الف باء کتاب هفت گذینه: نون نماز،28..هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى مقام معظم رهبری : الگوى مصرف : خدمت مقام معظّم رهبرى رسیدم، تمام چراغهاى اتاق خاموش و فقط چراغِ روى میز ایشان
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۴۱ ب.ظ
-
بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
-
بسم الله الرحمن الرحیم
الف باء کتاب هفت گذینه: نون نماز، 28
- 7. -هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى مقام معظم رهبری : دربیان آقاى قرائتى 1-الگوى مصرف : خدمت مقام معظّم رهبرى رسیدم، تمام چراغهاى اتاق خاموش و فقط چراغِ روى میز ایشان جهت مطالعه روشن بود. اطرافیان گفتند: آقا تنها وقتى مهمان به ایشان مىرسد چراغ اتاق را روشن مىکند.
- 2- مقام معظم رهبرى علاوه بر تجلیل رسمى از خانواده شهدا گاهى با رفتن به خانه شهید و ارتباط خصوصى اثرى مىگذارد که تجلیل رسمى آن اثر را ندارد
- 3- درباب امربه معروف ونهی ازمنکر اول از خودمان شروع کنیم. مقام معظم رهبرى وقتى مىخواست صحبتى از امر به معروف کند، خودشان در یکى از پارکهاى تهران رفتند گفتند: خواهر! اینطور نباشید. اینطور باشید.
- 4- وقتى مقام معظم رهبرى براى تشییع جنازهى شهید آوینى مىرود یعنى چه؟ یعنى در میان افرادى که در سینما و هنرمند هستند مىتوانند هنرشان در راه رشد باشد. مىشود هنرى را به وجود آورد که بچهها حماسى و شجاع شوند. هنرى که بچهها را شجاع مىکند مثبت است.
- 5- مقام معظم رهبرى به یکى از جوانهاى ایرانى که حافظ قرآن بود وقتى دید ایشان قرآن را حفظ است گفت: من حاضر هستم خداوند یک عضو مرا بگیرد مثل تو شوم. یعنى یک پایم قطع شود ولى مثل شما قرآن حفظ شوم. یک چشمم نابینا شود ولى حافظ قرآن شوم.
- 6- این را از مقام معظم رهبرى یاد گرفتهام، ایشان یک مهر کربلا دارد. نماز که مىخواند، دستش را مىکشد به این مهر، مىمالد به چشماش، دستش را مىکشد به مهر، مىکشد به دست راستش، به دست چپش، بعد دستش را مىکشد، روى مهر، به سینهاش مىمالد، به پیشانیش مىمالد، تبرک به خاک. خاکى که حرام است، خاک کربلا حلال است.
- 7- مقام معظم رهبرى هم طبع شعر دارد و شعرهاى عالى دارد. اصولًا اجتهاد و شعر، اسلحه و شعر حماسه، شعرى که وقتى آدم خواند، داغ شود. اشک جارى شود،.
- 7-هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى شهید بهشتی : 1-خدا رحمت کند شهید بهشتى را، تهمتهایى بود که به مرحوم بهشتى و باهنر هم مىزدند و انسان دلش مىسوزد.
- 2- مرحوم بهشتى سى نفر از طلبههاى فاضل را جمع مىکند مىگوید: هر طلبهى فاضلى باید یکى از زبانهاى دنیا را بلد باشد. به مرحوم شهید باهنر مىگوید: تو به ژاپن برو. بعد باهنر براى معرفى اسلام به ژاپن مىرود و مرحوم بهشتى به آلمان مىرود. در عین این که حرف ژاپن و هامبورگ است، مىگویند: بیایید امسال ماه رمضان به یک روستا و عشایرى برویم. به یک جایى برویم که کسى رغبت نمىکند به آنجا برود. یعنى همان فکرى که به فکر ژاپن و هامبورگ است، همان فکر به فکر روستاى عشایر یاسوج هم هست. 3- نظم را قبول داشته باشیم. زمان شاه در خدمت شهید بهشتى بودیم. یک ماشینى بود ایشان مىخواست جایى برود ما هم همراه ایشان بودیم. خود ایشان پشت فرمان بود. ساعت 12 شب بود. به چهاراه رسیدیم. ایشان ایستاد. گفتم: آقاى بهشتى، الآن 12 شب است. هیچ خبرى نیست برو. گفت: ما نظام را قبول نداریم نظم را قبول داریم. حرف خیلى بزرگ است.
- 4- مأمور مخابرات و خانه بهشتى: تلفن خانهى مرحوم بهشتى خراب مىشود. به مخابرات زنگ مىزنند. مىبینند که براى تعمیر تلفن نمىآیند. دوباره زنگ مىزنند. مىگویند: چرا نمىآیى؟ مىگوید: طبق آدرس مىآیم ولى آن جا نیست. مىگویند: پلاک شماره فلان است. مىگوید: مىآیم ولى نیست. خلاصه وقتى مىآید. مىگوید: به من گفته بودند که شما یک کاخ پانزده طبقه دارى. من دنبال کاخ مىگشتم.خیلى تلاش کردند و نتیجهاش این شد که طرف داران خلق قهرمان، به عراق و به صدام پناهنده شدند.وحالا دربه درند ؛ اینها کفران نعمت است.
- 5- روح بزرگ شهید بهشتى مادر آقاى اعدامى به دادگسترى مىآید و شروع به فحش دادن به شهید مظلوم بهشتى مىکند. مىگوید: تا مادامى که این زن به من فحش مىدهد، کارى با او نداشته باشید، اما اگر دیدید کار اداره مختل مىشود، بیرونش کنید.
- 6- اهمیت به نماز : یک روز ما خدمت مرحوم بهشتى بودیم. یک عده از کشورهاى خارجى آمده بودند و مصاحبه مىکردند. نماز مغرب شد. گفت: آقایان با اجازه چند دقیقه مهلت بدهید. فورى بلند شد و وسط مصاحبهى خارجى نماز خواند.
- 7- سال تحویل و حس مسئولیت : سال تحویل شد. ایشان چند دقیقه که از سال تحویل گذشت، بلند شد و لباسهایش را پوشید و گفت: تعطیلى براى ما درست نیست. کار زیاد است. بلند شوید تا به کارهایمان برسیم. تقریباً پنج شش دقیقه از سال تحویل گذشت که ایشان بلندشد و سراغ کار رفت. بهشتى و یارانش از 24 ساعت، 18 ساعت را کار مىکردند.هفت اد و دو تن هم یک چیزى است که براى من از اسرار است. چون در احد هم هفت اد و دو تن بودند. در کربلا هفت اد و دو نفر بودند. در هفت تیر هم هفت اد و دوتن هستند. یک سرى در این است.
- 7–هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى شهید باهنر : 1- . . خدا باهنر را رحمت کند، با بعضى از همکارانش که تعلیمات دینى را مىنوشتند، یکى از همکارانش گفت: اگر این ملت روز عاشورا بالا و پایین نپرند و حسین حسین نگویند، برنامهى شاه این بود که مانند قرآن، تعلیمات دینى را هم از دروس حذف کند. و زمزمهاش هم شد که ما رفتیم و با یکى از سران مملکت صحبت کردیم که آقا شما از عاشوراى این مردم بترسید. این تعلیمات دینى بگذارید باشد. حالا بحثهایى که براى شما ضرر دارد، یک بحث دیگر است. ایشان مىگفت: هرکارى کردم موفق نشدم و آخرین چیزى که باعث شد من جلوى این کار را بگیرم، حماسهى مردم در روز عاشوا بود و خود انقلاب ما، مایه هایش از عاشورا است
- 2-. مرحوم شهید باهنر در مورد تاسیس بسیج فرمودند که باید مسئله جهل توسط بسیج در ایران حل شود. البته بسیج باید قدر سپاه را داشته باشد، چون سپاه معلم بسیج است و سپاه هم قدر ارتش را داشته باشد، چون برادران ارتشى فنون تخصصى را به سپاهیان یاد دادند و همه با هم هستند و نباید کسى خود را برتر از دیگرى بداند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/ 13) بسیجى نور چشم ماست ولى باید مواظب خودش باشد و یک وقت تند نرود.
- 3-. به قول شهید باهنر که مىگفت: تابستان تعلیم تعطیل مىشود ولى تربیت تعطیل نمىشود. اتفاقا وفتى آموزش وپرورش تعطیل است وظیفه پدر و مادرها بیشتر مىشود. تابستان ایام فراغت جوان است. همه مردم صالح نیستند. یک جوان سیگارى کافى است که یک عده جوان دیگر را سیگارى کند و لذا پدرها باید با بچههایشان رفیق باشند. با هم به استخر بروند وگرنه پسر شما با کس دیگر به استخر مىرود و فساد بوجود مىآورد.
- 4- . خدا رحمت کند شهید باهنر را، بحثى دارد جهان در عصر بعثت، یعنى خیال نکنید وقتى پیامبر ظهور کرد فقط عربها بت پرست بودند ژاپن، چین چه طور بود، اروپا چه طور، کل کره زمین وحشى بودند منتهى ما مىزنیم توى سر عربها مىگوئیم عربها بت پرست بودند در حالیکه غیرعربها بدتر بودند. مقدسات عربها بت بود بت با آب از بین نمىرود مقدسات ما آتش بود که آتش با آب ازبین مىرود خاموش مىشود، چه زجرى کشید پیغمبرما، اگر ما بدانیم ائمه ما چه کردند.
- 5-. حضرت امام خمینى (ره) 7 دى فرمان به تشکیل نهضت سواد آموزى دادند مرحوم شهید باهنر پرچم نهضت را دست گرفتند. شهید بزرگوار باهنر پرچم آن را به دست گرفته و در این سال نهضت میلیونها نفر را باسواد کرده و با خواندن ونوشتن آشنا کرد. و کارهایى انجام داد که مىشود گفت اجتماع را به عدالت اجتماعى نزدیک کرد.
- 6- محمدرضا باهنر درباره اخلاق شهید باهنر گفته است «از خصوصیات ایشان می شود به صورت جامع و کامل این گونه گفت که ایشان مصداق بارز این آیه شریفه بود که «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» یعنی سعی می کرد با رفتار و افکارش، بدون این که حرف بزند، بدون این که نصیحت و موعظه بکند، خودش مجسمه آن چیزی که می خواهد بشود و واقعاً مجسمه آن هدفی که داشته بود و مکتبش را در ذره ذره زندگی اش پیاده کرده بود و اگر کسی با ایشان زندگی می کرد و در حرکات و رفتار ایشان دقت می کرد، می توانست بفهمد که ایشان چه بینشی دارد و پیرو چه هدفی است
- 7- مسأله بعدی هم مسأله مُصر و مجد بودن ایشان در پایان رساندن یک کار بود. اگر کاری به او محول می شد، دیگر آرام نداشت تا آن کار را تمام بکند. کمااین که برادران عزیز، شخصیت های مملکتی، به این مسأله اذعان دارند و در مسائل مختلفی که رسیدگی اش به عهده ایشان بود، گاهی می شد بیست و چهار ساعت می نشست و تکان نمی خورد. غذا و خواب و… را کنار می گذاشت، تا این مسأله را به اتمام برساند و فکرش از آن راحت شود.»۷۵
- 7-هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى شهید رجایی : 1- . خدا شهید رجایى را رحمت کند. یک نفر او را صدا کرد و دو میلیون پول به او داد و گفت: برو و یک سال غذاى فقرا را تهیه کن. گفت: شما من را مىشناسید که دو میلیون به من پول مىدهید. گفت: بله من از شما سوزى دیدهام. گفت: شما پلو و خورشت درست مىکردى و پشت موتور مىگذاشتى و به محل فقرا مىبردى و پخش مىکردى. یک روز یک دیگ را روى موتور گذاشتى، دیدى سنگین است. چند نفر هم ایستاده بودند. گفتى: آیا یک مرد نیست که این دیگ را بگیرد؟ گفتم: چرا. آمدم و دیگ را پشت موتور گذاشتم و با هم رفتیم و در محل فقرا پخش کردیم. چون من در تو این سوز را دیدهام این دو میلیون را بگیر و یک آشپزخانه مفصل درست کن و رسمى در آنجا غذا بده. یعنى بشر هم همین طور است. باید یک سوزى در او باشد.
- 2-. خدا آقاى رجایى را رحمت کند. با کسى شریک بود یک سال با هم جنس خریدند و با دوچرخه در کوچه و بازار تهران مىفروختند. آخر سال هزار تومان درآمد داشتند، رفتند که تقسیم کنند. گفت: یک طور تقسیم نکنیم. تو چند تا بچه دارى؟ گفت: من چهار بچه دارم. رجایى آن زمان دو بچه داشت. گفت: خوب اینقدر تومان براى تو باشد چون بچه دار هستى. باقى آن هم براى من باشد. چون دو تا بچه دارم. بیخودى یک کسى از خواب بیدار نمىشود که رئیس جمهور شود. یعنى شما هم که مىخواهى رأى بدهى باید یک سوزى داشته باشى. در روز انتخابات
- 3-. حکومت ایران در زمان شاه جرئت اینکه بگوید آمریکا را راه نمىدهیم ندارد. مرحوم شهید رجایى در سازمان ملل رفت و بدن سیاه خودش را نشان داد. رئیس جمهور آمریکا، کارتر اجازهى وقت از معلم ایرانى خواست. معلم ایرانى به نام شهید رجایى اجازهى ملاقات به رئیس جمهور آمریکا نداد. ایران ذلیل قالى ابریشم مىگیرد و دستمال کاغذى به شاه مىدهد. ایران عزیز معلمش اجازهى ملاقات به رئیس جمهور آمریکا نمىدهد. این از اثرات انقلاب است. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد همینطور که آمریکا را توسط ایران شکستى، قدرتش را در جهان بشکن.
- 4- . گفت نه یک دوچرخه قراضه داشتم از محله فقیر تهران مىرفتم محله وسط تهران پاى منبر آیت الله طالقانى یک کلمه یک کلمه یاد مىگرفتم. حالا شدم رجایى. یتیم بود و فقیر بود شهید رجایى، اما چون جوهر تهذیب داشت با دوچرخه قراضه چیزى یاد گرفت و آدم هست با موتور 27 سال است نماز مىخواند هنوز نمىداند «اللَّهُ الصَّمَدُ» (اخلاص/ 2) یعنى چه؟ 70 سال است مىرود مسجد مىگوید الهى آمین. مىگویى آمین یعنى چه؟ مىگوید: نمىدانم یکیش آمین نمىداند تحصیل کردهاش «صمد» نمىداند. جوهر تهذیب در او نیست. باید پا شد جنبید پا شد حرکت کرد براى رشد.
- 5-. مرحوم رجایى فقیه نبود. یک رئیس جمهور بود. یک معلم با فضیلتى بود، ولى این معلم با فضیلت با اسلام آشنا بود. با اسلام آشنا بود، گلیم خودش را از آب کشید و جامعه را هم نجات داد. آشنا شویم و خدا رحمت کند. یکبار رجایى به من گفت که: قرائتى! تو قرائتى با همزه هستى یا قرائتى با «عین»؟ گفتم: قرائت با همزه، قرائت قرآن، یعنى خواندن قرآن. با حمزه! قرائت با «عین» که نداریم. گفت: چرا نداریم؟ «الْقارِعَه»، «مَا الْقارِعَه»، «وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَه» (قارعه/ 1 تا 3) قارعه آیهى قرآن است. سورهى قارعه! با «عین» است. گفتم: حق با شماست. من توجه نداشتم. قرائت با همزه یعنى خواندن. قرائت با «عین» یعنى کوبیدن.
- 6-. سلام خدا بر شهید رجایى. اصفهان رفته بود در پادگان سخنرانى کند، یک مرتبه وسط سخنرانى صداى اذان از بیرون پادگان آمد. گفت: آقایان من الآن وسط سخنرانى یک سؤال مىکنم. اگر تلفنى از تهران بشود، مثلًا امام با من کار داشته باشد. یک کار مهمى باشد. شما اجازه مىدهید من گوشى را بردارم، جواب بدهم و بعد سخنرانى را ادامه بدهم. گفتند: بله، آقا! گفت: این صداى اذان تلفن خدا است. اگر شما مىگویید: تلفن امام خمینى را جواب بدهم. اگر یک کار حساسى بود تلفن را جواب بدهم، بعد بیایم ادامه سخنرانى، پس بگذارید بروم نماز بخوانم بعد سخنرانى بیایم. اصلًا وسط حرف سخنرانىاش را قیچى کرد. بعضىها سبک شمردن نمازشان این است که آخر وقت مىخوانند.
- 7-. شهید رجایی در 4 سالگی پدر را از دست داد. در 14 سالگی به تهران آمد و شاگرد آهنفروشی شد و مدّتی هم دستفروشی میکرد. پس از فراغت از تحصیل به دبیری پرداخت. و به قول شهید رجایى در جمهورى اسلامى کسى مسئولیت را قبول کند که یا عاشق باشد یا دیوانه، سوم هم ندارد. مىگفت: تا حالا ما هرچه خدا را امتحان کردیم، خوب امتحان داده است. حالا که خدا خوب امتحان داده است، از این به بعد هم کارهایمان را به خدا بسپاریم. چون توکل به خدا زنده است. «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لا یَمُوتُ» (فرقان/ 58)
- . 7-هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى شهید خرازی : 1- . وحدت با روحانی: سردار شهید خرازی از حقوق شخصی به روحانیون عقیدتی سیاسی پول میداد و میگفت: به سربازان بدهید.
- 2- ) مرحله اول عملیات که تمام می شود، آزاد باش می دهند و یک جعبه کمپوت گیلاس؛ خنک ، عین یک تکه یخ . انگار گنج پیدا کرده باشیم توی این گرما. از راه نرسیده، می گوید«می خواین از مهمونتون پذیرایی کنین؟» می گویم « چشمت به این کمپوتا افتاده؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم .» چند دقیقه می نشیند.تحویلش نمی گیریم،می رود. علی که می آید تو ، عرق از سر و رویش می بارد. یک کمپوت می دهم دستش. می گویم «یه نفر اومده بود ، لاغر مردنی. کمپوت می خواست بهش ندادیم. خیلی پر رو بود. » می گوید «همین که الان از این جا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟ » می گویم « آره . همین» می گوید « خاک ! حاج حسین بود .»
- 3- سال ۱۳۳۶ ه.ش در یکی از محلههای مستضعفنشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانوادهای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.
از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد. - 4- از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچهها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛میرفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذانگو و مکبر مسجد شد.
- 5- بسم رب الصدیقین .خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»- اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.
- 6- پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظهای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت. - 7- یک سفارش از شهید: همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم، که شهدا راهشان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
- 7- هفت ویژگىهاى شخصى و شخصیتى شهید محراب دستغیب : 1- . آیت الله شهید دستغیب در 12 سالگی از نعمت پدر محروم شد و سرپرستی دو برادر و سه خواهر و مادرش را عهدهدار شد. برای ادامه تحصیل به نجف رفت و پس از اجتهاد به شیراز برگشت و در سال 1360 شهید شد.
- 2-. شهید دستغیب : پیام امام خمینی (ره): آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران گرفت ....شهید دستغیب معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود ... صحیفه، ج 15، ص 252.
- 3- شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در شب عاشورای ۱۲۹۲ شمسی در شهر شیراز ، در یک خانواده روحانی پای به عرصه وجود گذاشت. این تولد مبارک در خانه ای محقر در یکی از کوچه های قدیمی شیراز، کنار بازار مرغ که امروز « خیابان احمدی » نامیده می شود ، صورت گرفت. ولادت او در شب عاشورا ، سبب گردید که به « عبدالحسین» مسمی شود و حیاتش مصداق بارزی از نام شریفش گردد.
- 4- شهید دستغیب : در نجف اشرف از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت ا… حاج شیخ کاظم شیرازی ، آیت ا… حاج سید ابوالحسن موسوی اصفهانی ، آیت ا… العظمی حاج سید میرزا آقا اصطهباناتی و آیت ا… حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی که یکی از اعاظم اهل معرفت بود ، کسب فیض نمود. در سن ۲۴ سالگی موفق به کسب درجه اجتهاد از مراجعی چون آیات عظام آقا ضیاء عراقی ، شیخ کاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی گردید . شهید دستغیب صاحب ۸ اجازه اجتهاد بود .
- 5- از دیگر خصوصیات ارزنده این شهید والامقام ، برگزاری مراسم هفتگی دعای کمیل و هدایت و ارشاد مردم بود که در آن هنگام کم نظیر می نمود. بیان شیوا و نفوذ کلام ایشان گمراهان بسیاری را براه می آورد و موجب توبه گنهگاران زیادی شد. در حقیقت ، در دوران طاغوت علیرغم فشار و تباهی عالمگیر دستگاه حاکم ، مجالس دعای کمیل او اثری شبیه تأثیر صحیفه سجادیه و مبارزه منفی ائمه اطهار علیهم السلام داشت.
- 6- شهید بزرگوار آیت ا… دستغیب ، در میان مردم و با آنها زندگی می کرد و این امر را سعادتی انکار ناپذیر می دانست. یکی از محافظین ایشان می گوید : « روزهای جمعه حدود ساعت ۵/۱۱ ظهر برای رفتن به نماز جمعه آماده می شدیم و هرچه اصرار می کردیم که اجازه بدهند ماشین برای رفتن آماده کنیم ، قبول نمی کردند و می گفتند که می خواهم در این کوچه ها در میان مردم باشم تا اگر کسی سؤالی و یا گرفتاری داشته باشد و خجالت بکشد به منزل بیاید ، به کارش رسیدگی کنم . » با آنکه بارها از وی خواسته شده بود که منزل خویش را از درون کوچه های پرپیچ و خم و قدیمی شهر تغییر داده و به جایی رحل اقامت افکند که حفاظت و حراست از ایشان امکان پذیر باشد ، بپذیرفت.
- 7- شهید دستغیب : می فرمود که در بین مردم بوده ام و تا آخرین نفس هم باید در بین اینان و با ایشان باشم و در سختی و شادیشان شریک و سهیم. بنابراین در همان خانه ساده و بی آلایش سکونت نمود و در همان کوچه های پرپیچ و خم هم به شهادت رسید. ماشین ضد گلوله و مسائلی از این قبیل که نگاه حسرت آمیز مردم را بخود می کشید و آه و درد و رنج را از نهادها بر می آورد. در زندگی وی راه نداشت. او معتقد بود که تشریفات جدایی آفرین است و همه مصائب از جدایی است. در خانه ایشان به روی همه باز بود و به جوانان از هر طبقه و گروه عشق می ورزید و آنها را تکیه گاه واقعی و حقیقی حکومت و انقلاب می دانست.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- ۰۰/۱۰/۱۴