم وعیبى بگیرم، زیرا تو همسایه من هستى، و مى‏دانم راستگو هستى و شبها براى عبادت پروردگار عالم زیاد بیدار مى‏باشى، ولى فقط یک عیب در تو مى‏بینم! عبدالله گفت: آن عیب چیست؟
  11. می ترسم شیه نباشم - قاضى گفت: آن عیب این است که تمایل به «شیعه» دارى؟! عبدالله وقتى این جمله را شنید به گریه افتاد به طورى که اشک چشم او جارى شد، سپس گفت: اى ابویوسف مرا به جمعیتى (شیعه) نسبت دادى که مى‏ترسم از آنان نباشم، سپس قاضى گواهى او را پذیرفت.
  12. عبدالله بن ابى یعفور - کسى است که به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد، به خدا قسم اگر شما انارى را پاره کنى و یک قسمت آن را بفرمائى حلال است و قسمت دیگر آن را حرام بفرمائى، به طور مسلّم من گواهى مى‏دهم که آنچه فرموده‏اى حلال، حلال است و آنچه فرموده‏اى حرام، حرام است.
  13. پیرو ولایت - او کسى است که امام صادق (علیه السلام) درباره او فرمودند:«ما وجدتُ احَداً یَقْبَل و یُطیع امرى الّا عبداللّه بن ابى یعفور»: «نیافتم احدى را که قبول کند و اطاعت فرمان من کند مگر عبدالله بن ابى یعفور». او کسى است که حضرت درباره او فرمودند: «خداوند تو را رحمت کند» و وقتى از دنیا رفت حضرت به مفضل مطالبى درباره او گفتند که درباره هیچ یک از دوستان و شیعیان خود نفرمودند.
  14. مرحوم الهى، در ذیل این فراز «و فى المکاره صبور» چنین گفته است:
  15. به کام جان او هر ناگوارى‏

     

    گوارا شد به صبر   و استوارى‏

    صبورى هر چه در گیتى است ناخوش‏

     

    نماید در مذاق جان ما خوش‏

    درخت صبر   بار شادمانى‏

     

    برآرد اندر این باغ کیانى‏

     

    صبورى چرخ سرکش را کند رام‏

     

    به هر ناساز سازد خاطر آرام‏

    جهان پرگیر و دار ناگواریست‏

     

    صبورى زان نشان هوشیارى است‏

    به بصیر ز جور دوران مى‏توان رست‏

     

    به کنج عافیت دلشاد بنشست‏

    مکاره چیست زهر غم چشیدن‏

     

    فراق یار و رنج دهر دیدن‏

    کشیدن درد، درد از جام ایام‏

     

    ندیدن روى زیباى دل آرام‏

    شب و روز انتظار یار بردن‏

     

    به داغ هجر دلبر جان سپردن‏

    کشیدن از رقیبان رنج و بیداد

     

    نگشتن از وصال یار دل شاد

    چو دلبر خواهد این، ایدل چنین خواه‏

     

    که چون خاصان شوى در حضرت شاه‏

     

  16. وفى الرخاء شکور - مقام دیگر بعد از صبر  ، مقام شکر است، گفتیم که دومین مرتبه‏اى است که مولى به مقام شکر اشاره مى‏کنند، در مرتبه اول فرمودند:«یُمسى و همّه الشکر و یُصبحُ و همّه الذکر» کنایه از اینکه دائم در ذکر و شکرند، صبح که مى‏کنند همّشان ذکر است تا خداوند درهاى رحمت را بروى آنها بگشاید و شام که مى‏کنند از نعمتهاى الهى شکرگزارند. در این فراز نیز اشاره به شکر در آسایش و راحتى مى‏کنند، در مقابل صبر در ناراحتى، شکر بابى است که خداوند از آن باب نعمت را افزون کند.
  17. در هر نَفَسى شکرى لازم - امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در هر نَفَسى از نفسهاى تو شکرى لازم است، براى تو و بلکه هزار شکر یا بیشتر است، کمترین حد شکر این است که نعمت را از طرف خدا دیده و علتى را که مورد علاقه قلب و جالب توجه باشد براى نعمت نتراشد و تنها علت و سبب نعمت را خدا دانسته و به آنچه او عطا مى‏کند، راضى باشد و به وسیله نعمت‏هاى او معصیت و مخالفت اوامر و نواهى او نکند.  شکر باشد دفع علتهاى دل ..... سود دارد شاکر از سوداى دل
  18. حمد وسپاس فرد نابینا ومبتلا به مرض - گفتند حضرت عیسى (علیه السلام) به مردى گذشت که نابینا، زمینگیر و گرفتار مرض برص شده و گوشتهاى بدنش از هم متلاشى شده بود ولى او پیوسته مى‏گفت‏ «الْحَمدُلِلّه الَّذى عافانى مِمّا ابْتَلى به کثیرٌ مِنَ الناس» یعنى حمد سپاس (و شکر) خداى را سزاست که مرا از آنچه بسیارى از مردم را به آن مبتلا گردانیده است، سلامت و در امان داشت.
  19. معرفت وایمان -حضرت عیسى (علیه السلام) فرمودند: اى مرد عاجز چه بلائى است که خداوند آن را از تو باز داشته است و از آن در سلامت هستى که دیگران گرفتار آن مى‏باشند، و شکر آن را مى‏نمائى؟ مرد عاجز و کور عرض کرد من بهتر هستم از کسانى که خداوند آن معرفت و ایمان و شناسائى خودش را که در دل من گذاشته است در قلبشان قرار نداده است!
  20. شکر گزاری برای نعمت و مصیبت- عیسى (علیه السلام) فرمود: دست خود را جلو بیاور! وقتى عاجز دست خود را پیش آورد، حضرت عیسى (علیه السلام) به امر خداوند عالم او را شفا داد که در همان وقت سالم و زیبا گشت به طورى که از تمام مردم از نظر جسمى و صورت بهتر شد و از آن به بعد همراه حضرت عیسى (علیه السلام) به راه افتاد و از شاگردان مخصوص آن حضرت گشت. آرى نه فقط براى نعمتها باید شکرگزار بود،
  21. بلکه براى مصیبت و بلا نیز باید شکرگزار بود. شخصى نزد یکى از بزرگان رفته و حال وى را پرسیده بود، او فرموده بودند: الحمدللّه هنوز روى مریضى و فقر را ندیده‏ام، در حالى که وقتى این را گفته بود، چند سال بود زمین‏گیر شده بود و خانه او در گرو مردم بود، هم مریض و هم فقیر بود ولى باز، ناشکرى نمى‏کرد!
  22. شکر، جان نعمت و نعمت چو پوست‏

     

    زانکه شکر آرد تو را تا کوى دوست‏

    نعمت آرد غفلت و شکر انتباه‏

     

    صید نعمت کن به دام شکر شاه‏

    غزالى در کیمیاى سعادت مى‏گوید: در هر بلائى پنج‏گونه شکر واجب است:

  23. 1- شکر خدا که مصیبت دین ندارم - مصیبت اگر در امر دنیوى و بدن باشد، شکر لازم دارد، زیرا مصیبت در دین و دچار شدن به کفر و شرک بسیار بزرگ است و به خاطر این است که در دعاى مى‏خوانیم: «اللّهُم لا تَجْعَل مُصیبَتَنا فى دیننا»: «خدایا مصیبت و ابتلاء ما را در دین ما قرار مده».
  24. 2- شکر خدا که بدتر از این نیست- هیچ بیمارى و بلائى نیست مگر آنکه بالاتر از آن متصور و موجود است باید شکر کرد که بدتر از این نیست، هر کس مستحق هزار تازیانه باشد و صد تازیانه خورد جاى شکر دارد، یکى از بزرگان ظرف خاکستر بر سر او ریختند، گفت: الحمدللّه و شکر کرد، گفتند: چرا شکر مى‏کنى گفت، کسى که توقع داشت آتش بر سر او ریزند وقتى خاکستر ریختند جاى شکر دارد.
  25. 3- شکر خدا که عقوبت آخروی ندارم - عقوبت اگر در دنیا به انسان رسد، جاى شکر دارد که عقوبت اخروى بسیار سخت و گران است. در روایت از رسول گرامى  (صلى الله علیه و آله) است «کسى را که در دنیا عقوبت کردند در آخرت نکنند» بلاکفاره گناه است و دیگر جائى براى عقاب نمى‏گذارد، اگر طبیب داروى تلخ به تو دهد و «فَصْد» یعنى رگ تو را بزند و خون گیرد، رنج این، به رنج بیمارى سخت مى‏ارزد.
  26. 4- شکر خدا که بلا از سرم گذشت - وقتى مصیبت و بلائى که در لوح محفوظ نوشته شده و مقدّر بوده به انسان مى‏رسد، باید شکر کند که این بلا از سرش گذشت.
  27. 5- شکر خدا که ثواب آخرت دارم - مصیبت دنیا ثواب آخرت دارد، و جاى شکر است از دو جهت: یکى ثواب بردن چنانکه در اخبار آمده است و دیگر مصیبت موجب عدم الفت و انس با دنیا مى‏شود و راحت‏تر زندگى مى‏کند و راحت‏تر مى‏رود. پس برادرم شاکر باش که قضاء الهى حتمى است، اگر شکایت کنى اجر خود برى، پس شکرگزار، تا ثواب برى.
  28. گر با مرگ  از دست دادی غصه نخور - گویند حضرت سلیمان (علیه السلام) فرزندى داشت که از دستش برفت، از غم او رنجور شد، دو فرشته به صورت دو خصم پیش او آمدند. یکى گفت: اى پیغمبر خدا، من در زمین کشت کردم و مزرعه‏اى شد این مرد زیر پا تباه کرده، دیگرى گفت: او در راه کشت کرده و چون راه نبود بناچار از روى آن رفتم.سلیمان به اولى گفت: چرا در راه کشت کردى، مگر نمى‏دانستى مردم روى آن مى‏روند؟ گفت: اى سلیمان (علیه السلام) تو نمى‏دانستى آدمیان بر راه مرگ نشسته‏اند، چرا به مرگ پسر خود ماتم گرفته اى؟! (تو فرزند خود را در جلو راه مرگ گذاشته‏اى، نه تو که همه انسانها چنین مى‏کنند پس اگر با مرگ از دست تو رفت غضه مخور) سلیمان (علیه السلام) آگاه شده و استغفار کرد.
  29. چنان شکر گذار که عذر در قیامت نیاوری-  حاتم اصَمّ گفت: «خداوند متعال روز قیامت به وسیله چهار کس بر چهار گروه حجت تمام کند، به سلیمان (علیه السلام) بر توانگران، به یوسف (علیه السلام) بر بندگان، به عیسى (علیه السلام) بر درویشان و به ایوب (علیه السلام)بر اهل بلا (باید مثل ایوب (علیه السلام) شاکر بود و اگر عذر در صفحه قیامت آوریم، که نمى‏توانستیم، خداوند مى‏گوید چرا ایوب توانست)؟
  30. حقیقت شکر- علم همان شکر و شناخت نعمت است-  همه مقامات دین متکى بر سه اصل است: علم و حال و عمل، علم مایه حال و حال موجب عمل است علم همان شکر و شناخت نعمت است از خداوند و این که اسباب و وسائل واسطه‏اى بیش نیست حال، شادى دل است به آن نعمت»: «و عمل، به کار واداشتن آن نعمت است در آنچه مقصود خداوند است، و آن عمل هم به دل هم به زبان و هم به بدن تعلق دارد. موسى (علیه السلام) در مناجات گفت: خدایا آدم را به دست قدرت خود آفریدى و با وى‏ چنین و چنان کردى شکر تو چگونه کرد؟ گفت: «بدانست که آن از جهت من است و دانستن وى شکر من بود».
  31. عمل شکر به دل آن است که همه خلق را خیر خواهد و در نعمت بر هیچ کس حسد نکند.عمل شکر به زبان آن است که با زبان شکر او گوید و الحمدلله زیاد بر زبان آرد. عمل شکر به تن آن است که هر نعمتى را در جاى خود مصرف کند، خواه آن نعمت اعضاء و جوارح باشد خواه غیر آن.
  32. علت عدم شکرگزارى مردمعلماى اخلاق دو سبب ذکر کرده‏اند: 1- جهل. 2- غفلت.
  33. 1- شکر فقط به زبان نیست - جهل دارند یا به اصل نعمت و بعضى چیزها را نعمت ندانند و یا فکر مى‏کنند، شکر فقط با زبان است و گمان مى‏کنند اگر مثلا شکر صحت و سلامتى اعضاء و جوارح خود را کردند کفایت مى‏کند و مى‏توانند دیگر هر استفاده‏اى که بخواهند از آنها ببرند، گرچه مورد رضایت مُنعم و خداوند یگانه نباشد.
  34. 2- قدر دانستن نعمت - غفلت از نعمت دارد، هر نعمت عمومى را گرچه مى‏داند نعمت است، ولى نعمت نمى‏شمارد و غافل است و حق آن را بجا نمى‏آورد. به نَفَسى که مُمِّد حیات است و مُفرّح ذات بى‏توجه است، مگر اینکه در دود و دَم گرفتار شود آن وقت قدر آن داند، تا عضوى از او درد نکند قدر آن عضو نداند و این همچون بنده‏اى مى‏ماند که تا وى را نزنند، قدر نعمت نداند»: «قدر حیات را نمى‏داند، مگر اینکه به قبرستان رود و ببیند که مردگان در آرزوى یک روز عمرند، تا تقصیرهاى خود را با آن جبران کنند، آنها در حسرت روزى و او در مَسرّت روزها است و قدر نمى‏داند.
  35. شکر قیمت هر یک از اعضاء - یکى در نزد بزرگى، از فقر و تهیدستى گله مى‏کرد، آن بزرگ گفت: مى‏خواهى چشم نداشته باشى و ده هزار درهم داشته باشى؟ گفت نه، گفت: مى‏خواهى عقل نداشته باشى و آن مقدار داشته باشى، گفت، نه، گفت: مى‏خواهى گوش و دست و پاى نداشته باشى، و آن مقدار داشته باشى گفت نه، گفت پس خدا در نزد تو پنجاه هزار درهم جنس و کالا گذاشته چرا گله مى‏کنى؟!
  36. رد تمام مال وسلطنت برای رفع عطش - ابن سماک بر یکى از خلفا وارد شد، در حالى که در دست آن خلیفه ظرف آبى بود که مى‏آشامید، به سماک گفت، مرا موعظه کن، گفت: آیا اگر همه اموال خود را باید مى‏دادى‏ تا این آب را بخورى وگرنه عطشان مى‏ماندى این کار را مى‏کردى؟ گفت بله، گفت اگر تمام سلطنت و پادشاهى خود را باید مى‏دادى، آیا ترک سلطنت مى‏کردى؟ گفت بله، گفت پس خوشحال به پادشاهى نباش که مساوى با آشامیدن مقدار کمى آب است. از این روشن مى‏شود که نعمت آشامیدن آب در موقع عظش، از پادشاهى تمامى زمین بیشتر است.
  37. گرفتن معلومات به خاطر ناشکرى - حکایت شده که یکى از حافظان و قاریان قرآن دچار فقر شد و کار بر او مشکل شد، در خواب دید، کسى مى‏گوید: آیا دوست دارى، سوره انعام را از ذهنت پاک کنیم و فراموشت گردانیم و هزار دینار در عوض آن به تو دهیم گفت: نه، گفت: سوره هود (علیه السلام) چطور؟ گفت نه، گفت: سوره یوسف (علیه السلام) چطور؟ گفت نه همینگونه سوره‏هائى را شماره کرد، سپس گفت: با تو قیمت صد هزار دینار است و تو شکایت مى‏کنى؟ صبح کرد در حالى که معلوماتش به خاطر ناشکرى از او گرفته شده بود.
  38. شکر گذار مردم باشید - نکته‏اى که در آخر تذکر آن لازم است این که: سعى کنید در زندگى شکرگزار مردم باشید، تا شکرگزار خدا شوید، اگر کسى به شما خدمتى کرد قدر نعمت او را بجا آورید، تا خداوند نیز نعمتش بر شما افزون کند.
  39. کیفر کفران نعمت در کوفه مرد صرّافى بود، که ثروت و مال فراوانى داشت، یکى از ملازمین امیران کوفه با او آشنائى و دوستى داشت وقتى‏که مختار کشته شد و مصعب بن زبیر روى کار آمد، وى خود را در خطر دید، و به دوست خود (صرّاف) پناهنده شد.صراف هم روى دوستى و آشنائى که با او داشت، وى را پناه داد و مدت دو سال از او و عائله‏اش پذیرائى کرد، و مخفیانه او را در خانه خویش نگاه داشت و مخارج او و عائله‏اش را مى‏داد، او هم از وضع خانه و پولهاى صراف کاملا آگاه شده بود.
  40. از مأمورین و مقرّبین حجاج - وقتى که حجاج  بن یوسف ثقفى روى کار آمد، او از مخفیگاه خود درآمد و از مأمورین و مقرّبین حجاج  گشت. روزى حجاج  به او گفت: کسى را از ثروتمندان کوفه که دوست ابوتراب «على (علیه السلام)» باشد، سراغ ندارى؟ او هم به حکم نمک‏شناسى و قدردانى از زحمات صراف، گفت: چرا؟! و فوراً مرد صراف را معرفى کرد و اضافه کرد که مبلغ هشت هزار دینار هم از مال «مصعب» نزد او است، حجاج  هم بلافاصله او را احضار کرد و دستور داد صراف را تحت شکنجه قرار دهند، و آن مبلغ گزاف را از او بگیرند. وقتى که خواستند صراف را بزنند گفت: مرا نزد حجاج  ببرید که با او کارى دارم، مأمورین به گمان اینکه مى‏خواهد پولها را بدهد وى را رها کرده نزد حجاج  بردند. حجاج  به او رو کرد و گفت: زود باش پولها را بده و آزاد شو!
  41. کیفر کسی که کفران نعمت کند - صراف گفت: من اصلا با مصعب آشنائى نداشته‏ام و پول از او نزد من نیست. حجاج  گفت: چرا حتماً پول نزد تو هست، چون مأمور من گزارش داده است. صراف گفت: مأمور شما دروغ گفته است و تنها گناه من این بوده که در وقتى که جان او در خطر بود، من مدت دو سال او را در خانه خود مخفى نگاه داشتم و تمام مخارج او و همسرش را پرداخته‏ام حجاج  همسر و فرزندان مأمور (مصعب)را احضار کرد، آنان هم همان طورى که صراف گفته بود گواهى دادند و گفتار او را تصدیق کردند. حجاج  اطمینان پیدا کرد که صراف درست مى‏گوید و مأمور(مصعب) کفران نعمت کرده است، از این رو دستور داد صراف را آزاد کنید و به جرم بی وجدانى و خیانت مأمور (مصعب)را هزار چوب زنید و ریسمانى به گردن او بیندازید و او را در کوفه بگردانید و اعلام کنید، این است کیفر کسى که کفران نعمت کند، دستورات او عملى شد و مأمور (مصعب) به کیفر رسید.
  42. مرحوم الهى، در ذیل این فراز (و فى الرخاء شکور) چنین گوید:
  43. چو او را دولت و نعمت شود یار

     

    گزارد منعمش را شکر بسیار

    نگردد غره دولت چو جاهل‏

     

    که از منعم به نعمت گشته غافل‏

    مبند اى جان اگر منعم شناسى‏

     

    در نعمت به قفل ناسپاسى‏

    فراوان گو سپاس ایزدى را

       
   

ز ایزد خواه فیض سرمدى را

چو گوئى شکر بر نعمت فزایند

 

دَرِ صد لطف بر رویت گشایند

سپاس و شکر آن شه گو الهى‏

 

کز او درویش یابد پادشاهى‏

به هر عضوى سپاسى باید گفت‏

 

نه تنها با زبان این در توان سفت‏

که از هر موئى ار گوئى ثنائى‏

 

هنوز اندر سپاسش بینوائى‏

     

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی