امیر المومنین-متقین-102- انتقام جو نیست «ان بغى علیه صبر حتى یکون الله هو الذى ینتقم له» ترجمه: اگر ظلمى به پرهیزگار شود صبر مىکند تا خداوند انتقام او را بگیرد
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
-
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین-متقین-101- صدایش به قهقه بلند نمىشود «و ان ضحک لم یعل صوته» پرهیزگار اگر بخندد، صداى خنده او بلند نمىشود.***
- خنده بزرگان - شرح: این خصلت نشانه وقار دارنده آن است، لبخند، خنده بزرگان است، حتى بعضى موقع خندیدن دندانهایشان آشکار نمىشود.
- حزن در قلب -آنها که اعتقاد به مبدأ و معاد دارند و از عاقبت اعمال خود باخبرند، محزونند و این حزن مانع از خنده نامعقول آنها است و در حد حُسن اخلاق و معاشرت و خوشروئى، لبخند زنند، آنها که نه اعتقادى دارند و نه به عاقبت خود مىاندیشند، از حزن در قلب آنها خبرى نیست و از این روى فکر مىکنند در آسایش هستند، در حالى که توهّمى بیش نیست!
- تنها تبسم - رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هیچ وقت صداى خندهاش بلند نمىشد و تنها تبسّم مىکردند. و گویا همه انبیاء (علیهم السلام) چنین بودهاند. در جریان حضرت سلیمان (علیه السلام) با مورچه در قرآن آمده که حضرت سلیمان (علیه السلام) خندهاى تبسّمگونه کردند: فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِهاو این روش انبیاء نشانه وقار و توجه آنها به عالم دیگر بود.
- صداى قهقهه - روزى نبى گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) از کنار عدهاى از جوانهاى انصار عبور کردند و آنها با یکدیگر گرم صحبت بودند و صداى قهقهه و خندههایشان بلند بود حضرت فرمودند: «اى گروهى که چنین مىکنید، چه کسى از شما آرزویش فریبش داده و بواسطه این آرزو در عمل کوتاهى کرده (این چنین شخصى) باید از آنچه در قبرها است و آنچه در آنها مىگذرد آگاهى و اطلاع یابد و از حشر و نشر عبرت گیرد و یاد کنید مرگ را که نابود کننده لذات است».
- کم خنده و زیاد گریه - در جاى دیگر فرمودند: «لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لیبکوا کثیراً»: «اگر مىدانستید آنچه را که من مىدانم، کم مىخندیدید، و بسیار مىگریستند».
- خندان ندیدم - رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) به جبرئیل فرمودند: «چرا هرگز میکائیل را خندان ندیدهام؟ گفت : «ما ضحک میکائیل مُنْذُ خُلِقَتِ النار»: «میکائیل از وقتى آتش خلق شده نخندید».
- حقیر دست - امام باقر (علیه السلام) مىفرمایند: حضرت داود (علیه السلام) به سلیمان (علیه السلام) (فرزندش) فرمود : «یا بنَىّ ایّاک و کثرةَ الضحک فَانّ کثرة الضحک تترک العبد حقیراً یوم القیامة»: «اى فرزندم بپرهیز از خنده زیادى، زیرا زیادى خنده بنده را در روز قیامت حقیر دست مىکند».
- قهقهه و غضب خداوند - آرى از قهقهه بپرهیزید که از شیطان است (القهقهة من الشیطان) و حتى در روایت از امام باقر (علیه السلام) آمده که هرگاه قهقهه زدید بعد از آن بگوئید: «اللهم لا تَمقتنى» «خدایا مرا مورد غضب خود قرار مده» و این روایت به خوبى نشان مىدهد که خنده بلند انسان را در معرض غضب خداوند رحمان قرار مىدهد.
- تبسّم بهترین خنده - پس هرگاه خواستید خنده کنید، تبسّم نمائید که بهترین خنده، تبسّم است. (خَیْرُ الضِّحْکِ التَّبَسُّم). و همین، خنده مؤمن است. نه فقط در حال شنیدنِ گفتارى خندهآور تبسّم کنید، بلکه در همه حال تبسّم را بر چهره خود آشکار کنید، خصوصاً در برخوردها و سخن گفتنها، در روایت است
- تبسم و حسنه - که رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) وقتى سخن مىفرمود: تبسم مىکرد و نیز در روایت است کسى که در برابر صورت برادرش متبسّم باشد، براى او حسنه است (مَنْ تبَسُّمَ فى وَجه اخیه کانَتْ له حَسَنَة)
- همه خنده او تبسّم - در روایت آمده، رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وقتى خندان مىشدند، چشمهاى مبارکش تنگ مىشد. و همه خنده او تبسّم بود، به طورى که دندانهاى حضرت از سفیدى مانند تکه ابرى که آماده باران ریختن است آشکار مىشد.
- عواقب زیاد خندیدن : در روایات به تعدادى از آنها اشاره شده که از آن جمله:
- 1- موجب حقارت انسان در قیامت مىشود و این مطلب در حدیث امام باقر (علیه السلام) گذشت که فرمودند: «کَثْرَةُ الضّحکِ تَتْرکُ العَبد حقیراً یومَ القیامة».
- 2- موجب مرگ قلب مىشود، رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «ایّاک وَ کَثْرَةَ الضّحکِفانّه یُمیتُ القلب»: «از خنده زیادى بپرهیزید که قلب را مىمیراند». مولى على (علیه السلام) نیز فرمودند: «کَثُرَ ضِحْکُه مات قَلبُه»:«کسى که خندهاش زیاد شود، قلبش مرده است».
- 3- محو ایمان - موجب محو ایمان مىشود رسول گرامى (صلى الله علیه و آله): «کَثْرَةُ الضِّحَکِ یَمحُو الایمان»: «خنده زیاد ایمان را محو مىکند».
- 4- هیبت و وقار - موجب از بین رفتن هیبت و وقار انسان مىشود. مولى على (علیه السلام) مىفرمایند: «مَنْ کَثُرَ ضِحْکُه ذَهَبَتْ هِیْبَتُه»: «کسى که خنده او زیاد شود، هیبت و ابهّت او مىرود». در جاى دیگر مىفرمایند: «کثرة ضحک الرجل تفْسِد وَقارَه»: «زیادى خنده مرد، وقار او را فاسد مىکند».
- 5- خنده زیاد موجب وحشت همنشین و زشت کردن رهبر و رئیس مىشود: امام متقیان على (علیه السلام) مىفرمایند: «کثرة الضحک یوحش الجلیس و یَشین الرئیس»:خنده زیادى اعتماد دوست و همنشین انسان را نسبت به انسان کم و موجب وحشت او در همنشینى مىشود»، زیرا زیاد خندیدن مناسب انسان عاقل و متین نیست و موجب بى وقارى رهبر مىگردد.
- 6- خنده مستانه موجب گریه در قیامت و گریه بر گناه مایه سرور و خنده در قیامت است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کم ممّن اکثر ضحکه لاعبا یکثر یوم القیامة بکاؤه و کم ممّن اکثر بکائه على ذنبه خائفا یکثر یوم القیامه فى الجنَّة سروره و ضحکه»: «چه بسیار از کسانى که خنده را از روى بازى و شوخى زیاد کردند و روز قیامت گریه آنها زیاد است و چه بسیار از کسانى که گریه بر گناهشان را از روى ترس از مقام خداوندى زیاد کردند و در روز قیامت در بهشت، سرور و خنده آنها زیاد مىشود».
- دلقک بىخبران - آرى از خنده مستانه و قهقهه بپرهیزید، و بالاتر از این خود شما نیز سخنى نگوئید و کارى نکنید که دیگران اینگونه بخندند به اصطلاح خود را دلقک بىخبران نکنید!
- جهنم میان زمین وآسمان - رسول گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «انّ الرجلَ لَیَتَکّلمُ بالکلمة فى المَجْلس لیَضْحَکَهم بها فَیهوى فى جَهَنَّم ما بین السماء و الارض»: «مردى در مجلسى به کلمهاى تکلم مىکند، تا حاضرین را با آن کلمه بخنداند ولى خودش در جهنم میان آسمان و زمین رها مىشود».
- وای بر دروغ حنده دار - در جاى دیگر فرمودند: «واى بر کسى که سخن مىگوید و دروغ مىگوید، تا عدهاى را بخنداند، واى بر او واى بر او!» مولى على (علیه السلام) مىفرمایند: «ایّاکَ انْ تَذْکُرَ مِنَ الکَلامِ ما کانَ مُضْحکاً و ان حکیتَ ذلک عن غیرک»: «بپرهیز از ذکر کردن کلامى که خندهآور باشد، گرچه از دیگرى آن را حکایت کنى!»
- مرد یاوه گو - امام صادق (علیه السلام) نقل مىکنند، در مدینه (در زمان امام سجاد (علیه السلام) مردى بود یاوهگو که کار او خنداندن مردم بود. امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: این مرد مرا خسته کرده که به او بخندم، روزى آن حضرت با غلامان عبور مىکردند و این مرد آمد و عباى حضرت را از پشت سر برداشت و رفت، حضرت ملتفت نشدند، ولى غلامان ملتفت شده و او را دنبال کرده و عباء را از او گرفته و نزد حضرت آوردند، حضرت فرمودند این که بود، گفتند: این مرد یاوهگو و مزاح کنندهاى است که مردم را مىخنداند، فرمودند به او بگوئید: «انّ لِلّه یوماً یَخْسُرُ فیه المُبْطِلُون»: «براى خداوند روزى است که افراد یاوهگو در آن روز در خسران و زیانند!»
- سخنان باطل خنده دار- مولى على (علیه السلام) در جمله بسیار جالبى مىفرمایند: «وَقِرُوا انفُسَکِم عَنِ الفُکاهات و مَضاحِکِ الحکایات و محالّ التُّرَّهات»: «وقار خود را نسبت به فکاهیات و حکایات خندهآور و محلهائى که سخنان باطل گفته مىشود حفظ کنید» و با زیادهروى در اینها شخصیت خود را خدشهدار مگردانید.
- مرحوم الهى، در ذیل این فراز «و ان ضحک لم یعل صوته» چنین مىسراید:
- حکایت
-
- وگر خندد چو گل خندد در این باغ
نه آشوب افکند در باغ چون زاغ
غنچه لب گشاید در تبسّم
که آرد بلبلان را در ترنّم
که لبخند نهان خوش چون ربا بست
چو خنده صبحدم کز آفتابست
لب خندان خوش است اما نه چندان
گل از خنده خزان گرد ببستان
بخند اى نازنین لیک بیندیش
که لبخند فزون دل را کند ریش
ببین در قهقهه کبک خرامان
که چشم باز بر وى گشت خندان
شنیدم طرفه کبک کوهسارى
خرامان بود چون زیبا نگارى
به خنده کوه را رقصان همى خواست
نشاطش مىفزود و غصّه مىکاست
به دشت از قهقهه آن کبک دلشاد
ز بالا، شاهبازى دیده بگشاد
گرفت آن کبک خندان را به چنگال
ز بهر طعمه بشکستش پر و بال
مبادا ناگهان باز شکارى
کند بازى به کبک کوهسارى
در این محفل تو چون شمع اى خردمند
به جان سوز و به لب آهسته مىخند
که مىترسم ز لبخند فزونت
فلک چون غنچه سازد غرق خونت
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین-متقین-102- انتقام جو نیست «ان بغى علیه صبر حتى یکون الله هو الذى ینتقم له» ترجمه: اگر ظلمى به پرهیزگار شود صبر مىکند تا خداوند انتقام او را بگیرد.***
- شکیبایی ومقابله به مثل - شرح: اگر به او ستمى شود شکیبائى کرده و مقابله به مثل نمىکند و به فکر انتقام نمىافتد، البته این نسبت به دوستان یا دشمنانى است که عدم انتقام تأثیر مثبت روى آنها مىگذارد، یا در مقابل ظالمانى است که قدرت انتقام از آنها نیست، یعنى جزع و فزع و ناراحتى نمىکند، بلکه انتقام را به خدا وامىگذارد و قبلا بحث درباره انتقام و صبر مشروحاً گذشت.
- واگذاری انتقام به خدا - اولیاء بزرگ خدا و پرهیزگاران واقعى کسانى بودند که زندگى آنها آمیخته با اینگونه صبر بود، از خود مولى على (علیه السلام) تا امام حسن عسکرى (علیه السلام) و حتى امام زمان (علیه السلام) دچار ظلم طواغیت و ستمگران بودند و با صبر و واگذارى انتقام به خداوند به وظائف الهى خود عمل کردند.
- شیعیان واقعى - آن بزرگواران، همچون ابىذرها نیز چنین کردند، در اینجا نامهاى که ابوذر غفارى این مبارز بزرگ و صبور دوران، براى «حُذَیفه بن یمان» دوست قدیمى خود که از اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و از شیعیان على (علیه السلام) بود و در زمان عثمان در پست فرماندارى بصره قرار گرفته بود، نوشته است، مىآوریم، نامهاى که نشان ظلمهائى است که به او روا داشته شده و صبرى است که در برابر ظالمان و ظلم آنها کرده است، و او شکایت خود را به خداوند کرده و انتقام را به او واگذاشته است.
- الهام از روح بلند - این نامه را وقتى ابوذر به دستور عثمان به «ربذة» آن بیابان خشک و سوزان تبعید شده، نوشته است. و در مقابل، حذیفة هم جوابى داده که ما هر دو نامه را در اینجا ذکر مىکنیم به این امید که از روح بلند و استوار دوستداران حق الهام گرفته و هر چه بیشتر موفق باشیم.
- دو نامه تکان دهنده _ نامه ابوذر به حُذیفه - «به نام خدا، بَعد، اى برادرم طورى از خدا بترس که چشمان تو اشک زیاد بریزد و همیشه مواظب قلب خویش باش! شب زنده دارى و بدن خود را در اطاعت خداوند قرار بده! کسى که مىداند سرانجام غضب خداوند آتش است، سزاوار است آن را در نظر داشته باشد و تا وقتى که ندانسته است که خداوند از او راضى شده است، گریه وى ادامه داشته باشد و (در عبادت خدا) شبها بیدار بماند.
- درراه خدا از اهل ومال گذشتن - کسى که مىداند عاقبت رضایت خداوند بهشت است سزاوار است از حق استقبال نماید تا بوسیله آن سعادتمند گردد و در راه خدا از اهل و مال گذشتن، شب زندهدارى کردن، روزه گرفتن، با دست و زبان با ستمگرانى که دین ندارند، نبرد و مبارزه کردن، براى او آسان و کوچک گردد. تا وقتى که نفهمیده است خداوند از او راضى شده است باید به این اعمال ادامه دهد و به طور حتم تا از دنیا نرود این مطلب را درک نمىکند!
- خود را بخدا واگذار کنم - هر کسى مایل است در پناه خدا باشد و به رفت و آمد با پیغمبران نائل گردد، باید همین روش را داشته باشد. اى برادرم تو در آن مکان دور راحت هستى و من هم مصیبتها و غمهاى خود را به خدا واگذار مىکنم و شکوه این که ستمگران بر من غالب شدهاند، به خدا مىنمایم.
- پناه به خدای بزرگ - من ستمگریها و جنایاتى که مىشد با چشم خود دیدم و با گوش شنیدم (و روى احساس مسئولیت دین ى که کردم) بر ضد آنها به مبارزه برخاستم و در نتیجه از بهره خویش محروم شدم، مرا به شهرها بردند و از خویشان و برادران و حرم پیغمبر (صلى الله علیه وآله) دورم کردند و اینک در اینجا غریب شدهام. به خداى بزرگ پناه مىبرم از این که خواسته باشم در مورد امورى که برایم پیش آمده است اظهار نارضایتى (از خدا) نمایم، بلکه به تو اطلاع مىدهم که به آنچه خداوند دوست دارد و برایم مقدور کرده است راضى هستم، من این مطلب را براى تو نوشتم تا براى من و عموم مسلمانان دعا کنى و نجات و راحتى را از خداوند مسئلت نمائى و خیر پایان و حسن عاقبت را از او خواستار باشى! والسلام.
- نامه حذیفه در پاسخ ابوذر «بنام خدا، نامه تو که در آن مرا بیم داده بودى و از عواقب خویش ترسانده و به مواظبت به جان خود تأکید کرده بودى، به من رسید! اى برادرم تو از زمانهاى پیش نسبت به من و مردمان با ایمان، خیرخواه مهربان و دلسوز بودى و راهنمائى نمودى به رضاى خداوندى که غیر از او خدائى نمىباشد و به غیر از فضل و رحمت و منّت بزرگ او چیزى نیست و جز او کسى نیست، که انسان را از غضب وى بازدارد!
- مصیبتها و ناراحیتها ی گران - بنابراین آمرزش عمومى و رحمت با وسعت خداوند را از براى خود و خویشان و غیرخویشان و براى جمعیت مسلمانان مسئلت دارم! اى برادر، من از آنچه نوشته و بیان کرده بودى در مورد حرکت و غربت و تبعید خویش با اطلاع شدم! به خدا سوگند اى برادر مصیبتها و ناراحتیهایى که به تو وارد شده است برمن بسیار گران تمام شد! و اگر امکان داشت که آنها با پول برطرف گردد، من با کمال میل حاضر بودم مال خود را در این راه خرج کنم تا خداوند مصیبتهاى شما را برطرف نماید ...»
- خیر وخوبی در مصیبتها - تا این که مىنویسد: «اى برادر بر آنچه از دست تو رفته است تأسف نخور و در مقابل مصیبتهائى که به تو وارد شده است اندوهگین مباش و آنها را براى خود خیر و خوبى بدان و در انتظار پاداش نیک خداوند باش! اى برادر! من مرگ را از براى خود و تو بهترین اندرزگو مىدانم، براى این که فتنههائى بر ما سایه افکنده که همانند پارههاى شب تاریک روى هم انباشته شده و همه را در کام خود فرو برده است! شمشیرها در این آشوبها ظاهر گشته و مرگها در آن مىرسد، هر کس بر آنها آگاه شود- و از آنها انتقاد نماید- و در آنها داخل شود و حرکتى داشته باشد- که با آنها مبارزه کند- کشته مىگردد!
- خدا ترا از شر زمانه حفظ کند- این فتنهها و نکبتها تمام جمعیتها و قبائل عرب را فرا گرفته است، در این زمان هر کس ستمگرتر باشد، عزیزتر است و هر کس پرهیزگارتر باشد، ذلیلتر مىباشد، خداوند ما و تو را از شر زمانهاى که مردمش چنین هستند حفظ کند! من در هر حال و هر وقت از دعا خوددارى نمىکنم، چه خداوندى که وعده او خلاف نمىشود مىفرماید: «مرا بخوانید تا براى شما اجابت کنم، آنانکه از عبادت من تکبر مىنمایند به زودى وارد دوزخ خواهند شد». پناه مىبرم به خدا از این که عبادت او تکبر نمائیم و از اطاعت او رو گردان باشیم، خدا را به رحمت او سوگند مىدهم، که به زودى من و تو را از این بلاها نجات دهد و سعادتمند گرداند، والسلام علیکم».
- زندگی تلخ را با صبر شرین کنند - آرى پرهیزگاران واقعى زندگى تلخ خود را با صبر شیرین مىکنند و با واگذارى انتقام به خداوند به آن آرامش مىبخشند. مرحوم الهى، در ذیل این فراز «و ان بغى علیه صبر حتى یکون الله هو الذى ینتقم له» چنین گوید:
-
15- شکیبد گر ز مردم بیند استم
که خواهد داد او سلطان عالم
که چون قهرش ستمگر را زبون کرد
بسا طش همچو گردون سرنگون کرد
ستمگر را به کیفر دست بندد
که بروى ابر گرید برق خندد
جهان دار المجاز است هشدار
چو گردون زیر دستان را میازار
بترس از برق آه بى گناهى
که سوزد آهى از مه تا به ماهى
رقیب ارجور کرد اى جان صبورى
که شد بیداد را کیفر ضرورى
جفا بینى وفا کن ایزدى هست
که گر از پا درافتى گیردت دست
دو گونه است این سخن هشدار و بنیوش
یکى گوهر بر از گنجینه هوش
ستم بر شخص اگر رفت از ستمکار
روا باشد که بگذارد به دادار
وگر بر خلقى آن جور افکند تیر
دلیرى شخص را بایست چون شیر
که بخشایش ستم بر دیگران را
قوى پنجه کندا ستمگران را
ستمگر را قوى سر پنجه کردن
ضعیفان را بود دل رنجه کردن
*** اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
-
وگر خندد چو گل خندد در این باغ
نه آشوب افکند در باغ چون زاغ
غنچه لب گشاید در تبسّم
که آرد بلبلان را در ترنّم
که لبخند نهان خوش چون ربا بست
چو خنده صبحدم کز آفتابست
لب خندان خوش است اما نه چندان
گل از خنده خزان گرد ببستان
بخند اى نازنین لیک بیندیش
که لبخند فزون دل را کند ریش
ببین در قهقهه کبک خرامان
که چشم باز بر وى گشت خندان
شنیدم طرفه کبک کوهسارى
خرامان بود چون زیبا نگارى
به خنده کوه را رقصان همى خواست
نشاطش مىفزود و غصّه مىکاست
به دشت از قهقهه آن کبک دلشاد
ز بالا، شاهبازى دیده بگشاد
گرفت آن کبک خندان را به چنگال
ز بهر طعمه بشکستش پر و بال
مبادا ناگهان باز شکارى
کند بازى به کبک کوهسارى
در این محفل تو چون شمع اى خردمند
به جان سوز و به لب آهسته مىخند
که مىترسم ز لبخند فزونت
فلک چون غنچه سازد غرق خونت
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۴/۱۵