پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

                              بسم الله الرحمن الرحیم

  1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    1. الف باء کتاب هفت گذینه: تاء 11
  2. 7-هفت تفاوت:  : 1- . تفاوت‏ بین‏ ناقوس و اذان : اسلام طرحهایى که داده طرحهاى ابتکارى است. منتها ما چون در محیط اسلامى هستیم نمى‏دانیم. توى خیابان و داد بزند توى هیچ دینى چنین چیزى نیست. ولى اسلام گفته است که هر مسلمانى سر ظهر هر کجا که هست داد بزند و اذان بگوید. شما فرض کن اگر در تهران دو میلیون آدم برود در خیابان داد بزند اصلًا دیگر بى حجابى در خیابان پیدا نمى‏شود.همین مسأله راهپیمایى، ما هر سال دو تا عید داریم؛ عید فطر و قربان که نماز عید دارد و در نماز عید سفارش شده که راهپیمایى کنید و بگویید: «اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا» این راهپیمایى یک چیز اسلامى است فریاد کشیدن یک چیز اسلامى است و ما یک الله اکبر اذان را مى‏گوییم همه در مسجد جمع مى‏شوند. ما این چیزها را وقتى مى‏بینیم که پایمان را از ایران بیرون بگذاریم تازه مى‏فهمیم که ایران چه خبر است. اصلًا تفاوت‏ بین‏ ناقوس و اذان را نمى‏دانیم. تا بین ناقوس و اذان مقایسه نشود، قدر اذان معلوم نمى‏شود.
  3. 2-. . تفاوت مکتب انبیاء با دیگران. تفاوت‏هاى زیادى دارد. قوانین انبیاء با قوانین بشرى، چند تا فرق دارد یک قوانین بشرى نظر به اعمال ظاهرى دارد.1 کار به صفات درونى ندارد،2 کار به احساس باطنى ندارد و حال که بسیارى مفاسد، براى انگیزه‏هاست. قوانین بشرى، ولى قوانین انبیاء کار به درون هم دارد، یعنى اگر به همه فقرا شما غذا بدهى، امّا هدفت مقدس نباشد، براى شما خدا پاداشى قرار نمى‏دهد. قوانین بشرى مى‏گوید: غذا رساندن به فقرا، ما مى‏گوئیم غذا رساندن فقرا براى پوست کار است. امّا این غذا رساندن با چه هدفى است. هدف خیلى مهم است. یک لیوان آب را به سه نفر بدهى نمى‏خورند، اولى، دومى، سومى نخوردند، اما زنده باد سومى، چون آنکه نمى‏خورد، قهر کرده است، هنر نیست. آنکه نمى‏خورد میل ندارد، هنر نیست. زنده باد آن کسى که نمى‏خورد تا دیگران بخورند.
  4. 3-.تفاوت‏ بین‏ اسلام و ایمان در عمق، در عمل، در مسایل سیاسى، در فکر، اسلام و ایمان در چند چیز با هم فرق دارد، اما در عمق، یک آیه داریم که کارهاتان رارنگ الهى بدهید. «صِبْغَهَ اللَّهِ» (بقره/ 138) یعنى رنگ الهى دادن. مى‏فرماید: رنگ الهى همان اسلام است. اما ایمان: «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» (بقره/ 256) یعنى اگر تظاهر به اسلام کردى مسلمانى، اما اگر واقعاً با تمام وجود فهمیدى این ایمان است. ٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ‏ بِالْأَرْکَانِ‏
  5. 4- تفاوت‏ به جهت اختلاف.تبعیض، در شرائط یکسان ممنوع است، ولى تفاوت‏ به جهت اختلاف در انجام تکالیف یا استعدادها یا نیازها مانعى ندارد. «وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»
  6. 5-. تفاوت‏ در پاداش صدقه : در روایات، پاداش قرض الحسنة هیجده برابر، ولى پاداش صدقه ده‏برابر آمده است. «4» و دلیل این تفاوت‏ چنین بیان شده است که قرض را افراد محتاج مى‏گیرند، ولى هدیه و بخشش گاهى به غیر محتاج نیز داده مى‏شود. به فرموده‏ى روایات: هرکس بتواند قرض بدهد و ندهد، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى‏کند. هنگامى که این آیه نازل شد: «من جاء بالحسنة فله خیر منها»  هر کس کار خوبى آورد، بهتر از آن را پاداش مى‏گیرد. پیامبر صلى الله علیه و آله از خداوند تقاضاى ازدیاد کرد، آیه نازل شد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» ده برابر داده مى‏شود. باز درخواست نمود، آیه قرض الحسنه با جمله‏ى‏ «أَضْعافاً کَثِیرَةً» نازل شد.پیامبر متوجّه شد که کثیرى که خداوند مقدّر کند، قابل شماره نیست. پاداش خدا به قرض دهندگان، هم در دنیا وهم در آخرت است. زیرا در کنار «أَضْعافاً کَثِیرَةً» مى‏فرماید: «وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» گویا حساب قیامت، جدا از پاداش‏هاى دنیوى است.
  7. 6-.تفاوت‏ مردم در رزق، یکى از حکمت‏هاى الهى است، تا مردم به یکدیگر نیازمند بوده و زندگى اجتماعى تشکیل دهند و صفات سخاوت و ایثار و صبر و قناعت در آنان شکوفا شود. زیرا در صورت یکسان بودن، این صفات شکوفا نمى‏شود. امّا اگر کسى نعمتى داشت و دیگرى کمتر یا نعمتى دیگر داشت، مردم براى جبران کمبودها دور هم جمع مى‏شوند و صفات تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت و صفات قناعت و عفّت و صبر از سوى نادار شکوفا مى‏شود.
  8. 7-.تفاوت بین سبقت وسرعت : میان شتابزدگى و عجله از یک طرف و سرعت و سبقت که در قرآن با عباراتِ‏ «سارِعُوا» «3»، «سابِقُوا» «4» مورد ستایش و دستور قرار گرفته از طرف دیگر، تفاوت‏ و اختلاف اساسى وجود دارد. حُسن سرعت و سبقت در جایى است که تمام مسائل محاسبه و تنظیم شده باشد، لذا نباید فرصت و وقت را از دست داد، ولى شتابزدگى و عجله در جایى است که هنوز موعد انجام نرسیده و یا نیاز به تکمیل و بررسى است، از این روى مى‏بایست درنگ کرد.سرچشمه‏ى عجله و شتاب، گاه امور منفى چون کم صبرى، غرور است.
  9. 7-هفت کلمه توحید از اصول دین : 1-هر انسانى سه نوع نیاز دارد- نیاز شخصى - نیاز اجتماعى - نیاز عالى‏ . نیاز انسان به شناخت و معرفت است،.. شناخت هدف هستى و مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل، سه  راه پیش روى ماست ‏، راه خود ، راه مردم‏ ، راه دین یا راه برتر، انتخاب راه دین، سفارش عقل است‏ ، راه دین، مطابق فطرت است . راه دین، مطابق فطرت است‏.
  10. 2- دینِ فطرى یعنى‏، ریشه‏هاى دین در نهاد هر بشرى نهفته است. یعنی سرچشمه هستى ریشه توحید است. توحید : تمامى ادیان، مردم را به توحید و یکتاپرستى دعوت نموده‏اند. «اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره» «اعراف/52 »تمامى ادیان الهى با شرک، بت‏پرستى و طاغوت درگیر مبارزه بوده‏اند. «ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت» «نحل/36»
  11. 3 - معنای توحید : نفى طاغوت‏ها. شعار و هدف تمام انبیا این بود: «أن اعبدوا اللّه و اجْتَنبوا الطّاغوت» «2»  توحید یعنى: خطّ بطلان کشیدن بر تمام افکار التقاطى.توحید یعنى: قطع تمام روابطى که سبب سلطه وسرپرستى بیگانگان است.توحید یعنى: نفى فرمان کسى که دستورش با دستور خدا هماهنگ نباشد.توحید یعنى: قبول رهبرى کسانى که خدا رهبرى آنان را امضا کرده است.وحید یعنى: نق نزدن به دستورات خدا، تسلیم‏بودن وبندگى  توحید یعنى: سرکوبى بت‏هاى درونى و بیرونى،.توحید یعنى: آنچه مرا به قیام وا مى‏دارد خدا باشد توحید یعنى: نفى نظام‏هاى طاغوتى. توحید یعنى: نفى هوس‏ها. کسى که هوا پرست است، از مدار توحید خارج است. «أفرأیتَ مَن إتّخَذ إلهَه هَواه» توحید یعنى: ایمان به یگانگى خداوند.
  12. 4-اصل اوّل: توحید : حقیقت و ابعاد توحید در فرهنگ اسلامى،توحید ذاتی:یعنی برای خداوند شبیه و مانندی وجود ندارد. لَیْسَ کَمِثْلِهِ (شورى/11) شَیْ‏ء او از همه غنىّ است‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُ‏ (فاطر/ 15) و به تعبیر حکما واجب الوجود است.  
  13. 5-توحید صفاتی:یعنی صفات خداوند مانند علم و قدرت و حیات عین ذات او است.لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ شوری، 11.قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ اللّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ اخلاص،
  14. 6-توحید عبادی:یعنی کسی به جز خداوند شایسته پرستش نیست:وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلا نوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ‏ انبیاء، 25 ..
  15. 7-توحید افعالی: به تعبیر قرآن «قیّوم» همه عالم است، توحید خالقیت از توخید افعالیاست.: یعنی آفریننده همه موجودات خداوند است: یا أَیُّهَا النّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللّهِ (فاطر/ 3)- پس اقتصاد توحیدى، . ارتش توحیدى، . جامعه توحیدى، جامعه‏اى است که رهبر آن طبق معیارهاى الهى انتخاب شود، یعنى بر اساس علم، تقوا، جهاد، سابقه، امانت، قدرت، مدیریّت و ...، نه براساس زور...
  16. 7-هفت‏ ‏ سال بچه را آزاد بگذارید تربیت : امام صادق (علیه السلام)مى‏فرماید: «دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعاً فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ» (کافى، ج 6، ص 46). یعنى هفت‏ ‏ سال بچه را آزاد بگذارید تا بازى کند. «وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ». از هفت‏ ‏ سالگى تا 14 سالگى آن را ملازم خودت قرار بده‏ «فَإِنْ أَفْلَحَ»، اگر بین هفت‏ ‏ سالگى تا 14 سالگى بچه خوب خط گرفت که چه بهتر «وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ» اگر نشد دیگر به این امید نیست. کار تربیتى روى بچه‏هاى راهنمایى بیش‏تر از دبیرستانى‏ها است. امام مى‏فرماید که تربیت پذیرى از هفت‏ ‏ سالگى تا 14 سالگى است.
  17. 7-بعد از هفت‏ ‏ سالگى حق سرپرستى.تربیت : سرپرست بچه چه کسى باشد؟ این دیگر مسأله حقوقى است. ولایت پدر در مال، در ازدواج، در تحصیل، مهم است. گاهى پسر مى‏خواهد طلبه بشود اما پدر و مادر مى‏گویند: ما راضى نیستم. حق سرپرستى بچه تا دو سالگى با مادر است. از دو سالگى تا هفت‏ ‏ سالگى هم اگر دختر باشد با مادر است اما اگر پسر باشد با پدر است. بعد از هفت‏ ‏ سالگى حق سرپرستى چه پسر باشد چه دختر باشد با پدر است. اگر پدر فوت شد حق سرپرستى با مادر است.
  18. 7-قبل از سه سال و هفت ماه اولین کلمه‏ (لا اله الا الله) باشد تربیت: چه بیاموزیم؟ اسلام راجع به چند چیز سفارش کرده است. عقاید، حدیث داریم بچه را سه سال آزد بگذار. اولین کلمه‏اى را که به او یاد مى‏دهى (لا اله الا الله) باشد. معبود من فقط اوست. هفت‏ ‏ ماه دیگر او را آزاد بگذارید. دومین کلمه‏اى را که به او یاد مى‏دهید (محمد رسول الله) باشد. همینطور که دارد بزرگ مى‏شود استدلال ساده و نیمه عمیق و عمیق به او یاد بدهید. امام على (علیه السلام)به بچه‏اش مى‏گوید: خدا یکى است. «لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیک» (بحارالانوار، ج 3، ص 234) اگر یک خداى دیگرى هم بود او هم باید کارهایى را از خودش نشان مى‏داد. اگر خداى دیگرى هم بود او هم باید پیغمبران دیگرى را بفرستد. هر پیغمبرى مى‏آید، مى‏گوید: من از طرف خداى یگانه هستم.
  19. 7-بعد از هفت‏ ‏ سال حرام و حلال یاد بچه‏تان بدهید تربیت: امام صادق (علیه السلام)فرمود: هفت‏ ‏ سال با بچه‏تان بازى کنید. بعد از هفت‏ ‏ سال حرام و حلال یاد بچه‏تان بدهید و این را هم بدانید که هرچه اسلام حرام کرده است براى بدن ضرر دارد. منتهى گاهى ممکن است ضررش را امروز بفهمیم و ممکن است که در آینده بفهمیم. اسلام‏ مى‏گوید: قبل از اینکه دختر و پسر به تکلیف برسند بر والدین لازم است آن‏ها را آموزش بدهند، دختر از سنین 6 و 7 سالگى باید نماز را آموزش ببیند. اسلام مى‏گوید: چوب خلال شما از چوب انار نباشد. حالا فهمیده‏اند که گرد چوب انار براى لثه ضرر دارد. حساسیت دارد.
  20. 7-تربیت هفت‏ ‏پسر برابر یک دختراست : چون مادر فرداست حدیث داریم کسى که اولاد اول او دختر است معلوم مى‏شود که مرد با سعادتى است. علامت سعادت این است که اولاد اول آدم دختر باشد. بچه‏هاى من همه‏شان دختر هستند و در عمرم هم دعا نکرده‏ام که پسر داشته باشم. هرچه هم خواسته باشم دعا کنم گفته‏ام که از کجا معلوم است که دختر بهتر نباشد شاید دختر بهتر باشد. چون تربیت یک دختر مساوى است با تربیت هفت‏ ‏ پسر چون این دختر مادر فرداست. اگر کسى زیاد دختر دارد جامعه نسبت به او مسئول است. چون تولید دختر کم است قهراً باید هى خرج آنها کرد جامعه باید به آنها کمک کند.
  21.  7-به فرزند هفت ساله توجه خاص داشته باشید : مى‏تواند در فکر بنیانگذار جمهورى اسلامى تاثیر بگذارید. روى حرف بچه‏ها حساب کنید. گاهى حرف بچه الهام است. بچه عزیز است. بوسیدن بچه ثواب دارد. منتهى دختر بعد از هفت‏ ‏ سالگى بوسیدنش کنترل مى‏شود. بچه مقام والایى دارد و این آموزش و پرورش است که باید بچه‏ها را تربیت کند. حتى اگر پدر و مادر عصبانى شدند نباید روبروى بچه‏ها چیزى بگویند. زدن بچه باید کنترل بشود. اصل در تربیت تشویق است. قرآن مى‏فرماید «هُوَ الَّذِى یُصَلِّى عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (احزاب/ 43) اگر بخواهیم مردم از ظلمات بسوى نور بروند راه آن تشویق است.
  22. 7-تعین عدد هفت و اعداد دیگر را رسول الله انجام داده : قرآن یک کلیاتى گفته است. تفسیر قرآن، روایات پیغمبر و اهل بیت پیغمبر است. پس بسیارى از چیزها را ما باید اطاعت کنیم. گرچه در قرآن نباشد. نماز در قرآن هست. امّا نماز صبح دو رکعت است، دو رکعتیش در قرآن نیست. «أَقیمُوا الصَّلاهَ» (بقره/ 43) است، امّا دو رکعت و نماز مغرب سه رکعت، عدد رکعات در هیچ کجاى قرآن نیست. «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» (حج/ 29) طواف هست، که حاجى در مکّه دور کعبه طواف کند، امّا هفت‏ ‏ بار، هفت‏ ‏ بارش در قرآن نیست. صدها قانون ما داریم که در قرآن نیست، امّا پیغمبر فرموده است. ولذا مى‏فرماید: سخن پیغمبر هم، سخن خداست. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» در برائت داریم. «بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (توبه/ 1) از طرف خدا و رسول برائت است. باز اینجا، رسول در کنار خدا قرار گرفته
  23. 7-هفت‏ ‏سال وابستگی را با جهش تولید حذف کنیم : در تولید و جهش در تولید بهره ورى کم شد یعنى بد استفاده کردیم باید جلویش را بگیریم.امام رضا (علیه السلام)دید شخصى سیب خورد. درست نخورد. کلى سیب ماند دور انداخت. حضرت فرمود: مگر بهت نگفتم سیب را تا آخرش بخور؟ چرا نیمه خور کردى؟ مگر نمى‏دانى این سیبى که نیمه خور کردى هزاران آدم هست که به این سیب نیمه خور احتیاج دارند. به همین خاطر گفته‏اند که ریزه‏هاى نانى که داخل سفره ریخته است به قصد شفا بخورید یعنى اسلام مى‏خواسته آدم که غذا مى‏خورده حتى یک خورده نان نماند و براى اینکه این خورده‏ها را بخورد حتى گفته‏اند براى اینکه خوب غذا را بجوى، اسلام مى‏گوید هر چى سر سفره بنشینى جزء عمرت نیست. یعنى اینکه احساس نکنى عمرت تلف مى‏شود. نه عمرت تلف نمى‏شود ما حدیث داریم آن مقدار از عمرت که سر سفره هستى غذا را بجوى جزء عمرت نیست، چون ده دقیقه کم مى‏جوى فشار به معده مى‏آید بعد فشار که به معده مى‏آید نیاز به پزشک و پزشکى و طب وابسته به آمریکا. ما چیزهاى ریز را ریز نبینیم‏ یعنى شما امروز در این شهر بادام مى‏شکنید، هفت‏ ‏ سال دیگر وابسته به آمریکا مى‏شوید ساده نگیرید این چیزها را خیلى وقتها کم کارى مى‏شود کم کارى امروز نحس فردا. بهترین تولید این است که تعطیل نشود.
  24. 7-هفت‏‏ سنگ تنفر یعنی با تو بد هستم : در مکه روز عید قربان یک ستونى است باید بروند سنگ‏هایى اندازه‏ى نان سنگک، یک سنگ‏هاى کوچک است باید هفت‏‏ تا را به آن پایه بزنند. این علامت تنفر است. مثل اینکه شما تخم مرغ پرت مى‏کنى به ماشین فلانى، این تخم مرغ به ماشین ضد گلوله اثر نمى‏کند، اما اظهار تنفر مى‏کنى. یا گوجه! گوجه که دردش نمى‏آید. مى‏خواهى بگویى من با تو بد هستم. این تنفر از وسوسه‏هاى شیطان است. چون حضرت ابراهیم را شیطان آمد وسوسه کند مرتب سنگ پرتاب کرد، به ما گفتند: بروید آن خاطره را نگذارید از بین برود.
  25.  7-هفت تبصره آئین نامه : یک کسى مى‏گفت پشه که گرفتى چشم راستش را باز کن با سنجاق هفت‏ ‏ بار از بیست سانتى بزن چشمش آب مى‏آورد به مرور زمان چشم چپش هم کور مى‏شود و پشه اگر کور شد نمى‏تواند بپرد و اگر پرش نداشته باشد از گرسنگى مى‏میرد. گفت بابا این قدر تبصره و آئین نامه نمى‏خواهد همچینش کن تمام مى‏شود.

 

ثاء+

  1. 7- هفت‏ ثانیه با ارزش  : آن اسیر 16، 17 ساله که گفت: اى زن اگر تو حجاب نداشته باشى من با تو حرف نمى‏زنم. ارزش آن دو سه دقیقه، از سى سال تبلیغ بیشتر است. آدم سالها سخنرانى کند، اما آن اسیرى که از استان کرمان براى مدرسه یک آبگرمکن مى‏خرد و ماهى چند تومان پول ندارد که قسطش را بدهد، ولى وقتى اسیر مى‏شود مى‏گوید: مرگ بر صدام. مرگ بر صدامى که هفت‏ ‏ ثانیه بیش‏تر طول نکشید. یک وقت مى‏بینى ارزش این هفت‏ ‏ ثانیه از هفت‏ ‏ سال بیشتر است.حالا از آن هفت‏ ثانیه‏اى‏ها، از آن زمین جماران‏ها، از آن تار عنکبوتها، از آن هدهدها، چه کار باید بکنیم؟ دست چه کسى است؟ کلید کجاست که اگر دست بگذاریم روشن مى‏شود؟ آن کلید تنها با عقل نیست. خیلى آدم‏ها زرنگ هستند. روایت داریم که: یک آدم‏هایى خیلى زرنگ هستند و همیشه هشتشان گرو نه است. هرچه مى‏دوند به جایى نمى‏رسند آدم‏هایى هستند که هیچ سیاست و زرنگى ندارند. مى‏گفت: بهترین حیله چه حیله‏اى است؟ بهترین حیله این است که بگوید: خدایا من حیله سرم نمى‏شود. صاف راه مى‏روم هر کارى دوست دارى، بکن. این سیاست بازى و زرنگى‏هایى که گاهى بوى توطئه و بوى باندبازى و خط بازى مى‏دهد، اگرهمه این چیزها را دور بریزد و به ریش همه این خطوط و زرنگى‏ها و کیاست بخندد، موفق‏تر است.
  2. 7-نه هفت‏ ‏بار بلکه یارها حدیث ثَّقَلَیْنِ را فرمودند : شیعه و سنى این حدیث را نقل کرده، نه یک بار و نه دوبار، نه سه بار و نه چهار بار، نه پنج بار، نه شش بار، نه هفت‏ ‏ بار، نه هشت بار و نه نه بار نه ده بار، اوه، بارها و بارها، پیغمبر فرمود «إِنِّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى» (کمال‏الدین/ ج 1/ ص 234)، کتاب الله را فرمود ثقل اکبر، کتاب ثقل اکبر است. واهل‏بیت پیامبر علیهم السلام ثقل اصغر، ورسول خدا صلى الله علیه و آله بارها فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما باقى مى‏گذارم که هرگز از هم جدا نشوند تا در قیامت کنار حوض کوثر به من ملحق شوند؛ کتاب خدا و اهل بیت من.
  3. 7-هفت‏ ‏ ثانیه نگاه مساوی : تو به خاطر این عدالت اهل بهشت هستى، به قاضى مى‏گویند یک جور نگاه کن، «وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِى اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِى حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ» (نهج‏البلاغه/ نامه 27)، تو که قاضى هستى دو نفر آمدند نزدت به یکى هفت‏ ‏ ثانیه نگاه نکن و به یکى پنج ثانیه، مواظب باش نگاه به هر دو یک جور باشد. در قرآن آیه صد و دو سوره نسا مى‏فرماید شما که در جبهه نماز را شکسته مى‏خوانید تقسیم عادلانه درنماز؛ تقسیم عادلانه وقت مردم  مواظب باشید که حق الناس سخت تر از حق الله است.

جیم+

  1. 7-هفت  کلمه از جهاد فروع دین: فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً نساء/ 95.
  2. 1-جهاد مالى در کنار جهاد با جان مطرح است، چون بدون پشتوانه‏ى مالى، جبهه ضعیف مى‏شود. «بِأَمْوالِهِمْ‏ وَ أَنْفُسِهِمْ‏» خدمات و تلاش هر کس محترم است و به خاطر شرکت کسانى در جبهه، نباید ارزش‏هاى دیگران یا کمک مالی به جهاد گران را نادیده گرفته شود. برترى مجاهدان آرى، امّا طرد دیگران هرگز. «کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ‏ الْحُسْنى‏»              
  3. 2- هر کس در هر موقعیّت و مقام و خدمتى که باشد، باید بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است. «فَضَّلَ‏ اللَّهُ‏ الْمُجاهِدِینَ‏»
  4. 3- جهاد، عامل حرکت‏ : الفاظی که در فرهنگ دینی است مانند واژه‏های مذهب، هجرت، مسلک، شریعت، سبیل الله، صراط، امّت، در همه یک نوع حرکت و جنبش توأم با توجه و آگاهی موجود است.
  5. 4- اسلام طرفدار: ترقّی است (گرچه با زحمت) نه رفاه و راحتی.خوبی است (گرچه با زحمت)، نه خوشی.رفتن است (گرچه با زحمت)، نه ماندن..مردم‏سازی است (گرچه با زحمت)، نه مردم‏داری..بنابراین جهاد زیربنای هر گونه ترقّی و حرکت و ... است.
  6. 5- بهترین جهاد شکستن سکوت در برابر ظلم و فساد است‏ : بهترین جهاد این است که کسى سکوت را بشکند و حرف حق را بزند. ما یک سرى آدم‏هایى داریم، آدم‏هاى بزدل، مى‏ترسند ؛ آن زینب کبرى است که مى‏تواند بزند، شرایط فرق مى‏کند. باید یک شرایط حساب شده باید آدم سکوت را بشکند و بگوید آقا، حق با ایشان است. نکن، درست مى‏گوید حق با ایشان است، درست مى‏گوید.
  7. 6- جهاد ظاهرى و جهاد معنوى‏ : جهاد: جهاد مادى همینکه آدم با دشمن مى‏جنگد جهاد معنوى  رفع و دفع  بى سوادى که دشمنان است جهاد با بى سوادى جنگ با بى سوادى. صدام دشمن 8 ساله ما بود ، ولى جهل دشمن 80 سالگى ما است صداهاى بمباران صدام را مى‏شنویم ولى صداى بمباران جهل را نمى‏شنویم آدمى که سواد ندارد دائماً بمباران مى‏شود ،
  8. 7- جهاد با نفس‏ :  صورتشان پر از خاک است از جبهه برگشتند، گفتند: ما پیروزیم رفتیم و فتح کردیم، فرمود: این پیروزى جنگ اصغر بود. جهاد اصغر بود. جهاد اکبر مهم است. قَالَ رَسُولُ‏ اللَّهِ (صل الله علیه وآله وسلم ): «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِى بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (مجموعه‏ورام/ ج 1/ ص 59) بزرگترین دشمن شما نفس شماست. نمونه بارز داستان حضرت یوسف در فرآن است
  9. 7- جهنّم هفت‏ ‏طبقه : در احادیث مى‏خوانیم: جهنّم هفت‏ ‏ طبقه است که روى هم قرار گرفته است و هر طبقه‏اى مخصوص گروهى است. در پایین‏ترین و سخت‏ترین طبقات جهنّم منافقان جا دارند، چنانکه قرآن مى‏فرماید: «المُنافِقِینَ فِى الدَّرَکِ الاسفَلِ مِنَ النّارِ» زیرا منافقان به خاطر مصونیّتى که از اظهار اسلام دارند، در میان مؤمنان عامل نفوذى‏
  10. 7-دو هقت مرتبه جهانگردی :  تعبیر قرآن هفت‏ ‏ مرتبه با فرمان «سِیرُوا فِى الأرْضِ» مسلمانان را به سیر در زمین و جهانگردى هدف‏دار دعوت کرده و هفت‏ ‏ مرتبه با جمله «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» کسانى را که سیر نمى‏کنند، توبیخ کرده است.
  11. 7-هفت‏ طبقه جهنم : جهنم مکانی است که هفت‏ ‏ طبقه یا هفت‏ ‏در دارد:
  12. 7-جلوگری و هفت‏ ‏تیر : شاگرد قصابی 19 ساله دختر جوانی رادید و علاقه پیدا کرد. پدر این دختر دارای رتبه عالی بود. شاگرد قصاب چندین دفعه خواستگاری کرد جوابش کردند. تا بالاخره این جوان درب خانه دختر آمد و پدر دختر را دم درب ملاقات کرد. پرسید آیا دخترت رابه من می‏دهی؟ گفت: نه. پرسید چرا؟ گفت: برای اینکه تو با ما جور نیستی. هنوز این جمله از دهان پدر بیرون نیامده بود که شاگرد قصاب هفت‏ ‏ تیری را از جیبش در آورد و با شلیک چند تیر پی در پی او را از پا درآورد. اگر این دختر در خیابان صورت خود را می‏پوشاند جلوه گری  نمی کرد و جوان او را نمی دید و این همه ناراحتی پیدا نمی‏شد. این دختر خودش را یتیم کرد، مادرش را بیوه کرد، عمر پدرش را برید و همه این‏ها برای جلوه گری در خیابان است. کتاب زن و آزادی، ص 27. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی