0- امیر المومنین متقین 10- روش آنها تواضع است .1در نقطه مقابل تواضع تکبر و سرچشمه تکبر – - داروى شفابخش قرآن ---درباره شفابخشى قرآن – گفته شد و حال پزشک سیار «پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)
چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین متقین 10- روش آنها تواضع است . مشیهم التواضع «راه رفتن آنها (پرهیزکاران) تواضع و فروتنى است».
- گفته شد مسئله تواضع و تکبر در علم و عدم علم تاثیر مىگذارد، انسان متواضع اگر مسئلهاى را نداند، سؤال کرده و بر علم خود مىافزاید، و برعکس انسان متکبر با سؤال نمىخواهد شکوه ساختگى و دروغین خود را بشکند و اساساً یکى از حجابهاى شناخت، تکبر است.
- مذمت استکباری- با نگرشى به قرآن درمىیابیم که قرآن هم در موارد مختلف و از جمله در سوره بقره اشاره به مانع بودن روحیه استکبارى براى پذیرش حق کرده و مذمت مىنماید: «أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُکُمُ اسْتکبرتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ»؛ آیا هر پیامبرى که برخلاف هواى نفس شما اوامرى از جانب خداوند آورد، استکبار کرده و از امرش سرپیچى مىنمائید و گروهى را تکذیب کرده و گروهى را مىکُشید، در آیه فوق «تَقْتُلون» با صیغه مضارع آورده شده که نشانه استمرار است، یعنى یک یا دو پیامبر را نکشتند، بلکه بر این کار استمرار داشتند.
- 3. تکبر نظام جامعه بشرى را برهم مىزند و روابط انسانها را با یکدیگر تیره مىکند و برعکس تواضع ، ضامن نظام و بیمه کننده سلامت آن است، سرچشمه بسیارى از جنگها همان خود برتربینى ملتها و اقوامى در برابر اقوام دیگر است. جنگ جهانى اول و دوم را همین مسئله ایجاد کرد، آلمان نازى سردمدارانش در اثر خودبینى باور کردند که نژاد ژرمن برتر و بالاتر از سایر نژادها بودهاند. و دست به جنگ زده و این همه سرمایههاى انسانى و اقتصادى و فرهنگى ملتها را به دست نابودى سپردند، معلوم مىشود تکبر توانایى ایجاد جنگ جهانى را دارد،
- تکبر توانایى ایجاد جنگ جهانى را دارد، - در زمان ما نیز همین روحیه باعث شد که 5 دولت متکبر و زورگو در سازمان ملل حق (وتو) داشته و با این روحیه استکبارى نظام عالم را برهم زدند. اگر باور کنند که همه فرزندان آدم (علیه السلام) و آدم (علیه السلام) از خاک است «انتم بنو آدم و آدم من تراب»: «شما فرزندان آدم و آدم از خاک است» شعلههاى خشمناک آتشین جنگها رو به سردى گرائیده و خاموش مىشود، ولى متأسفانه امیدى به این باور نیست.
- تکبر ارباب و بقیه رعیتاند - در افغانستان مجاهدین افغانى با رژیم سفّاک و غیر مردمى خود در نبرداند و قرارداد صلح را در ژنو، آمریکا و شوروى بین دو جناح به امضا مىرسانند، چه خبر است؟ مگر در بین شوروى و آمریکا شعلههاى جنگ مشتعل شده که بر سر میز مصالحه مىنشینند، آیا این عمل به این معنا نیست که ما آقا و بقیه برده، ما ارباب و بقیه رعیتاند و برده حق اختیار و اراده از خود نداشته و محکوم صرف و مغلوب هوا و هوسهاى مولاى خود است؟!
- صفت رذیله استکبار موجب شد - آرى عالم را به فساد نکشید؟! ، مگر استکبار این صفت رذیله استکبار موجب شد که در همه جا قدرتهاى مستکبر و زورگو نفوذ کرده تا جایى که به خلیجفارس براى حافظت از به اصطلاح امنیت آمدهاند و مىبینیم از موقعى که پا در این گرداب مهلکه گذاردهاند، تشنج منطقه رو به ازدیاد گذارده است.
- استکبارستیزی حدود 300 نفر بی دفاع را - در راستاى حرکتهاى تشنجآفرین آمریکاى متجاوز، همین امروز که مشغول نوشتن این عبارات هستم، یعنى 12 تیر ماه 1367 برابر با 18 ذیقعده 1408 هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى با 290 مسافر و خدمه درحالى که از بندعباس به طرف دوبى در حرکت بود بر روى خلیجفارس در حدود ساعت 20/ 10 دقیقه بامداد مورد اصابت دو موشک ناوگان آمریکا قرار گرفته و در هوا منفجر و به قعر آبهاى خلیجفارس فرو رفت، آرى روحیه استکبارى آمریکا ایجاب مىکند که براى حفظ به اصطلاح منافع خود افراد بىدفاع را هم هدف قرار داده و خوى ضد بشرى خود را هرچه بیشتر نمایان کند، لازم به تذکر است که طبق آمار اعلام شده مسافرین هواپیما 156 مرد و 52 زن و 54 کودک از 2 تا 12 سال و 12 کودک زیر 2 سال بوده است به اضافه 16 خدمه.
- حق گرفتنى است نه دادنى،- باید سطح فرهنگ مردم بالا رود و درک کنند که ابرقدرتها عامل فساداند، باید بدانند تا مملکتى قوى نشود، ملتش ذلیل است و باید بدانند حق گرفتنى است نه دادنى، باید بفهمند استکبار تابع حرف حساب نیست، در اینجا مناسب است واقعیتى را با زبان طنز بیان کنم:
- دزد به حاکم شکایت کرد - گویند دزدى شبانگاه براى دزدى از دیوار خانهاى بالا رفته و چون دیوار بلند بود، بر زمین افتاده و پایش شکست، صاحبخانه بر او ترحّم نموده رهایش کرد، فردا دزد به حاکم شکایت کرد که فلان شخص دیوار خانهاش را بیش از حدّ بالا برده و مرا به این روز و حال انداخته،
- حاکم او را خواست و علت بلند بودن دیوار را جویا شد، مرد که از قرائن متوجه شد حاکم خیلى حواسش پرت است، و حرف حساب را نمىپذیرد، تصمیم گرفت مشکله جواب را از خود دور کرده و به گردن دیگرى بیندازد، لذا گفت قربان! تقصیر بنّا است و من به او نگفته بودم این مقدار دیوار را بالا ببرد،
- حاکم بنا را خواست او هم گفت من 50 ردیف مىچیدم ولى چون خشت مال، خشتها را بزرگ گرفته و استاندارد نیست دیوار بلند شده!
- حاکم خشت مال را هم خواست، و او گفت قربان نجّار قالب خشتها را بزرگگرفته و من بىتقصیرم نجّار را هم خواست او گفت تقصیر دختر همسایه روبرویى است زیرا وقتى این قالب را مىساختم سرش را از پنجره خانه بیرون کرده و من حواسم پرت شد، او را خواست و به
- او گفت چه حقّى داشتى سرت را از پنجره بیرون کنى، گفت: من بچه شیر خوارمان را در آغوش داشتم و او مرتب گریه و زارى مىکرد و من چون به انتظار مادرم بودم، سرم را از پنجره بیرون کرده بودم تا ببینم چه موقع مىآید؟
- حاکم گفت حالا فهمیدم چرا پاى این دزد بیچاره از دیوار بلند شکسته، منشا همه این کارها این بچه شیرخوار است، از بچه پرسید چرا گریه و زارى مىکردى؟ و او قادر به جواب گفتن نبود، لذا
- حاکم گفت بعد از تحقیقات زیاد و پىگیرىهاى مداوم، مقصّر اصلى مشخص شد! مقصر اصلى این بچه است، دستور مىدهم در سبدى او را دور شهر گردانیده تا بدانند که عدل حاکم اجازه نمىدهد حتى یک دزد مورد ظلم واقع شود!
- حکّام متجاوزشریک دزداند،- باید از این لطیفه که حاوى واقعیتى ملموس است درس بگیریم و بدانیم حکّام کشورهاى بزرگ و متجاوز شریک دزداند، و از همین روى از کشورهاى مرتجع حمایت مىکنند و در مقابل، انسان مظلوم و بى زبان همانند آن کودک مقصّر است، باید نیرومند شویم تا سربلند باشیم.
- شاهدى هم بر مطالب گذشته - در اینجا مناسب است روایاتى درباره تکبر و آثار آن که جنبه روشنگرى و بیدادگرى دارد، متذکر شویم تا شاهدى هم بر مطالب گذشته بوده باشد:
- اصول کفر سه گناه است، - قال الامام على (علیه السلام) «الحرص و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب»؛ «حرص (آز و طمع) و تکبر (گردنکشى) و حسد (رشک بردن) صدا کننده و ندا دهنده است به سوى فرو رفتن در گناهان». این سه را حضرت نام بردند زیرا اصول کفر همین سه گناه است، و هر یک در واقعهاى تجلّى یافته و عامل عصیان شد، حرص در مورد حضرت آدم (علیه السلام) و کبر در مورد شیطان و حسد در مورد هابیل و قابیل که قابیل به هابیل رشک برده و موجب نخستین قتل عالم شد، و با این سنت سیّئة هر قتلى درعالم شود، گناهش بر گردن قابیل است بدون اینکه به فاعل (قاتل) تخفیفى درعذاب داده شود.
- کبر در قلب عقل را ناقص کند - قال الباقر (علیه السلام): «ما دَخَلَ قَلْبُ امْرَء شىء منالکِبْر الّا نَقَصَ مِنْ عقله مِثلُ ما دَخَله من ذلک، قَلّ ذلک او کَثُر»: «داخل نمىشود در قلب و روان انسانى مقدارى از کبر الّا اینکه در مقابل ناقص مىشود از عقل او به مقدارى که داخل شد کبر در قلب او، چه کم باشد و چه زیاد».
- 3- در قلبش کِبری نیست،- عن الصادق (علیه السلام) قال : «مَنْ مَرّ بالمأزَمَیْنِ و لیس فى قلبه کبرٌ غَفَر الله لَه قُلتُ: مَا الکِبر قال: یَغْمِصُ الناسَ ویُسَفِّهُ الحق ...» (امام صادق (علیه السلام) فرمودند: کسى که مرور کند به مأزمین (الزّمانُ: زمانه بر او سخت شد) در حالى که در قلبش کِبری نیست، خدا مىآمرزد گناهان» او را گفتم: کبر چیست فرمودند: «کبر آن است که مردم را حقیر و فرومایه داند، و نسبت سفاهت به حق داده و آن را خفیف شمارد ...».
- 4- دور ترین و نزدیکترین مردم به خدا - قال ابى عبدالله (علیه السلام): «فیما اوحَى الله عزوجلّ الى داود، کما انّ اقرب الناس الى الله المتواضعون، ابْعَدُ الناس من الله المتکبرون» امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در بین سخنانى که خداوند عزوجل به حضرت داود (علیه السلام) وحى کرد، این سخن بود که اى داود چنانى که نزدیکتر مردم بخدا تواضعکنانند دورترین مردم هم بخدا متکبرانند.
- (4). حقیر شمُرد مردم را)- غَمَصَ الناس: احْتَقَرَهُم (حقیر شمُرد مردم را)- سَفَّهَ الحق: جهله فاستِخِفّ به ونَسَبَه الى السَّفَه (نسبت به حق جاهل بود پس سبک شمرد آن را و نسبت سفاهت به آن داد).
- (5). الْمأزَم وِزان مَسجَد: الطریق الضَیّق بین الجبلین متّسع ما ورائه ... و یقال للموضع الذى بین عرفة و المشعر مأزَمان (الْمَأزَم بر وزن مَسجَد، راه تنگ بین دو کوه است که دو طرف آن وسیع بوده ... و به مکانى که بین عرفه و مشعر است مأزَمان گفته مىشود) مجمعالبحرین، جلد 6، صفحه 7 چاپ مکتبة مرتضویه.
- دور ترین و نزدیکترین همچنان که نزدیکترین مردم به خداوند افراد متواضع هستند، دروترین مردم از خداوند هم متکبرین هستند».
- 5- به خاطر ساعتى تکبر- قال على (علیه السلام):«فَاعتبروا بما کان مِنْ فِعْلِ الله بِابلیس اذْ احَبَط عَمَلَه الطَویلَ وجَهْدَه الجَهید و کانَ قد عَبَدَالله سِتَّةَ آلاف ... عَنْ کِبر ساعة واحدة فَمَنْ ذا بَعْدَ ابلیس یَسْلم على الله بِمِثل معصیته؟! کَلّا ما کان الله سبحانَه لیدخل الجنة بشراً بِامر اخْرَجَ به مِنْها ملکاً انّ حُکْمَه فى اهلِ السماء و اهلِ الارض لَواحدٌ»
- باتکبر فرشته ای از بهشت رانده شده - : «پند و عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى شش هزار ساله او را به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مىتواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن به ظاهر فرشتهاى را از بهشت رانده است، حکم خداوند درباره اهل آسمان و زمین یکى است».(3)
- گناهانی که جنبه انفجارى دارد،- ممکن است سؤال شود آیا عادلانه است اعمال و عبادات 6000 ساله یک فرد با یک ساعت معصیت از بین برود؟! در جواب باید گفت تعجب ندارد، چه بسا اعمال بیش از 6000 سال هم با یک عصیان و نافرمانى نابود شود، زیرا بعضى از خلافکارىها و معاصى جنبه انفجارى دارد، این سؤال مثل این است که کسى بگوید آیا مىشود سد کرج را که شاید مثلًا 20 سال طول کشیده تا ساخته شده یا بناء معظّمى را که 50 سال طول کشیده تا ساخته شده با یک مواد منفجره نابود کنند؟
- حدیث قدسى- . این حدیث از احادیث قدسى است و هر حدیثى و کلامى که از خداوند متعال بوده و در قرآن نباشد حدیث قدسى گویند اى حدیث در منهاجالبراعة ذیل این فراز از خطبه صفحه 117، جلد 12 مندرج است.
- (3). هم ردیف فرشته- اطلاق فرشته بر شیطان به خاطر آن است که در صفوف آنها جاى داشت و هم ردیف آنها بود نه اینکه از خود آنها باشد بلکه وى از جنّیان است.
- در صبح کاقر ودرشب شهید- چه بسا شخصى در لحظه آخر عمر تمام سرمایههاى اندوخته 100 ساله خود را از دست مىدهد، استاد مىفرمود در حدیثى دیدهام به این مضمون که تواضع آن است که خود را بلاتر از دیگرى ندانى حتى بالاتر از شرابخوار و معصیت کار، زیرا ممکن است جریان ساحران فرعون پیش آید که پس از این همه انحراف اولین مؤمنان به حضرت موسى (علیه السلام) شدند که با تهدید فرعون مبنى بر قطع دست و پا و آویزان کردن آنها بر درخت از هدف خود یعنى ایمان به خداوند منصرف نگشتند، تا جایى که در روایات آمده این تهدید را فرعون عملى کرد و صاحب مجمعالبیان درباره اینها مىفرماید: «اصبحوا کفارا سحرة و امسوا شهداء بررة»: «صبح کردند درحالى که کافرانى ساحر بودند و عصر کردند درحالى که شهیدان و نیکوکاران بودند».
- انحراف ساحران فرعون - کوتاه سخن این که تکبر مانند مواد منفجرهاى براى نابودى اعمال است، اگرچه انفجار یک لحظه و اعمال بیش از 6000 سال باشد و در مقابل تواضع عامل بقاء، تواضع ، مایه پذیرش حق و در مسیر حقیقت قرار گرفتن است، اگرچه انحراف به اندازه انحراف ساحران فرعون باشد.
- 6.یک مثقال کبر بوی بهشت نیابد - قال رسول الله (صلى الله علیه وآله):«یا اباذر منْ مات وفى قَلْبِه مثقالُ ذرة من کبر لم یَجِدْ رائحةَ الجَّنَة الّا انْ یتوب قَبْل ذلک»: «پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اى اباذر کسى که بمیرد و در قلبش به اندازه وزن ذرهاى از کبر باشد، بوى بهشت را نمىیابد (استشمام نمىکند».
- بوى بهشت از فاصله 500 سال به مشام - در این که مىفرماید بوى بهشت را نمىیابد، نکتهاى نهفته است، زیرا در حدیث آمده است که بوى بهشت از فاصله 500 سال به مشام مىرسد- همانند باغهاى گل که از 50 مترى بویش به مشام مىرسد- نفرمود داخل بهشت نمىرود،که احتمال داده شود تا نزدیکى بهشت مىآید و بوى آن را استتشمام مىکند، بلکه فرمود اصلًا به محلى که بوى بهشت مىرسد، حق ورود ندارد، یعنى نزدیک 500 سال نمىآید چه رسد وارد بهشت شود.***
- سرچشمه تکبر - در این مرحله بعد از ذکر این 6 روایت نورانى و تکان دهنده، ضرورى است بحثى را که براى جمیع مباحث اخلاقى مفید است، تقدیم نموده تا سرچشمه تکبر هرچه بهتر شناخته شود و معالجه این بیمارى هرچه زودتر ممکن گردد.
- قلب های مرض - روح انسان همانند جسم او مبتلا به بیمارى مىشود و در واقع وجود انسان مىتواند حامل دو بیمارى باشد: 1. جسمى 2. روحى و بالطبع این دو نوع بیمارى دو نوع طبّ و طبیب مىطلبد.1.روحانى 2. جسمانى، این مطلب از آیات قرآن هم استفاده مىشود. قرآن در چندین مورد با تعبیرات مختلف درباره منافقین مىفرماید: آنها بیمار دلند، «فِی قُلُوبِهِمْ مرض فَزادَهُمُ اللَّهُ مرضاً»: «در قلب هایشان مرض است و خداوند بر مرض آنها بیفزاید» نفاق نوعى انحراف از سلامتى است درجاى دیگر درباره قرآن مىفرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»؛ «قرآن را نازل مىکنیم که شفا و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید».
- قرآن مرهمى بر بیمارىهاى روحى - در جاى دیگر مىفرماید: «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»؛ «به این لجوجان تیره دل بگو این قرآن براى مؤمنان مایه هدایت و شفا است» در این آیه تعبیر به شفا شده و شفا در جایى است که بیمارى باشد ما منکر این نیستیم که اگر با شرایطى آیات را با زعفران مثلًا نوشته و با آب خورده شود، شفا حاصل مىشود یا اگر فلان سوره را بخواند فلان مشکل و بیمارى حل و بهبودى مىیابد، ولى مىگوئیم قرآن قبل از این که بر بیمارىهاى جسمى تاثیر کند، مرهمى بر بیمارىهاى روحى است، زیرا وحى با روح ما مأنوستر است تا با جسم. در آیه اول اشاره به وجود چنین امراض روحانى و در آیه دوم اشاره به نسخه شفابخشى به نام قرآن شده و بالطبع دلالت بر وجود طبّى براى روح و طبیبى براى آن است.
- برای مشکلات از قرآن یاری بطلبید - در نهجالبلاغه هم اشاره به شفابخشى قرآن شده است آنجا که مىفرماید:«فاستشْفوُه من ادْوائکم واستَعینُوا به على لَأوائِکم فانّ فِیهِ شفاءً مِنْ اکْبَر الدّاء وهُوَ الکُفْر النِفاقُ والغَىٌ والضَّلال» (از این کتاب بزرگ آسمانى براى بیمارىهاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید، چرا که در این کتاب درمان بزرگترین دردها است، درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت).
- داروى شفابخش قرآن - جالب توجه این که اطباء فهمیدهاند هر دارویى علاوه بر تسکین دردى منشأ دردهاى دیگرى مىتواند باشد و این مطلب را از حدود 1400 سال پیش در روایات مىتوان دید در سفینة البحار در حدیث معروفى آمده: «ما من دواء الا و یهیج داء»: «هیچ دارویى نیست مگر این که خود سرچشمه بیمارى دیگر است» اما داروى شفابخش قرآن هیچ گونه اثر نامطلوب وسوئى روى جان و فکر و روح آدمى نداشته، بلکه تماماً خیر و برکت است و به این مطلب در عبارات نهجالبلاغه نیز اشاره شده: «شفاء لا تخشى اسقامه» (قرآن داروى شفابخشى است که هیچ بیماریى از آن بر نمىخیزد).
- درباره شفابخشى قرآن در جاهاى دیگر نهجالبلاغه نیز سخن به میان آمده از جمله در خطبه 150 فیض و 157 صبحى صالح مىفرمایند: ودَواء دائِکُم (قرآن) دواى بیمارىهاى شما است) و در خطبه 148 فیض و 156 صبحى صالح مىفرمایند: الشفاء النافع (قرآن) شفابخش پربرکت است.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۴/۲۸