بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم موانع رشد بصیرت
جلسه 54 بحث بصیرت وموانع رشد بصیرت در نهج البلاغه .. جاهل ؛عالم نما ؛ گمراه کنندگان بحث خصلت های زشت وناروا
خطاء واشتباه – کور ونابینا مساوی نیستند - گمراهی جماعت موانع رشد بصیرت شنبه 12 اسفند 1402
مطابق 21 شعبان 1445مدرسه صدر بازار ساعت هشت ونیم صبح ---استاد سالک
1- برای بیداری وبینش و بصیرت وعدم در چهار جای قرآن ما یستوی ودرسوره مایده مثال آورده
دانایی وبصیرت شیرین وعدم آن تلخ می باشد- اول از شیرینىها بگویید. (با آن که اکثر دریاها آب شور و تلخ دارند ولى در بیان قرآن اول آب شیرین ذکر شده است.) «هذا عَذْبٌ- هذا مِلْحٌ» وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاج فاطر : 12
عدم بصیرت را به فرد وجامعه نابینا تشبیه کرده -فاطر : 19 وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیر-- 1- مقایسه خوبىها و بدىها و کمالات و کمبودها، یکى از بهترین راههاى آموزش و تعلیم است. وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى ..
مومن بصیر حیات بخش فرد وجامعه - مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند. ایمان به فرد و جامعه حیات مىبخشد و کفر عامل مرگ فرد و جامعه است. «ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ» فاطر 22
2- مرز موارد رشد بصیرت وموانع عدم - بصیرت و مونع النور : 26 الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریم
حق و باطل به شجره طیّبه و شجره خبیثه: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللّهُ الامْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَدبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الارْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ لبراهیم/ 26- 24
3- برداشت 1- کلمه آیه ما یَسْتَوِی و مثال شَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ و خَبیثَةٍ درمی یابیم که بصیرت از موارد رشد و مقدمه مرد عمل - ایمان و بینش، بر عمل مقدّم است. جزء آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالحات ومقوله کیف قرار می گیرد.. وعدم بصیرت جزء الْخَبیثُونَ وخبایث است که در کثرت ومقوله کم صرف می شود.
به بیان دیگرو خلاصه در برداشت این چند آیه بدست می آوریم که ملاک در بصیرت کثرت نیست بلکه دانش بینش و فضلت وسلامتی در مقوله کیف ملاک باشد و وثرت وخباثت وبیماری در مقوله کم قرار دار.
4- برداشت 2- ما یَسْتَوِی یک اصل اساسی مورد قطعی کلی است نه جزیی برداشت 3- ما یَسْتَوِی یک ملاک شناختی از جلوه های خوب وبد اقلیت کمی واکثریت کیفی مطرح است .آنچه که قطعی وقابل تقدیر وماندگارومعدود امور کیفی است جمع بندی ونتیجه آنچه که از چرخ نبوغ وبلوغ فاصله گرفته مانع رشد بصیرت شده جایی است کثرت و وعده و عده درنظر بوده است که اکثر مادیون و دنیا طلبان به کثرت گرایش دارند که قرآن 44 مرتبه از این کثرت متع کرده - ْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُون- أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُون - وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون- أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون- َّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُون - لذا می فرماید : قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّور...پس کپرت مانع رشد بصیرت شورده می شود .
5-استاد می فرمایند برزگانی از اهل بصیرت با توسل وتدبر وعدم وابستکی به دنیا به مقاماتی رسدند که از کثرت بریده بودند ولی.. درمواردی کثرت بدون اسراف و تبذیر اسلام ناب محمدی قابل تقدیر است خداخواهی کثرت غلبه پیدا کند همچون انقلاب اسلامی ایران پیداری ملت ایران در ب استکبار و هوجوم به جبهه های دفاع مقدس که سوی از جمله کثرت غافلین وجاهلین نبوده .
6- اسلام نهی کرده اسراف و تبذیر جماعتی را که از مرزصراط مستقیم خارج شده اند ؛ آقا جانمان حضرت امیرالمومنین در خطبه 209 می فرمایند ... یا عدی نفسه یا عدىّ نفسه لقد استهام بک الخبیث، أما رحمت أهلک و ولدک؟ أترى اللّه أحلّ لک الطیّبات و هو یکره أن تأخذها؟ أنت أهون على اللّه من ذلک؛ قال: یا أمیر المؤمنین! هذا أنت فی خشونة ملبسک، و جشوبة مأکلک، قال علیه السّلام: ویحک، إنّی لست کأنت، إنّ اللّه تعالى فرض على أئمّة الحقّ أن یقدّروا أنفسهم بضعفة الناس، کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره.
7- علاء بن زیاد حارثى که از یاران امام بود گفت: یا امیر المؤمنین، از دست برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت مىکنم. فرمود: «مگر چه شده است؟». گفت: جامهاى پشمین پوشیده و دست از دنیا شسته است. فرمود: «او را به نزد من آر!». چون آمد به او فرمود: «اى دشمنک خویش! شیطان عقلت را ربوده است. آیا نمىبایست به زن و فرزندت رحم مىکردى؟ آیا فکر مىکنى خداوند چیزهاى پاکیزه و خوشگوار را بر تو روا داشته است، لیکن خوش ندارد که از آنها استفاده کنى؟ ...»
8- در توضح روایت که شهرت دارد که در بصره به عیادت علاء بن زیاد رفت و او بوى گفت یا امیر المؤمنین بتو شکوه دارم از برادرم عاصم بن زیاد که خرقه پوشیده و از دنیا گذشته، فرمود: نزد منش آرید و چون آمد فرمودش اى دشمن خود شیطان پلید تو را دیوانه کرده، آیا بخانواده و فرزندانت رحم نکنى، آیا دانى که خدا طیبات را بر امت حلال کرده و بد دارد که از آنها برگیرى تو نزد خدا پستتر از آنى،
گفت: یا امیر المؤمنین تو خود در سختى زندگانى باشى و ناهموارى خوراکت، فرمود: واى بر تو من چون تو نیستم، خدا بر رهبران خلق فرض کرده که همطراز مردم ناتوان و بینوا باشند تا ندارى آنها را بهیجان نیاورد پایان- گویم: خطاب در این آیه با کفار است که خوشیهاى آنها تنها در این جهانست و نعمت آخرت را از دست خود ربودند، و حجت نشود که مؤمنان لذتهاى دنیا را وانهند و نعمتهایش را چنانچه امیر المؤمنین در عهد نامه محمّد بن ابى بکر بمردم مصر نوشت بدانید اى بندههاى خدا که پرهیزکاران خیر این دنیا و دیگر سرا را بدست کردند، با مردم دنیا در دنیاشان شریکند و اهل آخرت در زندگى آخرت آنها شریک نیستند،
9- خدا حاجات (دنیا طلبان) در دنیا روا کرده آنچه بس آنها است و بىنیازشان کند، خدا عزّ اسمه فرماید: «بگو که حرام کرده زیورى را که خدا براى بندههاش برآورده و هم روزیهاى خوشمزه را بگو اینها براى آنان که گرویدند در دنیا باشد و ویژه در روز رستاخیز چنین شرح کنیم آیا ترا براى مردمى که دانند- 31- الاعراف» در دنیا بهتر مسکن دارند و بهتر خوراک، شریک دنیایند با دنیاداران و خوردند با آنان از آنچه خوردند و نوشیدند از آنچه نوشیدند بخوشى و پوشیدند از بهتر جامه که پوشند و زناشوئى کردند از بهتر زناشوئى آنان، و سوار شدند بر بهتر مرکب یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (31)
10 در این خطبه یک اصل کلی مطرح است که «اکثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «أَعْجَبَکَ» (اکثریّت، نه نشانهى حقّانیّت است و نه نشانهى برترى) در قرآن آمده: ) المائدة 110: قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون
11- دیگر اینکه ما دودسته شیطان داریم نفسی وغیر نفسی که در کلمات حضرت است «اى دشمنک خویش! شیطان عقلت را ربوده است.
12-دسته اول نهی حضرت از زیاده طلبی در دنیا در بصره امام به خانه علاء پسر زیاد حارثى که از یاران او بود رفت تا حال وى را بپرسد، چون فراخى خانه او را دید فرمود: این خانه فراخ در دنیا به چه کارت آید که در آخرت نیازت به چنین خانهاى بیشتر شاید! آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسیدن هم توانى: در آن به پذیرایى مهمان خواهى نشست و با خویشاوندانت خواهى پیوست، و حقوقى را که بر گردن دارى بیرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدینسان به آخرت نیز توانى پرداخت... و من کلام له علیه السلام بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زیاد الحارثی و هو من أصحابه- یعوده، فلما رأى سعة داره قال: مَا کُنْتَ تَصْنَعُ [بِسَعَةِ] بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْکُو إِلَیْکَ أَخِی عَاصِمَ بْنَ زِیَادٍ قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْیَا قَالَ عَلَیَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یَا عُدَیَ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکَ الْخَبِیثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ خطبه نهج البلاغه209 ...در اینجا نکته ای نهفته است که حضرت این مطالب را فرموده اند وخود حضرت میزبان مردم بشد برای شناخت عدم اعتبار رای کثیر
13-دسته دوم نهی از روی گرداندن دنیا و فقط آخرت گرایی [علاء گفت: «اى امیر مؤمنان! از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت مىکنم.» فرمود: «چرا؟» گفت: «جامهاى پشمین به تن کرده و از دنیا روى برگردانیده.» امام فرمود: «او را نزد من آرید»- چون نزد وى آمد بدو گفت:] اى دشمنک خویش! شیطان سرگشتهات کرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمىآرى، و چنین مىپندارى که خدا آنچه را پاکیزه است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن بردارى؟ تو نزد خدا خوار مایهتر از آنى که مىپندارى! یا عدىّ نفسه لقد استهام بک الخبیث،... أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وُلْدَکَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ .... نهج البلاغه خطبه209
14- سوم مقدمه خیر الامور اوسطها برای آخرت خود چه کردی... آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسیدن هم توانى: در آن به پذیرایى مهمان خواهى نشست و با خویشاوندانت خواهى پیوست، و حقوقى را که بر گردن دارى بیرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدینسان به آخرت نیز توانى پرداخت.؟
15- خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده [گفت: «اى امیر مؤمنان! و تو در این پوشاک زبر تن آزار باشى و خوراک دشوار خوار؟» فرمود:] واى بر تو! من نه چون توأم، که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند. ( قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَةِ عَیْشِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأْکَلِکَ قَالَ وَیْحَکَ إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ انْتَهَى ... نهج البلاغه خطبه 209
16- نکته هایی که از این حطبه در بافت می کنیم جلسه حضوری او با حضرت جالب است مسالی مطرح حصورا مورد توجه طرفین وتاثیر عملی ملاقات شوند وملاقات کننده دارد ودرسهایی که ازاین خطبه دریافت می کنیم
1- درسهای میانه روی از خطبه 209 نهج البلاغه از سخنان آن حضرت است : چون خانه او را وسیع دید فرمود: با این خانه وسیع در دنیا چه مى کنى و حال آنکه در آخرت به خانه گسترده محتاج ترى آرى اگر بخواهى به وسیله این خانه به منزل وسیع آخرت برسى در این خانه میهمانى کن، صله رحم به جاى آور، و حقوقى را که خداوند بر عهده ات گذاشته در جاى خود پرداخت کن، در این صورت به سبب این خانه به آخرت دست یافته اى.
2- علاء عرضه داشت: یا امیر المؤمنین، از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت دارم. فرمود: چه شکایتى عرضه داشت: لباسى کهنه پوشیده و دل از دنیا بریده. حضرت فرمود: او را نزد من حاضر کنید. وقتى آمد، فرمود: اى دشمنک جان خویش، شیطان پلید تو را به بیراهه کشیده، آیا به زن و فرزند خود رحم نکردى گمان مى کنى خداوند چیزهاى پاکیزه را بر تو حلال کرده آن گاه از اینکه از آنها بهره مند شوى ناراضى است تو نزد خداوند بى مقدارتر از آنى که با تو این گونه رفتار نماید.
17- عدم اسراف بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذکّر بیدار کننده اى است که امام به علاء بن زیاد یا ربیع بن زیاد داد.
18- عدم تفریط بلکه میانه روی بخش دوم: اندرز و نصیحتى است پرمعنا که براى برادر او؛ یعنى عاصم بن زیاد بیان فرمود که درست در نقطه مقابل علاء بن زیاد زندگى مى کرد و زندگى مرتاضانه اى داشت.
19- خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده - بخش سوم ( ازاینجا قسمتی برداشتهای ازاستاد انصاریان آورده شد )
در ادامه این سخن مى خوانیم که عاصم براى توجیه رفتار خود عرض کرد: «اى امیرمؤمنان(علیه السلام )تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم»; (قال: یا أَمیرالمؤمنین، هذا أَنْتَ فی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ و جُشُوبَةِ(10) مأکَلِکَ!).
20- امام(علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: «واى بر تو، من مانند تو نیستم (و وظیفه اى غیر از تو دارم، زیرا) خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشى (در برابر فرمان خدا) وادار نکند»; (قال: وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ(11) بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!).
21- بر اساس نه افراط و نه تفریط (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً) منطق افراد عادى، در بهره گیرى از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند; ولى پیشوایان و امراى اسلام باید به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مایه آرامش و تسکین براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغیان بر نیاورند.
در روایتى که ابن ابى الحدید در شرح این خطبه آورده چنین آمده است که امام(علیه السلام) آیات متعددى از قرآن را در زمینه مباح بودن بهره گیرى از طیّبات بر عاصم خواند که نشان مى دهد مرحوم سیّد رضى سخنان امام را به صورت گزینشى نقل کرده است و در پایان آن چنین مى گوید: سخنان امام در عاصم مؤثّر افتاد، برخاست آن عباى خشن را از تن درآورد و لباس مناسبى به تن کرد و برنامه سابق را تغییر داد.
22- مطلب این خانه وسیع براى چیست؟ این کلام پرمحتوا گرچه در یک قضیّه شخصیّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعایت اعتدال در بهره گیرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاریخند. امام هنگامى که خانه وسیع و گسترده علاء بن زیاد حارثى که طبعاً به وسایل خوبى نیز مجهز بود، مشاهده مى کند او را نخست سرزنش کرده و سپس نصیحتى آمیخته با محبّت به او ارائه مى دهد و مى فرماید: «با این خانه وسیع در این دنیا، چه مى خواهى بکنى و آن را براى چه مى خواهى، در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى»; (مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا، وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الاْخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؟).
عادت مردم بر این است که وقتى به عیادت بیمار مى روند چیزى مى گویند که خشنود و خوشحال شود; ولى یک معلّم آسمانى همچون على(علیه السلام) هنگامى که یار خود را در بستر بیمارى مى بیند همان بیمارى که گاه بازگشتى در آن نیست باید او را بیدار کند و متوجّه سرنوشت خویش سازد و صراط مستقیم سعادت را به او ارائه دهد و داروى تلخ نصیحت آمیخته با سرزنش را در کام او فرو ریزد تا بهبودى واقعى حاصل کند.
آنگاه راه استفاده از این ثروت عظیم را براى نیل به سعادت آخرت به او نشان مى دهد و مى فرماید: «آرى! اگر بخواهى مى توانى به وسیله آن به آخرت برسى (و سعادتمند شوى) به این گونه که از میهمانان در آن پذیرایى کنى و صله رحم در آن بجا آورى و حقوق شرعى و الهى آن را بپردازى; اگر چنین کنى به وسیله این خانه به خانه آخرت نائل شده اى»; (وَ بَلَى إنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ: تَقْرِی(2) فِیهَا الضَّیْفَ، وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ(3) مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ).
23- امام(علیه السلام) با این بیان به این واقعیت اشاره مى فرماید که مال و ثروت امر نکوهیده و ضدّ ارزش نیست; بلکه مهم آن است که در چه راهى مصرف شود. هرگاه به تکاثر و تفاخر یا انحصار به شخص بینجامد مذموم است; ولى اگر بخش مهمى از آن در اختیار نیازمندان و دوستان و بستگان قرار گیرد، سرمایه آخرت محسوب مى شود. به همین دلیل از مال در قرآن مجید به عنوان «خیر» یاد شده آنجا که مى فرماید: «(إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ); اگر خیرى (مالى) از خود به یادگار بگذارد وصیت براى پدر و مادر و نزدیکان کند».(4) در حدیثى مى خوانیم که شخصى در خدمت امام صادق(علیه السلام) از اغنیا و ثروتمندان نکوهش کرد و به آنها بد گفت; امام فرمود: «أُسْکُتْ فَإِنَّ الْغَنی إذا کانَ وَصُولا لِرَحِمِهِ، بارّاً بِإخْوانِهِ أضْعَفَ اللهُ تَعالى لَهُ الاَْجْرَ ضِعْفَیْنِ لاِنَّ اللهَ تَعالى یَقُولُ: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أوْلادُکُمْ بِالّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى إلاّ مَنْ اَمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءَ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ; ساکت باش! شخص غنى هرگاه صله رحم بجا آورد و نسبت به برادران دینى خود نیکوکار باشد، خداوند پاداش او را دو برابر مى کند، زیرا مى فرماید: اموال شما و اولادتان، چنان نیست که شما را به خداوند نزدیک کند، مگر کسى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف دارند و در غرفه هاى بهشتى در امنیّت به سر مى برند».(5)
بنابراین، مال مى تواند بهترین وسیله سعادت گردد، هرگاه به درستى از آن بهره گیرى شود و مى تواند وسیله بدبختى انسان باشد، هرگاه با بخل و اسراف و انحصارطلبى همراه گردد.
نکته: خانه هاى وسیع در روایات اسلامى: از روایات متعدّدى استفاده مى شود که یکى از نشانه هاى سعادت انسان داشتن خانه وسیع است; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیثى فرمود: «مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ، المَسْکَنُ الْواسِعُ».(6)
در همان باب از کتاب کافى هفت حدیث دیگر به همین مضمون یا قریب به آن از معصومان(علیهم السلام) نقل شده است و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار جلد 73 احادیث فراوانى در این زمینه دارد. از جمله در حدیثى از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم که براى یکى از دوستانش خانه اى خرید، و به او فرمود: این منزل تو بسیار کوچک است، برخیز و به این منزل جدید نقل مکان کن، آن مرد گفت: این خانه را پدرم ساخته (و من از او پیروى مى کنم); امام(علیه السلام) فرمود: اگر پدرت نادان و بى خرد بوده، تو هم باید مثل او باشى!
بدیهى است هرگز مفهوم این روایات این نیست که انسان، خطّ اعتدال را رها کرده و به اسراف روى آورد، بلکه اشاره به این است که نباید مانند افراد تنبل و بى همّت در جایى که امکانات فراهم است به خانه هاى تنگ و تاریک و کوچک که روح انسان را آزار مى دهد، قناعت کرد.
اضافه بر این، خانه هاى تنگ و کوچک، بهانه خوبى براى ترک صله رحم و دعوت نکردن از مهمان است. مى گویند که اگر ما به خانه ارحام برویم آنها نیز به خانه ما مى آیند و ما جا نداریم و به همین دلیل از پذیرایى مهمان که مایه خیر و برکت است خوددارى مى کنند، و یکى از علل رواج فرهنگ خانه هاى بسیار کوچک در عصر ما علاوه بر مشکلات مالى، سلطه فرهنگ خالى از عواطف انسانى غربیهاست، که نه صله رحم مى شناسند و نه پذیرایى از مهمان.
****
24- نکوهش از دنیاگریزى:
در بخش دوم این کلام مى خوانیم هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) اندرزهاى بالا را به علاء بن زیاد داد علاء توجّه امام را به وضع برادر خود که در مسیرى بر ضدّ او گام بر مى داشت جلب کرد: «علاء به آن حضرت عرض کرد: اى امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد نزد تو شکایت مى آورم. امام(علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده؟ عرض کرد عبایى پوشیده و از دنیا کناره گیرى کرده است، امام(علیه السلام) فرمود: او را نزد من حاضر کنید»; (فقال له العلاء: یا أَمیرالمؤمنین، أشکو إِلیک أَخی عاصمَ بنَ زیاد. قال: و ما له؟ قال: لبِس الْعَبآءَة َ و تَخَلَّى عن الدنیا.قال:عَلَیَّ به).
هنگامى که عاصم بن زیاد نزد امام(علیه السلام) آمد امام به او فرمود: اى دشمن حقیر خویشتن، شیطان تو را (فریب داده و در بیابان زندگى) سرگردان ساخته (اگر بر خود رحم نمى کنى) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟»; (فَلَمَّا جَآءَ قال: یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(8) بِکَ الْخَبِیثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!).
«عدّى» تصغیر «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام(علیه السلام) مى خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده، تحقیر کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن این نکته را یادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شیطان سرچشمه مى گیرد و سرانجامش نوعى از خود بیگانگى و سرگردانى در زندگى است.
ایراد دیگرى که امام(علیه السلام) به او مى کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دلیلى بر این کار داشته باشى.
این توبیخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمى کند و آن را انحراف از مسیر حق مى شمرد، همان گونه که شرح آن در ادامه این بحث خواهد آمد.
سپس در ادامه این سخن مى فرماید: «تو گمان مى کنى خداوند طیّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پیشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که این گونه با تو رفتار کند»; (أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ، وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!).
این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفى است و آن اینکه برنامه اى که در پیش گرفته اى به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طیّبات و غذاها و لباسهاى پاکیزه را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرماید: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ); بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و (همچنین) روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است، بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود».(9) ***
25- نکته ها:1. افراط و تفریط در همه چیز نکوهیده است: نه افراط و نه تفریط (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)
همان گونه که قرآن مجید مى گوید: (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)(13) امت اسلامى، امتى است معتدل و پیروان راستین اسلام و قرآن از افراطها و تفریطها دورند; ولى متأسّفانه بعضى از افراد نادان یا مغرض و مخالف اسلام به سراغ افراط و تفریطها مى روند و گاه مى کوشند به آن صبغه اسلامى بدهند.
بعضى به عنوان اینکه اسلام استفاده از طیبات را مباح شمرده، به زندگى تجمّلى روى مى آورند و گاه به زندگى سلیمان و جلال و جاه و حشمت او که در قرآن آمده استدلال مى کنند.
گروه دیگر راه تفریط را پیش گرفته، درها را به روى خود بسته، به گوشه گیرى و انزواطلبى و تحریم حلال خدا بر خود روى مى آورند و هر دو گروه از صراط مستقیم اسلام دورند; قرآن مجید مى گوید که عالمان بنى اسرائیل به قارون چنین گفته اند: «(وَابْتَغِ فِیمَآ آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَآ أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ); بر آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش».(14)
به یقین اگر قارون و قارونها این دستورات چهارگانه را به کار مى بستند و بهره خویش را از دنیا فراموش نمى کردند و مواهب مادى را وسیله نیل به سعادت آخرت قرار مى دادند و به جاى فساد در زمین به کمک مستضعفان بر مى خاستند، هرگز مشمول غضب الهى نمى شدند.
در حدیث معروفى از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لاِخِرَتِهِ وَ لا آخِرَتَهُ لِدُنْیاهُ; کسى که دنیاى خود را به جهت آخرت از دست دهد از ما نیست. همچنین کسى که آخرت خود را براى دنیا از دست دهد».(15)
2. جای جای بعضی شهرها صوفی گری وخانقا - داستان صوفى گرى و پیامدهاى آن ازموانع رشد بصیرت است: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)
از هزاران سال قبل در یونان و هندوستان افرادى معتقد بودند با ریاضت و سخت گرفتن بر خویشتن در لذّات و مأکول و مشروب و ملبوس، مى توان به کارهاى مهم و خارق العاده اى دست زد و یا به مقامات معنوى رسید، زیرا ترک لذّات را سبب قوّت و قدرت نفس مى دانستند.
هنگامى که اسلام گسترش یافت این افکار از کشورهاى دیگر به محیط اسلام نفوذ کرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره اى از تعلیمات اسلام آمیختند و افکارانحرافى و التقاطى دیگرى را برآن افزودند که «صوفیگرى» نتیجه نهایى آن بود.
به هر حال این گروه پیشوایانى براى خود به نام قطب و پیر و مرشد و امثال آن برگزیدند و براى آنها کراماتى قائل شدند و بر اثر اختلافات داخلى و هواپرستى سران، به شعبه هاى بسیار زیادى تقسیم شدند و هر یک براى خود، آداب و رسومى داشتند. آنها با احکام دین که با نام شریعت مى نامند به عنوان احکامى که قابل توجیه و تغییر و دگرگونى است نگاه مى کنند و اساس را سیر باطنى مى پندارند که آن را طریقت مى نامند. به همین دلیل بسیارى از گناهان را مرتکب مى شوند و به پیروان خود چراغ سبز براى درهم شکستن چارچوبهاى احکام شرعى نشان مى دهند و به تعبیر دیگر: شریعت را پوست و طریقت را مغز و حقیقت را «مغز مغز» مى پندارند.
به همین دلیل بسیارى از رجال فاسد و مفسد، افراد بى بند و بار را دور خود جمع کردند و مجالس رقص و سماع و استعمال موادّ مخدر فراهم ساختند و از نظر اعتقادى اصرار زیادى بر «وحدت وجود» به معناى «وحدت موجود» دارند و بسیارى از سران آنها گهگاه ادّعاى اتحاد وجودشان را با خدا با صراحت اظهار مى دارند که این سخنان نامأنوس را «شطحیّات» مى نامند.
26- در حدیثى مى خوانیم که یکى از اصحاب به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: گروهى به نام صوفیّه در زمان ما ظاهر شده اند، درباره آنها چه مى گویید؟ فرمود: «إنَّهُمْ أعْدائُنا فَمَنْ مالَ إِلَیْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ یَحْشُرُ مَعَهُمْ وَ سَیَکُونُ أقْوامٌ یَدّعُونَ حُبَّنا وَ یَمیلُونَ إِلَیْهِمْ وَ یَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَ یُلَقّبُونَ أَنْفُسَهُمْ بِلَقَبِهِمْ وَ یُأَوَّلُونَ أقْوالَهُمْ ألا فَمَنْ مالَ إِلَیْهِمْ فَلَیْسَ مِنّا وَ إِنّا مِنْهُ بَراءُ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ رَدَّ عَلَیْهِمْ کانَ کَمَنْ جاهَدَ الْکُفّارَ بَیْنَ یَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله); آنها دشمنان ما هستند هر کس متمایل به آنها شود از آنهاست و با آنها محشور مى شود و در آینده اقوامى مى آیند که ادّعاى محبّت ما را مى کنند; ولى تمایل به آنها دارند و خود را شبیه آنها مى سازند و القاب آنها را بر خود مى نهند و سخنان (نادرست) آنها را توجیه مى کنند. آگاه باشید هر کس تمایل به آنها پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنها را انکار کند و رد نماید، مانند کسى است که در پیش روى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با کفار پیکار کرده باشد».(16که ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً))
دو نفر از یاران معروف امام على بن موسى الرضا(علیه السلام ) به نام بزنطى و اسماعیل بن بزیع از آن حضرت چنین نقل کرده اند که فرمود: «مَنْ ذَکَرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرْهُمْ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّما جاهَدَ الْکُفّارَ بَیْنَ یَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله); کسى که نام صوفیه نزد او برده شود و آنها را با زبان و قلبش انکار نکند از ما نیست و کسى که آنها را انکار کند، مانند کسى است که با کفّار پیش روى رسول الله(صلى الله علیه وآله) جهاد کند».(17) عموم فِرَق صوفیه هم در مسائل عقیدتى و هم در مسائل فقهى و اخلاقى داراى انحرافاتى هستند ( تا اینجا قسمتی از برداشتهای استاد انصاریان آورده شد ) برای تفصیل به کناب منابع این مطلب رجوع شود *****
واما واقفیه ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)) اما - واقفیّه - نام فرقهای از شیعیان بوده که در امامت امام موسی کاظم (علیه السلام) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسیالرضا (علیه السلام) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علیبنابیحمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(علیه السلام) زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا (علیه السلام) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاینروی نهتنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گیرند و از جامعه مسلمین جدا مى شوند ـ امتیاز فوق العاده اى براى خویش قائلند و گمان مى کنند گوشه گیرى و ریاضت سبب برترى آنان بر سایر مردم است و گویى خداوند دستورات ویژه اى به آنها داده است. امام (علیه السلام) مى فرماید: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حیات منع کند و براى دیگران حلال بشمارد. .
بهنظر میرسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهلبیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ بهجای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز میتوان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشنتر خواهد شد.
واگرایی پس از امام در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلیترین دغدغههای ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینهها کوتـاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]
از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» (امام که برود انقلاب هم تمام رهبری دیگر نمی خواهد) دشمن نیز پی برده بودند و در آن سالها بدان هشدار میدادند:«حریفهای ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردهاند که... یک ملت را نمیشود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا اینکه انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که میخواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند.
در جمع بندی بیان مطلب استاد سالک وتوصیات استاد انصاریان چکیده خطبه 209 بحث میانه روی در چند جمله 1-- درسهای میانه روی .نه اسراف ونه تبذیر بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذکّر بیدار کننده اى است که امام به علاء بن زیاد یا ربیع بن زیاد داد.
2- بخش دوم: اندرز و نصیحتى است پرمعنا که براى برادر او؛ یعنى عاصم بن زیاد بیان فرمود که درست در نقطه مقابل علاء بن زیاد زندگى مى کرد و زندگى مرتاضانه اى داشت حضرت نهی فرمودند.
3- بخش سوم: پاسخ به سؤالى است که عاصم بن زیاد از حضرت درباره طرز زندگى امام عرضه داشت خدا برپیشوایان دادگر واجب فرموده –برابر سطح پایین مردم زندگی کنند .دروضع زندگی مقام معظم رهبری دولت مردان ما باید برنامه ریزی کنند..
خلاصه: در رشد بصیرت است: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً))؟ این کلام پرمحتوا گرچه در یک قضیّه شخصیّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعایت اعتدال در بهره گیرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاریخند.
اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم