پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. امیر المومنین متقین 10- روش آنها تواضع است‏ . مشیهم التواضع  «راه رفتن آنها (پرهیزکاران) تواضع   و فروتنى است».
  2. گفته شد مسئله تواضع و تکبر در علم و عدم علم تاثیر مى‏گذارد، انسان متواضع  اگر مسئله‏اى را نداند، سؤال کرده و بر علم خود مى‏افزاید، و برعکس انسان متکبر با سؤال نمى‏خواهد شکوه ساختگى و دروغین خود را بشکند و اساساً یکى از حجاب‏هاى شناخت، تکبر است.
  3. مذمت استکباری- با نگرشى به قرآن درمى‏یابیم که قرآن هم در موارد مختلف و از جمله در سوره بقره اشاره به مانع بودن روحیه استکبارى براى پذیرش حق کرده و مذمت مى‏نماید: «أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتکبرتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ»؛ آیا هر پیامبرى که برخلاف هواى نفس شما اوامرى از جانب خداوند آورد، استکبار کرده و از امرش سرپیچى مى‏نمائید و گروهى را تکذیب کرده و گروهى را مى‏کُشید، در آیه فوق «تَقْتُلون» با صیغه مضارع آورده شده که نشانه استمرار است، یعنى یک یا دو پیامبر را نکشتند، بلکه بر این کار استمرار داشتند.
  4. 3. تکبر نظام جامعه بشرى را برهم مى‏زند و روابط انسان‏ها را با یکدیگر تیره مى‏کند و برعکس تواضع ، ضامن نظام و بیمه کننده سلامت آن است، سرچشمه بسیارى از جنگ‏ها همان خود برتربینى ملت‏ها و اقوامى در برابر اقوام دیگر است. جنگ جهانى اول و دوم را همین مسئله ایجاد کرد، آلمان نازى سردمدارانش در اثر خودبینى باور کردند که نژاد ژرمن برتر و بالاتر از سایر نژادها بوده‏اند. و دست به جنگ زده و این همه سرمایه‏هاى انسانى و اقتصادى و فرهنگى ملت‏ها را به دست نابودى سپردند، معلوم مى‏شود تکبر توانایى ایجاد جنگ جهانى را دارد،
  5. تکبر توانایى ایجاد جنگ جهانى را دارد، - در زمان ما نیز همین روحیه باعث شد که 5 دولت متکبر و زورگو در سازمان ملل حق (وتو) داشته و با این روحیه استکبارى نظام عالم را برهم زدند. اگر باور کنند که همه فرزندان آدم (علیه السلام) و آدم (علیه السلام) از خاک است «انتم بنو آدم و آدم من تراب»: «شما فرزندان آدم و آدم از خاک است» شعله‏هاى خشمناک آتشین جنگ‏ها رو به سردى گرائیده و خاموش مى‏شود، ولى متأسفانه امیدى به این باور نیست.
  6. تکبر ارباب و بقیه رعیت‏اند - در افغانستان مجاهدین افغانى با رژیم سفّاک و غیر مردمى خود در نبرداند و قرارداد صلح را در ژنو، آمریکا و شوروى بین دو جناح به امضا مى‏رسانند، چه خبر است؟ مگر در بین شوروى و آمریکا شعله‏هاى جنگ مشتعل شده که بر سر میز مصالحه مى‏نشینند، آیا این عمل به این معنا نیست که ما آقا و بقیه برده، ما ارباب و بقیه رعیت‏اند و برده حق اختیار و اراده از خود نداشته و محکوم صرف و مغلوب هوا و هوس‏هاى مولاى خود است؟!
  7. صفت رذیله استکبار موجب شد - آرى عالم را به فساد نکشید؟! ، مگر استکبار این صفت رذیله استکبار موجب شد که در همه جا قدرت‏هاى مستکبر و زورگو نفوذ کرده تا جایى که به خلیج‏فارس براى حافظت از به اصطلاح امنیت آمده‏اند و مى‏بینیم‏ از موقعى که پا در این گرداب مهلکه گذارده‏اند، تشنج منطقه رو به ازدیاد گذارده است.
  8. استکبارستیزی  حدود 300 نفر بی دفاع را - در راستاى حرکت‏هاى تشنج‏آفرین آمریکاى متجاوز، همین امروز که مشغول نوشتن این عبارات هستم، یعنى 12 تیر ماه 1367 برابر با 18 ذیقعده 1408 هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى با 290 مسافر و خدمه درحالى که از بندعباس به طرف دوبى در حرکت بود بر روى خلیج‏فارس در حدود ساعت 20/ 10 دقیقه بامداد مورد اصابت دو موشک ناوگان آمریکا قرار گرفته و در هوا منفجر و به قعر آب‏هاى خلیج‏فارس فرو رفت، آرى روحیه استکبارى آمریکا ایجاب مى‏کند که براى حفظ به اصطلاح منافع خود افراد بى‏دفاع را هم هدف قرار داده و خوى ضد بشرى خود را هرچه بیشتر نمایان کند، لازم به تذکر است که طبق آمار اعلام شده مسافرین هواپیما 156 مرد و 52 زن و 54 کودک از 2 تا 12 سال و 12 کودک زیر 2 سال بوده است به اضافه 16 خدمه.
  9. حق گرفتنى است نه دادنى،- باید سطح فرهنگ مردم بالا رود و درک کنند که ابرقدرت‏ها عامل فساداند، باید بدانند تا مملکتى قوى نشود، ملتش ذلیل است و باید بدانند حق گرفتنى است نه دادنى، باید بفهمند استکبار تابع حرف حساب نیست، در اینجا مناسب است واقعیتى را با زبان طنز بیان کنم:
  10. دزد به حاکم شکایت کرد - گویند دزدى شبانگاه براى دزدى از دیوار خانه‏اى بالا رفته و چون دیوار بلند بود، بر زمین افتاده و پایش شکست، صاحبخانه بر او ترحّم نموده رهایش کرد، فردا دزد به حاکم شکایت کرد که فلان شخص دیوار خانه‏اش را بیش از حدّ بالا برده و مرا به این روز و حال انداخته،
  11. حاکم او را خواست و علت بلند بودن دیوار را جویا شد، مرد که از قرائن متوجه شد حاکم خیلى حواسش پرت است، و حرف حساب را نمى‏پذیرد، تصمیم گرفت مشکله جواب را از خود دور کرده و به گردن دیگرى بیندازد، لذا گفت قربان! تقصیر بنّا است و من به او نگفته بودم این مقدار دیوار را بالا ببرد،
  12. حاکم بنا را خواست او هم گفت من 50 ردیف مى‏چیدم ولى چون خشت مال، خشت‏ها را بزرگ گرفته و استاندارد نیست دیوار بلند شده!
  13. حاکم خشت مال را هم خواست، و او گفت قربان نجّار قالب خشت‏ها را بزرگگرفته و من بى‏تقصیرم نجّار را هم خواست او گفت تقصیر دختر همسایه روبرویى است زیرا وقتى این قالب را مى‏ساختم سرش را از پنجره خانه بیرون کرده و من‏ حواسم پرت شد، او را خواست و به
  14. او گفت چه حقّى داشتى سرت را از پنجره بیرون کنى، گفت: من بچه شیر خوارمان را در آغوش داشتم و او مرتب گریه و زارى مى‏کرد و من چون به انتظار مادرم بودم، سرم را از پنجره بیرون کرده بودم تا ببینم چه موقع مى‏آید؟
  15. حاکم گفت حالا فهمیدم چرا پاى این دزد بیچاره از دیوار بلند شکسته، منشا همه این کارها این بچه شیرخوار است، از بچه پرسید چرا گریه و زارى مى‏کردى؟ و او قادر به جواب گفتن نبود، لذا
  16. حاکم گفت بعد از تحقیقات زیاد و پى‏گیرى‏هاى مداوم، مقصّر اصلى مشخص شد! مقصر اصلى این بچه است، دستور مى‏دهم در سبدى او را دور شهر گردانیده تا بدانند که عدل حاکم اجازه نمى‏دهد حتى یک دزد مورد ظلم واقع شود!
  17. حکّام متجاوزشریک دزداند،- باید از این لطیفه که حاوى واقعیتى ملموس است درس بگیریم و بدانیم حکّام کشورهاى بزرگ و متجاوز شریک دزداند، و از همین روى از کشورهاى مرتجع حمایت مى‏کنند و در مقابل، انسان مظلوم و بى زبان همانند آن کودک مقصّر است، باید نیرومند شویم تا سربلند باشیم.
  18. شاهدى هم بر مطالب گذشته - در اینجا مناسب است روایاتى درباره تکبر و آثار آن که جنبه روشنگرى و بیدادگرى دارد، متذکر شویم تا شاهدى هم بر مطالب گذشته بوده باشد:
  19. اصول کفر سه گناه است، - قال الامام على (علیه السلام) «الحرص و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب»؛ «حرص (آز و طمع) و تکبر (گردنکشى) و حسد (رشک بردن) صدا کننده و ندا دهنده است به سوى فرو رفتن در گناهان». این سه را حضرت نام بردند زیرا اصول کفر همین سه گناه است، و هر یک در واقعه‏اى تجلّى یافته و عامل عصیان شد، حرص در مورد حضرت آدم (علیه السلام) و کبر در مورد شیطان و حسد در مورد هابیل و قابیل که قابیل به هابیل رشک برده و موجب نخستین قتل عالم شد، و با این سنت سیّئة هر قتلى درعالم شود، گناهش بر گردن قابیل است بدون اینکه به فاعل (قاتل) تخفیفى درعذاب داده شود.
  20. کبر در قلب عقل را ناقص کند - قال الباقر (علیه السلام): «ما دَخَلَ قَلْبُ امْرَء شى‏ء من‏الکِبْر الّا نَقَصَ مِنْ عقله مِثلُ ما دَخَله من ذلک، قَلّ ذلک او کَثُر»: «داخل نمى‏شود در قلب و روان انسانى مقدارى از کبر الّا اینکه در مقابل ناقص مى‏شود از عقل او به مقدارى که داخل شد کبر در قلب او، چه کم باشد و چه زیاد».
  21. 3- در قلبش کِبری نیست،- عن الصادق (علیه السلام) قال‏ : «مَنْ مَرّ بالمأزَمَیْنِ و لیس فى قلبه کبرٌ غَفَر الله لَه قُلتُ: مَا الکِبر قال: یَغْمِصُ الناسَ ویُسَفِّهُ الحق ...» (امام صادق (علیه السلام) فرمودند: کسى که مرور کند به مأزمین (الزّمانُ: زمانه بر او سخت شد)‏ در حالى که در قلبش کِبری نیست، خدا مى‏آمرزد گناهان» او را گفتم: کبر چیست فرمودند: «کبر آن است که مردم را حقیر و فرومایه داند، و نسبت سفاهت به حق داده و آن را خفیف شمارد ...».
  22. 4- دور ترین و نزدیکترین مردم به خدا -  قال ابى عبدالله (علیه السلام): «فیما اوحَى الله عزوجلّ الى داود، کما انّ اقرب الناس الى الله المتواضعون، ابْعَدُ الناس من الله المتکبرون» امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «در بین سخنانى که خداوند عزوجل به حضرت داود (علیه السلام) وحى کرد، این سخن‏ بود که اى داود چنانى که نزدیکتر مردم بخدا تواضع‏کنانند دورترین مردم هم بخدا متکبرانند.
  23. (4). حقیر شمُرد مردم را)-  غَمَصَ الناس: احْتَقَرَهُم (حقیر شمُرد مردم را)- سَفَّهَ الحق: جهله فاستِخِفّ به ونَسَبَه الى السَّفَه (نسبت به حق جاهل بود پس سبک شمرد آن را و نسبت سفاهت به آن داد).
  24. (5). الْمأزَم وِزان مَسجَد: الطریق الضَیّق بین الجبلین متّسع ما ورائه ... و یقال للموضع الذى بین عرفة و المشعر مأزَمان (الْمَأزَم بر وزن مَسجَد، راه تنگ بین دو کوه است که دو طرف آن وسیع بوده ... و به مکانى که بین عرفه و مشعر است مأزَمان گفته مى‏شود) مجمع‏البحرین، جلد 6، صفحه 7 چاپ مکتبة مرتضویه.

 

  1. دور ترین و نزدیکترین  همچنان که نزدیک‏ترین مردم به خداوند افراد متواضع   هستند، دروترین مردم از خداوند هم متکبرین هستند».
  2. 5- به خاطر ساعتى تکبر-  قال على (علیه السلام):«فَاعتبروا بما کان مِنْ فِعْلِ الله بِابلیس اذْ احَبَط عَمَلَه الطَویلَ وجَهْدَه الجَهید و کانَ قد عَبَدَالله سِتَّةَ آلاف ... عَنْ کِبر ساعة واحدة فَمَنْ ذا بَعْدَ ابلیس یَسْلم على الله بِمِثل معصیته؟! کَلّا ما کان الله سبحانَه لیدخل الجنة بشراً بِامر اخْرَجَ به مِنْها ملکاً انّ حُکْمَه فى اهلِ السماء و اهلِ الارض لَواحدٌ»
  3. باتکبر فرشته ای از بهشت رانده شده - : «پند و عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال  و عبادات طولانى و تلاش و کوشش‏هاى شش هزار ساله او را به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى‏تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن به ظاهر فرشته‏اى را از بهشت رانده است، حکم خداوند درباره اهل آسمان و زمین یکى است».(3)
  4. گناهانی که  جنبه انفجارى دارد،- ممکن است سؤال شود آیا عادلانه است اعمال  و عبادات 6000 ساله یک فرد با یک ساعت معصیت از بین برود؟! در جواب باید گفت تعجب ندارد، چه بسا اعمال  بیش از 6000 سال هم با یک عصیان و نافرمانى نابود شود، زیرا بعضى از خلافکارى‏ها و معاصى جنبه انفجارى دارد، این سؤال مثل این است که کسى بگوید آیا مى‏شود سد کرج را که شاید مثلًا 20 سال طول کشیده تا ساخته شده یا بناء معظّمى را که 50 سال طول کشیده تا ساخته شده با یک مواد منفجره نابود کنند؟
  5. حدیث قدسى- . این حدیث از احادیث قدسى است و هر حدیثى و کلامى که از خداوند متعال بوده و در قرآن نباشد حدیث قدسى گویند اى حدیث در منهاج‏البراعة ذیل این فراز از خطبه صفحه 117، جلد 12 مندرج است.

 

  1. (3). هم ردیف فرشته-  اطلاق فرشته بر شیطان به خاطر آن است که در صفوف آنها جاى داشت و هم ردیف آنها بود نه اینکه از خود آنها باشد بلکه وى از جنّیان است.
  2. در صبح کاقر ودرشب شهید- چه بسا شخصى در لحظه آخر عمر تمام سرمایه‏هاى اندوخته 100 ساله خود را از دست مى‏دهد، استاد مى‏فرمود در حدیثى دیده‏ام به این مضمون که تواضع آن است که خود را بلاتر از دیگرى ندانى حتى بالاتر از شرابخوار و معصیت کار، زیرا ممکن است جریان ساحران فرعون پیش آید که پس از این همه انحراف اولین مؤمنان به حضرت موسى (علیه السلام) شدند که با تهدید فرعون مبنى بر قطع دست و پا و آویزان کردن آنها بر درخت از هدف خود یعنى ایمان به خداوند منصرف نگشتند، تا جایى که در روایات آمده این تهدید را فرعون عملى کرد و صاحب مجمع‏البیان درباره اینها مى‏فرماید: «اصبحوا کفارا سحرة و امسوا شهداء بررة»: «صبح کردند درحالى که کافرانى ساحر بودند و عصر کردند درحالى که شهیدان و نیکوکاران بودند».
  3. انحراف ساحران فرعون  - کوتاه سخن این که تکبر مانند مواد منفجره‏اى براى نابودى اعمال است، اگرچه انفجار یک لحظه و اعمال  بیش از 6000 سال باشد و در مقابل تواضع  عامل بقاء، تواضع  ، مایه پذیرش حق و در مسیر حقیقت قرار گرفتن است، اگرچه انحراف به اندازه انحراف ساحران فرعون باشد.
  4. 6.یک مثقال کبر بوی بهشت نیابد - قال رسول الله (صلى الله علیه وآله):«یا اباذر منْ مات وفى قَلْبِه مثقالُ ذرة من کبر لم یَجِدْ رائحةَ الجَّنَة الّا انْ یتوب قَبْل ذلک»: «پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: اى اباذر کسى که بمیرد و در قلبش به اندازه وزن ذره‏اى از کبر باشد، بوى بهشت را نمى‏یابد (استشمام نمى‏کند».
  5. بوى بهشت از فاصله 500 سال به مشام - در این که مى‏فرماید بوى بهشت را نمى‏یابد، نکته‏اى نهفته است، زیرا در حدیث آمده است که بوى بهشت از فاصله 500 سال به مشام مى‏رسد- همانند باغ‏هاى گل که از 50 مترى بویش به مشام مى‏رسد- نفرمود داخل بهشت نمى‏رود،که احتمال داده شود تا نزدیکى بهشت مى‏آید و بوى آن را استتشمام مى‏کند، بلکه فرمود اصلًا به محلى که بوى بهشت مى‏رسد، حق ورود ندارد، یعنى نزدیک 500 سال نمى‏آید چه رسد وارد بهشت شود.***
  6. سرچشمه تکبر - در این مرحله بعد از ذکر این 6 روایت نورانى و تکان دهنده، ضرورى است بحثى را که براى جمیع مباحث اخلاقى مفید است، تقدیم نموده تا سرچشمه تکبر هرچه بهتر شناخته شود و معالجه این بیمارى هرچه زودتر ممکن گردد.
  7. قلب های مرض - روح انسان همانند جسم او مبتلا به بیمارى مى‏شود و در واقع وجود انسان مى‏تواند حامل دو بیمارى باشد: 1. جسمى 2. روحى و بالطبع این دو نوع بیمارى دو نوع طبّ و طبیب مى‏طلبد.1.روحانى 2. جسمانى، این مطلب از آیات قرآن هم استفاده مى‏شود. قرآن در چندین مورد با تعبیرات مختلف درباره منافقین مى‏فرماید: آنها بیمار دلند، «فِی قُلُوبِهِمْ مرض فَزادَهُمُ اللَّهُ مرضاً»: «در قلب هایشان مرض است و خداوند بر مرض آنها بیفزاید» نفاق نوعى انحراف از سلامتى است درجاى دیگر درباره قرآن مى‏فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»؛ «قرآن را نازل مى‏کنیم که شفا و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمى‏افزاید».
  8. قرآن مرهمى بر بیمارى‏هاى روحى - در جاى دیگر مى‏فرماید: «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»؛ «به این لجوجان تیره دل بگو این قرآن براى مؤمنان مایه هدایت و شفا است» در این آیه تعبیر به شفا شده و شفا در جایى است که بیمارى باشد ما منکر این نیستیم که اگر با شرایطى آیات را با زعفران مثلًا نوشته و با آب خورده شود، شفا حاصل مى‏شود یا اگر فلان سوره را بخواند فلان مشکل و بیمارى حل و بهبودى مى‏یابد، ولى مى‏گوئیم قرآن قبل از این که بر بیمارى‏هاى جسمى تاثیر کند، مرهمى بر بیمارى‏هاى روحى است، زیرا وحى با روح ما مأنوس‏تر است تا با جسم. در آیه اول اشاره به وجود چنین امراض روحانى و در آیه دوم اشاره به نسخه شفابخشى به نام قرآن شده و بالطبع دلالت بر وجود طبّى براى روح و طبیبى براى آن است.
  9. برای مشکلات از قرآن یاری بطلبید - در نهج‏البلاغه هم اشاره به شفابخشى قرآن شده است آنجا که مى‏فرماید:«فاستشْفوُه من ادْوائکم واستَعینُوا به على لَأوائِکم فانّ فِیهِ شفاءً مِنْ اکْبَر الدّاء وهُوَ الکُفْر النِفاقُ والغَىٌ والضَّلال» (از این کتاب بزرگ آسمانى براى بیمارى‏هاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید، چرا که در این کتاب درمان بزرگ‏ترین دردها است، درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت).
  10. داروى شفابخش قرآن - جالب توجه این که اطباء فهمیده‏اند هر دارویى علاوه بر تسکین دردى منشأ دردهاى دیگرى مى‏تواند باشد و این مطلب را از حدود 1400 سال پیش در روایات مى‏توان دید در سفینة البحار در حدیث معروفى آمده: «ما من دواء الا و یهیج داء»: «هیچ دارویى نیست مگر این که خود سرچشمه بیمارى دیگر است» اما داروى شفابخش قرآن هیچ گونه اثر نامطلوب وسوئى‏ روى جان و فکر و روح آدمى نداشته، بلکه تماماً خیر و برکت است و به این مطلب در عبارات نهج‏البلاغه نیز اشاره شده: «شفاء لا تخشى اسقامه» (قرآن داروى شفابخشى است که هیچ بیماریى از آن بر نمى‏خیزد).
  11. درباره شفابخشى قرآن در جاهاى دیگر نهج‏البلاغه نیز سخن به میان آمده از جمله در خطبه 150 فیض و 157 صبحى صالح مى‏فرمایند: ودَواء دائِکُم (قرآن) دواى بیمارى‏هاى شما است) و در خطبه 148 فیض و 156 صبحى صالح مى‏فرمایند: الشفاء النافع (قرآن) شفابخش پربرکت است.
  12. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی