پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیر المومنین متقین 12-4 و 5- چشم  و گوش حق‏بین و حق‏شنو 4. غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم 5. و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم. : چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو مى‏گیرند و نظر را کوتاه مى‏کنند و گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند مى‏سازند.
  3. چشم ؛ گوش ؛ سخن - شرح: در ادامه بحث به صفت چهارم و پنجم پرهیزکاران مى‏رسیم که 1-چشم ‏هایشان را از آنچه حرام است مى‏پوشانند و2- گوش‏هایشان را هم وقف علوم و دانش‏هایى مى‏کنند که به حال آنها نافع و سودمند باشد 3- از سخنان بیهوده که موجب خشم خدا و رسول است، دورى مى‏گزنند، چنان که قرآن در مقام توصیف آنها مى‏فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»: «آنها کسانى هستند که از لغو اعراض مى‏کنند» «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»: «و زمانى که لغو را مى‏شنوند از آن اعراض مى‏کنند».
  4. از بیهوده وناپسند دوری گذینند «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»: «بندگان برگزیده حق کسانى هستند که در مجالس لهو و لعب و مکان‏هایى که سخنان باطل گفته و یا کارهاى ناشایسته و زشت انجام مى‏شود، حاضر نمى‏شوند و هرگاه به بیهوده و ناپسندى برسند از آن دورى مى‏گزینند».
  5. اصلاح چشم  و گوش - در این مرحله از خطبه به اصلاح چشم  و گوش مى‏رسیم و براى بهتر روشن شدن این دو فراز جا دارد چند نکته را متذکر شویم:
  6. 1. فروگرفتن، کم کردن نگاه.- «غَضُّوا» از ماده غضّ، به معنى فرو گرفتن و کم کردن است نه چشم  بر هم گذاردن و چشم  فرو بستن چنان‏که بعضى تصور کرده‏اند و عرب چشم  فروبستن و روى هم گذاردن پلکها را غمض گوید (غَمْضِ عین و اغماض یعنى چشم  پوشیدن) و در قرآن هم مى‏فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا أَبْصارِهِمْ»: «بگو به‏ مردان مؤمن که چشم ‏هاى خود را فرو گیرند و نظر را کوتاه کنند» نفرمود یغمضوا، یعنى زمانى که به نامحرم رسیدند چشم ‏ها را برهم نهند تا اگر احیاناً آب و چاله‏اى در مسیر راهشان بود آن افتند، بلکه ماده «غَضّ» را استعمال کرده یعنى نگاه پائین کردن، فروگرفتن، کم کردن نگاه.
  7. 2. وصف ثمره عفّت - جمله«غضّوا أبصارهم عمّا حَرَمَ اللهُ» را شارحان نهج‏البلاغه مثل ابن ابى الحدید، خویى و ابن میثم معنى ظاهرى آن را گرفته و فرموده‏اند: فرو مى‏گیرند چشم  را از آنچه خداوند نظر به آن را حلال نکرده، درحالى که در این عمل اطاعت و امتثال امر الهى را مى‏کنند که فرمود: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ» (اى پیامبر) «بگو به مؤمنین فروگیرند چشم ‏هاى خود را (از محرّمات) و فرج‏هاى خود را (از نظر نامحرم) نگاه دارند آن (یعنى نقصان در نگاه و محافظت فرج) براى ایشان پاکیزه‏تر است». و این وصف ثمره عفّت است.
  8. عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات - احتمال دیگرى که مى‏شود به نحو کنایى از عبارت استفاده کرد، این است که بگوئیم مراد از فروگرفتن نظر عدم اعتنا و عدم ارتکاب جمیع محرّمات است، نه فقط محرّمات بصرى، در این صورت شامل مال حرام و مقام و جاه حرام هم مى‏شود.
  9. عدم اعتنا و عدم ارتکاب ما حرّم الله -- قابل توجه است که در این احتمال «غَضّوا» (فرو گرفتن و نقصان در نظر) کنایه از صرف نظر کردن و عدم اعتنا به ارتکاب محرمات گرفته شده و در این صورت مى‏توان جمیع محرمات را از ما حرّم الله اراده کرد، خواه بصرى باشد، مثل نظر به‏ نامحرم و خواه غیر بصرى مثل نظر به مقام حرام، ولى در احتمال اول که غضّوا به معنى خود است از ما حرّم الله محرمات بصرى اراده مى‏شود.
  10. 1. صاحب مفردات در ماده غضّ صفحه 361 مى‏فرماید: غَضَّ: «الغضٌ النقصانُ من الطرف والصوت وما فى الاناء ... یقال غَضَّ وَ أَغَضَّ قال: قُلْ للمومنین یَغُضُوا من ابصارهم- سوره نور، آیه 30- (قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ)- آیه 31 سوره نور- (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ)- سوره لقمان آیه 19- ترجمه غضّ نقصان و کم کردن از نگاه و صدا و آنچه در ظروف است، گفته مى‏شود غَضَّ (ثلاثى مجرد) واغَضّ (ثلاثى مزید از باب افعال) یعنى هر دو به یک معنا و هر دو متعدى است خداوند فرموده: بگو براى مردان مومن که کم کنند از گناه‏هاى خود و در برابر نامحرم چشم  را به زیر افکنند، بگو به زن‏هاى مومن که از نگاه‏هایشان بکاهند.
  11. 2.در ماده غمض صفحه 365 هم مى‏فرماید: غمض: الْغَمْضُ النومُ العارض ... وَ غَمَضَ عینَه واغْمَضَها وَضَعَ جَفنَیه على الاخرى ...»: «غمض خوابى است که عارض و مستولى مى‏شود ... و غَمَضَ عَینَه و اغْمَضَها یعنى گذارد یکى از دو پلکش را بر دیگرى، پس معلوم شد که معنى غَضّ با غَمْضْ تفاوت دارد، اولى نقصان و کم کردن است و دوّمى چشم  را برهم گذاردن.
  12. 3. چشمان خود را پائین آورده-  شاید نظر استاد به ابن ابى الحدید باشد، زیرا در تفسیر این فراز گفته: «غَضُّوا ابصارَهُم اى خَفَصُوها و غَمضُوها»: «یعنى چشمان خود را پائین آمده و غَمضِ عین مى‏کنند»، در اینجا «غمضوها» را عطف تفسیرى «خمضوها» گرفته است.
  13. عدالت در قوه سمع - در معناى جمله‏ «وَقَفوُا اسماعَهُم على العلم النافع لهم» هم فرموده‏اند: گوش‏هاى خود را بر علومى که نافع است براى دنیا و آخرت آنها متوقف مى‏کنند، خواه علومى که مایه کمال قوه نظریه باشد، مانند علوم الهیه و خواه علومى که موجب کمال قوه عملیه باشد که حکمت عملیه‏ است، و از سماع و شنیدن شعر و غناء و سخن‏هاى بیهوده اعراض مى‏کنند و این وصف عدالت در قوه سمع است.
  14. 3. گوشها وقف شنیدن علوم نافع- «وقف» در لغت به معنى ایستادن و وقف اصطلاحى فقهى هم از همین ریشه گرفته شده است‏ وَقْفْ در اینجا ممکن است به معناى لغوى باشد که در این صورت معنا واضح است و ممکن است معنى عاریه‏اى از آن اراده شود که به نحوى اشراب معنى اصطلاحى در آن شده باشد، مثل این که مى‏گوئیم امروز خود را وقف فلان کار کردم. در این صورت معنى جمله چنین مى‏شود که پرهیزکاران گوش‏هاى خود را وقف شنیدن علوم نافع کرده‏اند و گویا در تمام عمر گوش‏هاى خود را به کار گرفته‏اند، براى دریافت این گونه علومى که مثمر کمال در مرحله نظرى و عملى است.
  15. صاحب مفردان مى‏گوید: وَقَفَ- یقال وَقَقْتُ القوِم، اقِفُهم وَقْفاً وواقَفُوهم وقوفاً (وَقِفوُهم انّهم مسئولون) و منه استعیر وقفت الدار اذا سَبَّلْتَها (صفحه 530 مفردات).
  16. بیان حکمت عملیه از زبان میرداماد استاد ملاصدرا: «پس از این که اولین جلسه‏اى که ملاصدرا در درس میرداماد شرکت جسته بود پایان یافت، میرداماد وى را با خود به کنارى برد و گفت: اى محمد! من امروز گفتم
  17. پرهیز نفس بوالهوس - کسى که مى‏خواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملى را تعقیب کند و اینک به تو مى‏گویم که حکمت عملى را درجه اول دو چیز است: یکى به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام، و دوم پرهیز از هر چیزى که نفس بوالهوس براى خوشى خود مى‏طلبد.
  18. به انجام رسانیدن واجبات دین از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتى آن واجبات را به انجام مى‏رساند از هریک نتیجه‏اى مى‏گیرد که به سود او است ...
  19. کسى که مطیع نفس اماره شد - روش دوم که باید از طرف کسى که حکمت را تحصیل مى‏کند در پیش گرفته شود این است که مُحَصّل حکمت باید از تأمین کسى که مطیع نفس اماره شد - درخواست‏هاى نفس خوددارى ورزد. کسى که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوى بى‏دین خواهد شد و از صراط مستقیم ایمان منحرف» (ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، صفحه 51- 50).
  20. 4. علم نافع هر علمى که رافع نیاز مردم باشد - علم نافع: علم نافع معنى وسیعى دارد و آن هر علمى است که به نحوى در منفعت فرد یا جامعه اسلامى و بشرى دخیل بوده باشد، خواه در حیطه‏ «طلبُ العلم فریضةٌ على کُلِّ مسلم» باشد یا نباشد و به عبارت دیگر هر علمى که رافع نیاز مردم باشد و براى فرد و جامعه مفید باشد، تحت علم نافع است. بنابراین علم پزشکى و کشاورزى و صنعت هم در کنار علم توحید و فقه و اخلاق علم نافع است و عدم این علوم مستلزم وابستگى اقتصادى و بالاخره وابستگى سیاسى است، استکبار جهانى ابتدا تکنولوژى خود را مى‏فرستد و سپس تکنسین و مستشار روانه کرده و به دنبال آن فرهنگ و سیستم سیاستگذارى را وارد مى‏کنند در این صورت چنان مسلط بر منابع اقتصادى و فرهنگى جوامع ضعیف مى‏شود که اگر مخالفت در بُعد سیاسى با آنها شود با دست خود به گلوى صنعت آن کشور فشار مى‏آورد و دیگر وسائل مورد نیاز آن کشور را قطع و بایکوت اقتصادى مى‏نماید.
  21. کوشش دراستقلال نظام اسلامى - مسلمانان باید درصدد استقلال نظام اسلامى بکوشند و لااقل اگر در بعضى جنبه‏ها استقلال ندارند در زمینه‏هاى دیگر کشورهاى طرف قرارداد خود را محتاج به خود کنند که این مى‏تواند پشتوانه استقلال سیاسى آنها باشد.
  22. یادگیرى مقدمه حفظ نظام است - اگر رابطه به صورت استعمارى تلقّى شود به دنبال آن فحشاء به عنوان ارمغان وارد مى‏گردد چنان که در زمان پهلوى یکى از عاملان فحشاء همین مستشارانى بودند که از تبعات وابستگى به دول خارجى بودند، اگر وسائل شراب و عیش و نوش‏ و خوشگذرانى و مفاسد اخلاقى آنها تأمین نمى‏شد، دست از کار کشیده و چه بسا پروژه‏ها را رها کرده و مى‏رفتند.
  23. یاد گرفتن صنایع مورد نیاز واجب کفایى است  - در فقه ما یاد گرفتن صنایع مورد نیاز مسلمانان واجب کفایى است، یعنى بر همه واجب است که صنایع مورد نیاز جامعه را یاد بگیرند و در صورتى که همه بى‏اعتنایى کنند و به دنبال تعلم آن نروند همه مسئول و گنهکاراند. ولى اگر بعضى قیام به این امر کنند وجوب از بقیه هم ساقط مى‏شود، باید به حد نیاز، علوم و تکنیک را فرا گرفت، زیرا این یادگیرى مقدمه حفظ نظامى است که حفظ آن بر همه مسلمانان واجب است.
  24. یادگیری از چه منبعی دریافت شود؟- مطلب قابل توجه دیگر این که انسان باید نظر کند که چه علمى را از چه منبعى دریافت مى‏کند، زیرا علم به منزله غذاى روح است و از امام باقر (علیه السلام) در ذیل قول خداوند تعالى: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»: «پس باید نظر کند انسان به سوى طعام خود» آمده: «فلینظر الانسان الى علمه الذى یأخذه عن مَن یاخُذُه»«باید انسان نظر کند به علمى که اخذ مى‏کند و متوجه باشد که از چه کسى دریافت مى‏کند» یعنى مراد از طعام، علم است که طعام روح مى‏باشد و این طعام جاى تامّل و دقت دارد که از چه کسى و چه منبعى دریافت مى‏شود.
  25. علم نافع حیات جاودان می دهد - این دقت در اخذ علوم بسیار ضرورى است، زیرا چنانچه از غزالى نقل شده اگر انسان بخواهد علم خود را رهاکند، علم او را به خود وانمى‏گذارد، بلکه‏ «امّا انْ یُحْیِیَحهُ حیاء الابد وامّا انْ یُهلِکَه هلاک الابد» یا علم آدمى را براى همیشه زنده مى‏کند و یا به ورطه هلاکت ابدى او را سوق مى‏دهد، زیرا انسان اگر علم نافع اخذ کند آن علم تمام شؤونات او را دربرمى‏گیرد و به او حیات‏ جاویدان مى‏دهد.
  26. به خدا پناه بریم ازعلوم غیرنافع - چنانچه امام على (علیه السلام) فرمود: «بالعلم تکون الحیاة»: «به وسیله علم حیات تثبیت مى‏شود» و اگر علم ضارّ یا بى‏منفعت اخذ کند تمام شؤونات او را تحت تأثیر قرار داده و حالت انفعالى نسبت به این علوم به خود مى‏گیرد. و علاوه بر این که خیرى نمى‏بیند «اعلم انّه لاخیر فى علم لا ینفع» و علمش مؤثر واقع نمى‏شود «علم لاینفع کدواء لاینجع» باید از این گونه علوم به خدا پناه برد؛ اللهم انى اعوذ بک مِنْ علم لاینفع‏ و چه بسا اگر جاهل بود نافع‏تر بود (رُبَّ جهل انفع من علم) وجهل او مُنجى او بود (ربّ جاهل نجاتُه جَهْلُه‏اً).
  27. ارزش‏هاى مکتب وعلم نافع - نافع بودن علم و مضر بودن آن برخاسته و منبعث از ارزش‏هاى مکتب است. مکتب باید هدف والا را براى انسان روشن کند تا در پرتو این روشنایى، معلومات تنظیم شود، اگر مکتب سر در گم باشد و هدفى منطقى را دنبال نکند طبعاً علمى که صاحب چنین مکتبى دنبال مى‏کند نافع نخواهد بود.
  28. عالمی که بهتر ازهفتاد هزارعابداست » - جمله‏ «وَقَفوُا اسماعهم على العلم النافع لهم» نشان مى‏دهد که ابتدا دانسته‏اند در چه راهى سیر مى‏کنند و براى چه آمده و به کجا مى‏روند، سپس پژوهش‏ها و تحقیقات خود را با همان هدف پى مى‏برند و به عبارت دیگر جمیع اعمال  پرهیزکاران متّکى بر ابعاد شناخت و علوم دریافتى آنها و همسو براى رسیدن به هدفى واحد و الهى است و اینچنین عالمانى مصداق روایت امام باقر (علیه السلام) هستند که «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد»: «عالمى که از علمش استفاده‏ کند افضل است از هفتاد هزار عابد» علم باید انسان را به خدا نزدیک کند و در برابر عظمت او انسان را به خضوع و خشوع وادارد،
  29. کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست - اگر علمى انسان را از خدا دور سازد و او را به غرور وادارد، این علم جز نامى از علم را یدک نمى‏کشد و از محتوى و ماهیت علم خالى و تهى است. در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده: «الخشیة میراث العلم، و العلم شعاع المعرفة و قلب الایمان و من حرم الخشیة لا یکون عالما و ان شق الشعر فى متشابهات العلم قال الله عز و جل: انما یخشى الله من عباده العلماء»؛ «خشوع و ترس از مقام ربوبى میراث علم است و علم شعاع معرفت و شناخت و به منزله قلب ایمان مؤمن است (اگر علم نباشد نشانه خموشى و به سردى گرائیدن معرفت و آیتى بر مردن ایمان و ایستادن قلب ایمان است) و کسى که محروم از خشیت باشد عالم نیست اگرچه در متشابهات و مشکلات علمى مو را بشکافد (مو شکافى کند) خداوند عزّ و جلّ فرمود: این است و جز این نیست که علما در بین بندگان خدا از او مى‏ترسند و در برابر او خاشع هستند.
  30. عالم‏ترین مردم به خدا ترسان‏ترین آنهاست - عالم دائماً به وسیله علم خود پرده‏هاى غفلت و نسیان را شکافته و خود را به مرز خودآگاهى و خود هوشیارى مى‏رساند، او مى‏داند که باید به دنیا دل نبندد و تزهّد در دنیا را پیشه کند تا به توفّر آخرت رسد. در روایت است که‏ «انّ اعلم الناسِ بالله اخْوَفُهُم لله واخْوَفُهم له اعلمهم به، واعلمهُم بِه ازْهَدُهم فیها؛ یعنى فِى الدنیا»: «عالم‏ترین مردم به خدا ترسان‏ترین آنها نسبت به خدا هستند و ترسان‏ترین آنها نسبت به خدا عالم‏ترین آنها به او هستند و آگاه‏ترین آنها به خداوند زاهدترین آنها در دنیا هستند». بزرگ‏ترین سرمایه ما خود ما هستیم. چقدر بدبختى است که علم‏ همه چیز را بیاموزیم و خودشناسى را نه.
  31.  - لازم‏ترین علوم در معرفت صلاح و فساد است-   اى کاش لااقل علوم دیگر مانع علم خودشناسى نمى‏شد، باید از آن شکافنده اتم پرسید آیا یک بار گریبان خود را گرفتى که چرا آمده‏اى، اى کسى که مشکل‏ترین سؤالات را درباره جهان پاسخ گفته‏اى از خودت چرا چنین سؤال ساده‏اى را نکرده و چرا جواب نشنیده‏اى!

اى عالمان غافل لازم‏ترین علوم، علمى است که ما را در معرفت صلاح و فساد نفس خویش یارى کند. امام کاظم (علیه السلام) مى‏فرمایند:«... الْزَمُ العلم لک ما دلّک على صلاح قلبک واظْهَرَ لک فساده ...»: «لازم‏ترین علم براى تو آن علمى است که تو را راهنمایى کند بر صلاح قلب تو و ظاهر مى‏کند براى تو فساد آن را ...» آرى باید علم راغ در مسیر آخرت قرار داد و فکر نکرد که زندان دنیا همیشگى است بلکه باید پذیرفت که فانى است اگر این پندار عینیت پیدا کرد و معناى دقیق‏«ما عندکم ینفذ و ما عند الله دباق» آنچه نزد شما است نابود مى‏شود و آنچه نزد خداوند است باقى مى‏ماند» تجلّى یافت، مسلماً به غیر باقى اتکا نمى‏شود.

  1. علم بى‏درد و بى‏تفاوت - تلسکوپ با تمام قواعد نورى تنظیم و تثبیت شده، ولى منجّم این تلسکوپ را به کدام م نطقه و منظره بیندازد، این به دست احساسات او است که کدام ناحیه تماشایى‏تر است، تلسکوپ علم همچنین است، ما هستیم که باید ببینیم به کدام ناحیه آن را متوجه کنیم تا از وقت و عمر و وسائل کمال استفاده را ببریم، آدم بى‏درد و بى‏تفاوت علمش هم بى‏درد و بى‏تفاوت است. کسى که درد دارد به فعالیت‏هاى خود جهت مى‏دهد، اگر درد نباشد انسان گزینش‏گر نخواهد شد، زیرا گزینش صددرصد متأثر از دردها و انگیزه‏هاى‏ درونى است
  2. روان عالم‏ معین کننده نفع و ضررعلم‏ است - و از اینجا مشخص مى‏شود که چرا قبل از علم، سخن از عالم رانده مى‏شود، چون روان عالم‏ معین کننده نفع و ضرر علم‏ است و پس از تعیّن آنچه روشنایى به عالم مى‏دهد علم است، اگر علم نافع باشد روشنایى مسیر تأمین شده و از سقوط در پرتگاه‏ها مصون است، زیرا «العلم نورٌ» و اگر ضارّ باشد علاوه بر عدم روشنایى ظلمتى دیگر بر ظلمت و تاریکى مسیر مستولى مى‏گردد.
  3. اگرباعلم دوستى برقرار شد گلى از بهشت است - باید درک کرد که علم هم از کالاهاى دنیوى است، مگر این که با رنگ نعیم بهشتى مزیّن شود و باید فهمید که بر سر کالاهاى دنیوى تزاحم است. در بهشت است که تزاحم‏ها از قلب‏ها فرو ریخته مى‏شود: (وَ نَزَعْنا ما فِی‏ ضرورهم من غله إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ) در مقابل در جهنم خصومت و دشمنى حکمفرما است. «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» از اینجا مى‏توان استفاده کرد که هرجا دوستى برقرار شد گلى از بهشت در آنجا روئیده و هر جا تخاصم و نزاعى باشد، شعله‏اى از آتش در آنجا سر کشیده.
  4. [تقسیم مردم از دیدگاه علم جهل‏] در اینجا مناسب است بیان امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) در مورد تقسیم مردم از دیدگاه علم و جهل را به کمیل بن زیاد نخعى که از یاران وى بود، نقل کنم تا عالمان دین هرچه بیشتر به ارزش خود پى برده و متعلمین و راهروان این جاده روشن به حرکت خود سرعت بخشند تا هرچه سریع‏تر به مقصد رسند و جاهلان ما چنگ اندازان ریسمان علم شده و به قافله دانش‏پژوهان و سپس عالمان بپیوندند. کمیل‏ مى‏گوید: على (علیه السلام) دست مرا گرفت و به صحرا برد، آنگاه که به صحرا رسیدیم، نفس عمیقى کشید، سپس فرمود: «اى کمیل بن زیاد! این قلب‏ها ظرف (براى علم) اند بهترین قلب‏ها نگهدارنده‏ترین آنها است، اى کمیل آنچه برایت مى‏گویم (نیک بشنو و درست در خزینه خاطرات بسپار)
  5. عالم ربانی ؛ دانشجوی رستگاری ؛ مگسان بادی - مردمى که در جهان هستند سه‏ دسته‏اند: نخست عالمى است ربانى (که دل از دست هواهاى نفسانى رهانده و شاهباز بلند پرواز روحش به نیروى عشق خدا با عرشیان به پرواز است) دوم دانشجو و متعلمى است که در جستجوى راه رستگارى است (وهمى خواهد زنگار شبهات و اوهام را از آینه درون بزداید و به سالکان طریق حق‏پرستى ملحق گردد) سومین دسته آنانند که همچون مگسان ضعیف و ناتوان به دنبال هر صدایى و با هر بادى روانند، اینان که نه از نور دانشى روشنى جسته و نه به پایه استوارى پناهنده گردیده‏اند، (کور کورانه هر دعوت باطلى را اجابت مى‏کنند و به دنبال هر صدایى به راه مى‏افتند، فریاد از اینان که بنیان فساد جهان هستند)
  6. همیشه حکومت به دست علم است - اى کمیل دانش بهتر از دارایى است، زیرا دانش نگهدارنده تو است در صورتى که مال را باید تو نگهدارى، بذل و بخشش مال را کم مى‏کند، و حال آن که دانش با بخشش فراوان‏تر مى‏گردد و آن که با مال و ثروت پرورش یافته است با نابودى آن نابود است (لکن دانش در دنیا و آخرت با انسان باقى است) اى پسر زیاد، شناسایى و تحصیل علم و دانش (رکنى از ارکان) دین است و مدار دین با دانش مى‏چرخد (عمل جاهل باطل و بدون نورافکن دانش نمى‏توان راه خداپرستى را پیمود) بشر در دوران زندگانى‏اش راه فرمان‏بردارى از خدا را با علم مى‏پیماید و پس از مرگش به نیروى دانش نام نیک از خویش به یادگار مى‏گذارد، همیشه حکومت به دست علم است و مال، محکوم و مغلوب و در شرف فنا است.
  7. دانشمندان تا دنیا دنیا است زنده‏اند - اى کمیل، گردآورندگان مال در عین زندگى مرده‏اند (و هیچ اثرى بر وجودشان مترتب نیست) لکن دانشمندان تا دنیا دنیا است زنده‏اند (و بشر از آثار وجودیشان استفاده مى‏نماید) پیکرهایشان خاک و ناپیدا ولکن عکس‏هایشان در دل‏ها پاى برجا است، آنگاه حضرت اشاره بر سینه مبارک خود برده فرمودند: کمیل متوجه باش که درون سینه من دانش‏ فراوانى انباشته شده است (از علوم و معارف الهیه که بشر معاصر توانایى شنیدن و فراگرفتن آن را ندارد). چه خوش بود اگر کسانى پیدا مى‏کردم که تاب تحمل آن را مى‏داشتند (و اندکى از این بار گران دانش بر دوششان مى‏گذاشتم) آرى چنین کسانى را مى‏یابم لکن بر وى ایمن نیستم زیرا که او دین و دانش را براى پیشرفت دنیایش خواهان است و نعمت‏ها و حجت‏هاى خدا را علیه بندگان و دوستان به کار مى‏برد ...».
  8. جانم به فدایت على جان که از مصادیق بارز عالم ربانى بودى و با شیره جان و کلمات شیوا، متعلمینى چون کمیل را پرورش دادى. پس با همان ولایت عَلَوِیَت گوشه چشم ى به ما کن و لااقل به رتبه دوم در زمره متعلمین سوقمان ده. این نکته قابل دقت است که مولى گردآورندگان مال را در برابر عالمان و دانشمندان قرار داده‏اند و از این مى‏توان استفاده کرد که عالم به دنبال کسب مال و رسیدن به مقامات دنیوى نیست و هیچ موقع علم خود را وسیله اکل مال قرار نمى‏دهد و این سیره علماى سلف صالح ما بوده چنان که درباره ملاصدرا، فیلسوف و متأله بزرگ اسلامى نوشته‏اند: ملاصدرا علم را براى مال و جاه نمى‏خواست و معتقد بود که طالب علم نباید در فکر مال و جاه، جز آن قدر مال که براى معیشت او ضرورت دارد، باشد صدرالمتأالهین مى‏گفت: کسى که علم را براى مال و جاه بخواهد موجودى است خطرناک که باید از او برحذر بود و در جلسات درس این اشعار از مثنوى را مى‏خواند.
  9. از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله رسیده - صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى که به ملاصدرا آخوند ملاصدرا و صدرالمتالهین معروف است در سال 979 در شیراز متولد شد و در سال 1050 در هفتمین سفر حج در بصره وفات یافت. تحصیلات ابتدایى او در شیراز و تکمیل معلومات او در اصفهان در نزد شیخ بهایى و میرداماد بود و سپس سال‏هاى سال در قم گویا در قریه کهک منزوى شد و به تصفیه نفس و تالیف آثار خود پرداخت تا این که براى تدریس در مدرسه خان شیراز دعوت شد و تا پایان عمر در آنجا سرگرم افاضه به طالبان علم و نگارش کارهاى علمى خود بود ... از ملاصدرا حدود پنجاه کتاب و رساله و مقاله و نامه به عربى و فارسى به ما رسیده است. بزرگ‏ترین کتاب او اسفار است، در چهار سفر (امور عامه، طبیعى، الهى و نفس) چنان که از خود اسفار (جلد 7، صفحه 26 چاپ جدید) برمى‏آید مى‏خواسته بخشى در نبوّات نیز بر آن بیفزاید ولى اسفار موجود از آن خالى است (کتاب مبدا و معاد او پس از اسفار از بزرگ‏ترین کتاب‏هاى وى به حساب مى‏آید (نقل از پیشگفتار مبدا و معاد ملاصدرا).
  10. در شرح زندگى ملاصدرا (ره) آورده اند - هانرى کربن و جمعى از خاورشناسان که در شرح زندگى ملاصدرا (ره) قلم به دست گرفته‏اند درباره عالمان عصر این فیلسوف بزرگ که مرکزشان اصفهان بوده چنین مى‏گویند: امروز در دانشگاه‏هاى شرق و غرب به ندرت مى‏توان نظیر طلاب علوم مدارس اصفهان را پیدا کرد. اکثر طلبه هایى که در مدارس اصفهان تحصیل مى‏کردند، علم را براى علم (و تبلیغ دین) مى‏خواستند نه براى چیز دیگر ... اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

بى‏گهر را علم وفن آموختن‏

 

دادن تیغ است دست راهزن‏

تیغ دادن در کف زنگى مست‏

 

به که افتدعلم‏ناکس رابه دست‏

علم ومال ومنصب وجاه وقران‏

 

فتنه آرد در کف بدگوهران‏

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی