پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1.  امیرالمومنین ، متقین 50- آراستگى در عین تهیدستى‏ «و تجملا فى فاقة» «و تجملا فى فاقة» ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از پرهیزگاران) جمالى در حالت فقر و تنگدستى.
  2. دست نیاز به سوى کسى - شرح: تجمّل از باب تفعّل یعنى به سختى خود را زیبا و جمیل جلوه دادن، متقین در حالت فقر خود را غنى و بى‏نیاز نشان مى‏دهند. آنها گرچه فقیرند، ولى اظهار غناء و بى‏نیازى مى‏کنند. آنها فقر خود را از مردم پنهان مى‏کنند، آنها عفت خود را از دست نداده و دست نیاز به سوى کسى دراز نمى‏کنند، و از دیگرى سؤال و درخواست نمى‏نمایند.
  3. خداوند متعال اصحاب «صُفة» را به این خصلت مدح کرده است: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»:
  4. «از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم مشتبه شود که هر کس از حال آنها آگاه نباشد آنها را غنى و بى‏نیاز مى‏پندارد، اما آنهارا از سیمایشان مى‏شناسى، هرگز با اصرار چیزى از مردم‏ نمى‏خواهند».
  5. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که این آیه در مورد اصحاب صُفّه است، اینها چهار صد نفر از مسلمانان مکه و اطراف مدینه بودند که نه خانه در مدینه داشتند، و نه خویشاوندى که به منزل آنها بروند، از این جهت در مسجد
  6. پیامبر (صلى الله علیه و آله) مسکن گزیده، و آمادگى کامل خود را براى شرکت در میدانهاى جنگ و جهاد اعلام داشته بودند، ولى چون اقامت آنها در مسجد با شؤون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفة (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه فوق نازل شده و به مسلمین دستور داد به آنها کمک کنند و چنین کردند، آنها اوقات خود را مشغول تعلّم و عبادت بودند، هر کس آنها را مى‏دید به خاطر عفت‏نفس و خویشتندارى از سؤال، آنها را غنى مى‏پنداشت آنها این کار را براى رسیدن به رضوان الهى و ثواب فراوان الهى مى‏کردند.
  7. مرحوم خوئى در شرح خود گوید عدم درخواست با اصرار آنها که خداوند در آیه گوید، از باب سالبه به انتفاء موضوع است یعنى اصلا سؤال و درخواستى نمى‏کنند و عفّت باطنى آنها و حریت آنها اجازه مطلق سؤال چه با اصرار و چه بى اصرار نمى‏داده،
  8. چنانکه مى‏گوئید مثل او را ندیدیم، و مرادتان این است که اصلا مثل و شبیهى ندارد تا دیده باشم، این سالبه به انتفاء موضوع است، یعنى موضوعى که شبیه سؤال و درخواست باشد اصلا در کار نبوده است.
  9. البته احتمال‏ دیگرى هم داده شده که مراد این است که اگر مضطر شوند، محترمانه مشکل خود را بدون اصرار به اطلاع برادر دینى خود مى‏رسانند، و هرگز با اصرار فراوان به این و آن از شخصیت و عفت‏نفس خود نمى‏کاهند.
  10. «خداوند دوست دارد - در حدیثى در مجمع البیان آمده است که‏ «انَّ اللّهَ یِحبّ ان یَرى اثَرَ نِعمَتِه على عَبْدِه و یَکره البُوْس و التَّباؤس و یُحِبّ الحلیم المتعَفِّف مِنْ عباده و یبغض البذّى السائل المُلْحِف»: «خداوند دوست دارد اثر نعمت خود را بر بنده‏اش‏
  11. ببیند و کراهت دارد سختى و فقر‏ را و دوست دارد صبور عفیف از بندگانش را، و انسان پست سؤال کننده و مصرّ را دشمن دارد»
  12. شخص پرهیزکار با سختى فقر‏ را تحمل مى‏کند، و از آن نمى‏هراسد، زیرا «إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» «مى‏داند منبع هر چیز در نزد خداست». اصل فقر در اسلام منفور است، فقر را سواد و سیاهى صورت در دو دنیا مى‏داند «الفقر سواد الوجه فى الدارین»؛ «ولى گاهى فقر به انسان تحمیل مى‏شود، جنگ تحمیلى، زلزله، خشکسالى، قحطى، سیل و عوامل طبیعى گاهى موجب فقر و از بین رفتن سرمایه‏ها مى‏شود؛ عده‏اى فقیر و تنگدست و آواره به جاى مى‏گذارد، یا شخصى بالخصوص ورشکست مى‏شود، تلاش کرده فقیر نباشد ولى شد، اینجا جاى کفران نیست، جاى تجرّى و عصیان نیست، چرا با فقر خود را نابود کنیم؟ ممالکى بودند که در جنگ جهانى ویران شدند ولى با همت نیروهاى خود بلند شده و از دیگران سبقت گرفتند.
  13. متذکر مى‏شویم که فقر‏ و فقیر مطلوب اسلام نیست، کسى نگوید باید حتماً فقیر داشته باشیم وگرنه بعضى احکام اسلام مثل خمس و زکات و صدقه از بین مى‏رود، زیرا جواب مى‏دهیم که اسلام نگفته باید موضوعات را حفظ کرده بلکه فرموده احکام را حفظ کنید، اصل استحباب صدقه و وجوب خمس و زکات و دیگر انفاقات را باید حفظ کرد، چون حکم اسلام است، ولى لازم نیست فقیر درست کنیم، چنانکه وقتى مى‏فرماید گوشت خوک حرام است نه اینکه حتماً خوک پرورش دهید، تا این موضوع باشد ولى استفاده نکنید، اصل حرمت را رعایت کنید که اگر خوکى بود، از گوشت آن نخورید و همچنین است دیگر مسائل اسلام.
  14. در روایات است که «عفاف زینت فقر و تنگدستى است» «کسى که اظهار فقر کند، قدر و ارزش خود را و شخصیت خود را ذلیل کرده است»، «مخفى کردن فقر و امراض از جوانمردى است» «خداوند فقر را امانت در نزد خلقش قرار داده، پس کسى که آن را پنهان کند خدا اجر روزه‏دار نمازگزار به او عنایت کند» و «خداوند دوست دارد مؤمن را وقتى که فقیر و خویشتندار باشد».
  15. واما رویات :1قال على (علیه السلام): «العفاف زینة الفقر» (بحار، جلد 72، صفحه 93- نهج‏البلاغه، حکمت 68، صفحه 340). 2«من اظهر فقر‏ه أذلّ قدره» (غرر الحکم). (3). اخفاء الفاقة و الامراض من المرّوة (غرر الحکم).(4). «انّ اللّه جعل الفقر‏ امانة عند خلقه فمن ستره اعطاه اللّه مثل اجر الصائم القائم ..». (کافى، جلد 2، صفحه 260، جزء 3، از رسول اللّه و صفحه 241، خبر 8، از على (علیه السلام)).(5). «انّ اللّه یحبّ المؤمن اذا کان فقیراً متعفّفاً» (کنز العمال، خبر 16649 از رسول اللّه (صلى الله علیه و آله)) (این اخبار را نیز صاحب میزان الحکمه در جلد 7، صفحه 519 آورده است).
  16. در اینجا به حالاتى از علماء اشاره کنم که چگونه با زهد فقیرانه زیستند و تحمل کردند، و وجهه خود را از دست ندادند: 1- آقا سید حسن قوچانى نجفى که یکى از شاگردان عالم بزرگوار آقا سید محمدباقر درچه‏اى (استاد مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى) و شاهد وضع زندگى او نزدیک بوده است، درباره این مرد بزرگ مى‏نویسد:
  17. «بسیار زحمت مى‏کشید و شب و روز مشغول مطالعه و تفکر علمى بود، در مدرسه نیم‏آور ساکن بود و در شهر منزل نداشت و زن و بچه‏اش در درچه پیاز (محل تولدش) بودند. پنجشنبه و جمعه را به روستاى درچه پیاز مى‏رفت و عصر جمعه نان و ماست یک هفته را به مدرسه مى‏آورد و تا آخر هفته‏
  18. در مدرسه مانند سایر طلبه‏ها مى‏گذراند، سید محمدباقر شب زنده‏دار و شوخ‏طبع بود و فقیرانه به سر مى‏برد».مرحوم همائى درباره استاد خود آخوند ملاعبدالکریم گزى مى‏گوید:
  19. «وى به راستى شیخ بهائى عصر خود بود، و مرجعیت تامه قضا و فتوا داشت، و در عین این که سى چهل سال تمام امور قضائى اصفهان و توابعش در دست او بود، شبى که درگذشت، خانواده او نفت چراغ و نان شب نداشتند، و مرحوم فشارکى از محل وجوهات حواله داد، تا براى خانواده او شام شب و لوازم معیشت تهیه کردند، و من خود یکى از حاضران آن واقعه و مباشر آن خدمت بوده‏ام».
  20.  صنیع الدوله وضع خانه و بیرونى و اندرونى و سادگى زندگى فیلسوف عالى‏قدر مرحوم ملاهادى سبزوارى را با شرح و تفصیل آورده، و مى‏گوید: «بیرونى آن مرحوم فضائى دارد به مساحت 6* 6 ذرع و اتاقى است در طرف مشرق آن، که از خشت و گل بنا شده، و سقف آن از تیر و هیزم ناتراشیده است و دیوارها حتى از اندود کاهگل هم عارى است
  21. و هنگامى که ناصرالدین شاه به خراسان مى‏رفت در تاریخ اول ماه صفر 1284 ه-. ق در همان اتاق به زیارت «حاج ملاهادى» نائل شد و ایشان هم همان جا از او پذیرایى کرد». (وصف این دیدار در سفرنامه خراسان آمده است). صنیع الدوله چنین ادامه مى‏دهد: «... چند درخت توت کهن در باغچه حیاط آن هست و تمام حجرات از خشت و گل است منتها کاهگل دارد.
  22. و نهار ایشان غالباً یک پول نان بود که بیشتر از یک سیر از آن نمى‏خوردند، و یک کاسه دوغ آسمان گون. و در اواخر
  23. عمر به واسطه کبرسن و نداشتن دندان، شامشان یک بشقاب چلو با خورش بى‏گوشت و روغن بود و به آب‏گوشت و اسفناج قناعت مى‏کردند.
  24. ایشان کتابخانه مفصل نداشتند، کتابخانه ایشان عبارت بود از چند جلد معدود و اندک (با این که محققى بزرگ بود).
  25. در حالات حاج ملاهادى سبزوارى نوشته‏اند: ناصرالدین شاه که بعضى از آثار وى را خوانده بود، مى‏خواست او را ببیند و هنگامى که از تهران به مشهد مى‏رفت در سبزوار توقف نمود، و عازم خانه حاج ملاهادى سبزوارى گردید، و به ملتزمین سپرد که ورود او را به حاج ملاهادى اطلاع ندهند، و تنها، راه خانه دانشمند را پیش گرفت و ملتزمین از عقب ناصرالدین شاه مى‏آمدند. وقتى ناصرالدین شاه وارد خانه حاج ملاهادى شد، هنگام ظهر بود صاحب‏خانه بر سر سفره نشسته مى‏خواست غذا بخورد.
  26. پادشاه قاجار مشاهده کرد که غذاى آن دانشمند یک گرده نان است و لقمه‏هاى نان را در یک ظرف کوچک که مایعى در آن مى‏باشد فرو مى‏کند و در دهان مى‏گذارد و ناصرالدین شاه فهمید که در آن ظرف سرکه است. کنار سفره بر زمین نشست، و از حال صاحب خانه پرسید و در ضمن نظرى به اطراف انداخت، و مشاهده کرد که در آن اتاق جز یک قطعه نمد که بر زمین گسترده شده و سفره را روى آن قرار داده‏اند، چیزى دیده نمى‏شود، گفت: آقا من تصور مى‏کردن که زندگى شما خوب است و اینک مى‏بینم که بر نمد مى‏نشینید و نان و سرکه مى‏خورید!
  27. بعد از قدرى صحبت ناصرالدین شاه فهمید که فرش دو اتاق دیگر که در آن خانه است نیز از نمد مى‏باشد و از حاجى پرسید، چرا به آن زندگى محقّر ساخته است، او گفت این سه قطعه نمد را هم که کف اتاق انداخته‏ام باید در این جهان بگذارم و بروم و این نمدها در دنیا مى‏ماند و من رفتنى خواهم بود!
  28. ناصرالدین شاه گفت: در این سن که شما دارید، نباید غذاى شما نان و سرکه باشد، و حاج ملاهادى سبزوارى گفت: کسانى هستند که مستحق مى‏باشند و من به آنها کمک مى‏کنم و به همین جهت به خود من بیش از نان و سرکه نمى‏رسد.
  29. غذاى آن عالم نان و سرکه بود یا نان و نمک و در فصل بهار که در سبزوار سبزى فراوان مى‏باشد، چند شاخه سبزى هم به غذاى خود مى‏افزود.
  30. (این چنین است) یک عالم شیعه و با وَرَع که در سراسر عمر درآمد خود را به مستحقین مى‏داد و خود به نان و سرکه و یا نان و نمک مى‏ساخت ....
  31. آرى با این فقر‏، چنان عظمت و جمالى دارد که باید شاهان عالم بر خاک درگهش زانوى ادب سایند و به دست‏بوسى او افتخار کنند!
  32. حاج شیخ محمدتقى بافقى این مرد بزرگ در مدت عمرش- هفتاد و دو سال- جز لباس کرباس و قدک اصفهان و یزد لباس دیگرى نپوشید، حتى عمامه‏اش هم کرباس بود هرگز ظروف چینى و بلور خارج استعمال نکرد و در منزلش ظرفى جز از جنس مس و سفالین پیدا نمى‏شد، و از آن دسته از مواد غذائى که از خارج وارد مى‏شد استفاده نکرد.
  1. مرحوم حاج احمد آقا می‏گفت: حتی کتابی که جزو دوره مطالعاتی ایشان بود در آن روز هفتاد صفحه‏اش خوانده شده بود.

در اوائل علاقه زیادی به تحصیل نداشتم؛ تا چهار سال هر چه می‏خواندم نمی‏فهمیدم، پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شد و در خود یک نوع شیفتگی نسبت به تحصیل علم حس نمودم به طوریکه احساس خستگی و دلسردی نمی کردم، زشت و زیبای جهان را فراموش کردم،

  1. بساط معاشرت‏ را بر چیدم، در خورد و خواب و لوازم زندگی به حداقل قناعت کردم، بسیار می‏شد شب را تا طلوع آفتاب مطالعه می‏کردم. کتاب شریف المیزان را در شب قدر 23 رمضان به پایان رساندم.
  1. 13 پیه سوز شیخ انصاری را گربه ربود، شیخ در روشنایی مهتاب به مطالعه ادامه داد و بارها این قضیه اتفاق افتاد.
  2. 18 شیخ طوسی عمر خود را گذاشت تا حوزه بغداد و کتابخانه بزرگ آن را بنا کرد. وقتی حوزه را تخریب و کتاب ها را آتش زدند تنها بود؛ باز از فرصت استفاده کرد و به نجف آمد و حوزه تشکیل داد.
  3. اینها نمونه از احوالات زاهدان داراى عفت‏نفس بود که حاضر نشدند دست نیاز پیش کسى دراز کنند، و حالات دیگرانى چون شیخ انصارى، حاج شیخ عباس قمى، وحید بهبهانى، محقق اعرجى، ملاصدرا بلاغى، شاهدى دیگر بر وجود پرهیزگارانى بزرگ است.
  4. سخن سراى شیرین زبان، الهى قمشه‏اى، در ذیل این فراز (و تجملا فى فاقة) گوید:

بگاه احتیاج آن سر فرازان‏

 

به خود گیرند ناز بى نیازان‏

به روز فقر تن را در تجمل‏

 

نگه دارند و جان را از تذلّل‏

  1. که بر حاجاتشان آگه نگردند
 

نداند کس که آنان مستمندند

که عاشق گر بسوزد یا بسازد

 

نخواهد غیر معشوقش نوازد

 

  1. نیاز آور به کوى بى نیازى‏
 

نشین بر راه شاه دل نوازى‏

مگو با ما سر یارى ندارد

 

نکو شو تا حق نیکى گذارد

تو گر با اوئى او با تست بنیوش‏

 

مکن یک لحظه ایزد را فراموش‏

 

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 193
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی