پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  2. امیرالمومنبن متقبن 49- خشوع‏ در عبادت«و خشوعا فى عبادة» ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از آنها) خشوع‏ و تواضعى در عبادت.***
  3. خشوع‏ در عبادت - شرح: از صفات دیگر پرهیزگاران خشوع‏ در عبادت است، در مباحث قبل گذشت که از موارد استعمال این کلمه مى‏توان استفاده کرد که خشوع‏ عمدتاً براى تواضع درونى است گرچه براى برون هم اطلاق شده است و خضوع براى تواضع اعضاء و جوارح برونى است.
  4. صفات مؤمنین - این صفت خشوع در عبادت و را خداوند از صفات مؤمنین شمرده و فرموده است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ‏: «به تحقیق رستگار شدند مؤمنین، آن کسانى که در شان خاشعند» قرآن نفرمود مؤمنین خوانها هستند که این رسم هر مسلمان اسمى است، بلکه فرمود در خاشع هستند.
  5. قلب با توضع - در روایتى نقل شده که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مردى را دیدند که در نماز با ریش خود بازى مى‏کند، فرمودند: «امّا انّه لو خَشَعَ قَلْبُه لَخَشَعَتْ جوارحه»: «اگر قلبش خاشع بود، جوراج او هم خاشع بودند».
  6. دوری از غیر - مرحوم خوئى بعد از ذکر این روایت در شرح خود، چنین گوید: در روایت دلالتى است بر این که خشوع در به قلب و به جوارح است، اما خشوع به قلب این است که قلب را با تمام همّت براى خالى کند، و اعراض و دوری از غیر آن نماید پس غیر از عبادت و معبود در آن نباشد و اما خشوع به جوارح روى آوردن و توجه به و عدم التفات به غیر و ترک کار عبث و بیهوده (مثل بازى با ریش و مو) است، ابن‏عباس در تفسیر خشوع فرموده، خاشع (در ) کسى است که نشناسد چه کسى در طرف راست و چه کسى در طرف چپ او است.
  7. توجه به راست چپ ندارد- در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه فوق چنین آمده: «خاضعون متواضع‏ون متذللون لا یدفعون ابصارهم عن مواضع سجودهم و لا یلتفتون یمینا و شمالا»: « (مؤمنین) خاضع و متواضع‏ و ذلیلند (در حال ) چشمهاى خود را از مواضع سجده خود برنمى‏دارند و توجه به راست و چپ خود ندارند».
  8. دائماً به زمین نگاه می کرد - در حدیثى آمده: پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) گاه به هنگام به آسمان نظر مى‏کرد اما هنگامى که آیه‏ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ‏: «نازل شد دیگر سر برنمى‏داشت و دائماً به زمین نگاه مى‏کرد.
  9. از پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله) سؤال شد خشوع چیست؟ فرمودند:
  10. فروتنى در نماز - «التواضع‏ فى الصلاة و أن یُقْبِلَ العبد بَقَلبِه کلّه على ربّه عزّوجلّ»:فروتنى در نماز و این که روى آورد بنده به‏ تمام قلب خود به طرف پروردگار عزوجل». البته از باب این است که بزرگترین عبادات است، خشوع در تمام عبادات لازم است و لذا مولى الموحدین على (علیه السلام) در صفات متقین در این خطبه یکى از صفات آنها را خشوع در مطلق عبادات شمرده‏اند.
  11. خشوع‏ نفاق نباشد - نکته قابل توجه این که باید مواظب بود که دچار خشوع نفاق نگردیم، چنانکه در روایات بسیار تأکید شده است. از رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) سه روایت در این باره نقل شده است: «ایّاکُم و تَخَشّع النفاق و هُوَ انْ یُرى الجَسَدُ خاشعا و القَلُب لَیَس بِخاشِع»:«بر حذر باشید و بترسید از خشوع نفاق و منافقانه و آن این است که بدن و جسد خاشع و قلب غیر خاشع باشد».«تَعَوَّذوا باللّه مِنْ خشوع‏ النِّفاق: خشوع‏ البَدَن و نِفاق القلب»:«پناه برید به خدا از خشوع‏ منافقانه، بدن خاشع و قلب حالت نفاق داشته باشد. «مَنْ زادَ خشوع‏ الجَسَدِ عَلى ما فى القَلبِ فَهُوَ خشوع‏ نفاق»:
  12. «کسى که خشوع‏ و تواضع‏ بدنش زیادتر از قلبش باشد، پس این حالت خشوع منافقانه است».
  13. امراض بزرگ قلب و بدن - از این روایات به دست مى‏آید که از امراض بزرگ قلب و بدن این نوع خشوع است که براى عوام فریبى جوارح را خاشع مى‏کند ولى قلب را نه، چه افرادى را دیدیم که براى رسیدن به مقاماتى در نزد مردم چنین کردند، و به خیال خود مردم را به خود جلب کردند، در حالى که دانایان آگاهند و فرد صالح و غیرصالح را از هم تشخیص مى‏دهند، مواظب باشید دچار چنین افرادى نشوید، و به دام آنها نیفتید، در حالى که باید خودمان نیز دچار این حالت نشویم.
  14. اى عزیز! قلب و جوارح را براى خداوند خاشع کن به طورى که در برابر خداوند خود را فقیر و بى چیز دانى و چنان باش که نتوانى از درک عظمت و حضور قلب سربلند کنى، خداوند در قرآن لفظ خشوع را براى زمینهاى بى‏گیاه و خشک که فاقد حیات هستند، اطلاق کرده، یعنى که انسان خاشع هم در برابر خداوند و عظمت او مرده و فقاد تحرک است.
  15. قبل از خشوع قیامت در دنیا خاشع شویم - برادرم بیا قبل از اینکه صداهاى ما روز قیامت از ترس حساب و کتاب و عظمت سیطره الهى خاشع شود، خاشع شویم، خداوند درباره روز قیامت مى‏فرماید: «خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً»: «همه صداها در برابر خداوند رحمان خاشع شده و جز صداى آهسته چیزى نمى‏شنوى»، «همس» چنان که راغب گوید به معنى صداى آهسته و پنهان است و بعضى آن را به صداى آهسته پا (پاهاى برهنه) تفسیر کرده‏اند و بعضى به حرکت لبها، بى‏آنکه صدائى از آن شنیده شود که تفاوت زیادى با هم ندارد.
  16. روح عبادت خشوع‏ و حضور قلب است اگر مى‏خواهیم ما «معراج المؤمن» و «قربان کل تقى» و وسیله تقرب به درگاه الهى و سدّى مابین ما و گناه باشد: وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ باید به مان روح دهیم، وگرنه از مرده کارى نباید، چه رسد در مرده دیگر که صاحب باشد، اثر کند.
  17. حیات کامل - مرحوم فیض در محجة البیضاء، امورى را که با آنها حیات کامل خود را مى‏یابد شش چیز شمرده است: حضور قلب، تفهّم (فهم معانى الفاظ)، تعظیم، هیبت (خوفى که منشأ آن‏ تعظیم است)، رجاء (امید به ثواب)، حیاء (که منشأ آن درک تفصیر و توهم گناه است). به نظر مى‏رسد که همه اینها نتیجه حضور قلب است. جا دارد که در ذیل بحث خشوع به حضور قلب که مایه خشوع است اشاره‏اى کنیم:
  18. آیا تا به حال فکر کرده‏اید چه کنیم تا حضور قلب پیدا کنیم؟ چرا وقتى مى‏گوید الله‏اکبر و را شروع مى‏کند افکار به او هجوم مى‏آورد بازار، منزل، زن، بچه، اداره، همه و همه به سوى او مى‏آیند، گویا فقط او را در مى‏یابند، و وقتى السلام علیکم را گفت و نماز را تمام کرد از انبوه افکار نجات پیدا مى‏کند.
  19. حساب حالا با حساب نماز یکی آمد - طنزى گفته شده که باید گفت نشانگر واقعیتهائى است، گویند کسى بود، که در رکعت اول مقدار فروش را مى‏رسید، و در رکعت دوم هزینه‏ها را حساب مى‏کرد، و در رکعت سوم جمع و تفریق، و در رکعت چهارم سود کامل و تمام و کمال را محاسبه مى‏نمود، و مى‏گفت السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بعد مى‏گفت خانم یک چائى با چرتکه من بیاور حساب مى‏کرد، بعد مى‏گفت الله‏اکبر، سبحان الله، خانم مى‏گفت چه شده مى‏گفت حساب حالا با حساب در نماز یکى درآمد چقدر دقیق! اى بیچاره ى که کار ماشین حساب کند چه فائده دارد، کجا انسان‏ساز است؟!
  20. هفت اصل حضور قلب - استاد مى‏فرمایند: کلمات علماى اخلاق را جمع کردم، و تجربه‏هائى نیز دارم، مى‏توان هفت اصل در مورد حضور قلب و چگونگى تحصیل آن گفت:
  21. باید ‏و عشق به الله 1-از همه چیز براى ما مجذوبتر باشد، زیرا حضور قلب انسان تابع دلبستگیهاى قلب است، به هر چه علاقه و تمایل داشت قلب و روح به آن مجذوب مى‏شود، اگر مال و ثروت و جاه و مقام و زن و شهوت و فرزند و عیال محبوب انسان شد قلب او نیز به طرف آنها منعطف مى‏شود پس سعى کنیم که با توجه به و ارزش آن و ثوابهاى مترتب بر آن و این که اگر قبول شود، بقیه عبادات قبول مى‏شود، جذب او شده و او مجذوب ما گردد.
  22. اندیشه در حقارت 2-و پستى دنیا، جاذبه‏هاى مانعِ حضور قلب جاذبه‏هاى مادى است، قیودِ ماده دست و پاگیر پرواز قلب و پر کشیدن آن است، باید در ثروتها و انسانهائى که در اثر حوادث روزگار (همچون سیلها و زلزله‏ها یا مرگ و میرها) یک ساعت بعد هیچ مى‏شوند اندیشید، در بى‏ارزشى دنیا نظاره کرد تا غل و زنجیر مادیت باز شود، هر چه جاذبه‏هاى مادى کمتر شد قدرت بر تمرکز حواس بیشتر مى‏شود، وقتى فهمید زن و بچه و مال و ثروت و کار در برابر ربّ الا رباب ناچیز بلکه هیچ است، متوجه به آن مبدأ فیاضى مى‏شود که همه چیز در ید قدرت او است.
  23. توجه به قدرت 3-خداوند در حل مشکلات، مى‏دانم که مشکلاتى براى من در زندگى هست و این مختص به من نیست بلکه همه دارند و بدانم که غیر از خداوند کسى قادر به حل آنها نیست. مسلماً توجهم به مشکل گشا است نه نفس مشکل، و لذا از هجوم افکار درباره مشکلات نجات مى‏یابم.
  24. آمادگى از قبل ‏-4- آمادگى از قبل پیدا کند، قبل از فکر کند در عظمت خالق و ضعف مخلوق، بداند با چه کسى مى‏خواهد سخن گوید، و به یاد آمادى اولیاء خدا براى افتد که رنگشان متغیر مى‏شد.
  25. آشنائى به محتواى ‏-5 و فلسفه رکوع و سجود و قیام و قعود و آشنائى با معانى مگر معنى بیش از نیم ساعت طول مى‏کشد تا فرا گیرد، شما بگوئید دو ساعت، آیا دو ساعت براى تمام عمر نمى‏ارزد؟!
  26. ترک گناه-6 از جمله عوامل مؤثر در حضور قلب و خشوع و صفا و نورانیت عبادت، ترک گناه است. گناه قلب را از کشش حضور باز مى‏دارد، خصوصاً خوردن غذاى حرام که باعث تاریکى قلب مى‏گردد.
  27. چشم به سجده‏گاه دوزد -7 دور کردن عوامل پراکندگى حواس. علماى اخلاق گفته‏اند: دو قسم عامل براى برهم زدن حواس وجود دارد: یکى بیرونى مثل این که انسان در میان جمعیتى‏ به ایستد، و افراد از جلو چشم او عبور کنند، یا در زمان و مکانى است که ذهن مشوش است، در مکانى که ترس از درنده‏اى دارد، یا در زمانى که منتظر حادثه‏اى مثل باران و برف است، یا در مقابل عکس و یا در جائى که تزئین شده، اینها همگى عامل حواس پرتى هستند، اگر هم مجبور شد باید چشم به سجده‏گاه دوزد.
  28. یک قانون کلى - در روایت است که پیامبر (صلى الله علیه و آله) به «عثمان بن ابى شیبه» فرمودند: «انّى نَسِیْتُ انْ أقولَ لک تُخَمِّر القُدَیر الذى فى البیت فَانّه لا ینبغى ان یکون فى البیت شى‏ءٌ یَشْغل النّاس عن صلاتِهِم»: «من فراموش کردم به تو بگویم، روى آن دیگ کوچک را که در خانه دارى بپوشان، زیرا سزاوار نیست در خانه چیزى باشد که مردم را از شان بازداشته به خود مشغول کند». عبارت (سزاوار نیست تا آخر) یک قانون کلى براى همه کس در همه جا است، که نباید چیزى که او را از توجه به نماز باز مى‏دارد، در مقابلش باشد.
  29. انگشتر مرا مشغول کرد- در روایتى دیگر آمده که قبل از تحریم انگشتر طلا، پیامبر (صلى الله علیه وآله) در دست خود انگشترى از طلا داشتند، در بالاى منبر بودند که آن را درآورده و پرتاب کردند و فرمودند: «شَغَلَنى هذا نظرةً الیه و نظرةً الیکُم»: این انگشتر مرا مشغول کرده، نظرى به آن و نظرى به شما دارم، (من باید نظرم همیشه به شما و هدایت شما باشد).
  30. مرحوم فیض در ذیل روایات مربوط به پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: نسبت امثال اینها به پیامبر (صلى الله علیه و آله) شایسته جلالت قدر او نیست (زیرا مقام او بزرگتر از این است که به اینها مشغول شود) و اینها شبیه به چیزهائى است که اهل‏سنت و عامّه براى دفاع از پیشوایان خود ساخته‏اند چنانکه عادت آنها است و العلم عندالله. ولى به نظر مى‏رسد نمى‏شود این روایات را با این صراحت ردّ کرد زیرا اگرچه جلالت پیامبر (صلى الله علیه و آله) قابل انکار نیست ولى هر چه به اندازه خود در نفس مؤثر است، گرچه اشتغال به یک انگشتر یا جامه زیبا مثل اشتغال ما به آن نیست بعلاوه ممکن است اینها سرمشقى براى دیگران باشد. محجة البیضاء، جلد 1، صفحه 6- 375؛
  31.  هرچه که ذهن را مشغول خود کند - در روایتى دیگر رسیده که ابوجهم، عبائى نفش‏دار براى پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرستاده بود، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) در آن نماز خوانده و بعد از از بدن بیرون کرده و فرمودند: «ببرید به ابوجهم دهید، زیرا مرا الان در مشغول به خود کرد و فرمودند عباى بى‏نقش او را بگیرید و نیز امر فرمودند تا بند کفش حضرت را عوض کنند، سپس در چشم حضرت به آن افتاد که جدید شده پس امر فرمود تا کشیده شود و همان بندهاى کهنه‏ را بیاورند».
  32. ارزان‏ قیمت باشد - و نیز از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده که کفشهاى زیبائى پوشیدند و از زیبائى آن خوششان آمد، پس سجده کرده و فرمودند: تواضع و فروتنى کردم براى پروردگارم تا غضب نکند بر من. سپس کفشها را خارج کرده و به اولین سائلى که دیدارش کرد، دادند، و به مولى على (علیه السلام) امر فرمودند کفشى که ارزان‏ قیمت باشد براى ایشان خریدارى نماید، و چنین کرده و پوشیدند.
  33. باغ را در راه خدا داد - از بزرگى نیز نقل شده که در باغ نماز مى‏خواند و پرنده‏اى آمد و از این شاخه به آن شاخه پریدو چشم و فکر او را به دنبال خود از این شاخه به آن شاخه برد، و شک کرد در رکعات که چند رکعت خوانده، باغ را در راه خدا داد، و گفت این باغ را که مانع توجه من است نمى‏خواهم.
  34. ذهن مشوش - درباره دیگرى گفتند که در زیر درختى خواست با دلى صاف و فکرى آرام ‏نماز گزارد، و صداى گنجشکها ذهن او را مشوش مى‏کرد، و دائماً با چوبدستى که در دست داشت، آنها را به پرواز درمى‏آورد تا فکر خود را برگرداند، ولى باز دوباره گنجشکها برمى‏گشتند، و روى درخت به صدا درمى‏آمدند، وقتى دید فائده ندارد، درخت را از ریشه کند، تا منشأ جاذبه از بین برود.
  35. درخت شهوت - آرى درخت شهوت انسان هم چنین است وقتى بلند شد و شاخه‏هایش زیاد گشت، افکار، مثل گنجشکها به سوى آن کشیده مى‏شوند و مثل مگسها که به طرف کثافات مى‏روند به طرف آن مى‏آیند و دفع آنها مشکلات زیادى دارد، این که عرب به مگس «ذباب» مى‏گوید زیرا هر چه آن را ذُبّ یعنى دفع مى‏کند آبَ یعنى باز مى‏گردد و مجموعه این دو «ذباب» مى‏شود، این شهوات بر اصلى واحد که حبّ دنیا است استوار است، حبّ دنیائى که رأس هر خطیئه و اساس هر نقصان و منبع هر فسادى است و خدا ما را از این امورى که موجب غفلت و عدم خشوع و حضور قلب است، مصون دارد.
  36. عامل درونى - دوم از عوامل پراکندگى حواس، چیزى که او را از توجه به نماز باز مى‏دارد، عامل بیرونی. دوم عامل درونى است و برگشت آن به همان مسائلى است که جاذبه به خدا را زیاد و حقارت دنیا و غیره را بیشتر مى‏کند، کسى که جاذبه‏هاى دنیوى اعم از ثروت و مال و جاه و مقام و غیره او را به خود جلب کرد، قهراً به طرف خدا جلب نشده و کسى که به آنها خشنود شد، به خدا و مناجات با وى خشنود نمى‏شود.
  37. جمع کردن حواس و حضور قلب و خشوع بسیار مشکل ولى لازم است، بزرگانى تصمیم گرفتند دو رکعت بخوانند که از غیر خدا غافل و تنها به خدا مشغول و متوجه باشند، ولى عاجز ماندند، چه رسد به ما و اى کاش جزئى یا ثلثى از ما از وسواس و شیطنت و غفلت خالى بود، تا جزو کسانى مى‏شدیم که عمل صالح و غیرصالح را مخلوط کردند.
  38. عمل صالح و غیرصالح - و بدان که پرداختن به دنیا و پرداختن به آخرت در یک قلب جاى نمى‏گیرد، و مثل آبى است که در قدحى پر از سرکه ریزند، هر قدر آب ریخته شود، به همان مقدار از سرکه کم مى‏شود و سر مى‏رود (نه سرکه بصورت سرکه باقى مى‏ماند و نه آب بصورت آب خالص) و سعى کن این چند دقیقه را با مشکلات وداع گوئى.
  39. احولات پیشوایان ما - هر چه بیشتر در این دنیا مشغول شویم، و امورات زندگى را گسترده کنیم فکر پراکنده‏تر مى‏شود و از سوئى به سوئى به پرواز درمى‏آید. در احوالات پیشوایان خود بنگریم که چه مى‏کرده‏اند و چه بوده‏اند؟ در احوالات امام چهارم (علیه السلام) وارد شده است که گوشه اطاق آتش مى‏گیرد و اهل خانه صداى «النّار، النّار» آتش آتش) بلند مى‏کنند، و حضرت در آن موقع مشغول بوده‏اند، وقتى تمام مى‏شود، و جریان را به حضرت مى‏گویند و اعتراض مى‏کنند که چرا را قطع‏ نکردید؟ مى‏فرماید «به خدا قسم صداى شما را نشنیدم»، بله مگر کسى که با خدا سخن مى‏گوید، سخن دیگرى را مى‏شنود. در آن حریم جاى سخن غیر نیست، زیرا که اصلا غیرى وجود ندارد.
  40. صداى سائل صداى خدائى است،- چرا وقتى تیر را از پاى مولى على (علیه السلام) در بیرون مى‏آورند، دردى احساس نمى‏کند؟ على (علیه السلام) در ، ما سوى الله را فراموش مى‏کند، اینکه اعتراض مى‏کنند که چطور صداى سائلى را که چیزى مى‏خواست مى‏شنوند ولى درد را احساس نمى‏کنند، باید جواب داد که‏اى غافل، صداى سائل صداى خدائى است، و توجه به صداى خدائى توجه به خدا است نه توجه به خویش، اجابت درخواست سائل که محبوب خدا است آن را مى‏شنوند ولى صداى همهمه و شعله آتش را نمى‏شنوند و دردى احساس نمى‏کنند!
  41. مرحوم الهى در ذیل این فراز (و خشوعا فى عبادة) چنین گوید:

هم آن آزاد مردان دل آگاه‏

 

ز ذوق بندگى در حضرت شاه‏

پرستش با دل خاشع نمایند

 

در رحمت به روى خود گشاید

بدین سان بندگان بخشند شاهى‏

 

فزونتر ملکى از مه تا به ماهى‏

ز طوق بندگى بر گردن از دوست‏

 

چو دولت یافتى آن ملک نیکوست‏

تعالى اللّه زملک بندگانش‏

 

که خاک است این جهان و آن جهانش‏

دل خاشع بود آئینه دوست‏

 

در او پیدا نگارین طلعت دوست‏

     

اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 185اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی