پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

بسم الله الرحمن الرحیم

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  1. المیرالمومنین متقبن 47- علمى آمیخته با حلم‏«و حلم‏ا فى علم ‏ ‏ ‏ ‏ ‏‏» ترجمه: و (مى‏بینى براى هر یک از پرهیزگاران) علم ‏ ‏ ‏ ‏ى همراه با حلم‏.***
  2. علم ‏‏اندوزى - شرح: در بحث‏هاى قبلى تحت عنوان (حلم‏اء و علم ‏‏‏اء) درباره علم ‏ و حلم‏ سخن گفته شد، و روشن گردید که حلم‏اء تا علم ‏ ‏نداشته باشند، مسیر پر پیچ و خم علم ‏‏اندوزى را به راحتى نمى‏توانند طى کنند، حتى پیامبران الهى براى رسیدن به مقام علم ‏و نبوت براى اینکه ساخته شده و پرحوصله و حلیم شوند، مدتى را چوپانى مى‏کرده‏اند،
  3. علم واستقامت - آنها مأمور مى‏شدند در بیابانها گوسفند بچرانند تا اولا در اسرار خلقت تفکر کرده، و علم اندوزند، و ثانیاً در مقابل مشکلات استقامت کرده و حلیم و صبور شوند.
  4. در مورد حلم‏ وعلم - در اینجا به روایتى از امام صادق (علیه السلام) در مورد حلم‏ و علم ‏ سفارش کرده‏اند اشاره مى‏شود:
  5. دوستار علم - در روایت آمده که عنوان بصرى در حالى که پیرمرد شده بود و نود و چهار سال داشت، گفت دو سال براى استفاده علم ‏‏ى به نزد مالک بن انس رفت و آمد کردم، وقتى امام صادق (علیه السلام) به مدینه آمدند، خدمت ایشان هم رفتم و دوست داشتم همزمان از هر دو استفاده کنم
  6. تنبیه وتوجه دادن - و نزد هر دو حاضر مى‏شدم، روزى امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «من مردى هستم که مردم با من رفت و آمد مى‏کنند در هر ساعتى‏ از شب و روز مشغولم، پس وقت مرا نگیر و به نزد همان مالک برو و همانطور که تا به حال آنجا بودى، حال هم همانجا برو». (نظر حضرت تنبیه و توجه دادن او بوده که دقت کن از کجا باید توشه علم برگیرى).
  7. ملاقات برای کسب علم- عنوان بصرى گوید ناراحت شدم و گفتم اگر در من خیرى مى‏دید مرا منع نمى‏کرد، به مسجد و روضه رسول الله (صلى الله علیه و آله) آمدم، و دو رکعت نماز گزاردم، و از خدا خواستم تا قلب جعفر (علیه السلام) را به من منعطف نماید و سپس به خانه بازگشتم، و به درس مالک هم نرفتم، زیرا حبّ جعفر (علیه السلام) در قلب من بود، از خانه هم خارج نشدم مگر براى نمازهاى واجب، بعد از مدتى صبرم طاق شده، لباس پوشیده بعد از نماز عصر به درب خانه حضرت آمدم، اجازه ورود خواستم، خادم حضرت آمد، گفتم با شریف (مراد حضرت هستند) کار دارم، گفت مشغول نماز هستند، در کنار درب خانه نشستم، پس از مدت کوتاهى خادم آمد، و گفت داخل شو با برکت خداوندى، پس داخل شده سلام کردم، جواب شنیدم، فرمود بنشین خدا از تو درگذرد، حضرت سر را به زیر افکنده پس از مدتى سر برداشت، و فرمود: تو پدر چه کسى هستى؟ گفتم ابوعبدالله (پدر عبدالله) فرمود خدا این کنیه را براى تو نگهدارد و ترا موفق گرداند، اى اباعبدالله،
  8. مشتاق کسب علم -حاجت تو چیست؟ (در دل خود گفتم اگر در زیارت من غیر از این دعا هم نبود، بسیار چیز زیادى به دست آورده‏ام) سپس براى بار دوم سر را بالا آورده و فرمود، چه حاجتى دارى؟ جواب دادم، از خداوند خواسته بودم قلب شما را بر من منعطف و از علم ‏شما برخوردارم کند،
  9. وصل علم به عمل- حضرت فرمود: اى اباعبدالله علم به تعلم ‏ نیست، نورى است، در قلب کسى قرار مى‏گیرد خداوند متعال هدایت او را اراده کند. پس اگر قصد علم ‏ ‏ ‏ ‏ دارى اول در نفس خود حقیقت بندگى را طلب کن، و سپس‏ علم ‏را به عمل وصل کن، و از خدا طلب فهم نما تا به تو بفهماند.
  10. حقیقت بندگی عمل به علم مفید - گفتم: حقیقت بندگى چیست؟ فرمود سه چیز: .... (تا اینکه به حضرت گفتم، مرا سفارش کنید) فرمود: ترا وصیت و سفارش مى‏کنم به 9 چیز و اینها توصیه من است براى کسانى که قصد طریق خداوند را کنند، و از خداوند مى‏خواهم ترا براى عمل به آنها موفق گرداند:
  11.  درعلم وعمل به 9 چیز اشاره شده - سه تا از آنها در ریاضت و تهذیب اخلاق نفسى است، و سه تا درباره حلم‏ و سه تا درباره علم ، پس حفظ کن و بپرهیز از سستى در عمل به اینها، عنوان بصرى گوید قلبم را براى آنها خالى کردم و خوب توجه نمودم:
  12. فرمود: اما آنها که در ریاضت نفس است: بپرهیز از خوردن آنچه اشتها ندارى، زیرا موجب حماقت و نادانى مى‏شود و نخور مگر در موقع گرسنگى، و اگر چیزى خوردى حلال بخور، و بسم الله‏ بگو و یادآور
  1. حدیث رسول الله (صلى الله علیه و آله) را که فرمودند: «ما مَلأَ آدَمِىٌ وِعاءٌ شَرّاً مِنْ بَطْنه فَان کان و لا بدّفَثُلثٌ لطعامه و ثُلثُ لشرابه و ثُلثُ لنَفَسه؛«آدمى هیچ ظرفى را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد، پس اگر قصد پر کردن آن را دارد؛ یک سوم آن را براى غذا و یک سوم براى نوشیدن و یک سوم براى تنفس است».
  2. و اما آنها که درباره حلم‏ است: پس کسى که به تو گفت: اگر یک حرف زدى، ده تا مى‏شنوى به او بگو: اگر ده تا بگوئى، یکى نمى‏شنوى، و کسى که ترا دشنام داد، به او بگو اگر راست مى‏گوئى و صادقى در آنچه به من نسبت مى‏دهى، پس از خدا مى‏خواهم مرا ببخشد و اگر کاذبى در آنچه مى‏گوئى، پس از خدا مى‏خواهم ترا ببخشد
  3. و کسى که به تو وعده فحش در کلام داد پس تو او را به نصیحت و رعایت او وعده ده.
  4. و اما آنچه در علم ‏ است: پس آنچه به آن جاهلى از علم‏اء سؤال کن، و بپرهیز از این که سؤال کنى از آنها از روى اعتراض و آزمایش و بپرهیز از این که به رأى خود عمل کنى و احتیاط را اخذ کن، در جمیع راهها،
  5. و از فتوا دادن فرار کن، مثل فرار کردن‏ تو از شیر، و گردن خود را پل براى مردم قرار نده (یعنى فتوا دادن بدون مدرک و توجه، مانند آن است که گردن خود را مثل پل کرده‏اى تا مردم از روى آن عبور کرده و تو در بیچارگى باقى مى‏مانى، و در محضر ربوبى فرداى قیامت جوابى ندارى).
  6. همین که سخن امام به اینجا رسید فرمود: بلند شو از نزد من اى اباعبدالله زیرا تو را نصیحت کردم و سخنان مرا فاسد مکن، و درود بر کسى که از هدایت پیروى کند.
  7. خداوند به ما علم‏ى همراه به حلم‏ عنایت کند، تا در پرتو آن به قرب الهى نایل شویم (ان شاءالله).
  8. مرحوم الهى قمشه‏اى در ذیل این فراز (و حلم‏ا فى علم‏‏) چنین گوید:

هم آنان را بود ز الطاف بارى‏

 

قرین وصف دانش برد بارى‏

به گیتى عالمى کو بردبار است‏

 

به شمعش عالمى پروانه وار است‏

  1. خلائق را به دانش پیشوا او است‏
 

به اقلیم سعادت رهنما اوست‏

چراغ شام تاریک جهان است‏

 

فروزان‏تر ز ماه آسمان است‏

  1. «عمار یاسر» به شخصى که او را ناسزا گفت چه پاسخ داد؟
  1. رقیبى سفله با عمّارهشیار....شنیدم ناسزاها گفت بسیار  ...... جوابش داد عمار دل آگاه‏ .... که‏اى غافل ز زور و کیفر شاه
   
   

مرا گر لطف حق سازد بهشتى .‏چه غم دارم تو گو صد گونه زشتى

 

  1. و گر قهرش معاذاللّه سرانجام... به دوزخ درکشد حق بوده دشنام ‏
 

  1. سزاوارم هزاران ناسزا را.... چه مى‏گوئى به یاد آور خدا را
   
  1. پشیمان شد چه این پاسخ از او یافت‏... تو گوئى نو ایمان بر دلش تافت‏
   
       
  1. یکى از نام‏هاى الهى در قرآن، «مؤمن» است: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ». آرى مؤمن واقعى محل تجلّى صفات الهى است و جلوه‏اى از حلم‏ و حکمت و علم‏ و رحمت و قدرت و تدبیر الهى در انسان مؤمن نمودار است.
  2. 30- . تلازم حلم‏ با علم‏ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ‏ نساء/ 12.
  3. قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) برتو باد پیشه کردن بر بردباری چون بردباری پایه واساساس علم ودانش است. عَلَیْکَ بِالْحِلْمِ فَإِنَّهُ رُکْنُ الْعِلْمِ‏ أمالی صدوق، ص 611.
  4. قالَ الْجَوَادُ (علیه السلام) برد باری لباس دانشاست. حلم و بردبارى جامه ولباس عالم ودانش است، مبادا خود را از آن برهنه کنى. الْحِلْمُ لِبَاسُ الْعَالِمِ فَلا تَعْرَیَنَّ مِنْهُ‏ کافی، ج 8، ص 55.
  5. قَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام) میفرمود: آمیخته نشده است چیزى بچیزى که بهتر باشد از آمیخته شدن حلم و بردبارى بعلم و دانش. ما شیب شی‏ء بشی‏ء أحسن من حلم بعلم‏  إرشاد مفید، ج 2، ص 167.
  6. قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): از نشانه‏هاى متقین یکى از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینى و پایدار، نرمخوى هشیار، و در ایمان استوار،
  7. و در طلب دانش حریص و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى میانه‏روش بینى، و در عبادت فروتن، و به درویشى نکوحالى نمودن، و در سختى شکیبایى کردن، و جستجو کردن آنچه رواست، و شادمان بودن به رفتن راه راست. و دورى گزیدن از طمع‏.. وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ‏ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ‏ نهج‏البلاغه، خطبه 193
  8. مالک اشتر (ره) در زمان حکومتش مردى بر سر او خاشاک ریخت و مالک بر او از خدا طلب مغفرت کرد.

به مالک خسرو ملک ولایت‏

جسارت کرد مردى بى درایت‏

  1. به رخسار چو ماهش ریخت خاشاک

که ابله بود و نادان بود و بى باک‏

غضب کرد آن نکو؟ حاشا که آن ماه‏

به مسجد شد روان با جان آگاه‏

  1. نمازى و نیازى کرد آغاز

پس آنگه گفت با داناى هر راز

که یارب کش خط غفران به کارش‏

مکن در روز محشر شرمسارش‏

زنادانى گر او بر من جفا کرد

ببخشا ز ان خطا اى ایزد فرد

  1. به دفترها بسى یابى، نشانه

از این سان حلم‏ خوبان زمانه‏

تو هم بگزین ره ایزدپرستان‏

ترحم کن به حال زیردستان‏

به آب عفو، خشم آتش افروز

فرو بنشان و زان خوبان بیاموز

  1. که ایزد پاک سازد از گناهت‏

کند در کشور جان پادشاهت‏

زخشم حق اگر جوئى امانى‏

امان یابى، چو خشم خود نشانى‏

الهى را ز خشم دوزخ انگیز

الهى کش به راه حلم‏ و پرهیز

که برهانى ز قهر خویش جانش‏

دهى جا در بهشت جاودانش‏

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏2، ص: 167
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی