المیرالمومنین متقبن 47- علمى آمیخته با حلم «و حلما فى علم (مىبینى براى هر یک از پرهیزگاران) علم ى همراه با حلم.*** خم علم اندوزى - شرح: در بحثهاى قبلى تحت عنوان (حلماء و علم اء)
بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- المیرالمومنین متقبن 47- علمى آمیخته با حلم «و حلما فى علم » ترجمه: و (مىبینى براى هر یک از پرهیزگاران) علم ى همراه با حلم.***
- علم اندوزى - شرح: در بحثهاى قبلى تحت عنوان (حلماء و علم اء) درباره علم و حلم سخن گفته شد، و روشن گردید که حلماء تا علم نداشته باشند، مسیر پر پیچ و خم علم اندوزى را به راحتى نمىتوانند طى کنند، حتى پیامبران الهى براى رسیدن به مقام علم و نبوت براى اینکه ساخته شده و پرحوصله و حلیم شوند، مدتى را چوپانى مىکردهاند،
- علم واستقامت - آنها مأمور مىشدند در بیابانها گوسفند بچرانند تا اولا در اسرار خلقت تفکر کرده، و علم اندوزند، و ثانیاً در مقابل مشکلات استقامت کرده و حلیم و صبور شوند.
- در مورد حلم وعلم - در اینجا به روایتى از امام صادق (علیه السلام) در مورد حلم و علم سفارش کردهاند اشاره مىشود:
- دوستار علم - در روایت آمده که عنوان بصرى در حالى که پیرمرد شده بود و نود و چهار سال داشت، گفت دو سال براى استفاده علم ى به نزد مالک بن انس رفت و آمد کردم، وقتى امام صادق (علیه السلام) به مدینه آمدند، خدمت ایشان هم رفتم و دوست داشتم همزمان از هر دو استفاده کنم
- تنبیه وتوجه دادن - و نزد هر دو حاضر مىشدم، روزى امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: «من مردى هستم که مردم با من رفت و آمد مىکنند در هر ساعتى از شب و روز مشغولم، پس وقت مرا نگیر و به نزد همان مالک برو و همانطور که تا به حال آنجا بودى، حال هم همانجا برو». (نظر حضرت تنبیه و توجه دادن او بوده که دقت کن از کجا باید توشه علم برگیرى).
- ملاقات برای کسب علم- عنوان بصرى گوید ناراحت شدم و گفتم اگر در من خیرى مىدید مرا منع نمىکرد، به مسجد و روضه رسول الله (صلى الله علیه و آله) آمدم، و دو رکعت نماز گزاردم، و از خدا خواستم تا قلب جعفر (علیه السلام) را به من منعطف نماید و سپس به خانه بازگشتم، و به درس مالک هم نرفتم، زیرا حبّ جعفر (علیه السلام) در قلب من بود، از خانه هم خارج نشدم مگر براى نمازهاى واجب، بعد از مدتى صبرم طاق شده، لباس پوشیده بعد از نماز عصر به درب خانه حضرت آمدم، اجازه ورود خواستم، خادم حضرت آمد، گفتم با شریف (مراد حضرت هستند) کار دارم، گفت مشغول نماز هستند، در کنار درب خانه نشستم، پس از مدت کوتاهى خادم آمد، و گفت داخل شو با برکت خداوندى، پس داخل شده سلام کردم، جواب شنیدم، فرمود بنشین خدا از تو درگذرد، حضرت سر را به زیر افکنده پس از مدتى سر برداشت، و فرمود: تو پدر چه کسى هستى؟ گفتم ابوعبدالله (پدر عبدالله) فرمود خدا این کنیه را براى تو نگهدارد و ترا موفق گرداند، اى اباعبدالله،
- مشتاق کسب علم -حاجت تو چیست؟ (در دل خود گفتم اگر در زیارت من غیر از این دعا هم نبود، بسیار چیز زیادى به دست آوردهام) سپس براى بار دوم سر را بالا آورده و فرمود، چه حاجتى دارى؟ جواب دادم، از خداوند خواسته بودم قلب شما را بر من منعطف و از علم شما برخوردارم کند،
- وصل علم به عمل- حضرت فرمود: اى اباعبدالله علم به تعلم نیست، نورى است، در قلب کسى قرار مىگیرد خداوند متعال هدایت او را اراده کند. پس اگر قصد علم دارى اول در نفس خود حقیقت بندگى را طلب کن، و سپس علم را به عمل وصل کن، و از خدا طلب فهم نما تا به تو بفهماند.
- حقیقت بندگی عمل به علم مفید - گفتم: حقیقت بندگى چیست؟ فرمود سه چیز: .... (تا اینکه به حضرت گفتم، مرا سفارش کنید) فرمود: ترا وصیت و سفارش مىکنم به 9 چیز و اینها توصیه من است براى کسانى که قصد طریق خداوند را کنند، و از خداوند مىخواهم ترا براى عمل به آنها موفق گرداند:
- درعلم وعمل به 9 چیز اشاره شده - سه تا از آنها در ریاضت و تهذیب اخلاق نفسى است، و سه تا درباره حلم و سه تا درباره علم ، پس حفظ کن و بپرهیز از سستى در عمل به اینها، عنوان بصرى گوید قلبم را براى آنها خالى کردم و خوب توجه نمودم:
- فرمود: اما آنها که در ریاضت نفس است: بپرهیز از خوردن آنچه اشتها ندارى، زیرا موجب حماقت و نادانى مىشود و نخور مگر در موقع گرسنگى، و اگر چیزى خوردى حلال بخور، و بسم الله بگو و یادآور
- حدیث رسول الله (صلى الله علیه و آله) را که فرمودند: «ما مَلأَ آدَمِىٌ وِعاءٌ شَرّاً مِنْ بَطْنه فَان کان و لا بدّفَثُلثٌ لطعامه و ثُلثُ لشرابه و ثُلثُ لنَفَسه؛«آدمى هیچ ظرفى را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد، پس اگر قصد پر کردن آن را دارد؛ یک سوم آن را براى غذا و یک سوم براى نوشیدن و یک سوم براى تنفس است».
- و اما آنها که درباره حلم است: پس کسى که به تو گفت: اگر یک حرف زدى، ده تا مىشنوى به او بگو: اگر ده تا بگوئى، یکى نمىشنوى، و کسى که ترا دشنام داد، به او بگو اگر راست مىگوئى و صادقى در آنچه به من نسبت مىدهى، پس از خدا مىخواهم مرا ببخشد و اگر کاذبى در آنچه مىگوئى، پس از خدا مىخواهم ترا ببخشد
- و کسى که به تو وعده فحش در کلام داد پس تو او را به نصیحت و رعایت او وعده ده.
- و اما آنچه در علم است: پس آنچه به آن جاهلى از علماء سؤال کن، و بپرهیز از این که سؤال کنى از آنها از روى اعتراض و آزمایش و بپرهیز از این که به رأى خود عمل کنى و احتیاط را اخذ کن، در جمیع راهها،
- و از فتوا دادن فرار کن، مثل فرار کردن تو از شیر، و گردن خود را پل براى مردم قرار نده (یعنى فتوا دادن بدون مدرک و توجه، مانند آن است که گردن خود را مثل پل کردهاى تا مردم از روى آن عبور کرده و تو در بیچارگى باقى مىمانى، و در محضر ربوبى فرداى قیامت جوابى ندارى).
- همین که سخن امام به اینجا رسید فرمود: بلند شو از نزد من اى اباعبدالله زیرا تو را نصیحت کردم و سخنان مرا فاسد مکن، و درود بر کسى که از هدایت پیروى کند.
- خداوند به ما علمى همراه به حلم عنایت کند، تا در پرتو آن به قرب الهى نایل شویم (ان شاءالله).
- مرحوم الهى قمشهاى در ذیل این فراز (و حلما فى علم) چنین گوید:
هم آنان را بود ز الطاف بارى |
قرین وصف دانش برد بارى |
|
به گیتى عالمى کو بردبار است |
به شمعش عالمى پروانه وار است |
|
|
به اقلیم سعادت رهنما اوست |
|
چراغ شام تاریک جهان است |
فروزانتر ز ماه آسمان است |
- «عمار یاسر» به شخصى که او را ناسزا گفت چه پاسخ داد؟
|
|||
|
|||
مرا گر لطف حق سازد بهشتى .چه غم دارم تو گو صد گونه زشتى |
|
||
|
|
||
|
|||
|
|||
- یکى از نامهاى الهى در قرآن، «مؤمن» است: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ». آرى مؤمن واقعى محل تجلّى صفات الهى است و جلوهاى از حلم و حکمت و علم و رحمت و قدرت و تدبیر الهى در انسان مؤمن نمودار است.
- 30- . تلازم حلم با علم وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ نساء/ 12.
- قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) برتو باد پیشه کردن بر بردباری چون بردباری پایه واساساس علم ودانش است. عَلَیْکَ بِالْحِلْمِ فَإِنَّهُ رُکْنُ الْعِلْمِ أمالی صدوق، ص 611.
- قالَ الْجَوَادُ (علیه السلام) برد باری لباس دانشاست. حلم و بردبارى جامه ولباس عالم ودانش است، مبادا خود را از آن برهنه کنى. الْحِلْمُ لِبَاسُ الْعَالِمِ فَلا تَعْرَیَنَّ مِنْهُ کافی، ج 8، ص 55.
- قَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام) میفرمود: آمیخته نشده است چیزى بچیزى که بهتر باشد از آمیخته شدن حلم و بردبارى بعلم و دانش. ما شیب شیء بشیء أحسن من حلم بعلم إرشاد مفید، ج 2، ص 167.
- قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): از نشانههاى متقین یکى از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینى و پایدار، نرمخوى هشیار، و در ایمان استوار،
- و در طلب دانش حریص و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى میانهروش بینى، و در عبادت فروتن، و به درویشى نکوحالى نمودن، و در سختى شکیبایى کردن، و جستجو کردن آنچه رواست، و شادمان بودن به رفتن راه راست. و دورى گزیدن از طمع.. وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ نهجالبلاغه، خطبه 193
- مالک اشتر (ره) در زمان حکومتش مردى بر سر او خاشاک ریخت و مالک بر او از خدا طلب مغفرت کرد.
به مالک خسرو ملک ولایت |
جسارت کرد مردى بى درایت |
|
که ابله بود و نادان بود و بى باک |
غضب کرد آن نکو؟ حاشا که آن ماه |
به مسجد شد روان با جان آگاه |
|
پس آنگه گفت با داناى هر راز |
که یارب کش خط غفران به کارش |
مکن در روز محشر شرمسارش |
زنادانى گر او بر من جفا کرد |
ببخشا ز ان خطا اى ایزد فرد |
|
از این سان حلم خوبان زمانه |
تو هم بگزین ره ایزدپرستان |
ترحم کن به حال زیردستان |
به آب عفو، خشم آتش افروز |
فرو بنشان و زان خوبان بیاموز |
|
کند در کشور جان پادشاهت |
زخشم حق اگر جوئى امانى |
امان یابى، چو خشم خود نشانى |
الهى را ز خشم دوزخ انگیز |
الهى کش به راه حلم و پرهیز |
که برهانى ز قهر خویش جانش |
دهى جا در بهشت جاودانش |
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص: 167
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۲/۰۲/۰۷