پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

حسینُ منی و انا من حسینی

پردازش اربعین حسینی

در این صفحه مطالب گردآوری شده توسط حسین صفرزاده به اشتراک گذاشته می شود

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
۰۴
خرداد
  1.  
  2. بسم الله الرحمن الرحیم-  
  3. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم-
  4. پردازش اربعین هدیه به ره پویان اربعین حسینی ..
  5. که از منویات مقام معظم رهبری (زیده عزه) است ..
  6. که در این چند سال اخیر گسترش فرهنگ کتاب خوانی
  7. را در راستای تبین امور اجتماعی خصوصا جوانان. .
  8. و ایجاد بصیرت در مقابل تهاجم فرهنگی دشمنان..
  9. صورت گرفته که مرحله اول ایجاد وبلاگ اربعین حسینی ..
  10. و در مرحله دوم پایگاه پردازش اربعین حسینی ایجاد شد..
  11. ودر مرحله سوم پایگاه اطلاع رسانی ..
  12. امید است اززمینه سازان ظهور حضرت صاحب الامر حجت بن الحسن المهدی روحی له الفداء قرار گیرد.
  13. این تلاش تقدیم به شهیدان جمهوری اسلامی ایران می گردد...
  14. عناوین ایجاد شده ...
  15. ده ها موضوع کاربردی به طور دسته بندی 40 تایی وهزاران مطلب گوناگون با ویژگی ها منحصر به فرد امید است مورد توجه و مرضی آقا امام زمان عجل الله تعالی الشریف قرار گیرد ان شاالله
  16. شرح 110عنوان متقین خطبه نهج البلاغه امیر المومنین مولی امیر المومنین علی علیه السلام 
  17. موضوعات مختلف بصیرت در قرآن ونهج البلاغه
  18. امور تفسیری قرآن من جمله تفسیر سوره یاسین استاد مظاهری بعد از نمازصبح مسجد امیر المومنین جی  اصفهان
  19. موضوعات مختلف بصیرت در قرآن و نهج البلاغه 
  20. اهلبیت
  21. مناسبتها.عتبات
  22. کتاب چرا !؟ ..دلنوشته
  23. قرآن
  24. نهج البلاغه
  25. کتاب زیبا وزیبایی و کتاب 3
  26. امیرالمومنین.شناخت اولین مظلوم عالم
  27. فضایل انسانی
  28. رضایت امام زمان ؛ پدر ومادر
  29. دعا ؛ ذکر؛ حمد؛ تسبیح
  30. زیارت وگریه برحسین علیه السلام
  31. شرح زیارت عاشورا
  32. گناهان ، گناهان کبیره
  33. نمونه های تاریخ 
  34. نماز ؛ معراج مومن..
  35. ادبیات + اصول
  36. کتاب هفت مطالعه
  37. کتاب صلوات
  38. https://hosein128.ir
  39. https://safarzade.blog.ir
  40. پردازش اربعین حسینی

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم-

  • حسین صفرزاده
۰۶
فروردين

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. شنبه 14-مرداد جلسه 37 موضوع وپیرامون بصیرت  4 جلسه  موانع رشد بصیرت  گفته شد.
  2. حب وبغض برای خدا و رشد بصیرت - اخرین جلسه غفلت بود 3 جلسه صحبت کردیم امروز حب وبغض در رشد بصیرت  ،عشق ونفرت را بحث کنیم اگر در مسیر خودش قرار نگیرد مانع رشد بصیرت می شود؛ اگر عشق برای خدا است رشد بصیرت است.واگر برای غیر خدا شد مانع رشد بصیرت  است و در مسیر شیطان فرارمی گیرد
  3. لازم می دانم بمناسبت هفته حضرت اباعبدالله الحسین را به صاحت آقامان حجت بن الحسن عرض تسلیت تهنیت عض کنیم  السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی الصحاب الحسین علیه السلام
  4. اهل ایمان عشقشان به خداست - در سوره بقره آیه 165- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً : و بعضى از مردم کسانى هستند که معبودهایى غیر از خداوند براى خود برمى‏گزینند ؛ یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ : و آنها را همچون دوست داشتن خدا، (مثل خدا یک بتی را )دوست مى‏دارند. وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ : آمنو أَشَدُّ حُبًّا افعل التفضیل است ..(ولی خدا بلافاسله یک برگی را رو میکند) امّا آنان که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از عشق مشرکان به معبودهاشان) شدیدتر است وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ : و آنها که (با پرستش بت) شان را که دوست دارند به خود ستم کردند، هنگامى که عذاب خدا را مشاهده کنند، أنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذابِ  خواهند دانست که تمام نیروها، تنها به دست خداست و او داراى عذاب شدید است. کی بیدار می شوند وقتی که کیفر الهی را دیدند سرش خورد به دیوار خون جاری شد تازه متوجه میشود وقتی بیدارشدند چی می گویند ؟  همه قوت و قدرت در اختیار خداوند است ان الله شدید العقاب آنچه خدا می خواهد؛
  5. نفی قدرت غیر الهی - این کلمه جَمیعاً  در حقیقت نفی قدرت غیر الهی را جواب می دهد! هر قدرفرعون گردن کلفت باشد ونمرود گردن گلفت باشد هرچند قدرتی باشد با قدرت الهی قابل مقایسه نیست . به قدرت لا یتناهی خدا نمی رسد؛
  6. اینجا بحث اهم ومهم مطلبی که انتخاب کردیم  1- بحث انتخاب است  وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ - یک بحث قابل توجه در نهج البلاغه هست که قالب انتخاب راه - کدام راه  یک بحث مفضلی دارد که ازاهدنا الصراط المستقیم آغاز می شود در این جا وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ.. انتخاب می کند .. میگوید من چوب را بت خود قرار می دهم ومی روم در مقابل چوب سجده می کنم دومطلب انتخاب می کند بعد می گوید انداد..این جا چند مطلب برداشت از آیه می شود –
  7. 1- پرستش و محبّت غیر خدا در برابر خداوند، ممنوع است. «یَتَّخِذُ مِنْ‏ دُونِ‏ اللَّهِ‏ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ‏»

2- احساسات باید در رابطه با اعتقادات باشد. «الَّذِینَ‏ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ‏»

3- برخى از مردم تا وقتى پرده‏ها کنار نرود و قیامت را مشاهده نکنند، به پوچى و بیهودگى راه و فکر خویش پى نمى‏برند. «وَ لَوْ یَرَى‏ الَّذِینَ‏»

4- محبت از عقل وفطرت است : قدرت در جذب نیرو مؤثر است. «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» پس جذب غیر او نشوید.هر عشق و علاقه و محبّتى که مایه‏اى از عقل وفطرت نداشته باشد، دیر یا زود به سردى گرائیده و یا به دشمنى کشیده مى‏شود. «یُحِبُّونَهُمْ‏ کَحُبِ‏ اللَّهِ‏ ... تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا» ومحبّت، زمینه‏ى تبعیّت است. «یُحِبُّونَهُمْ‏ ... اتُّبِعُوا» انگیزه‏ى ارتداد و اطاعت از کفّار، کسب عزّت و قدرت است. لذا آیاتى نظیر آن، این خیال واهى را رد مى‏کند و مى‏فرماید: «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» و «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»

  1. براى هر کس، محبوبى است؛ براى یوسف پاکدامنى از زندان محبوب‏تر است. براى گروهى دنیا محبوب‏تر است؛ «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا» اما براى مؤمن خداوند محبوب‏تر است. «وَ الَّذِینَ‏ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ‏»
  2. آنان که جب خدا را انتخاب کردند:مومن در مهرورزى و محبّت: «وَ الَّذِینَ‏ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ‏» هیچ کس را به اندازه خداوند دوست نمى‏دارد.در جاى دیگر مى‏فرماید: «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» تمامى قدرت‏ها در نزد خداوند است.ذات الهى، سرچشمه خیرات وخوبى‏هاست ودوست داشتنى است. «وَ الَّذِینَ‏ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ‏» مؤمن بیشترین علاقه را به خدا دارد. آنچه سبب پرواست، مقام خداست.
  3. آنان که جب دنیا را انتخاب کردند: قرآن در وصف عذاب قیامت، چندین تعبیر دارد: «أَلِیمٌ»، «شَدِیدُ»، «غَلِیظٌ»، «عَظِیمٌ» که همه اشاره به شدت و عظمت عذاب دارد.برای آنها که جب دنیا را انتخاب کنند. غیرخداست، چرا گرد دیگرى مى‏گردید؟! به کسانى که اطراف این و آن مى‏روند تا قدرتى پیدا کنند، مى‏فرماید: «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» به کسانى که اطراف این و آن مى‏روند تا آنان برایشان واسطه‏اى باشند، مى‏فرماید: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً»
  4. تمام عزّت براى خداست، - از امتیازات اسلام آن است که اصلاحات را از ریشه شروع مى‏کند. مثلا  مى‏فرماید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» تمام عزّت براى خداست، چرا به خاطر کسب عزّت به سراغ این و آن مى‏روید؟ یا مى‏فرماید: «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» تمام قدرت‏ها از اوست، «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»* تمام عزّت از اوست. «أَنَ‏ الْقُوَّةَ لِلَّهِ‏ جَمِیعاً» تمام قدرت از اوست. پس آنان که حب وبغض ، را درراه  برای خدا بپذیرن در رشد بصیرت . قرارمی گیرند. اگر غیر خدای شد مانع رشد بصیرت  است بحث انتخاب را و در نهج البلاغه هست که انتخاب راه کدام است
  5.  انتخاب  شریک  برای خدا - در آیه مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً دو مطلب 1 من دون الله 2 انداد..   از احمد بن محمد بن عیسى، از حسن بن محبوب، از عمرو بن ثابت، از جابر روایت کرده است که گفت: امام محمدباقر علیه السلام را سؤال کردم از قول خداى عزّوجلّ: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ‏ دُونِ‏ اللَّهِ‏ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ»، یعنى: «و از جمله مردمان کسانى هستند که فرا مى‏گیرند از غیر خدا همتایان و شریکانى را که دوست مى‏دارند ایشان را چون دوست داشتن خدا».  کافی جلد اول ص 375
  6. انتخاب بت بجای خدا  یک نکته بحث اینحا تنهای چوب تراشیده نیست بلکه از هوای نفس حالا اینجا مفسرین بحث طولانی مفسرین دارند بحث طولانی است  ازنفس انسان گرفته  وهواپرستی ؛ پول پرستی  ؛ زن پرستی ..مقام پرستی - هزارتا بت آدم دارد .. هزاران بت آدم دارد  آدم پرستی  به خداپرستی دارد کما اینکه فرعون را می پرستیدن نمرود را می پرستیدند

 

  1. انتخاب دریای بی کران محبت الهی: نکته دوم مومنین کیاتتد  -مومنین مردانی هستند دانشمند ؛ اندیشمند متفکر؛ بابصیرت ؛ آگاه دانا – مو.منان آنچه را که دارند وهستند در دریای بیکران محبت الهی غرقند. به تعبیر دیگر شناور وغواص هستند ؛ اهل بیتش وتدبر واندیشه وبصیرت هستند. امیر المومنین علی (علیه السلام) راجع به عشق به خدا می فرمایند وهبنی صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک، مست به حب الهی درعوج عشق  عوج محبت است  گویند من صبر می کنم برعذاب تو ولی چه گونه از فراق تو بسازم فکیف اصبر على فراقک،  چه گونه از از سرم دوری تورا جدا شود. خدارحمت کند حاج اقا حسین  فاطمی درس اخلاق قم  روز های چهار شنبه درس اخلاق  داشتند ایشان درجمله دعای کمیل : و لا یمکن الفرار من حکومتک -  انقدر اشک میریخت  اشک ریخت تا غش کرد  300 – 400 طلبه پای منبرش همه به گریه می افتادنند..امیر المومنین علی (علیه السلام)  یک همچنین فردی بودند؛ ما همین طور می خوانیم رد می شویم :
  2. عوج عشق حضرت زینب به حضرت حق: نکته بعد عشق مومن حقیقی است  عشق مومنین به کمال وجلال است که منشاء آن عقل وعلم ومعرفت وبصیرت  می باشد ؛ حضرت امام ره علیه میفرمایند عشق های کاذب منشا جهل وغرور وغفلت است این مرز بندی قابل دقت است پس محب چیست کمال وجلال است این جاست که جمله حضرت زینب بسیارعالی است  جمله حضرت زینب (علیها السلام ) که مومن حقیقی است بسیار مطلب به ما می آموزد که فرمودند ما رأیت‏ إلا جمیلا (اللهوف، ص 160.) اینجا عمق عشق حضرت زینب (علیها السلام )  است . الله اکبر عوج عشق حضرت به حضرت حق در سر بریدن برادر خیلی زیبا بود این عوج عشق است
  3. عشق کاذب و سر به دیوار خوردن - نکته دیگر 3 کسی که.. . متوجه عشق کاذب می شود همان سر به دیوار خوردن است . در زندگی دنیا متوجه نیست  در موقع مرگ متوجه می شود اما آن وقت دیگر دیر است  معلوم می شود که مردم دنیا گرفتار یک غفلت و تصور فوق العاده ای هستند  که پرده های روی عقل وفکر وجدانشان اجازه نمی دهد بیدار بشوند  ودراین موقع پرده های غفلت کنار میرود  اما دیگر کلا  جوابش را قرآن داده «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قَالَ رَبِ‏ ارْجِعُونِى‏» (مؤمنون/ 99) - عملا صالحا - إلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً الفرقان : 70
  4. عشق کادب نداشتن عمل صالح دنیاست . که پر از غفلت است  وقتی مرگ پرده برکنار می رود می بیند ودیگر سودی ندارد ؛ نتیجه = محبت  به نفس اماره ومحبت ستم کاران ما نع رشد بصیرت  است  انسان را چه بسا به بی راهه می برد .
  5. مختار به اختیار همراهی شیطان  - نکته دیگر آیه 38سوره زخرف : حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ (38) فردای قیامت به راساشان اعترض می کنند که شما ما را به گمراهی کشاندید  (همراه بودن شیطان ادامه دارد) تا زمانى که (مجرم در قیامت) نزد ما آید (و به شیطان همدم خود) گوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینى بودى. بعضا به رهبران خودشان اعتراز می کنند جوابشان را می دهند اختیار خودتان بود شما را خدا مختار آفرید شما همنشین بد اختیار کردید.   درایات قران داریم که شیطان گوید من دعوتت کردم می خواستی نیایی..
  6. انتخاب بسیار بد بنی اسرائیل - مطلب بعد - بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بغضبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ (بقره 90) چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند که از روى حسد، به آیاتى که خدا فرستاده بود کافر شدند (و گفتند:) که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد، (آیاتش را) نازل مى‏کند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى کافران، مجازاتى خوار کننده است. داستان مفصلی دارد بنی اسرائیل در کتابهاشا ن خوانده بودند که پیامبری میایید  بین دوکوه ( مکه ومدینه )
  7. انتخاب کاذب بنی اسرائیل - خیلی زحمت کشیدند  تا این نقطه را پیدا کردند ..بنی اسرائیل بین این دو کوه سکنا گزیدن تا اینکه پیامبرآخر الزمان مبعث شود از او پیروی کنند ولی تا اینکه نشانه های مبعث را دیافت کرد کردند  مخالفتشان با حضرت شروع شد همین  اینکار را قوم بنی اسرائیل  که عاشق موسی بودند  در آغاز یبامبرموسی قبل مبعث هم همین مرام را داشتند با حضرت موسی علیه اسلام هم مخالفت داشتند در این زمان هم ادامه دارد هنوز دست از منش واعمال زشتشان برنداشتند. وبا کفار ومشرکین  برابر پیامبر حق صف آرایی کردند وصف آرایی هم می کنند که دوتا غضب برایاینها امده است فَباؤُ بغضبٍ عَلى‏ غَضَبٍ دوتا غضب  برحضرت موسی قد علم کردن برحضرت رسول الله هم  قد علم کردند فَباؤُ بغضبٍ عَلى‏ غَضَبٍ مفسرین بر این موضوع داستانهای مفصلی آورده اند.
  8. انتخاب حب وبغض ما باید خدایی باشد- اینکه مورد بحث ماست حب وبغض ما باید برای خدا بشود رشد بصیرت دارد و اگر غیر خدای بشود مانع رشد بصیرت  است می خواهیم استفاده کنیم روایت داریم اگر ما در مقابل غضب الهی قرار گرفتیم  مانع رشد بصیرت  است. منا فقین در زمان حضرت پیامبر اسلام هم دو هدف داشتند 1-  باز گشت به عقب مقصدشان است که در قیام حضرت موسی علیه اسلام این کار را کردند  2- در قیام حضرت پیامبر علیه السلام همین کار را کردند.   
  9. مورد بحث ما حب وبعض باید خدایی باشد.همین مطلب هم در ظهورحضرت حجت هم اتفاق می افتد. درزمان حال حاضر همه آرزو می کنند که امام زمان بیاید خودشان را می کشند  وقتی حضرت ظهور می کنند میگویند ای کاش آرزو نمی کردیم) . کما اینکه خیلی ها در این زمان می گویند ای کاش انقلاب نمی کردیم داستانهایی مفسرین ذکر می کنند .در این موضوع  تاریج عجیبی از این نبی اسراییلی هاست که خداوند ریشه اشان را بکند.
  10. حب وعشق به غیر ولایت - اما حدیث قال ومن عشق شیئا أعشى بصره، و أمرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، و یسمع بأذن غیر سمیعة. ٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا..حب وعشق به غیر ولایت شخص را  کور وکر چون مشاعی می کند . حب وعشق به غیر ولایت او اول آنچنان در دفاع از ولایت داشت وحال این چنان ضد ولایت معلوم میشود این حب وبغض خدایی نبوده  این می شود  کور وکر می شود مانع رشد بصیرت_ مثل آیت الله گنجی در فرانسه .. اینها همانهایی هستند که امام حسن مجتی با یک گونی نامه - افراد لشکر امام حسن علیه السلام شبانه امام را ترک کردند وبه لشکر معاویه پیوستند چه چیز اینها را عوض کرد ؟ زر؛ پول ؛ مقام..  در این زمان این خطر هم برای ما هست –
  11. هر کس غیر خدا را سخت دوست بدارد، اما خطبه امیرالمومنین علی (علیه السلام)  109 – بند14- 15 خطر عشق و وابستگی به غیر خدا مهور حب وبغص اگر خدا نباشد این چنین می شود و من عشق شیئا أعشى بصره، و أمرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة، و یسمع بأذن غیر سمیعة. ٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا- امام على «علیه السلام »: (در باره دنیاداران) ... به مردارى روى آوردند که با خوردن آن رسوا شدند، و بر سر دوست داشتن آن با یک دیگر همداستان گشتند. هر کس چیزى را سخت دوست بدارد، چشمش نابینا و دلش بیمار مى‏شود، چنین کسى با چشمى ناسالم مى‏بیند و با گوشى ناشنوا مى‏شنود. نفس پرده عقلش را دریده، دوستى دنیا دلش را میرانده است، شیفته بى اختیار دنیا و برده آن است و برده کسانى است که چیزى از دنیا در دست دارند. دنیا به هر طرف برگردد او نیز بر مى‏گردد، و هرچه هشدارش دهند از خدا نمى‏ترسد. فهوه سمعه غیر سمعه واذنه غیراذنه قدرت گرفتن ندارد  از اول خطه تا اخ خطبه رابخوانید خطبه خیلی جالبی است .
  12. عشق ومحب کاذب وناروا به ظواهر دنیا  - اما این نکته خطبه 109امیرالمومنین علی (علیه السلام)  مورد نوجه است در رشد بصیرت ؛ عشق ومحب ناروا به زر -  ایشان را کور وکر وبی عقل می کند  قلبش  بیمار می شود – گوشش ناشنوا و بیمار می شود – عقلش بیمارمی شود - وتحت تاثیر نفس اماره  قرار می گیرد وروحش هم بیمار می شود . چهار دستگاه از کارمی افتد ؟ اساس بدن انسان از کار می افتد برای چه  برای حب وبغض غیر خدایی اکثر طلاق های امروزی به  واسطه همین عشق های ومحبت های در پارک صورت گرفته با سه تا بچه ظلاق گرفته برای چه  آمار طلاق اینقدر زیاد شده این اثر عشق کاذب است  دختر معصوم فریب دست این عشق کاذب  افتاده عشق به چیزی که نارواست  عشق ومحبت ازالنّفس المطمئنّة.یعنی از روح آرام نباشد  کاذب است –لذا عشق ناروا به یک چیز ناپایدار مانع رشد بصیرت  است
  13. خدواوند بنده را در پیکار نفس یار است، - حدیث علی دیگر  از- این خطبه87 از نشانه های خدا به بندگان خودش است بند اول وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ نَفْسِهِ‏ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِیدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِیدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُه‏  .بهترین بندگان خدا! همانا محبوبترین بنده نزد خدا، بنده‏اى است که خدا او را در پیکار نفس یار است، نتجه بنده‏اى که از درون، اندوهه ش شعار است، و از برون ترسان و بیقرار است. انسان بین حزن وخوف قرار بگیر ، که موجب کمال وسیر وسلوک الهی می شود  چراغ هدایت در دلش روشن است و برگ روز مرگش- که آمدنى است- معیّن. مرگ دورنما را به خود نزدیک ساخته، و- ترک لذّت را- که سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته. دیده، و نیک نظر کرده. به یاد خدا بوده، نظر می کند بصیر می شود ذکر خدا را می گوید دلش روشن می شود انسان بین خوف وحزن قرار بگیرد. نتیجه بندگان خدا وانسان مومن بین خزن وخوف و قرار  می گیرد؛ بعد حضرت فرمود فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى  محتاج کمک الهی است که چراغ عشق به خدا در قلبش شکوفا شود ..
  14. معیار کامل حق و باطل امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) حدیث امیرالمومنین علی بن ابیطالب مرز بین مومن ومنافق شناخت ومعیار کامل حق وباطل است که علی مع الحق والحق مع علی -- ابن‏تیمیه می‏گوید: عن النبی: علی مع الحق و الحق‏ مع‏ علی‏ یدور معه حیثما دار الفصولالمختارة، ص 135
  15. این جا مرز بین مومن ومنافق شناخته می شود درجکمت 45 نهج البلاغه این جا مرز بین مومن ومنافق شناخته می شود – معیارکامل حق  قَالَ‏ لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی‏ هَذَا عَلَى أَنْ یُبغضنِی مَا أَبغضنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجُمْلَتِهَاعلَى الْمُنَافِقِ أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَاقْتَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ أَنَّهُ لَا یُبغضکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ‏على علیه السّلام فرمود: اگر با این شمشیرم دماغ مؤمن را خورد کنم که مرا دشمن بدارد، او با من عناد نخواهد ورزید، و اگر دنیا را به منافق بدهم که مرا دوست داشته باشد او مرا دوست نخواهد داشت زیرا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود:اى على مؤمن تو را دشمن نمى‏دارد و منافق هم تو را دوست نمى‏گیرد.
  16. شناخت مومن ومنافق با دو کلمه حب وبغض - لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی‏ هَذَا عَلَى أَنْ یُبغضنِی مَا أَبغضنِی اگر با این شمشیرم دماغ مؤمن را خورد کنم که مرا دشمن بدارد، او با من عناد نخواهد ورزید، دست از حمایت علی برنمی دارد وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجُمْلَتِهَاعلَى الْمُنَافِقِ أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی..ولی منافق اگردنیا وتمام اموال جلوی منافق کنی علی را دوست ندارد .مااحب ؛حضرت به یک اصل کلی اشاره می کنند فَاقْتَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ حضرت فرمود یا علی  أَنَّهُ لَا یُبغضکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ‏ ما اگر مومن ومنافق را خواستیم نشناسیم با همین دو کلمه حب وبغض می توانیم  
  17. دستور العمل دوست داشتن برای خدا- اگر دخترت گفتی فاطمه جان دوست داردم این محبت شان راهوا نکن ؛ بگو دوست دارم بخاطر محبت خدا و اکراه بدان عنوان نکردن را بگو به تو محبت دارم برای  اینکه به خدا محبت دارم ؛ به اش بگو دوستت دارم بخاطر محبت خدا  محبتت را به فرزند وهمسر وفرزندان را به محبت خدا گره بزن ..حضرت امام صادق فرمودند.. بگو دوستت دارم  این محبت خودت را اعلام کن پس بنابر این مومن را سفارش کنند که دوست داشتن را برای خدا یاشد ؛ لذا مومن را تیکه پاره اش رکنند دستش را از محبت خدا برنمی دارد مثل عمار یاثر مثل میثم تماررا  زبانش بریدند  دست از علی برنداشت ؛ مثل بلال حبشی  را سنگ داغ شلاقش می زدند  شلاق می خورد ومی گفت احد؛ احد  این درس استقامت در محبت  وحب وبغض باید باید استقامت  کنی والا گرفتار انحراف می شود وحب وبغض را بیار در مسیر حق ؛ معیار کلی حق حضرت علی بن ابیظالب علی علیه السلام  است ؛ وامروز معیارکامل حق کل حق مقام معظم رهبری حفظالله هستند؛ نتیجه می گیریم مرزبین شناخت مومن ومنافق عبارت است از شناخت حب وبغض ...
  18. اعتدال وعدم اعتدال در حب وبغض بعضی حب وبغض را به معنی کینه وخشم گرفته اند اگر گیریم امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند : اگر اعتدال در بغض پیدا کنی درغضب هم اعتدال پیدا خواهی کرد ؛ در کربلا اعتدال نبود گفتند ما شمارا می شناسیم پدرت را می شناسیم مادرت را میدانیم کییست.جدت را میدانیم . چرا دشمنی در روزعاشورا داشتد به علت عدم اعتدال ؛ گفتند بغضا لابوک ؛ کینه از پدرت داریم ، از امام حسین کینه در دل گرفته بودند . گفتند کینه ای که از پدرت داریم  نفرت درونی است که  از پدرت داریم می خواهیم ترا بکشیم
  19. اعتدال در انتخاب و طریق راه- الامام علی «علیه السلام»: .. الیمین‏ و الشّمال‏ مضلّة، و الطّریق الوسطى هی الجادّة، علیها باقی الکتاب و آثار النّبوّة، و منها منفذ السّنّة، و الیها مصیر العاقبة .. امام على «علیه السلام»: راستگرایى و چپگرایى گمراهى است. راه درست همان راه میانه است. کتاب خدا که در میان ماست و تعالیم نبوّت، به همین راه دلالت مى‏کنند. و طریق عمل به سنّت پیامبر «ص» همین است، و عاقبت نیکو در گرو پیمودن همین.الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏1، ص: 49
  20. علم اخلاق درشان اعتدال - امیر المومنین در این علم اخلاق درشان اعتدال می فرمایند: فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ‏ اللِّینِ‏ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّه‏ .. امّا بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتى مى‏کنى و سختى روا مى‏دارى. ستمشان مى‏ورزى و خردشان مى‏شمارى. من در کارشان نگریستم، دیدم چون مشرکند نتوانشان به خود نزدیک گرداند، و چون‏ در پناه اسلامند نشاید آنان را راند. پس، در کار آنان درشتى و نرمى را به هم آمیز! گاه مهربان باش و گاه تیز، زمانى نزدیکشان آور و زمانى دورتر ان شاء اللّه.
  21. اعتدال در حب و بغض - اعتدال در پنج قوه  فکر و ذکر و علم و حلم و نباهت، -- قوه ظاهره‏ 1- اول: باصره‏ 2- دوم: سامعه‏ 3- سوم: شامه‏ 4- چهارم: ذائقه‏5- پنجم: لامسه‏.. اما قوای باطنه پنج قوّه باطن‏ باشد-1- قوه حس.2- قوه خیال 3- قوه و هم‏ 4- قوه حافظه 5- قوه متخیّله‏ - غالبا نفس را مشتمل بر سه قوه‏ مى‏دانند، یعنى قوه ملکى، شهوى و بهیمى که از اعتدال آنها سه فضیلت، حکمت، عفت و شجاعت به بار مى‏آید. بر بنیاد این دیدگاه، فضیلت «عدالت» حاصل اعتدال‏ در سه فضیلت حکمت و عفت و شجاعت خواهد بود.امیر المومنین  اگر اعتدال در بغض پیدا کنی درغضب هم اعتدال پیدا خواهی کرد اعتدال غضب ،شجاعت؛ ان کسی که اعتدال در غضب داشته باشد شجاع است شجاعت این است که نیروى خشم در هنگام روى آوردن و توقّف کردن فرمانبردار عقل باشد؛اعتدال درشهوت  ثمره حیا و عفت وغیرت است عفّت آن است که نیروى شهوت به فرمان عقل و شرع در آورد.
  22. حب وبغض و اعتدال در فکر ثمره آن  حکمت است اعتدال در تقوای داشته باشد عدل است  اعتدال شهوت عفت است  تفریص نکند این آدم صاحب حیا وعفت؛یعنی یک آدم مومن صاحب حیا وغفت وغیرت  است که متاسفانه در جامعه ما در حال حا ظر بی غیرتی وبی عفتی ..رواج پیداکرده است. اعتدال در تمام کارهاى اختیارى درست را از نادرست تشخیص مى‏دهد؛ عدالت حالتى از نفس است که به وسیله آن خشم و شهوت را اراده مى‏کند فضائل خلقت که کمال ایمان است چهار است و آن حکمت‏ و عفت‏ و شجاعت‏ و عدالت است‏ پس شامل حکمت ؛ شجاعت حیا وغفت وغیرت عدالت این خلیلی قیمت است.در اعتدال حب وبغض  غضب – شهوت – حیا – عزت – غیرت که غضب در مقابلش شجاعت وشهوت در مقابلش  فکر وحکمت  وغیرت درمقابلش ... مرزشناخت حب وبغض که برغیر ماوضع له بشود میشود مانع رشد بصیرت   ولذا مومن شخص آقایی است که داری این خصوصات می باشد
  23. محبوب وعشق به دنیا و عیب معشوق - حدیث دیگر قال امیر حدیث  5807- عَیْنُ الْمُحِبِ‏ عَمْیَاءُ عَنْ عَیْبِ‏ الْمحبوب وَ أُذُنُهُ صَمَّاءُ عَنْ قُبْحِ مَسَاوِیهِ.  امام على « علیه السلام »: چشم حبیب از دیدن معایب محبوب کور است، و گوشش از شنیدن زشتیهاى او کر...محبوب وعشق به دنیا وقتی است که عیب معشوق را بیان نمی کند شنوای عیب معشوق را ندارد سم درون مار نمی بیند وبیان زشتی های معشوقش را ندارد طاقت شنیدن عیبهای نوذول خور است این آدم شم شنیدن عیوب معشوق دنیای  اش را ندارد محبش...
  24. عاشق به دنیا کور ؛ کر ؛عقل  ؛ قلب مرده - امام على «علیه السلام »: کسى که عاشق چیزى شود، چشم خود را کور و قلب خود را بیمار کرده است. عاشق با چشمى نادرست مى‏بیند و با گوشى ناشنوا مى‏شنود، شهوات عقل او را ازکار مى‏اندازد، و دنیا قلب او را مى‏کشد، و نفس او خواستار بى‏چون و چراى آن مى‏شود. عاشق دنیا بنده دنیا مى‏شود، و بنده کسانى که چیزى از دنیا در دست دارند، دنیا به هر طرف رود او نیز به همان طرف مى‏رود، و به هر جا رو کند به آنجا رو مى‏کند،
  25. محب غیر خدا مانع رشد ومصداق در دنیا - جمع بندی  : محب غیر خدا مانع بصیرت  محب غیر خدا مانع رشد مصداق در دنیا عمر بن عبدود  ومثل او سر برای خدا حم نکردند. بیند زیبایی او را بغض لالله و جب لالله خیر قیمت دارد . در حب وبغض برای خدا درحواث وامور زندگی عجله نکن این نکته ای است که در زندگی عجله نکن اصل درزندگی آرام حلم وعلم وعقل ومعرفت است اگر این سه تا چیزرا ازدستدادی  آن وقتی است که دیگر دهان باز شود هرچه  به زبانش در میاید گوید ؛ با افراد عجول حلم داشته باش عجله نکن  بگذار تا عقده اش را خالی کند بیش از چندین فهش رکیک در نامه برای من نوشته بود ومن جلوی دانش جویان در کلاس یکی یکی خواندم  تا آرام شود بعد علت را پرسیدم. انسان تا حلم وعلم وعقل ومعرفت را از دست نداده می شود با اوصحبت کرد ولیکن اگر عقل وعلم ومعرفت را از دست داده باشد ارزش صحبت کردن با او را ندارد . بصیرت  می رود.
  26. نفس مطمینه درحب وبغض برای خدا. استاد فرمودند : من خدمت علامه طباطبایی بود م در منزل حاج آقا حسین زاهدی خدا رحمتش کند  در خانه شان همیشه جلسه ای بودن که منبر می رفتند من همراه پدرم رفتم در آن جلسه یک آقایی دعوت کردن از تهران معممی رفت روی منبر در حضور علامه طباطبایی هرچه فهش بود به فلسفه روی منبر وهرچه تونست از فلسفه بد گفت وفلسفه را کوبید علامه طباطبایی چهار زانونشته بود  بعد رفت نشت جلسه سکوت وناظران خیلی متاثر که الان علامه مروند روی منبر وپوست او را می کنند  یک ده دقیقه ای سکوت بر جلسه حلکم بود حضرت چیزی نگفت آیا علامه جواب چه خواهند داد حضرت آرام  درآن جلسه نشسته بودن گفتند آقا شما برای رد این جوابی بگوید؛ یکی گفت آقا ایشان علیه شما بودند ؛ حضرت با زبان آرام فرمودند خوب ایشان نظرشان را فرمودند:  این را نفس مطمینه درحب وبغض برای خدا گویند.
  27. این است حب وبغض برای خدا - آقای بهشتی را در جلسه ای سخنرانی نهار دعوت کردیم جمعیت متعددی آمدند منبر نتوانستیم بزنیم یک میکروفن حضرت آیت الله شهید بهشتی شروع به صحبت کرد  وسط صحبت یکی دومتری شهید بهشتی نشسته بود یلند شد گفت آقای بهشتی شما که سرمایه دارید وابسته به اسرائیلید شما چه می گویید جلسه ریخت به هم ، خیلی ها بلند شدند حاضرین سر وصدایشان در آمد من رگهای گردنم زد بیرون همه ناراحت ؛ آقای بهشتی با مدیریت جلسه را ساکت کرد همه را نشاتند جلسه سالت شد ؛ آقای بهشتی گفتند شما این آقا را می شناسید گفتند نه فرمود ایشان به من توحین کرد به اسلام وانقلاب که توهین نکردند ومن هم ایشان را بخشیدم خدا ایشان را ببخشد این است حب وبغض برای خدا ..
  28. موارد زیاد درحب وبغض برای خدا - از این موارد خیلی داریم در جلسه ای به حضرت امام توهین کردند که ایشان طرف دارفلسفه است اقا مصظفی نشسته بودن کنارحضرت ؛ گفتند حالا فرزندایش عکس العمل نشان خواهد داد. حضرت امام اشاره کردن به آقا مصطفی که ساکت باشند این را می فرما ییندحب وبغض برای خدا ؛ مومن حب و بغض را هزینه غیرخدا نمی کند، آنهایی که حب وبغض را هزینه غیر خدا کردند مانع رشد بصیرت شان کرده اند. والسلام علیکم ورحمت الله علیه .. اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۹
اسفند

 

بسم الله الرحمن الفرحیم SHAPE  \* MERGEFORMAT

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

جلسه 2/55-عوامل رشد بصیرت وموانع بصیرت

  1. حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار استادسالک
  2. بصیرت را از قرآن بگیرید :قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (104)
  3. برهیچ کس راه عذری نیست - با نزول قرآن، راه عذرى بر هیچ کس باقى نمانده است. «قَدْ جاءَکُمْ‏ بَصائِرُ»
  4. انسان بصیرآن کسی است که در دره ودر کوه برنفس اماره غالب است ودر دام نفس اماره نمی افتد . تکیه‏گاه مطمئن‏ دارد «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
  5. انسان بصیر دامنش پاک و در گرفتاری ها برنفس اماره نمی شود. «فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ» بزرگترین گرفتاری ها در شناخت است

انسان غالب و پیروزحوادث بازمی گردد.وحاکم برنفس خود است. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ» (محمد/ 35)

  1. حضرت فرمودند: انسان درراه افتادن وخیزان دارد. أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیم.. مؤمن به کسى که راست قامت راه مى‏رود، تشبیه شده برخلاف کاقر..

غفلت ما ناشی ازعدم شناخت ادبیات حضرت علی علیه السلام است باید ما خودمان را بسازیم

  1. انسانهای با بصیرت  برخورداراز4 مساله هستند
  2. 1-طالب مطالب الهی ؛ دربصیرت دقیق شده
  3. 2- مردمی دقبق ؛ خوب گوش می کنند؛ تفکر، تدبر،اندیشه ؛ تبین ، کار خود را در محضر خدا می دانند..
  4. 3- اندیشه می کنند اهل سوال هستند. با جواب مختصر مطلب را می گیرند. زمانشان را به مطالبه می کشند وبه خود اشراف دارند  بدون اینکه به دیگران وابسته باشند.
  5. 4- مطالعه تاریخ دارند واز حوادث روزگارعبرت گرفته ودیگران را به سرحد رشد می رسانند.
  6. ازخطبه حضرت امام به امام حسن علیه السلام همین جمله باید برای ما درس باشد.
  7. انسانهای با بصیرت مسیر حرکت خود را تنظیم می کنند..با وجود حواث روزگار عبرت گرقته براثربصیرت صدای خود را به جهانیان می رسانند...
  8. ما با این آدمها مثل پشه چه کنیم آقایمان درحکمت 147 می فرمایند : مردم سه دسته‏اند، دانشمند الهى، و آموزنده‏اى بر راه رستگارى، و پشّه‏هاى دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى‏روند، و با وزش هر بادى حرکت مى‏کنند، نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. النَّاسُ‏ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ‏ رَبَّانِیٌ‏ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیق‏
  9. ما باید از نعمت عقل استفاده کنیم .ازنعمت حق وحقیقت دردانایی وبینش وبکارگیری بصیرت استفاده کنیم تا به سعادت برسیم
  10. حکمت ۱۴۷آقایمان به ما این‌ درس ها را آموزش که با اینهایی که مثل شیردرنده مانند چه کنیم وچگونه از نعمت‌های خدادای بهره گیریم وازعقل استفاده کنیم ازوضعیت این چنانی دنیا استفاده بهینه کرده تا به عاقبت بخیری وبه سعادت برسیم.
  11. اشاره حضرت براین انسانهایی است که دنبال بصیرت یافتن نور دانش گرفتن نمی روند ومانند مگس با وزش باد به هر سویی سرگردنند
  12. این حکمت حضرت اشاره به درس گرفتن انسان‌هاست که خود را مانند پشه دست خوش باد وطوفان ندهند خصوصا جمعیت جوان را ازبی‌ بصیرتی وعدم آگاهی سوق به تبین حوادث ونعمت های جمهوری اسلامی واستفاده کرده -- عقلانی باشیم که جامعه ما گرفتار چون جامعه های غربی نگردد. که آنها جامعه را به جهل می بسپارند!!!
  13. با گفتار وکردارو رفتارعقلایی موانع رشد بصیرت در خود ودیگران آموزش دهیم
  14. نکته دوم باید محیط را سالم ورستگاری وبه آینده نگری وتمسک به قرآن.محیط را.سالم  کنیم . 
  15. شخص بصیر درعملباید تلاش کند مدافع اجتماعی سالم .خوش بینی.آینده نگری.  امید واری داشته باشد. محیط را برای آینده روشن نصرت ویاری دهد .........
  16. نکته سوم عمل مارا مردم مدام  رصد می کنند مردم عمل ما را محک می بیند.ملاک در جامعه عمل ما وحرکت ماست وبر حرکت ما می اندیشند. باحرکت مثبت ما جامعه رشد مطلبوب پیدا می کند وشکوفا می شود .
  17. مردم عمل ما را تحت نظردارند: وما را ازتبع جماعت نادان جدا می کند. هرچند بصیرت جامعه انقلاب اسلامی قابل تقدیراست.ولی شیطنت های عوامل غیررشد بصیرت را فرموش نکنیم!!!...
  18. حضرت (علیه السلام) فرمودند: دربحث های گذشته عوامل رشد بصیرت وبصیرت جامعه مفصل صبت کردیم.... در دلها حالات رغبت و بى‏رغبتى است، در موقع رغبت بمستحبات اقدام کنید و دربى‏رغبتى بواجبات قانع باشید. درحکمت ۳۱۲ عوامل رشد بصیرت است مطالعه کنید.
  19. - عن علىّ (علیه السلام): انّ‏ للقلوب‏ اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها على النّوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض
  20. حرکت ما آخوندا-.در جامعه خیلی تاثیر گذار است ساندویج خوردن در خیابان نه حرام است ونه اشکال شرعی دارد ولی درشان یک روحانی نیست که باید دارای زهد وآگاهی وروشت بصیرت باشد ما باید خیلی مراغبت کنیم – یک روحانی سه ویژگی لازم داریم 1- گفتار مستند وقوی 2- محیط سالم وبستر سازی محیط سالم 3- عمل  که عمل ما بصیرت ما موجب رشد جامعه شود.
  21. عوامل رشد بصیرت حضرت (علیه السلام) می فرمایند1- ازهد فی الدنیا یبصرک حکمت 391 ..زاهد ترین انسان آن کسی است که [و فرمود:] خواهان دنیا مباش، خدا زشتیهاى آن را به تو خواهد نمود و بى خبر ممان که از تو بى خبر نخواهند بود. خدواند ....بینایش کند. وَ قَالَ(علیه السلام) ازْهَدْ فِی‏ الدُّنْیَا یُبَصِّرْکَ‏ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفَلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْک- نکته این جاست که اگرزاهد غفلت کرد گرفتارمی شود.وعدم رشد بصیرت چرا چون فقط با ذکرو دعا بود.نتیجه غفلت مانع رشد بصیرت است یک لحظه غفلت  کردی گرفتار می شوی زاهد باید مواظب باشد گول نخورد مواظب باشید گول نخورید.2- ثلاش برای شناخت دنیا مفصل صحبت کردیم شناخت برای بصیرت که ازدنیا فریب نخوریم 3- استفاده از خوبی های عقلی دنیا ونعمت های خوب دنیا ، شام ؛ نهار؛ فرزند ، زیبایی      
  22. درمشاوره بصیرت حضرت (علیه السلام) می‌فرمایید .....غفلت مانع رشد بصیرت است تلاش برای بصیرت که گول نخورد غفلت کرد گرفتار می شود
  23. زاهد ترین انسان بصیر دررشد بصیرت وعوامل رشد بصیرت است وَ لَا تَغْفَلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْک‏ تنها یک بیان نیست بلکه یک هشدارمهم از حضرت  است حکم فرمودند ..حضرت (علیه السلام) می فرمایند غافل مشو حواست باشد لحظه ای غافل شوی غفلت تورا فرامی گیر که مانع رشد بصیرت است  دایما در حال مشاوره بصیرت .تبین مسایل ..می‌فرمایید  غفلت مانع رشد بصیرت است تلاش برای شناخت زشتی های دنیا .واز زیبایی های آن  که گول نخوردن واستفاده خوبی هاست
  24. یک نقشه مهم این است – که ازنعمتهای الهی استفاده کن ولی باید گول نخوری  گول نعمت‌های الهی را نخور که دایمی نیست – درس بگیرولی وابسته نباش ؛ بدان پیروزی در آگاهی وبصیرت درعمل کرد انسان است... بصیرت درعمل باید
  25. دررسیدن ماه مبارک رمضان مناسبت دارد -امیر المؤمنین على (علیه السلام) فرموده است، چه بسیار روزه گیرى که از روزه خود بهره‏یى جز تشنگى ندارد و چه بسیار نمازگزارى که از آن بهره‏یى جز رنج براى اونیست.
  26. درحکمت ۱۴۵می‌فرماید قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)کَمْ‏ مِنْ‏ صَائِمٍ‏ لَیْسَ‏ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا الْعَنَاء
  27. از امیرالمؤمنین (علیهم السلام)  میفرماید: عمق حکمت بوسیله عقل و عمق عقل بوسیله حکمت بیرون آید، حسن‏ تدبیر وسیله ادب شایسته است؛
  28. و نیز میفرمود تفکروتعقل مایه زندگى دل شخص با بصیرت‏ است چنان که رونده در تاریکى که بوسیله نور گام بردارد بخوبى رهائى یابد و اندکى در راه درنگ کند.
  29. قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ‏ - بِالْعَقْلِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْحِکْمَةِ وَ بِالْحِکْمَةِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْعَقْلِ وَ بِحُسْنِ السِّیَاسَةِ یَکُونُ الْأَدَبُ الصَّالِحُ قَالَ وَ کَانَ یَقُولُ التَّفَکُّرُ حَیَاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمَاشِی فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّص‏..
  30. بى‏رغبت باش در دنیا تا این که بینا گرداند ترا خدا بعیبهاى آن،( ازهد افضل التفصیل است) و غافل و بى‏خبر مباش پس نیستى تو بغافل شده از تو، یعنى از تو غافل نیستند و هر چه کنى نوشته شود از براى حساب و کتاب، پس تو هم غافل و بیخبر از صلاح حال خود مباش و کارى کن که باعث رستگارى تو شود.
  31. زهد ذکرودعا فقط کافی نیست در زمان شاه یک عده در تخت فولاد قبرچال می کندند ودر قبربه ذکرودعا شب تا صبح مشغول ودرهمان زمان یک عده درساواک زیرشکنجه ستم بودند
  32. اصل زهد مبارزه وجهاد است.فقط تهجد ذکرودعا واهل نماز شب وبیدارخواب نیست رنجی به خودش داده است وبهره ای نبرده فقط رنجی برده است. کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ بعد حضرت فرمود این نکته اش قسنگه است: حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُم - خوشا به حال کسی که زیزک است و اهل فهم ؛ دانا واین انسان خوابش زیباست افطارش هم زیباست ، آدم زرنگ و آدم با بصیرتی است وخوشا روزه گشادن آن.
  33. من پیشنهادم این است که خطبه 154و خطبه 6 قابل بحث ان شاالله بعد ماه رمضان اگردر خدمتتان بودیم.
  34. خلاصه این جلسه پس درامروز روی 3 موضوع بیشتر تکیه کردیم یک مقایسه ای کردیم بین انسان با بصیرت وانسان بی بصیرت.
  35. عزیزان فرهیختهگان ما که لباس پیامبررا به تن کردیم ما باید اهل بصیرت باشیم – بصیر خوب است ولیکن اهل بصیرت بودن مهم است ، خیلی ها بصیرند ولی در تنگنا ها جا خای میروند..  الَّذِینَ أَسْلَمُوا وَ أَنْتُمُ‏ الْمُسْلِمُون‏ اگر این جوری شدیم به حرف مردم خوب گوش می دهیم ، خوب فکر می کنیم ، خوب استفاده می کنیم ؛ خوب اطلاع رسانی می کنیم ،
  36. امروز درشریطی هستیم که به مرز رسیده ایم واین فشار زندگی که به مردم وارد می شود.در بزنگاه قرارگرفته ایم تا آخرباید هوشیار باشیم دشمن می خواست در این انتخابات کاری کند به حمد الله  به خیر وخوبی انجام شد وحضرت آقا تشکر کردند .. در این جا یک رمز است و رمز کلمه  اطاعت از رهبری  .والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته   
    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • حسین صفرزاده
۲۹
اسفند

جلسه 55استاد سالک موانع رشد بصیرت : چیست؟ -  – در قرآن ونهج البلاغه

   @nahjolbalaghehfarzad  یا https://safarzade.blog.ir

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. جلسه 1/55 موانع رشد بصیرت
  2. حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار استادسالک
  3. موضوع بصیرت به موانع رشد بصیرت رسید یه بین انسان‌های با بصیرت و بی‌بصیرت آیه سوره انعام ۱۰۴
  4.  بصیرت را از قرآن بگیرید :قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (104)
  5. برهیچ کس راه عذری نیست - با نزول قرآن، راه عذرى بر هیچ کس باقى نمانده است. «قَدْ جاءَکُمْ‏ بَصائِرُ»
  6. مردم در انتخاب راه، آزادند. فَمَنْ‏ أَبْصَرَ ... وَ مَنْ‏ عَمِیَ
  7. آگاه کردن مردم، از شئون ربوبیّت الهى است. «بَصائِرُ مِنْ‏ رَبِّکُمْ‏»
  8. سود ایمان و زیان کفر مردم، به خودشان برمى‏گردد نه خدا. فَلِنَفْسِهِ‏ ... فَعَلَیْها
  9. کیفر گروهى از مردم، نشانه‏ى باطل بودن تعالیم انبیا نیست، بلکه نشانه‏ى کوردلى خود آنان است. «وَ مَنْ‏ عَمِیَ‏»
  10. وظیفه‏ى پیامبر، ابلاغ است نه اجبار. «ما أَنَا عَلَیْکُمْ‏ بِحَفِیظٍ»
  11. دلایل بصیرت آفرینی از طرف پروردگار برای شما آمده کسی که به وسیله  آگاهی یافت برود خود عمل می‌کند سود گرفته  قول پیامبر فرمودند من پیامبر شما نسیم که جبری در کارها باشد برای ایمان آوردن
  12. کلید واژه بصایر جمع بصیرت از ماده بصر به معنای دیدن ودرون  بینش فکری و عقلانی به کار بروده  می شودآیه ای که قرائت شد دلیل  و گواه است بر این معنا فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها کسی که بیبصیرت باشد کوراست ضمنا این یک امر طبیعی است ازطرف تمام عقلا
  13. در اینجا لازم است نظربه چند نکته -- انسان آگاه با بصیرت کیست ؟
  14. خطبه ۱۵۳ قسمت دوم حضرت برای درمان غفلت می‌فرمایند : فَلْیَنْتَفِعِ‏ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ‏ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَال‏ الْمَغَاوِی وَ لَا یُعِینُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْق‏..
  15. وَ نَظَرَ - و او در این جا - گمراهى است- که خدایش مهلت داده، تا در پى هواى بیخبران افتاده. روز را با گناهکاران گزارد، نه راهى راست در پیش و نه امامى راهبر دارد.
  16. از این خطبه است‏ تا چون کیفر نافرمانى‏شان را بر ایشان آشکار کرد، و از پرده‏هاى غفلتشان بیرون آورد، رو به چیزى نهادند که بدان پشت کرده بودند، و پشت به چیزى کردند که روى بدان نهاده بودند. پس نه از آنچه مى‏خواستند و بدان رسیدند، سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خویش بدان روا کردند، برى خوردند. من از این غفلت نگرانم-
  17. و شما و خود را از آن مى‏ترسانم. هر کسى باید از- کار- خود سود ببرد، که بینا کسى است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید، سپس راهى روشن را سپرد، و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دورى کرد،-
  18. و بکوشید تا جانب عدالت را نگه دارد- و براى گمراهان جاى اعتراض نگذارد، با ستم و سختگیرى در راه حق کردن، یا معنى سخنى را دگرگون نمودن، یا از سخن راست گفتن ترسیدن.
  19. پس اى شنونده از پس مستى هشیار باش و از خواب غفلت بیدار باش، و اندکى بکاه از شتاب خویش، و بدانچه از زبان پیامبر امّى (صلی الله علیه وآله) به تو رسیده نیک بیندیش! آنچه را که شنیدنش باید، و ترکش نشاید. آن کس را که جز این گفت، و سخن دیگرى را شنفت، رها کن با آنچه براى خود پذیرفت. ناز خود بنه و بزرگى فروختن بگذار و گور خویش به یاد آر! که گذرگاه تو بر آن است،
  20. و هر چه کنى بر تو تاوان است، و آنچه کشتى، درو نمایى، و آنچه امروز فرستى، فردا بر آن در آیى. پس جاى در آمدنت را بگستران! و برگ آن را از پیش روانه گردان. پس اى شنونده پرهیز! پرهیز! و اى بیخبر، برخیز! برخیز! «و کس تو را خبر ندهد چون خدا، که- آگاه است و دانا».
  1. انسان بینا وبصیرکسی که به درستی گوش دهد تفکر و اندیشه کند پند واندرزرا خوب عمل نماید:
  2. دراینجا چند مساله هست قال  فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ
  3. در این بیان چند مساله است مساله1-گوش دادن .مرحوم شهید بهشتی خیلی با بصیرت بود امام  ره خیلی با بصیرت بود – انسان بصیر خیلی خوب گوش می دهد. خوب می شنود . حضرت می فرماید انسان بصیر به عمق باید نگاه کرد .فهمید که دنیا  جایی نیست که بدان دل بست
  1. مساله 2 – عبرت گرفتن انسان با بصیر کسی است که از حوادث  روزگار خبر داشته باشد عاقبت کار دیگران را نگاه کند. عبرت از درگذشت روزگاربگیرد .
  2. مساله 3-انسان ها ی با بصیرت امتحان قبولی میدهند زندگی خیلی ما را امتحان جای گرفته است. چرا دختران در سال ۱۴۰۱ آتش ورزیدند امتحان شدند واستحاله  شدند (تغییر سنت الهی با استحاله‏ انسان‏ها و جامعه‏ها نیز با استحاله پاک می‏شوند و به دنبال آن سنت خدا هم تغییر می‏کند.
  3. قرآن درسنت خدا می‏فرماید: وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا اسراء، 8. اگر شما برگردید ما هم برمی‏گردیم. قهر و غضب ما به دنبال گناه شما و لطف و مهر ما، به دنبال خوب شدن شما است. در آیه دیگر می‏خوانیم: وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ انفال، 19.)
  4. حضرت  امیرالمومنین علیه السلام -  بی‌بصیرتی مردم بصره را به رخ می کشند که سنت خدا را پاس نداشتند - زمین شما نزدیک‌ترین نقطه به آب است ......من السماء ماء   فاصله دارد ...
  5. این مدح بصره بخاطر ودلیل رزالت اخلاقی ازرحمت خداست که بی بهره هستید  حضرت می‌فرماید : و من کلام له(علیه السلام) فی مثل ذلک‏
  6. وبازازکلام حضرت (علیه السلام) که می فرمایند : أَرْضُکُمْ قَرِیبَةٌ مِنَ الْمَاءِ بَعِیدَةٌ مِنَ السَّمَاء خَفَّتْ‏ عُقُولُکُمْ‏ وَ سَفِهَتْ حُلُومُکُمْ فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَ أُکْلَةٌ لِآکِلٍ وَ فَرِیسَةٌ لِصَائِلٍ [وَ فَرِیسَةُ الصَّائِلِ‏]
  7. خردهایتان اندک است - سرزمین شما به آب نزدیک است، و دور از آسمان، خردهایتان اندک است و سفاهت در شما نمایان، نشانه تیر بلایید و طعمه لقمه ربایان و شکار حمله کنندگان هستید.
  8. چند موضوع هست این‌جا صاحب عقل کامل و کافی نیستند اندیشه آنها پایین است وصف شما مثل زندگی آدمهای سفیه است.
  9. بعد حضرت می‌فرماید  ........سه مساله را بیان میکنند 1- عقلتان پایه پایین است سفیهانه زندگی میکنید ...2-.شما هدف  تیراندازان هستید ....... 3- شما خود انسانهای گدشته اید شما صید صیادان هستید --- خطبه ۱۵۲...تفکربصیرت الهی نمیکند. عفلت شما .... حضرت در این خطبه انسانهای بی بصیرت را معرفی می کند.
  10. پس‏ بهوش‏ باش‏اى‏ شنونده‏! وازخواب غفلت بیدار شو، و از شتاب خود کم کن، و در آنچه از زبان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بر تو رسیده اندیشه کن، که ناچار به انجام آن مى‏باشى و راه فرارى وجود ندارد، و با کسى که رهنمودهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به کار نمى‏بندد و به جانب دیگرى تمایل دارد مخالفت کن و او را با آنچه براى خود پسندیده رها کن. فخر فروشى را واگذار، و از مرکب تکبّر فرود آى. به یاد قبر باش که گذرگاه تو به سوى عالم آخرت است، که همانگونه به دیگران پاداش دادى به تو پاداش مى‏دهند، و آن گونه که کاشتى، درو مى‏کنى،
  11. آنچه امروز، پیش مى‏فرستى، فردا بر آن وارد مى‏شوى، پس براى خود در سراى آخرت جایى آماده کن، و چیزى پیش فرست. اى شنونده! هشدار، هشدار، اى غفلت زده! بکوش، بکوش! «هیچ کس جز خداى آگاه تو را با خبر نمى‏سازد»
  12. دنیا محل عبرت است درروزگار خدا کند انسان مومن عبرت اولیاء خدا باشد این انسان با بصیرت است وازحوادث روزگاردرس می گیرد.- شقاوت مند ترین انسان‏هاى روزگار در سوره شمس‏ «فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا» (شمس/ 14) جنایت کار در تاریخ زیاد بوده است که مورد عبرت است.‏
  13. انسان با بصیرت نباید دیگران برایش طراحی کنند. نفى سلطه‏ى دیگران و رسیدن به استقلال‏، یک ارزش است. «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ»
  14. انسان بصیر همه چیز برایش روشن است. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ»  
  15. این انسان از هیچ قدرتی نمی ترسد. بزرگوارى و بزرگ منشى عزت نفس و کرامت، کمالات واقعى. امروز این جمله را معنا مى‏کنیم: «وَ سَلَامَهً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِى، وَ وَفِّقْنِى لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِى، وَ مُتَابَعَهِ مَنْ أَرْشَدَنِى» (صحیفه سجادیه/ دعاى 20)
  16. انسان باید به این مقام بصیرت برسد که خداوند باری تعالی می فرماید. خلق همه چیز برای انسان است‏ وَسَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ جاثیه/ 13.
  17. اللهم صل علی محمد وآله محمد وعجل فرجهم
  18. ----.........

 

    • حسین صفرزاده
    ۱۴
    اسفند

    بسم الله الرحمن الرحیم      اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم        موانع رشد بصیرت

     

    جلسه 54 بحث بصیرت وموانع رشد بصیرت در نهج البلاغه .. جاهل ؛عالم نما ؛ گمراه کنندگان  بحث خصلت های زشت وناروا

    خطاء واشتباه – کور ونابینا مساوی نیستند - گمراهی جماعت موانع رشد بصیرت شنبه 12 اسفند 1402      

    مطابق 21 شعبان 1445مدرسه صدر بازار ساعت هشت ونیم صبح ---استاد سالک  

     

    1- برای بیداری وبینش و بصیرت وعدم در چهار جای قرآن ما یستوی ودرسوره مایده مثال آورده  

    دانایی وبصیرت شیرین وعدم آن تلخ می باشد- اول از شیرینى‏ها بگویید. (با آن که اکثر دریاها آب شور و تلخ دارند ولى در بیان قرآن اول آب شیرین ذکر شده است.) «هذا عَذْبٌ‏- هذا مِلْحٌ‏» وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاج فاطر : 12

    عدم بصیرت را به فرد وجامعه نابینا تشبیه کرده -فاطر : 19 وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیر-- 1- مقایسه خوبى‏ها و بدى‏ها و کمالات و کمبودها، یکى از بهترین راه‏هاى آموزش و تعلیم است. وَ ما یَسْتَوِی‏ الْأَعْمى‏ ..

    مومن بصیر حیات بخش فرد وجامعه - مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند. ایمان به فرد و جامعه حیات مى‏بخشد و کفر عامل مرگ فرد و جامعه است. «ما یَسْتَوِی‏ الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ‏» فاطر 22

    2- مرز موارد رشد بصیرت وموانع عدم - بصیرت و مونع النور : 26 الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریم‏

     حق و باطل به شجره طیّبه و شجره خبیثه: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللّهُ الامْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَدبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الارْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ لبراهیم/ 26- 24

    3- برداشت 1- کلمه آیه ما یَسْتَوِی و مثال شَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ و خَبیثَةٍ درمی یابیم که بصیرت از موارد رشد و مقدمه مرد عمل - ایمان و بینش، بر عمل مقدّم است. جزء آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالحات ومقوله کیف قرار می گیرد.. وعدم بصیرت جزء الْخَبیثُونَ وخبایث است که در کثرت ومقوله کم صرف می شود.

    به بیان دیگرو خلاصه در برداشت این چند آیه بدست می آوریم که ملاک در بصیرت کثرت نیست بلکه دانش بینش و فضلت وسلامتی در مقوله کیف ملاک باشد  و وثرت وخباثت وبیماری در مقوله کم قرار دار.

    4- برداشت 2- ما یَسْتَوِی یک اصل اساسی مورد قطعی کلی است نه جزیی برداشت 3- ما یَسْتَوِی یک ملاک شناختی از جلوه های خوب وبد اقلیت کمی واکثریت کیفی مطرح است .آنچه که قطعی وقابل  تقدیر وماندگارومعدود امور کیفی است  جمع بندی ونتیجه آنچه که از چرخ نبوغ وبلوغ فاصله گرفته مانع رشد بصیرت شده جایی است کثرت  و وعده و عده درنظر بوده است که اکثر مادیون و دنیا طلبان به کثرت گرایش دارند که قرآن  44 مرتبه از این کثرت متع کرده - ْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُون‏- أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُون‏ - وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‏- أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون‏- َّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُون‏ - لذا می فرماید : قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّور...پس کپرت مانع رشد بصیرت شورده می شود . 

    5-استاد می فرمایند برزگانی از اهل بصیرت با توسل وتدبر وعدم وابستکی به دنیا به مقاماتی رسدند که از کثرت  بریده بودند ولی..   درمواردی کثرت  بدون اسراف‏ و تبذیر اسلام ناب محمدی قابل تقدیر است خداخواهی کثرت غلبه پیدا کند همچون انقلاب اسلامی ایران پیداری ملت ایران در ب استکبار و هوجوم به جبهه های دفاع مقدس که سوی از جمله کثرت غافلین وجاهلین نبوده .

    6- اسلام نهی کرده اسراف‏ و تبذیر جماعتی را که از مرزصراط مستقیم خارج شده اند ؛ آقا جانمان حضرت امیرالمومنین  در خطبه 209 می فرمایند ... یا عدی نفسه یا عدىّ‏ نفسه‏ لقد استهام بک الخبیث، أما رحمت أهلک و ولدک؟ أترى اللّه أحلّ لک الطیّبات و هو یکره أن تأخذها؟ أنت أهون على اللّه من ذلک؛ قال: یا أمیر المؤمنین! هذا أنت فی خشونة ملبسک، و جشوبة مأکلک، قال علیه السّلام: ویحک، إنّی لست کأنت، إنّ اللّه تعالى فرض على أئمّة الحقّ أن یقدّروا أنفسهم بضعفة الناس، کیلا یتبیّغ بالفقیر فقره.

    7- علاء بن زیاد حارثى که از یاران امام بود گفت: یا امیر المؤمنین، از دست  برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت مى‏کنم. فرمود: «مگر چه شده است؟». گفت: جامه‏اى پشمین پوشیده و دست از دنیا شسته است. فرمود: «او را به نزد من آر!». چون آمد به او فرمود: «اى دشمنک خویش! شیطان عقلت را ربوده است. آیا نمى‏بایست به زن و فرزندت رحم مى‏کردى؟ آیا فکر مى‏کنى خداوند چیزهاى پاکیزه و خوشگوار را بر تو روا داشته است، لیکن خوش ندارد که از آنها استفاده کنى؟ ...»

    8- در توضح روایت که شهرت دارد که در بصره به عیادت علاء بن زیاد رفت و او بوى گفت یا امیر المؤمنین بتو شکوه دارم از برادرم عاصم‏ بن‏ زیاد که خرقه پوشیده و از دنیا گذشته، فرمود: نزد منش آرید و چون آمد فرمودش اى دشمن خود شیطان پلید تو را دیوانه کرده، آیا بخانواده و فرزندانت رحم نکنى، آیا دانى که خدا طیبات را بر امت حلال کرده و بد دارد که از آنها برگیرى تو نزد خدا پست‏تر از آنى،

    گفت: یا امیر المؤمنین تو خود در سختى زندگانى باشى و ناهموارى خوراکت، فرمود: واى بر تو من چون تو نیستم، خدا بر رهبران خلق فرض کرده که همطراز مردم ناتوان و بینوا باشند تا ندارى آنها را بهیجان نیاورد پایان- گویم: خطاب در این آیه با کفار است که خوشیهاى آنها تنها در این جهانست و نعمت آخرت را از دست خود ربودند، و حجت نشود که مؤمنان لذتهاى دنیا را وانهند و نعمتهایش را چنانچه امیر المؤمنین در عهد نامه محمّد بن ابى بکر بمردم مصر نوشت بدانید اى بنده‏هاى خدا که پرهیزکاران خیر این دنیا و دیگر سرا را بدست کردند، با مردم دنیا در دنیاشان شریکند و اهل آخرت در زندگى آخرت آنها شریک نیستند،

    9- خدا حاجات (دنیا طلبان) در دنیا روا کرده آنچه بس آنها است و بى‏نیازشان کند، خدا عزّ اسمه فرماید: «بگو که حرام کرده زیورى را که خدا براى بنده‏هاش برآورده و هم روزیهاى خوشمزه را بگو اینها براى آنان که گرویدند در دنیا باشد و ویژه در روز رستاخیز چنین شرح کنیم آیا ترا براى مردمى که دانند- 31- الاعراف» در دنیا بهتر مسکن دارند و بهتر خوراک، شریک دنیایند با دنیاداران و خوردند با آنان از آنچه خوردند و نوشیدند از آنچه نوشیدند بخوشى و پوشیدند از بهتر جامه که پوشند و زناشوئى کردند از بهتر زناشوئى آنان، و سوار شدند بر بهتر مرکب‏ یا بَنی‏ آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (31)

    10 در این خطبه یک اصل کلی مطرح است که «اکثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «أَعْجَبَکَ‏» (اکثریّت، نه نشانه‏ى حقّانیّت است و نه نشانه‏ى برترى) در قرآن آمده: ) المائدة 110: قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏

    11- دیگر اینکه  ما دودسته شیطان داریم نفسی وغیر نفسی که در کلمات حضرت است «اى دشمنک خویش! شیطان عقلت را ربوده است.

    12-دسته اول نهی حضرت از زیاده طلبی در دنیا در بصره امام به خانه علاء پسر زیاد حارثى که از یاران او بود رفت تا حال وى را بپرسد، چون فراخى خانه او را دید فرمود: این خانه فراخ در دنیا به چه کارت آید که در آخرت نیازت به چنین خانه‏اى بیشتر شاید! آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسیدن هم توانى: در آن به پذیرایى مهمان خواهى نشست و با خویشاوندانت خواهى پیوست، و حقوقى را که بر گردن دارى بیرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدینسان به آخرت نیز توانى پرداخت... و من کلام له علیه السلام  بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زیاد الحارثی و هو من أصحابه- یعوده، فلما رأى سعة داره قال: مَا کُنْتَ تَصْنَعُ [بِسَعَةِ] بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْکُو إِلَیْکَ أَخِی عَاصِمَ بْنَ زِیَادٍ قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ‏] عَنِ الدُّنْیَا قَالَ عَلَیَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یَا عُدَیَ‏ نَفْسِهِ‏ لَقَدِ اسْتَهَامَ‏ بِکَ‏ الْخَبِیثُ‏ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ‏ خطبه نهج البلاغه209  ...در اینجا  نکته ای نهفته است که حضرت این مطالب را فرموده اند وخود حضرت میزبان مردم بشد برای شناخت عدم اعتبار رای کثیر

    13-دسته دوم نهی از روی گرداندن دنیا و فقط آخرت گرایی [علاء گفت: «اى امیر مؤمنان! از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت مى‏کنم.» فرمود: «چرا؟» گفت: «جامه‏اى پشمین به تن کرده و از دنیا روى برگردانیده.» امام فرمود: «او را نزد من آرید»- چون نزد وى آمد بدو گفت:] اى دشمنک خویش! شیطان سرگشته‏ات کرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمى‏آرى، و چنین مى‏پندارى که خدا آنچه را پاکیزه‏ است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن بردارى؟ تو نزد خدا خوار مایه‏تر از آنى که مى‏پندارى! یا عدىّ‏ نفسه‏ لقد استهام بک الخبیث،... أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وُلْدَکَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ .... نهج البلاغه خطبه209

    14- سوم مقدمه خیر الامور اوسطها برای آخرت خود چه کردی... آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسیدن هم توانى: در آن به پذیرایى مهمان خواهى نشست و با خویشاوندانت خواهى پیوست، و حقوقى را که بر گردن دارى بیرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدینسان به آخرت نیز توانى پرداخت.؟

    15- خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده [گفت: «اى امیر مؤمنان! و تو در این پوشاک زبر تن آزار باشى و خوراک دشوار خوار؟» فرمود:] واى بر تو! من نه چون توأم، که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند. ( قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَةِ عَیْشِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأْکَلِکَ قَالَ وَیْحَکَ إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ انْتَهَى‏ ... نهج البلاغه خطبه 209

    16- نکته هایی که از این حطبه در بافت می کنیم جلسه حضوری او با حضرت جالب است مسالی مطرح حصورا مورد توجه طرفین وتاثیر عملی ملاقات شوند وملاقات کننده دارد ودرسهایی که ازاین خطبه دریافت می کنیم

    1- درسهای میانه روی از خطبه 209 نهج البلاغه  از سخنان آن حضرت است  : چون خانه او را وسیع دید فرمود: با این خانه وسیع در دنیا چه مى کنى و حال آنکه در آخرت به خانه گسترده محتاج ترى آرى اگر بخواهى به وسیله این خانه به منزل وسیع آخرت برسى در این خانه میهمانى کن، صله رحم به جاى آور، و حقوقى را که خداوند بر عهده ات گذاشته در جاى خود پرداخت کن، در این صورت به سبب این خانه به آخرت دست یافته اى.

    2- علاء عرضه داشت: یا امیر المؤمنین، از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت دارم. فرمود: چه شکایتى عرضه داشت: لباسى کهنه پوشیده و دل از دنیا بریده. حضرت فرمود: او را نزد من حاضر کنید. وقتى آمد، فرمود: اى دشمنک جان خویش، شیطان پلید تو را به بیراهه کشیده، آیا به زن و فرزند خود رحم نکردى گمان مى کنى خداوند چیزهاى پاکیزه را بر تو حلال کرده آن گاه از اینکه از آنها بهره مند شوى ناراضى است تو نزد خداوند بى مقدارتر از آنى که با تو این گونه رفتار نماید.

    17- عدم  اسراف بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذکّر بیدار کننده اى است که امام به علاء بن زیاد یا ربیع بن زیاد داد.
     

    18- عدم  تفریط  بلکه میانه روی بخش دوم: اندرز و نصیحتى است پرمعنا که براى برادر او؛ یعنى عاصم بن زیاد بیان فرمود که درست در نقطه مقابل علاء بن زیاد زندگى مى کرد و زندگى مرتاضانه اى داشت.

    19- خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده - بخش سوم ( ازاینجا قسمتی برداشتهای ازاستاد انصاریان آورده شد )

    در ادامه این سخن مى خوانیم که عاصم براى توجیه رفتار خود عرض کرد: «اى امیرمؤمنان(علیه السلام )تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم»; (قال: یا أَمیرالمؤمنین، هذا أَنْتَ فی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ و جُشُوبَةِ(10) مأکَلِکَ!).

    20- امام(علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: «واى بر تو، من مانند تو نیستم (و وظیفه اى غیر از تو دارم، زیرا) خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشى (در برابر فرمان خدا) وادار نکند»; (قال: وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ(11) بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!).

    21- بر اساس  نه افراط و نه تفریط (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً) منطق افراد عادى، در بهره گیرى از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند; ولى پیشوایان و امراى اسلام باید به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مایه آرامش و تسکین براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغیان بر نیاورند.

    در روایتى که ابن ابى الحدید در شرح این خطبه آورده چنین آمده است که امام(علیه السلام) آیات متعددى از قرآن را در زمینه مباح بودن بهره گیرى از طیّبات بر عاصم خواند که نشان مى دهد مرحوم سیّد رضى سخنان امام را به صورت گزینشى نقل کرده است و در پایان آن چنین مى گوید: سخنان امام در عاصم مؤثّر افتاد، برخاست آن عباى خشن را از تن درآورد و لباس مناسبى به تن کرد و برنامه سابق را تغییر داد.

    22- مطلب این خانه وسیع براى چیست؟ این کلام پرمحتوا گرچه در یک قضیّه شخصیّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعایت اعتدال در بهره گیرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاریخند. امام هنگامى که خانه وسیع و گسترده علاء بن زیاد حارثى که طبعاً به وسایل خوبى نیز مجهز بود، مشاهده مى کند او را نخست سرزنش کرده و سپس نصیحتى آمیخته با محبّت به او ارائه مى دهد و مى فرماید: «با این خانه وسیع در این دنیا، چه مى خواهى بکنى و آن را براى چه مى خواهى، در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى»; (مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا، وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الاْخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؟).

    عادت مردم بر این است که وقتى به عیادت بیمار مى روند چیزى مى گویند که خشنود و خوشحال شود; ولى یک معلّم آسمانى همچون على(علیه السلام) هنگامى که یار خود را در بستر بیمارى مى بیند همان بیمارى که گاه بازگشتى در آن نیست باید او را بیدار کند و متوجّه سرنوشت خویش سازد و صراط مستقیم سعادت را به او ارائه دهد و داروى تلخ نصیحت آمیخته با سرزنش را در کام او فرو ریزد تا بهبودى واقعى حاصل کند.

    آنگاه راه استفاده از این ثروت عظیم را براى نیل به سعادت آخرت به او نشان مى دهد و مى فرماید: «آرى! اگر بخواهى مى توانى به وسیله آن به آخرت برسى (و سعادتمند شوى) به این گونه که از میهمانان در آن پذیرایى کنى و صله رحم در آن بجا آورى و حقوق شرعى و الهى آن را بپردازى; اگر چنین کنى به وسیله این خانه به خانه آخرت نائل شده اى»; (وَ بَلَى إنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ: تَقْرِی(2) فِیهَا الضَّیْفَ، وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ(3) مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ).

    23- امام(علیه السلام) با این بیان به این واقعیت اشاره مى فرماید که مال و ثروت امر نکوهیده و ضدّ ارزش نیست; بلکه مهم آن است که در چه راهى مصرف شود. هرگاه به تکاثر و تفاخر یا انحصار به شخص بینجامد مذموم است; ولى اگر بخش مهمى از آن در اختیار نیازمندان و دوستان و بستگان قرار گیرد، سرمایه آخرت محسوب مى شود. به همین دلیل از مال در قرآن مجید به عنوان «خیر» یاد شده آنجا که مى فرماید: «(إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ); اگر خیرى (مالى) از خود به یادگار بگذارد وصیت براى پدر و مادر و نزدیکان کند».(4) در حدیثى مى خوانیم که شخصى در خدمت امام صادق(علیه السلام) از اغنیا و ثروتمندان نکوهش کرد و به آنها بد گفت; امام فرمود: «أُسْکُتْ فَإِنَّ الْغَنی إذا کانَ وَصُولا لِرَحِمِهِ، بارّاً بِإخْوانِهِ أضْعَفَ اللهُ تَعالى لَهُ الاَْجْرَ ضِعْفَیْنِ لاِنَّ اللهَ تَعالى یَقُولُ: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أوْلادُکُمْ بِالّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى إلاّ مَنْ اَمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءَ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ; ساکت باش! شخص غنى هرگاه صله رحم بجا آورد و نسبت به برادران دینى خود نیکوکار باشد، خداوند پاداش او را دو برابر مى کند، زیرا مى فرماید: اموال شما و اولادتان، چنان نیست که شما را به خداوند نزدیک کند، مگر کسى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف دارند و در غرفه هاى بهشتى در امنیّت به سر مى برند».(5)

    بنابراین، مال مى تواند بهترین وسیله سعادت گردد، هرگاه به درستى از آن بهره گیرى شود و مى تواند وسیله بدبختى انسان باشد، هرگاه با بخل و اسراف و انحصارطلبى همراه گردد.

    نکته:   خانه هاى وسیع در روایات اسلامى:  از روایات متعدّدى استفاده مى شود که یکى از نشانه هاى سعادت انسان داشتن خانه وسیع است; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیثى فرمود: «مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ، المَسْکَنُ الْواسِعُ».(6)

    در همان باب از کتاب کافى هفت حدیث دیگر به همین مضمون یا قریب به آن از معصومان(علیهم السلام) نقل شده است و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار جلد 73 احادیث فراوانى در این زمینه دارد. از جمله در حدیثى از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم که براى یکى از دوستانش خانه اى خرید، و به او فرمود: این منزل تو بسیار کوچک است، برخیز و به این منزل جدید نقل مکان کن، آن مرد گفت: این خانه را پدرم ساخته (و من از او پیروى مى کنم); امام(علیه السلام) فرمود: اگر پدرت نادان و بى خرد بوده، تو هم باید مثل او باشى!

    بدیهى است هرگز مفهوم این روایات این نیست که انسان، خطّ اعتدال را رها کرده و به اسراف روى آورد، بلکه اشاره به این است که نباید مانند افراد تنبل و بى همّت در جایى که امکانات فراهم است به خانه هاى تنگ و تاریک و کوچک که روح انسان را آزار مى دهد، قناعت کرد.

    اضافه بر این، خانه هاى تنگ و کوچک، بهانه خوبى براى ترک صله رحم و دعوت نکردن از مهمان است. مى گویند که اگر ما به خانه ارحام برویم آنها نیز به خانه ما مى آیند و ما جا نداریم و به همین دلیل از پذیرایى مهمان که مایه خیر و برکت است خوددارى مى کنند، و یکى از علل رواج فرهنگ خانه هاى بسیار کوچک در عصر ما علاوه بر مشکلات مالى، سلطه فرهنگ خالى از عواطف انسانى غربیهاست، که نه صله رحم مى شناسند و نه پذیرایى از مهمان.

    ****

    24- نکوهش از دنیاگریزى:

    در بخش دوم این کلام مى خوانیم هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) اندرزهاى بالا را به علاء بن زیاد داد علاء توجّه امام را به وضع برادر خود که در مسیرى بر ضدّ او گام بر مى داشت جلب کرد: «علاء به آن حضرت عرض کرد: اى امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد نزد تو شکایت مى آورم. امام(علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده؟ عرض کرد عبایى پوشیده و از دنیا کناره گیرى کرده است، امام(علیه السلام) فرمود: او را نزد من حاضر کنید»; (فقال له العلاء: یا أَمیرالمؤمنین، أشکو إِلیک أَخی عاصمَ بنَ زیاد. قال: و ما له؟ قال: لبِس الْعَبآءَة َ و تَخَلَّى عن الدنیا.قال:عَلَیَّ به).

    هنگامى که عاصم بن زیاد نزد امام(علیه السلام) آمد امام به او فرمود: اى دشمن حقیر خویشتن، شیطان تو را (فریب داده و در بیابان زندگى) سرگردان ساخته (اگر بر خود رحم نمى کنى) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟»; (فَلَمَّا جَآءَ قال: یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(8) بِکَ الْخَبِیثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!).

    «عدّى» تصغیر «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام(علیه السلام) مى خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده، تحقیر کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن این نکته را یادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شیطان سرچشمه مى گیرد و سرانجامش نوعى از خود بیگانگى و سرگردانى در زندگى است.

    ایراد دیگرى که امام(علیه السلام) به او مى کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دلیلى بر این کار داشته باشى.

    این توبیخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمى کند و آن را انحراف از مسیر حق مى شمرد، همان گونه که شرح آن در ادامه این بحث خواهد آمد.

    سپس در ادامه این سخن مى فرماید: «تو گمان مى کنى خداوند طیّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پیشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که این گونه با تو رفتار کند»; (أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ، وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!).

    این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفى است و آن اینکه برنامه اى که در پیش گرفته اى به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طیّبات و غذاها و لباسهاى پاکیزه را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرماید: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ); بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و (همچنین) روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است، بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود».(9) ***

    25- نکته ها:1. افراط و تفریط در همه چیز نکوهیده است: نه افراط و نه تفریط (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)

    همان گونه که قرآن مجید مى گوید: (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)(13) امت اسلامى، امتى است معتدل و پیروان راستین اسلام و قرآن از افراطها و تفریطها دورند; ولى متأسّفانه بعضى از افراد نادان یا مغرض و مخالف اسلام به سراغ افراط و تفریطها مى روند و گاه مى کوشند به آن صبغه اسلامى بدهند.

    بعضى به عنوان اینکه اسلام استفاده از طیبات را مباح شمرده، به زندگى تجمّلى روى مى آورند و گاه به زندگى سلیمان و جلال و جاه و حشمت او که در قرآن آمده استدلال مى کنند.

    گروه دیگر راه تفریط را پیش گرفته، درها را به روى خود بسته، به گوشه گیرى و انزواطلبى و تحریم حلال خدا بر خود روى مى آورند و هر دو گروه از صراط مستقیم اسلام دورند; قرآن مجید مى گوید که عالمان بنى اسرائیل به قارون چنین گفته اند: «(وَابْتَغِ فِیمَآ آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَآ أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ); بر آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش».(14)

    به یقین اگر قارون و قارونها این دستورات چهارگانه را به کار مى بستند و بهره خویش را از دنیا فراموش نمى کردند و مواهب مادى را وسیله نیل به سعادت آخرت قرار مى دادند و به جاى فساد در زمین به کمک مستضعفان بر مى خاستند، هرگز مشمول غضب الهى نمى شدند.

    در حدیث معروفى از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لاِخِرَتِهِ وَ لا آخِرَتَهُ لِدُنْیاهُ; کسى که دنیاى خود را به جهت آخرت از دست دهد از ما نیست. همچنین کسى که آخرت خود را براى دنیا از دست دهد».(15)

    2.  جای جای بعضی شهرها صوفی گری وخانقا - داستان صوفى گرى و پیامدهاى آن ازموانع رشد بصیرت است: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)

    از هزاران سال قبل در یونان و هندوستان افرادى معتقد بودند با ریاضت و سخت گرفتن بر خویشتن در لذّات و مأکول و مشروب و ملبوس، مى توان به کارهاى مهم و خارق العاده اى دست زد و یا به مقامات معنوى رسید، زیرا ترک لذّات را سبب قوّت و قدرت نفس مى دانستند.

    هنگامى که اسلام گسترش یافت این افکار از کشورهاى دیگر به محیط اسلام نفوذ کرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره اى از تعلیمات اسلام آمیختند و افکارانحرافى و التقاطى دیگرى را برآن افزودند که «صوفیگرى» نتیجه نهایى آن بود.

    به هر حال این گروه پیشوایانى براى خود به نام قطب و پیر و مرشد و امثال آن برگزیدند و براى آنها کراماتى قائل شدند و بر اثر اختلافات داخلى و هواپرستى سران، به شعبه هاى بسیار زیادى تقسیم شدند و هر یک براى خود، آداب و رسومى داشتند. آنها با احکام دین که با نام شریعت مى نامند به عنوان احکامى که قابل توجیه و تغییر و دگرگونى است نگاه مى کنند و اساس را سیر باطنى مى پندارند که آن را طریقت مى نامند. به همین دلیل بسیارى از گناهان را مرتکب مى شوند و به پیروان خود چراغ سبز براى درهم شکستن چارچوبهاى احکام شرعى نشان مى دهند و به تعبیر دیگر: شریعت را پوست و طریقت را مغز و حقیقت را «مغز مغز» مى پندارند.

    به همین دلیل بسیارى از رجال فاسد و مفسد، افراد بى بند و بار را دور خود جمع کردند و مجالس رقص و سماع و استعمال موادّ مخدر فراهم ساختند و از نظر اعتقادى اصرار زیادى بر «وحدت وجود» به معناى «وحدت موجود» دارند و بسیارى از سران آنها گهگاه ادّعاى اتحاد وجودشان را با خدا با صراحت اظهار مى دارند که این سخنان نامأنوس را «شطحیّات» مى نامند.

    26- در حدیثى مى خوانیم که یکى از اصحاب به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: گروهى به نام صوفیّه در زمان ما ظاهر شده اند، درباره آنها چه مى گویید؟ فرمود: «إنَّهُمْ أعْدائُنا فَمَنْ مالَ إِلَیْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ یَحْشُرُ مَعَهُمْ وَ سَیَکُونُ أقْوامٌ یَدّعُونَ حُبَّنا وَ یَمیلُونَ إِلَیْهِمْ وَ یَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَ یُلَقّبُونَ أَنْفُسَهُمْ بِلَقَبِهِمْ وَ یُأَوَّلُونَ أقْوالَهُمْ ألا فَمَنْ مالَ إِلَیْهِمْ فَلَیْسَ مِنّا وَ إِنّا مِنْهُ بَراءُ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ رَدَّ عَلَیْهِمْ کانَ کَمَنْ جاهَدَ الْکُفّارَ بَیْنَ یَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله); آنها دشمنان ما هستند هر کس متمایل به آنها شود از آنهاست و با آنها محشور مى شود و در آینده اقوامى مى آیند که ادّعاى محبّت ما را مى کنند; ولى تمایل به آنها دارند و خود را شبیه آنها مى سازند و القاب آنها را بر خود مى نهند و سخنان (نادرست) آنها را توجیه مى کنند. آگاه باشید هر کس تمایل به آنها پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنها را انکار کند و رد نماید، مانند کسى است که در پیش روى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با کفار پیکار کرده باشد».(16که ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً))

    دو نفر از یاران معروف امام على بن موسى الرضا(علیه السلام ) به نام بزنطى و اسماعیل بن بزیع از آن حضرت چنین نقل کرده اند که فرمود: «مَنْ ذَکَرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرْهُمْ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّما جاهَدَ الْکُفّارَ بَیْنَ یَدَىْ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله); کسى که نام صوفیه نزد او برده شود و آنها را با زبان و قلبش انکار نکند از ما نیست و کسى که آنها را انکار کند، مانند کسى است که با کفّار پیش روى رسول الله(صلى الله علیه وآله) جهاد کند».(17) عموم فِرَق صوفیه هم در مسائل عقیدتى و هم در مسائل فقهى و اخلاقى داراى انحرافاتى هستند  ( تا اینجا قسمتی از برداشتهای استاد انصاریان آورده شد ) برای تفصیل به کناب منابع این مطلب رجوع شود *****

    واما واقفیه  ازموانع رشد بصیرت می باشد: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)) اما  - واقفیّه - نام فرقه‌ای از شیعیان بوده که در امامت امام موسی کاظم (علیه السلام) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسی‌الرضا (علیه السلام) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیان‌گذاران واقفیه سه نفر به نام‌های علی‌بن‌ابی‌حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(علیه السلام) زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا (علیه السلام) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاین‌روی نه‌تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گیرند و از جامعه مسلمین جدا مى شوند ـ امتیاز فوق العاده اى براى خویش قائلند و گمان مى کنند گوشه گیرى و ریاضت سبب برترى آنان بر سایر مردم است و گویى خداوند دستورات ویژه اى به آنها داده است. امام (علیه السلام) مى فرماید: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حیات منع کند و براى دیگران حلال بشمارد.  .

     به‌نظر می‌رسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهل‌بیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ به‌جای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز می‌توان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشن‌تر خواهد شد.

    واگرایی پس از امام در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینه‌ها کوتـاه می‌کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]

    از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» (امام که برود انقلاب هم تمام رهبری دیگر نمی خواهد) دشمن نیز پی برده بودند و در آن سال‌ها بدان هشدار می‌دادند:«حریف‌های ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، این‌ها مطالعه کرده‌اند که... یک ملت را نمی‌شود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا این‌که انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که می‌خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند.

    در جمع بندی  بیان مطلب استاد سالک وتوصیات استاد انصاریان چکیده خطبه 209 بحث میانه روی در چند جمله 1-- درسهای میانه روی .نه اسراف ونه  تبذیر بلکه میانه روی دربخش اوّل: تذکّر بیدار کننده اى است که امام به علاء بن زیاد یا ربیع بن زیاد داد.

    2- بخش دوم: اندرز و نصیحتى است پرمعنا که براى برادر او؛ یعنى عاصم بن زیاد بیان فرمود که درست در نقطه مقابل علاء بن زیاد زندگى مى کرد و زندگى مرتاضانه اى داشت حضرت نهی فرمودند.

    3- بخش سوم: پاسخ به سؤالى است که عاصم بن زیاد از حضرت درباره طرز زندگى امام عرضه داشت خدا برپیشوایان دادگر واجب فرموده –برابر سطح پایین مردم زندگی کنند .دروضع زندگی مقام معظم رهبری دولت مردان ما باید برنامه ریزی کنند..   

    خلاصه: در رشد بصیرت است: نه افراط و نه تفریطها (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً))؟ این کلام پرمحتوا گرچه در یک قضیّه شخصیّه وارد شده و مخاطب آن دو نفر از اصحاب آن حضرتند; ولى در واقع اصلى کلّى و برنامه اى عمومى را در مورد رعایت اعتدال در بهره گیرى از مواهب زندگى، بازگو مى کند و مخاطبان واقعى آن همه مسلمانها در سراسر تاریخند. 

    اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم

    • حسین صفرزاده
    ۰۵
    اسفند
    1. پهلوانان خشمگین نمی شوند..                          

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء أَبِی الْقَاسِمِ مُحمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّه العَلِیِّ العَظِیمِ 10 راه‌ کنترل خشم

    1. برای اینکه بتوانید عصبانیت  خود را کنترل کنید به این 10 نکته کارشناسان توصیه توجه کنید.   10 راه‌ کنترل خشم

     

    1. نکته نجات ازخطر: باکنترل خشم ارتباطات‌ و روابط کاری‌ و سلامتان را ازخطر نجات بخشید.
       
    2. نجات ازخطر سلامتی :مدام با دست روی فرمان ماشین می‌کوبید و فریاد می‌زنید. گاهی هم دست‌تان را روی بوق گذاشته و می‌خواهید هر طور که شده و از هر راهی از ترافیک فرار کنید. تازه این بخشی از داستان است. وقتی به خانه می‌رسید با کلی عصبانیت  در را به هم می‌کوبید و بر سر همسر و فرزندتان هم داد می‌زنید. اما بدانید که کنترل بد عصبانیت  نه تنها موجب ناراحتی اطرافیان‌تان می‌شود بلکه می‌تواند سلامت شما و روابط کاری‌تان و ارتباطات‌تان را هم به خطر بیندازد.
    3. نکته یک ورزش کنید.: برای کنترل خشم1 ورزش کنید. قدرت غلبه شما بیشترشود.

    فعالیت جسمی به شما کمک می‌کند که عصبانیت  شما طول ‌مدت کوتاه‌تری داشته باشد. با افزایش توان جسمی قدرت غلبه شما بر عصبانیت  بیشتر می‌شود.

    1. نکته دو 2 شروع به نوشتن کنید. کلماتی که موقع عصبانیت  بیان می‌کنید را روی کاغذ بنویسید و سعی کنید دیگر هنگام مشاجره و عصبانیت  آنها را تکرار نکنید.
    2. نکته سه 3 یک لحظه تفکر کنید.  در مراحل شدید عصبانیت  بهتر است از مواجهه با فردی که از دست او عصبانی هستید دور شوید و در مقابل او قرار نگیرید. به جای این چند لحظه به خود فرصت بدهید تا آرام شده و در مورد روش‌های ابراز عصبانیت  کمی فکر کنید.
    3. نکته چهارخشم‌تان را خالی نکنید. این یک باور غلط اجتماعی است که می‌گویند بیرون ریختن غضب و خشم و عصبانیت  همیشه بهترین راه احساس راحتی است. خالی کردن خود با فریاد و عصبانیت  می‌تواند باعث بروز مشکلات بیشتر شود به جای اینکه آنها را حل کند. این کار می‌تواند روابط بین افراد را بدتر کرده و شیوه خوبی برای الگو بودن برای کودکان نیست.
    4. نکته پنج 5 حرف بزنید به جای داد زدن. در مورد چیزی که دارید می‌گویید کمی فکر کنید و صدای‌تان را بلند نکنید. در مورد چیزی که شما را عصبانی کرده با آرامی توضیح دهید. سعی کنید قبل از اینکه پاسخ بدهید به آنچه فرد مقابل‌تان هم می‌گوید گوش کنید.
    5. نکته شش 6 تنوع را فراموش نکنید. اگر می‌بینید که ترافیک و شلوغی خیابان‌ها شما را عصبانی می‌کند، از وسیله دیگری به غیر از اتومبیل خود برای رفت و آمد استفاده کنید یا اگر امکان دارد مکان شغل خود را نزدیک محل زندگی‌تان انتخاب کنید.
    6. نکته هفت 7 به فواید و مضرات عصبانیت  فکر کنید. بعد از اینکه عصبانیت ‌تان فروکش کرد با خود فکر کنید این عصبانیت  چه فوایدی برای من و فرد مقابل داشت؟ آسیب‌ها و اثرات منفی آن روی من و دیگری چه‌قدر بود؟ آیا مشکل را برطرف کرد؟
    7. نکته هشت 8  از مهارت حل مشکل استفاده کنید. با خود فکر کنید و راه‌حل‌های دیگری را به غیر از عصبانیت  برای حل مشکل پیدا کنید.
    8. 9 موقعیت را بپذیرید. برخی چیزها را نمی‌توان تغییر داد. گاهی باید به جای عصبانی شدن وضعیت کنونی را پذیرفت و با آن سازگاری پیدا کرد. در این صورت لازم است شیوه‌های مقابله با مشکلات را یاد گرفته و یا آنها سازگار شوید. 
    9. 10 به سلامت خود بیندیشید.
      عصبانیت  موجب افزایش هورمون استرس و عصبانیت  در بدن شما می‌شود که این خود موجب افزایش فشار خود شما می‌شود. پس بگذارید با آرامش مشکلات برطرف شود، چرا که عصبانیت ‌های طولانی مدت و شدید سلامت قلب شما را هم به خطر می‌اندازد.
    10. همه ما با حالت روحی خشم آشنا هستیم و در زندگی بارها آن را تجربه کرده‌ایم. خشم نوعی هیجان روحی است که اغلب بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناشایست دیگران بروز می‌کند. خشم می‌تواند یک رنجش و ناراحتی زودگذر باشد و یا یک عصبانیت  تمام عیار ، در هر حال پدیده‌ای کاملا طبیعی است و مانند سایر احساسات نشانه سلامت و تندرستی و عواطف انسانی می‌باشد، اما هنگامی که از کنترل خارج شود، می‌تواند به یک حس مخرب و ویرانگر تبدیل شود و پیامدهای ناگوار در محیط کار، روابط شخصی و در تمامی عرصه‌های زندگی شما بوجود آورد.
    11. خشم و حس خودبزرگ بینی -همچنین خشم می‌تواند حس خود بزرگ بینی را در شما زنده کند و زودتر ازآنچه تصور می‌کنید به سلامت شما آسیب می‌رساند. متاسفانه خشم برای شما مانند همدم همیشگی است که تمام عمر همراهتان خواهد بود و با هر طغیانی ، فشار خونتان را به مقدار قابل توجهی بالا خواهد برد و این تنها یکی از پیامدهای زیانبار خشم بر تندرستی شما است. افزون بر این باید بدانید که خشم و عصبانیت  همچون زهری است که دائما به درون شما می‌ریزد. حال ممکن است این سوال در ذهن شما متبادر شود که خشم چیست؟ و چگونه می‌توانید از دست این پدیده رنج آفرین رهایی یابید؟
    12. خشم چیست؟  خشم یک نوع احساس است که همواره بین دو حالت متغیر است. خشم می‌تواند عصبانیت  و ناراحتی جزئی و یا در نوع حاد آن ، واکنشی جنون‌آمیز باشد. طبق نظر دکتر چارلز اسپیلبرگر ، خشم نیز احساسی نظیر سایر احساسات انسان است که با ویژگی‌های روانشناسی اشخاص تغییر می‌کند. هنگامی که عصبانی می‌شوید آثار فیزیولوژیک خشم در بدن ظاهر می‌شود، ضربان قلب و فشار خونتان بالا می‌رود و میزان ترشح هورمون‌ها نیز افزایش می‌یابد.
    13. عصبانیت  می‌تواند به دلیل حوادث و رویدادهای بیرونی و یا تغییرات درونی باشد. ممکن است شما از شخص خاصی مانند همکاران ، اعضاء خانواده و یا رئیس خود رنجیده باشید و رفتار آن‌ها باعث عصبانیت  شما شده باشد و یا ترافیک و شلوغی شهر شما را خشمگین کند. فکر کردن و نگرانی در مورد مسائل و مشکلات روزمره و یا به یادآوردن وقایعی که قبلا باعث خشم و ناراحتی شما شده‌اند نیز از عواملی هستند که می‌توانند خشم شما را برانگیزند. بیان کردن خشم ، صحبت کردن پرخاشگرانه و عکس‌العمل تند و خشن حالتی غریزی است که اکثر ما هنگامی که خشمگین می‌شویم، از خود بروز می‌دهیم.
    14. خشم عکس‌العمل طبیعی در برابر تهدید ، خطر و ... است که به ما این اجازه را می‌دهد که در شرایط بحرانی از خود دفاع کنیم. بنابراین عصبانیت  برای بقا و پایداری انسان‌ها ضروری و اجتناب ناپذیر است، ولی نباید فراموش کرد که برخورد فیزیکی با افراد و مواردی که ما را خشمگین می‌کنند، از لحاظ قانونی و معیارهای اجتماعی ناهنجار تلقی می‌گردد و پیامدهائی منفی خواهد داشت.
    15. سه روش مهم برای برطرف کردن منطقی خشم سه روش مهم برای برطرف کردن منطقی خشم وجود دارد:
    16. جسور و منطقی باشید نه پرخاشگر ،- ابراز کردن : ابراز کردن خشم به این معناست که در بیان خشم خود جسور و منطقی باشید نه پرخاشگر ، این روش منطقی‌ترین راهکار برای ابراز خشم است. شما باید یاد بگیرید که چگونه رفع اتهام کنید و خود را تبرئه نمائید و چگونه به این هدف بدون صدمه زدن به دیگران برسید. جسور بودن به این معنی نیست که قلدر باشید و به دیگران زور بگویید، بلکه به این معنی است که برای خودتان و دیگران ارزش قائل باشید و با احترام رفتار کنید و مشکلات‌تان را از راه منطقی حل کنید.
    17. خوب و مثبت بیاندیشید.- سرکوب کردن سرکوب کردن خشم راه حل دیگری است برای مهار عصبانیت  و سرکوب خشم و جهت دادن و تبدیل آن به رفتارهای دیگر. راهکار آن هم به این صورت است که هنگامی که خشمگین می‌شوید، در مورد موضوعی که باعث خشم شما شده است، فکر نکنید و بجای آن به چیزهایی خوب و مثبت بیاندیشید. هدف از این روش ، مهار خشم شما و تبدیل آن به رفتارهای سازنده است. اما پیامد منفی این روش ، این است که اگر عصبانیت  خود را ابراز نکنید، خشم فرو‌خورده در درون شما باقی می‌ماند و این خشم درونی می‌تواند باعث افزایش فشار خون و یا افسردگی شما شود.
    18. بیان کردن خشم - از این رو ، بیان نکردن خشم می‌تواند مشکلات دیگری را به وجود آورد. افرادی که خشم خود را ابراز نمی‌کنند، نسبت به همه چیز بدبین هستند و با دیگران رفتاری پر از کینه و خصمانه دارند. آنها مرتب دیگران را تحقیر می‌کنند و همه چیز را مورد انتقاد قرار می‌دهند و معمولا در روابط خود با دیگران دچار مشکل هستند و کمتر رابطه‌ای موفق دارند.
    19. روجیات درونی خود را پرورش دهید -آرام کردن - در نهایت سومین راهکار فرو نشاندن خشم مرحله آرام کردن آن است. در این حالت با جملات و واژه‌های تسکین دهنده خود را آرام کنید. بنابر این می‌توان چنین نتیجه گرفت که شما نه تنها در قبال اعمال ظاهری خود مسئول هستید، بلکه روحیات درونی خود را هم باید پرورش دهید. پس بکوشید به هنگام خشم خود را تسکین دهید و احساسات خود را مهار کنید.
    20. کنترل خشم این امتیاز را دارد که احساسات ناشی از خشم و هم تحریکات جسمانی که خشم باعث به وجود آمدن آنها می‌شود، کاهش می‌یابد. بی‌تردید نمی‌توان پیشاپیش حوادثی را که باعث خشم می‌شوند، از سر راه برداشت و یا از روبه‌رو شدن با آنها اجتناب نمود، شاید نتوانیم آنها را تغییر دهیم، اما می‌توانیم بیاموزیم که چگونه واکنش‌های خود را کنترل کنیم.
    21. کنترل خشم تکنیک مهمی برای کاهش استرس است. خشم می تواند در صورتی که شما برای یک مدت طولانی عصبانی بمانید، به شکل قابل توجهی استرس را افزایش داده و آن را طولانی تر کند. عصبانیت حتی می تواند باعث حمله قلبی شود. نحوه کنترل خشم تا حدود زیادی شبیه کنترل استرس است. در اینجا به چند نکته اشاره می شود که شما را در آغاز این مسیر یاری می دهد:
    22. * علل عصبانیت خود را شناسایی کنید: هنگامی که دانستید که چه چیزی شما را از کوره در می برد،پیشاپیش برنامه ای تنظیم کنید راجع به اینکه چگونه خشم خود را چنانچه در یک موقعیت مشابه   قرار گرفتید، کنترل کنید. یکی از مهمترین کارهایی که باید در آن مهارت پیدا کنید، این است که نشانه های خشم قریب الوقوع خود را شناسایی کنید. به طور مثال آیا وقتی دارید عصبانی می شوید دندان هایتان را به هم فشار می دهید؟ آیا شانه های شما جمع می شود؟ آیا دچار تپش قلب می شوید؟ آیا رنگ صورت تان سرخ می شود؟ این علایم و نشانه ها را مثل یک چراغ خطر به ذهن بسپارید یعنی هشداری از اینکه دارید عصبانی می شوید.
    23. به نشانه های خشم تان پاسخ بدهید: وقتی متوجه شدید که دارید عصبانی می شوید، کمی تعلل کنید. مثلا تا ده بشمارید. چند تا نفس عمیق بکشید. از پنجره بیرون را تماشا کنید و هر کاری که به آن وسیله بتوان وقت را خرید تا مغز شما فرصت دریافت و رسیدگی به پیام های هیجانی شما را پیدا کند و شما هم بتوانید قبل از هر چیز اقدامی بیندیشید.
    24. زمانی را به آرام سازی اختصاص دهید: قبل از مقابله با شخص یا وضعیتی که شما را عصبانی ساخته است راهی پیدا کنید تا کمی از انرژی احساسی و هیجانی خود را تخلیه کنید. مثلا بروید کمی قدم بزنید. خانه را تمیز کنید یا اگر پشت کامپیوتر نشسته اید از فشار دادن تکمه ارسال برای ارسال نامه الکترونیکی  غضب آلوده خود دست نگه دارید و کمی به آن بیندیشید.
    25. خشم تان را سرکوب نکنید: اگر خشم شما ناشی از چیزی است که کسی گفته یا انجام داده، بروید و با همان شخص رو در رو صحبت کنید البته او را به رگبار اتهامات لفظی نبندید. فقط راجع به همین واقعه با او حرف بزنید و از زاویه احساس خود، به این موضوع بپردازید نه آنچه وی انجام داده است.
    26. برای خشم خود شیر اطمینان پیدا کنید: به دنبال راه های ابداعی برای تخلیه انرژی حاصل از خشم و غضب بگردید. مثلا گوش کردن به یک قطعه موسیقی، نقاشی کردن، ورزش یا نوشتن یک مطلب برای نشریه مورد علاقه تان.
    27. نصیحت پذیر باشید: اگر احساس می کنید اغلب اوقات عصبی هستید، به افرادی که نگران شما هستند مثل اعضای خانواده یا دوستان اعتماد کنید و از آنها بخواهید تا شما را در یافتن راه حلی مناسب برای برخورد با این مقوله یاری کنند یا با یک روان شناس مشورت کنید
    28. راه هایی برای کنترل خشم! -خشم پلی است بین هر دو نوع پرخاشگری فیزیکی و کلامی و خصومت ، از این رو اگر بخواهیم پرخاشگری و خصومت را کم کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم.
    29. 1- به دنبال توضیح دیگری بگردید. وقتی که کسی از ما انتقاد می کند یا به گونه ای عمل می کند که به هنجارها یا انتظارات ما بی حرمتی می شود ، این امکان وجود دارد که حواسش پرت باشد یا دچار فشار عصبی روحی باشد. یک روز که رانندگی می کردم، ماشینی از چراغ قرمز عبور کرد و مرا مجبور ساخت که با کوبیدن پایم روی پدال فوری ترمز کنم. در این تصادف جلو ماشین من آسیب دید. مایه تعجب نیست که من خشمگین شوم. اما وقتی راننده عذرخواهی کرد و توضیح داد که تازه از بیماری سرطان همسرش اطلاع پیدا کرده ، خشم من سریعا فروکش کرد.
    30. 2- حواس خود را به چیز دیگر معطوف کنید.یکی از بهترین راه ها برای کاهش خشم اشتغال به برخی فعالیت ها ی جذاب است. برخی از افراد کارهای ورزشی انجام می دهند ، برخی دیگر مطالعه می کنند یا تلویزیون تماشا می کنند و برخی به سرگرمی های مورد علاقه ی خود می پردازند.
    31. 3- شوخی و مزاح کنید. شوخی طریقی است برای بازسازی موقعیتی برای یافتن ناهمخوانی یا امر محال در آن.
    32. شوخی کردن خشم را کاهش می دهد ، زیرا شوخی با خشم مغایرت دارد. یاد گرفتن اینکه به واکنش های مان بخندیم نه تنها به ما کمک می کند که خشم خود را کاهش دهیم. بلکه به ما کمک می کند با دیگران ارتباط بر قرار کنیم و نشان دهیم که نسبت به نامناسب بودن واکنش های مان آگاهیم.
    33. هرگاه به آنچه موجب خشم شما می شود پی ببرید، می توانید برای کنار آمدن با چنین موقعیت هایی برنامه ریزی کنید.
    34. 4- ببینید چه چیز خشم شما را برمی انگیزاند. خاطرات مربوط به خشم خود را یاد داشت کنید ، به این وسیله می توانید بفهمید که چه موقعیت هایی شما را خشمگین می کند. برای مثال، انتقاد موجب خشمگین شدن برخی از افراد می شود. و رفتار های خاصی عده دیگری از افراد را خشمگین می کند. هرگاه به آنچه موجب خشم شما می شود پی ببرید، می توانید برای کنار آمدن با چنین موقعیت هایی برنامه ریزی کنید.
      5- با خودتان گفت وگو کنید. بسیاری از مردم با خودشان گفت وگو می کنند. گفت وگو با خود موجب کاهش خشم در بعضی از افراد می شود ، ولی در برخی دیگر از افراد موجب افزایش یا پایداری خشم می شود. بعداز طلاق، زوجین ممکن است سال ها نسبت به یکدیگر خشمگین باشند. آنها ممکن است بر سر هر چیزی دعوا داشته باشند ، مثلاً یکی از طرفین رفتاری داشته و طرف دیگر هنوز به دنبال این است که از او عذرخواهی شود زیرا استحقاق آن را دارد.
    35. 6- بپذیرد که زندگی همیشه منصفانه نیست. تا وقتی که نپذیریم جهان بی عیب و نقص نیست ، نسبت به همه چیز و همه کس خشمگین می شویم. با برخورد بی ادبانه ای روبه رو شده ایم، به یک میهمانی دعوت نشده ایم یا لاستیک ماشین مان صاف است. اینکه خشمگین بشویم یا نشویم می تواند یک تصمیم باشد که می توانیم آن را آگاهانه یا ناآگاهانه یاد بگیریم، ما می توانیم به اینکه گاهی جهان غیرمنصفانه است ، خو بگیریم. بیشتر ما علاقه به سازش نداریم ، اما وقتی یاد بگیریم که سازش بهتر از خشم طولانی مدت است، می توانیم برای هنر ظریف سازش، در مقام وسیله ای برای داشتن یک زندگی ساده تر، ارزش قایل شویم.
    36. 7- یاد بگیرید که مذاکره کنید. خشم معمولا با تعارض همراه است. یکی ازراه های کاهش خشم شرکت در گفت و گو است. گفت و گو ما را قادرمی سازد تا از نظریات طرف مقابل در مورد موقعیت آگاه شویم. گفت و گو شرایطی برای مذاکره و یافتن راه حل یا سازش فراهم می کند. بیشتر ما علاقه به سازش نداریم ، اما وقتی یاد بگیریم که سازش بهتر از خشم طولانی مدت است، می توانیم برای هنر ظریف سازش، در مقام وسیله ای برای داشتن یک زندگی ساده تر، ارزش قایل شویم. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    • حسین صفرزاده
    ۰۴
    اسفند
      1. بسم الله الرحمن الرحیم
      2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم  ..

    شمه ای از اقسام دروس حوزوی اصول برای مشتاقان علوم حوزوی وطلاب علوم حوزه

    میاوریم تا زهنیت امور اجتهاد وفقاهت حوزه ایجاد شود    

    1. اجتماع  امر ونهی
    2. لاجتماع  المثلین
    3. لاجتماع هما فی الهمس،
    4. اجتماع عاملین‏
    5. اجتماع  الجیوش‏
    6. الاجتماع فی الوجود
    7. اجتماع حقیقت و خطا
    8. اجتماع صحیح و غلط
    9. اجتماع حقیقت و خطا
    10. اجتماع نقیضین محال است-
    11. اجتماع و تراکم ادراکات حسى-
    12. اجتماع وارتباط  مکانى دو چیز-
    13. اصل امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین-
    14. امتناع اجتماع  ضدین‏ - نهی از شیء
    15. استحاله اجتماع ضدین-
    16. اجتماع نقیضین را که اجتماع صدق و کذب-
    17. یا اجتماع سلب و ایجاب از یک جهت حقیقى بوده باشد- تبدیل به متناقضین‏
    18. اجتماع الامر و النهى فى شى‏ء واحد
    19. اجتماع آمرى در جایى است که یک نفر واحد بعنوان امرکننده و نهى‏کننده به فرد واحدى بعنوان مأمور و منهى نسبت به یک شى‏ء واحد امر و نهى نماید یعنى اینکه امرکننده و نهى‏کننده یک نفر باشد و از طرف دیگر امر شونده و نهى شونده هم یک نفر باشد.
    20. نهى هم یک چیز واحد باشد مانند اینکه مولى امر کرده و بگوید: بنویس و در همان حال نهى کرده و بگوید: ننویس! که این نوع از اجتماع  عقلا محال بوده و نزاعى هم در مورد آن وجود ندارد. و بنابراین، اجتماع  آمرى از محل بحث اصولیین خارج است.
    21. اما اجتماع مأمورى در جایى است که امرکننده و نهى‏کننده یک نفر است. امر شونده و نهى شونده هم یک نفر است
    22. اجتماع مأمورى که متعلق امر با متعلق نهى متفاوت است که در ابتداى کار هم اجتماعى وجود ندارد
    23. اجتماع مأمورى که مکلف با سوء اختیار خودش بین امر و نهى را جمع کند و باعث اجتماع شود
    24. این مورد را اجتماع مأمورى نامید : و لذا این مورد را اجتماع مأمورى نامیده‏اند مانند اینکه مولى امر کرده که نماز بخوان و نهى کرده که غصب نکن.
    25. اجتماع غصب ونماز- البته بین غصب و نماز رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است یعنى ممکن است کسى نماز بخواند اما غصب نکند کما اینکه ممکن است غصب صورت بگیرد ولى نمازى محقق نشود. ولى مکلف با سوء اختیار خود مى‏تواند بین این دو را جمع کرده و در ملک غصبى نماز بخواند که همین اجتماع مأمورى محل بحث و نزاع اصولیین مى‏باشد که آیا این‏چنین اجتماعى ممکن است یا نه؟
    26. اجتماع ‏ مأمورى در جایى است که امرکننده و نهى‏کننده یک نفر است. امر شونده و نهى شونده هم یک نفر است اما متعلق امر با متعلق نهى متفاوت است که در ابتداى کارهم اجتماعى وجود ندارد اما ممکن است مکلف با سوء اختیار خودش بین امر و نهى را جمع کند و باعث اجتماع شود
    27. و لذا این مورد را اجتماع ‏ مأمورى نامیده‏اند مانند اینکه مولى امر کرده که نماز بخوان و نهى کرده که غصب نکن. و البته بین غصب و نماز رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است یعنى ممکن است کسى نماز بخواند اما غصب نکند کما اینکه ممکن است غصب صورت بگیرد ولى نمازى محقق نشود. ولى مکلف با سوء اختیار خود مى‏تواند بین این دو را جمع کرده و در ملک غصبى نماز بخواند که همین اجتماع مأمورى محل بحث و نزاع اصولیین مى‏باشد که آیا این‏چنین اجتماع ى ممکن است یا نه؟
    28. اما اجتماع  موردى در جایى است که آمر و ناهى یک نفر باشد. مأمور و منهى هم یک نفر است اما متعلق امر و نهى با یکدیگر تفاوت دارند لکن مکلف هر دو را باهم انجام مى‏دهد مانند اینکه مولى امر کرده که نماز بخوان و نهى کرده که به نامحرم نگاه نکن اما مکلف در یک زمان واحد
    29. اجتماع به سوء اختیار : هر دو کار را باهم انجام مى‏دهد یعنى هم نماز مى‏خواند و هم به نامحرم نگاه مى‏کند که این مورد هم از محل بحث و نزاع اصولى‏ها خارج است و همه آقایان علماء اتفاق‏نظر دارند که این نوع از اجتماع  ممکن مى‏باشد و در نتیجه مکلف در یک لحظه هم اطاعت نموده و هم معصیت کرده است.
    30. لازم به ذکر است که تفاوت اجتماع  مأمورى با موردى در این است که در اجتماع  مأمورى حقیقتا بیشتر از یک فعل از مکلف صادر نمى‏شود.ترجمه و شرح فارسى الموجز فی أصول الفقه، ص: 284
    31. فصل: [اقسام معرف‏] معرّف بر چهار قسم است: اوّل حدّ تامّ، و آن مرکّب باشد از جنس قریب و فصل قریب، چون حیوان ناطق در تعریف انسان. دوّم: حدّ ناقص و آن مرکّب باشد از جنس بعید و فصل قریب، چون جسم نامى ناطق یا جسم ناطق یا جوهر ناطق در تعریف انسان. سیّم: رسم تامّ و آن مرکّب باشد از جنس قریب و خاصّه، چون حیوان ضاحک در تعریف انسان. چهارم: رسم ناقص و آن مرکّب باشد از جنس بعید و خاصّه، چون جسم نامى ضاحک یا جسم ضاحک یا جوهر ضاحک در تعریف انسان، و شاید که رسم ناقص مرکّب باشد از عرض عامّ و خاصّه، چون «ماشى ضاحک» در تعریف انسان. و نزد اهل اصول و عربیّه، معرّف را با جمیع اقسام، حدّ خوانند.
    32. مهمترین اقسام‏ علمها غلمهای حضورى است- زیرا بیشتر صورتهاى ذهنى که تهیه و بایگانى مى‏شود- از همین راه است- و از همین راه نفس نسبت به عالم خارج- اطلاعاتى کسب مى‏کند-
    33. اقسام‏ اصول مقارن‏- مقارنه اصولى و بحث اصولى به‏صورت تطبیقى بر سه قسم است؛1- بین ادیان‏ گاهى مقارنه و بحث تطبیقى اصولى بین اصول فقه اسلامى مشترک بین تمام مذاهب اسلامى است با اصول ادیان دیگر از قبیل یهودیت و ... 2- بین مذاهب ‏و گاهى بحث تطبیقى اصولى بین آراى مختلف از علماى مذاهب اسلامى در مسایل اصول فقه است، مثل مقارنه بین مباحث اصول فقه شیعه و اهل سنّت.3- بین اصول فقه اسلامى و اصول قانون وضعى غربى‏ گاهى مقایسه و تطبیق بین اصول احکام فقهى اسلامى با اصول و مبانى حقوقى و جزایى دیگر کشورها از جمله کشورهاى غربى است. مورد بحث ما در این درسنامه قسم دوم است.
    34. اقسام‏ مصادر استنباط فقهى را توضیح دهید. درس دوم قرآن، اولین منبع مشترک استنباط قرآن کریم کتابى است آسمانى که از جانب خداوند متعال براى هدایت و سعادت و کمال بشر فرستاده شده و مطابق نصّ آیات آن از هرگونه خطایى مصون است و نیز در هر موضوعى- گرچه به‏طور کلّى- حکم و نظر دارد. و لذا مى‏تواند به‏عنوان یک منبع اساسى بلکه مهم‏ترین منبع استنباط حکم شرعى براى فقیه مورد توجّه خاص و ویژه قرار گیرد؛ بدین‏جهت جا دارد تا حدودى به این منبع اصیل و غنى توجهى داشته و از شؤونات آن آگاهى پیدا کنیم.
    35. اقسام‏ خبر- خبر و روایت که حاکى از سنّت است بر چند قسم مى‏باشد:1- خبر متواتر که راویان آن به حدى است که توافق آنان بر کذب، ممتنع عادى است و لذا مفید قطع مى‏باشد.2- خبر مستفیض که گرچه از حدّ خبر واحد گذشته ولى به حدّ خبر متواتر نرسیده است و مفید اطمینان به مفاد آن است. 3- خبر واحد که راویان آن به‏حدى نیست که به‏حدّ استفاضه یا خبر متواتر رسیده باشد و لذا مفید ظن است. 4- خبر واحد محفوف به قرینه قطعیه، این نوع خبر بدین لحاظ که همراه با قرینه قطعى است مفید قطع به مفاد آن مى‏باشد.
    36. اقسام‏ اجتهاد در علت حکم..اجتهاد در علت حکم را به سه قسم تقسیم نموده‏اند:1- تحقیق مناط 2- تنقیح مناط 3- تخریج مناط
    37. اقسام‏ احکام مترتب بر مصلحت‏ موافقان این اصل احکامى را که مترتب بر مصالح مرسله است به لحاظ مرتبه مصالح به چند قسم تقسیم کرده‏اند:1- ضرورى 2- حاجى‏مقصود به آن مصلحتى است که مورد احتیاج است نه ضرورت؛[1] همانند تشریع احکام بیع و اجاره.3- تحسینى‏ -مقصود از آن مصلحتى است که در ضمن امور ذوقى است، مثل منع از خوردن حشرات، یا در ضمن امورى است که مربوط به آداب رفتارى مى‏باشد، مثل وادار نمودن بر مکارم اخلاق و مراعات کردن بهترین روش‏ها در عادات و معاملات.
    38. اقسام‏ اجتهاد- اجتهاد را به یک‏جهت به دو بخش تقسیم کرده‏اند: مطلق و منتسب.1- اجتهاد مطلق یا مستقل آن است که فقیه کوشش مى‏کند تا براى خود منهج و روش خاصى در اجتهاد به‏دست آورد، تا به‏طور مستقل احکام شرع را براساس آن روش به‏دست آورد. 2- اجتهاد منتسب آن است که فقیهى که منسوب به یک مذهب معین است، کوشش مى‏کند تا مطابق اصول و روش اجتهادى امام مذهب فقهى خود، احکام را استخراج نماید.
    39. أقسام‏ الواجب‏ -تنقسم أفعال المکلفین إلى خمسة أقسام‏. (1 الواجب و هو ما فرض الله فعله على المکلفین مع عدم إذنه بترکه) کالصلاة و الصوم. (2 المندوب و هو ما ندب الله المکلفین إلى فعله مع إذنه بترکه) کقراءة القرآن و إطعام الطعام. (3 الحرام و هو ما نهى الله المکلفین عنه مع عدم إذنه بفعله) کشرب الخمر و لعب القمار. (4 المکروه و هو ما نهى الله المکلفین عنه مع إذنه بفعله) کالبول فی الماء و تحت الأشجار المثمرة. (5 المباح و هو ما أباح الله فعله و ترکه) کالأکل و الشرب بعنوانهما الأولى.
    40. بین أقسام‏ المطلق و المقید مع أمثلتها و بین حکم کل منهما 2 ما حکم المطلق و المقید فی المستحبات 3 هل یکون النسخ فی أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام‏
    41. أقسام‏ الشک فی المکلف به و منشأ الشک إما فقدان النص أو إجماله أو تعارضه مثل ما لو اشتبه الغناء المحرم بین مفهومین إما لإجمال النص أو تعارضه و أما صورة فقدان النص فیندر حصوله کما لو علمنا بدلیل لبی حرمة شی‏ء مجمل و تردد الحرام بین عنوانین و الحکم فی الأولین مثل الحکم فی الشبهة الموضوعیة التحریمیة التی مر ذکرها آنفا من الاحتیاط بترک جمیع الأطراف لتنجیز العلم الإجمالی للتکلیف الواقعی أما الحکم فی مورد تعارض النصین فالتخییر ظاهرا لأجل أخبار التخییر کما مر نظیره. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    • حسین صفرزاده
    ۰۴
    اسفند

    سه شنبه 3/11/ 1402 شمسی— رجب 1445 

    بسم الله الرحمن الرحیم –

    1. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    2. تقریردرس خاج اصول الفقه  استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه  --
    3. و اما اذا کان لبیا فان کان مما یصلح ان یتّکل علیه)
      1. در عام لبی - مولا عام گفته وهیچ تخصیص همنزده  
    4. (لا یخفى ان الباقى تحت العام بعد تخصیصه بالمنفصل او کالاستثناء من المتصل)
    5. ایقاظ: پوشیده نماند، همانا چون باقیمانده تحت عنوان عام بعد از تخصیص آن بمخصص منفصل یا بمثل استثناء در مخصص متصل بعنوان خاص یا بعنوان دیگرى نیز معنون نمى‏شود، و ممکنست بیشتر موارد در شبهات مصداقى به واسطه اصل موضوعى، (استصحاب) عنوان موضوع را احراز نمایند، و بدین‏وسیله بر باقیمانده بحکم عام حکم کنند، زیرا در این حال فرد عام به هیچ عنوانى معنون نشده، مگر همان عنوان (عالم) احراز شده در فرد مشتبه، اگرچه تمسک بآن جائز نمى‏باشد، و بعنوان مخصص (غیر فاسق- اى فساقهم) معنون نشده است، چون کمتر موردى یافت مى‏شود که یک اصل موضوعى در مقام جارى نباشد، و به وسیله آن موضوع حکم تنقیح نشود، و اشتباه مرتفع نگردد.
    6. پس تفصیل بین مخصص لفظى و لبى در مقامى است که ممکن نباشد، به هیچ اصلى از اصول عنوان موضوع مشتبه را احراز نمایند، در این صورت تمسک بعموم عام‏ مخصص‏، بمخصص لفظى در شبهه مصداقى صحیح نیست چون هنوز عنوانى براى مصداق‏ مشتبه احراز نشده است، ولى در مخصص لبى که ظهور عام منعقد شده، و فرد مشتبه از افراد متیقن الخروج از عنوان عام نمى‏باشد، ممکنست در مورد مشتبه بعموم عام تمسک نمود، آن‏چنان‏که اگر عنوان خاص براى فرد مشتبه احراز شود، بمخصص تمسک مى‏نماییم، و مصداق مشتبه را مندرج در عنوان خصوص مى‏شماریم.
    7. مثلا هرگاه شک شود که این زن قرشیه است یا غیر قرشیه؟ پس اصلى در مقام نداریم که به وسیله آن قرشى بودن یا غیر قرشى بودن او را احراز کنیم مگر اصالت عدم تحقق نسبت بین وى و قریش که به واسطه آن تفتیح موضوع مى‏نماییم، زیرا به وسیله این اصل احراز مى‏شود که میان این زن و قریش نسبتى برقرار نیست، پس داخل مى‏گردد تحت عنوان عام کل امرأة لا تحیض الا الى خمسین، چون فقط قرشیه و نبطیه از این عموم خارج مى‏باشند، و تا شصت سالگى حیض مى‏شوند و این زن بحکم اصل از آنها نیست.
    8. تبصره، فرد مشکوک در شبهه موضوعیه (اکرم العلماء الا فساقهم) داراى چهار حالت مى‏باشد:
    9. فرد مشتبه بعنوان کان ناقصه حالت سابقه علم و عدالت داشته باشد، مشمول حکم عام است.
    10. فرد مشکوک بمفاد کان ناقصه داراى حالت سابقه علم و فسق باشد، در حکم خصوص مندرج مى‏گردد.
    11. مصداق مشتبه حالت سابقه‏اى نداشته باشد، یعنى شک به واسطه تبدل صفت علم و عدالت بفسق و نسیان حاصل نشده، در این حال مطلقا باید به سایر اصول علمیه رجوع شود، چون حالت سابقه ندارد، و قطع بحدوث یا تبدل صفت وى نداریم، پس هیچ اثرى برآن مترتب نمى‏شود.
    12. مصداق مشکوک حالت سابقه‏اى نداشته، و شک از جهت اینست که بطور کان تامه آیا این فرد با این وصف وجود یافته، یا با وصف دیگرى، مثل امرأة مشکوک القریشیّة، در این صورت بحکم استصحاب عدم ازلى (عدم‏ محمولى) مفاد لیس تامه محکوم بحکم عام مى‏باشد، چنانکه در قضیه:- الخبر الواحد حجة الا ما خالف کتاب اللّه، و المؤمنون عند شروطهم الا ما خالف الشریعة، و الصلح جائز الا ما احل حراما او حرم حلالا، در شبهات مصداقیه این‏ها به وسیله اصل موضوعى (اصل عدم تحقق مخالفت) احراز موضوع حکم عام مى‏شود؛ و بعموم عام تمسک مى‏نماییم.
    13. پس روا نیست گفته شود: در مواردى که شبهات مصداقیه از جهت مخصص لفظى باشد نشاید بعام تمسک نمود، زیرا در مثالهاى مذکور که شبهه مصداقیه بودند ثابت شد که تمسک به عام جائز و صحیح مى‏باشد.
    14. (ربما یظهر عن بعضهم التمسک بالعمومات فیما اذا شک فى قرد لا من جهة إلخ)
    15. وهم و ازاحة: گاهى از بعضى علماء ظاهر مى‏شود، که بعمومات تمسک نموده‏اند، در فرد مشکوکى که از غیر جهت تخصیص مشتبه باشد، چنانکه کسى نذر کرده با گلاب وضو بگیرد یا غسل کند، سپس شک نماید که آیا وضو گرفتن به مایع مضاف صحیح است یا خیر؟ در این حال بعموم اوفوا بالنذور به صحت وضو و غسل منذور حکم کرده گویند از نظر عموم وفاى بنذر؛ اتیان باین وضو و غسل واجب است، و هر چیزى که وفاى بآن واجب باشد، اتیان بآن صحیح خواهد بود، زیرا یقین داریم که اگر صحیح نباشد لازم الوفاء نمى‏باشد، پس وضو، و غسل منذور با کلاب صحیح خواهد بود، وگرنه لازم مى‏آید که اصل نذر منعقد نشود.
    16. و نیز اخبارى که وارد شده بر صحت احرام قبل از میقات، و صوم در سفر هنگامى که نذر کرده باشند، بر تأیید این مطلب دلالت مى‏کنند، چون احرام قبل از میقات بنفسه تشریع و حرام است و صوم در سفر نیز صحیح نمى‏باشد، ولى به ملاحظه اینکه به واسطه نذر رجحان یافته واجب و صحیح مى‏باشند.
    17. وجه تأیید این دو خبر اینست که اگرچه صحت این‏ها به واسطه دلیل خاص خود مى‏باشد، ولى چون بسبب عموم وجوب وفاى بنذر، احرام قبل از میقات و صوم در سفر رجحان یافته و صحیح است بر مطلب دلالت مى‏نمایند.
    18. (و التحقیق ان یقال انه لا مجال لتوهم الاستدلال بالعمومات المتکفلة لاحکام)
    19. مقتضاى تحقیق در پاسخ آن توهم اینست که گفته شود، همانا روا نیست در فرد مشتبه از غیر جهت تخصیص باین عمومات که متکفل احکام عناوین ثانویه‏اند، استدلال و تمسک نمود، هنگامى که در موضوعات آنها یکى از احکام متعلق بافعال بعناوین اولیه اخذ شده باشد، چنانکه در وجوب اطاعت والدین، و وفاء بنذر در امور مباح و مستحب اخذ شده که اصل فعل رجحان داشته باشد پس در صورت شک نشاید بعموم دلیل وجوب اطاعت یا وجوب وفاء براى رجحان یا حلیت آن فعل مشکوک استدلال و تمسک کنند.
    20. بلى هرگاه فرض شود که در موضوع حکم ثانوى (وجوب وفاء بنذر- وجوب اطاعت والد) یکى از احکام متعلق بفعل مباح بعنوان اولى آن از قبیل جواز و رجحان یا نظیر این‏ها اخذ نشده است، و مکلف احراز کند، که قدرت و تمکن بر ایجاد فعل دارد (زیرا قدرت از شرائط عامه تکلیف است عقلا) در این صورت اگر شک شود، در جواز و رجحان فعل ممکنست بعموم دلیل احکام ثانوى براى اثبات جواز و رجحان فعل تمسک نمود، و همچنین در مثل فعل اکراهى یا اضطرارى یا خطا و نسیان که از احکام ثانوى هستند، و موضوع آنها باحکام اولیه مقید نمى‏باشد.
    21. و چنانچه بین عناوین احکام ثانویه و عناوین احکام اولیه معارضه و مخالفتى پدید آید: به واسطه مزاحمت و مخالفت دو مقتضى حکمین مى‏باشد، چنانکه ذبح غنم بنفسه مباح است، و به واسطه نذر یا امر والد واجب مى‏شود، و مثل‏
    22. وضو و صوم که بعنوان اولى واجب هستند، و در حال اضطرار و ضرر حرام مى‏شوند، در این حال به واسطه مزاحمت دو مقتضى حکم واقعى و حکم اضطرارى هریک از دو مقتضى که قوى‏تر باشد در فعلى بودن حکم خود تأثیر مى‏نماید، چنانکه در این مثالها عناوین ثانویه اقوى و اهم مى‏باشند.
    23. و اگر هیچ‏یک از دو مقتضى اهم و اقوى از دیگرى نباشد، پس مکلف عقلا مخیر خواهد بود، چه هیچ‏یک در فعلیت حکم تأثیر نمى‏کند، وگرنه ترجیح بلا مرجح لازم مى‏آید، بنابراین لازمست هنگامى که تزاحم بین وجوب و حرمت واقع شود، در مورد تزاحم بحکم دیگرى حکم نمائیم و باباحة و تخییر عقلى نه شرعى ملتزم شویم.
    24. (و اما صحة الصوم فى السفر بنذره فیه بناء على عدم صحته فیه بدونه، الخ)
    25. چون در جواز تمسک بعام در شبهات مصداقیه که از جهت تخصیص مشتبه شده باشند، بمثل اوفوا بالنذور استدلال نموده و بدلیل صحت صوم نذرى در سفر و احرام قبل از میقات مطلب را تأیید کرده‏اند.
    26. علامه خراسانى در مقام تصحیح تأیید گوید: صحت صوم نذرى در سفر و همچنین احرام قبل از میقات بنا بر اینکه بدون نذر صحیح نباشند، همانا بجهت دلیل خاصى است که بر صحت و رجحان این‏ها به یکى از وجوه ثلاثه دلالت مى‏نماید:
    27. دلیل خاصى که بر حجت این دو دلالت مى‏کند کاشف از رجحان ذاتى صوم در سفر، و احرام قبل از میقات باشد، و اینکه امر نفسى پیش از نذر تعلق نگرفته به واسطه مانعى بوده که بسبب نذر، آن مانع مرتفع گردیده است، پس صحت این دو عمل به قاعده مقتضى و مانع است و از باب تمسک بعام نمى‏باشد. ممکنست دلیل خاصى که بر صحت این دو عمل دلالت دارد کاشف‏
    28. از رجحان یافتن آنان باشد، پس از تعلق نذر، بعد از آنکه فرض کنیم پیش از نذر رجحان ذاتى نداشته‏اند، چنانکه در خبر آمده: احرام قبل از میقات مثل صلاة قبل از وقت است.
    29. شاید دلیل خاصى که بر صحت این‏ها دلالت مى‏نماید تخصیص دهد آن ادله‏اى را که بر اعتبار رجحان در متعلق نذر دلالت دارند، یعنى همه‏وقت متعلق نذر باید رجحان داشته باشد، مگر در این دو مورد که دلیل خاص آنها متعلق نذر را داراى مصلحت و رجحان شرعى قرار مى‏دهد.
    30. (لا یقال لا یجدى صیرورتهما راجحین بذلک فى عبادیتهما ضرورة کون الخ)
    31. گفته نشود: بدیهى است که وجوب وفاى بنذر توصلى است که در اتیان بآن قصد امتثال معتبر نیست بلکه به هرگونه و بهر داعى اتیان شود مجزى و مسقط امر مى‏باشد، ولى صوم در سفر و احرام قبل از میقات که عمل عبادى و تعبدى مى‏باشند، رجحان واجب توصلى براى صحت آنها کافى نیست؛ و فرض اینست که آنها خود رجحان ذاتى ندارند؛ و امر دیگرى نیز به آنها تعلق نگرفته است.
    32. زیرا مى‏گوییم: عبادیت و تعبدى بودن این‏ها بخاطر رجحانى است که به واسطه نذر حاصل مى‏شود؛ زیرا از دلیل این دو کشف مى‏نماییم که رجحان بر آنها به واسطه نذر عارض و طارى شده است؛ و این عنوان راجح؛ لازم و معلول تعلق نذر به آنها مى‏باشد.
    33. این بیان موقعى است که دلیل این دو عمل (صوم در سفر، احرام قبل از میقات) ادله اعتبار رجحان در متعلق نذر را تخصیص ندهد، وگرنه ممکنست بگوئیم: براى صحت نذر رجحان در متعلق اعتبار ندارد، مگر از نظر تمکن و قدرت مکلف بر وفاى بنذر، و آن به واسطه نذر حاصل مى‏شود، زیرا بعد از تعلق نذر بصوم و احرام مى‏تواند عمل را بقصد قربت (وفاى بنذر تقربا الى اللّه) اتیان کند، و این تمکن از قبل نذر ایجاد مى‏شود، اگرچه پیش از نذر نمى‏توانست آن دو عمل را بقصد تقرب و تعبد اتیان نماید.
    34. (هل یجوز التمسک باصالة عدم التخصیص فى احراز عدم کون ما شک الخ)
    35. بقى شى‏ء- آیا جائز است در احراز کردن عدم فرد مشکوک از مصادیق عام باصالة عدم التخصیص تمسک نمایند، مثلا بعد از خطاب اکرم العلماء چنانچه از دلیل خارج بدانیم شخص زید محرم الاکرام است، و شک شود که آیا از علماء مى‏باشد، و خطاب اکرم العلماء تخصیص یافته، یا زید از علماء نیست و خروج تخصصى دارد؟ در این صورت نشاید به واسطه اصالت عدم تخصیص زید محرم الاکرام را جاهل شمرد، به‏طورى‏که تمام احکام عقلى جاهل را بر وى حمل نمائیم.
    36. ایضاح: آن‏چنان‏که براى تشخیص مراد مولى جائز است به اصالت عدم تخصیص تمسک نمائیم، آیا در صورت علم بمراد مولى و شک در تخصیص عام نیز رواست که به واسطه اصالت عدم تخصیص احکام عام را بر فرد مشکوک- المصداقیه جارى کنیم، و او را از افراد عام محسوب نمائیم؟.
    37. علامه خراسانى گوید: اجراء این اصل در این مقام مورد اشکال است، زیرا احتمال مى‏رود حجیت اصالت عدم تخصیص و اصالة العموم اختصاص داشته باشد به موردى که شک شود، آیا به مقتضاى عموم، این فرد از افراد عام و معنون بعنوان وى و محکوم بحکم آن مى‏باشد یا خیر؟.
    38. حق در مسئله اینست که اصالة العموم و اصالت عدم تخصیص از اصول لفظیه‏اند، و مثبت آنها نیز حجت است، ولى در حجیت آنها باید اقتصار کنیم بر مقامى که دلیل با آن مساعدت نمائیم، مانند مقام شک در مراد مولى، زیرا دلیلى بر حجیت آنها نداریم مگر سیره و بناى عقلا، و معلوم نیست بناى‏
    39. عقلا در مورد نزاع استقرار یافته و حجت باشد، تا بتوانیم به واسطه آن زید محرم الاکرام را از افراد جاهل بشماریم.
    40. خود آموز کفایه، ج‏1، ص: 547
    41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    • حسین صفرزاده
    ۰۴
    اسفند

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

     

    1. چهار شنبه 27دی 1402 شمسی—پنجم رجب 1445 جلسه 3  درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان – مقصد چهارم عام وخاص –عام مخصص-

     

    بسم الله الرحمن الرحیم –

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    1. تقریردرس خارج کفایه الاصول  استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه - گفته شد عام مخصص حجیت  دارد وعام به حجیت خود باقی است.
    2. اشکال گرفته شد- به حجت عام -. 10تا که رفت بیرون مجاز می شود. عام می شود مبهم پس یک تا 90 می شود مجاز - حال این عام حجت ندارد!!! ده تا که رفت بیرون مجاز می شود مجاز 1تا 90 می شود.موضوع له را نداریم نمی دانیم کدام یک ازمراتب مجار اراده شده . ومجمل است. ما گفتیم پس این ایراد مجاز بودن عام مستشکل در مخصص متصل هم می آید.
    3. بعضی جواب  داده اند به این نکته که این اقرابیت 90 اولویت میاورد 10 که رفت بیرون – از 1 تا 89  اقربیت را می گیریم که اولویت دارد.
    4. دیگران جواب دادنده اند که اقربیت نزد عرف از کجا معلوم که  90  باشد چه بسا 85 باشد.لذا 90 از اقربیت خارج می شود.
    5. شیخ اعظم انصاری جواب دیگری دادند.و اولویت را به 90 دادند مقتضی موجود مانع مفقود علت می شود تامه پس عام حجیت دارد.
    6. آخوند در این جا اولولیت را قبول ندارند.می گویند اکثر را نمی توانیم ثابت کنیم پس مراتب مجاز می شود مبهم.
    7. شیخ اعظم انصاری می گویند مبهم نیست. از1تا 90-  پس بگو به 90 تا حجیت است  توصیح = دلالت بر تک تک افراد وابسته نیست وقتی وابسته نبود تک تک افرد 1تا 90 حجیت دارند. مقتضی موجود مانع مفقود است.
    8. صاحب کفایه اشکال دارند بر شیخ اعظم – قبل از تخصیص عام حجبت داشته حال که 100 شده 90 – در حالی که معنای حقیقی 100 بوده مقتضی بعد تخصیص را از کجا آوردی . ما نمی دانیم 90 تا است یا بقیه – اینکه اصل عدم مانع  را قبول دارم ولی مقتضی را قبول ندارم .. ویک جمله اضافه می کنند که عام در 90 یا با ظهور است یا با قرینه – وچون ظهور ما در100 است حال که 90 شد قرینه می خواهد – قرینه نداریم نه لفظی و نه حالی – پس عام از موضوع له خود آمده بیرون- مقتضی بر خصوص 90 موجود نیست – واصل که 90 باشد وجود ندارد-       

     

    1. ما دفاع می کنیم از شیخ اعظم انصاری- -  می گویم  90 اولاست نسبت به بقیه مراتب ومجاز نیست  ...توضیح  - تقریب با بیان تعدد دال ومدلول  در کلام  شیخ – 10 که می رود 100 می شود 90 مقتضی موجود مانع مفقود – اگر110 هم شود تعدد دال و مدلول است ومجاز نیست. پس نگویید اقرب المجازات است 10 را با زور بیرون کردیم به 90 ضربه نمی زند.

     

    1. پس گفت معنای حقیقی تعدد دال ومدلول است . وعام در معنای حقیقی استعمال می شود.- 10 را می شود بیرون کرد وعام یکی یکی به ا فراد خودش دلالت دارد . نتیجه بحث مطابقی عام .وعام به حجت خودش باقی ایست واضافه وکم کردن آن هیچ فرقی نمی کند ...

     

      1. شنبه 30دی 1402 شمسی—8 رجب 1445 جلسه 4  درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان – مقصد چهارم عام وخاص –عام مخصص-  

     

    بسم الله الرحمن الرحیم –

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    تقریردرس خاج اصول الفقه  استاد سید ابوالحسن مهدوی زید عزه  --

     

    1. اما بحث از نظر مفهوم عام مخصص مجمل با شد.. ِآیا عام حجت است؟  چهار حالت پیدا می کند. گاهی عام وخاص تعریف آن واضح نبود مجمل است.       
    2. صاحب کفایه گفته چهار صورت پیدا می کند.. .
    3. 1-خاص بین اقل واگثر منقصل است. خاص را فردا گقته اکرم العلماء فردا لا تکرم فساق مشکل بین اثل واکثر است 5 تا یا ده تا نمی دانم! در این صورت اجمال ما بقی سرایت یه عام  نمی کند .مشکل بین افل واکثر نمی کند نه حقیقتا ونه حکما. لا تکرم الفساق را نمی دانم .امروز 100 تا را گفته اکرام کن فردا 10تا 15 خارج کرده ؛ قدر متیقن را نمی دانم 10 تا را می دانم قدر یقینی است شک در 5 تا است ما زاد از آن است نمی دانم . اجمال خاص در 5 تاست. این مخصص منفصل در اقل واکثر لا یجری اجرای خاص لا حکما ولاحقیقتا.
    4. 2-بین عام وخاص متباینین‏ متصل است. یک عده را بیرون می کند. اکرم العلماء الا فساق منهم اجمال درعام سرایت می کند. اجمال حقیقی می آورد و به‏هرحال عام نیز مجمل مى‏گردد ولى در اقل حجت مى‏باشد، چون به‏ هرحال قدر متیقن است‏
    5. 3-بین عام وخاص متباینین‏ منفصل است. (مخصص مجمل منفصل) شک شود که آیا مراد از بعض یهود کدام فرقه و طائفه است، در این حال چون علم اجمالى داریم که یکى از این‏ها از تحت حکم عام خارج است، و نمى‏دانیم کدام یک مراد است، و مرجعى براى کشف آن نداریم پس عام مجمل مى‏گردد، و در هیچ‏یک از احتمالات ظهور ندارد.اجمال درعام سرایت می کند. حقیقتا واجمالا
    6. 4-اقل واکثر متصل به عام . مخصص متصل بعام بین متباینین یا اقل و اکثر مردد باشد، اجمال آن بعام سرایت مى‏کند، چون مانع مى‏شود که از اول براى عام ظهورى منعقد گردد، زیرا کلام محفوف است. به قرینه‏اى که موجب احتمال هریک از اقل و اکثر، یا احتمال هریک از متباینین مى‏باشد، ولى عام در اقل حجت است، زیرا در هر حال اقل قدر متقین از عام مخصص خواهد بود. اجمال درعام سرایت می کند. حقیقتا واجمالا..
    7. اشکال به صاحب کفایه (استاد سید ابوالحسن مهدوی زید عزه)
    8. صاحب کفایه فرمودند اجمال خاص سرایت می کند به عام  می فرمایند :  أما الأول: فلأن العام‏- على ما حققناه- کان‏ ظاهرا فی‏ عمومه‏، إلّا أنه لا یتبع ظهوره فی واحد من المتباینین اللذین علم تخصیصه بأحدهما.
    9. ابراد ما . (استاد سید ابوالحسن مهدوی زید عزه). آخوند می فرمایند عام ظهور دارد در عموم – ما می گویم عام ظهور در عموم ندارد چرا این را می گویید: من اجمالی دارم که عام تخصیص خورده به یکی از این متبایین – علم اجمالی جلوی ظهور را میگیرد .. مثال دوظرف قطره خون در احد هما .. نمی توانم یگویم ظهور دارد بر طهارت ..مثال دوم یک عام داریم 100تا بعد یقین دارم یا 10 تای اول بیرون رفته یا ده تای دوم متبایین است .علم اجمالی دارم حالا می توانم بگویم عام ظهور دارد در 100تا ؟.. ظهور شکسته می شود ..می شود ظهور را درمنفصل درست کرد اما خاص منفصل که آمد دیگر ظهور ندارد. حجیت ندارد..      
    10. خلاصه عام مخصص مفهوم مجمل - دوصورت هم هست که اجما ل به عام  حقیقتا سرایت می کند در صورت 1متبایین متصل اکرم العلماء الا فساق --2 اقل واکثر متصل چون نمی دانیم آیا این 10(قطعا بیرون می کند )  یا 15تا ( این 5 تای ماذا) درمتصل عام را نمی گذارعمل کند .است باعث می شود که برای عام ظهوری درعموم نمی ماند .  و در صورت 2 منفصل واجمال به عام سرایت نمی کند و در صورت. 4.. اجمال درعام سرایت می کند. حقیقتا

     

      1. یکشنبه 1/11/ 1402 شمسی—9رجب 1445 جلسه 5  درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان – مقصد چهارم عام وخاص –عام مخصص-

     

    بسم الله الرحمن الرحیم –

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    تقریردرس خاج اصول الفقه  استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه  --

    عام وخاص – عام مخصص – اجمال بر حسب مصداق ..خاص مجمل

    1. (و اما اذا کان مجملا بحسب المصداق بان اشتبه فرد و یردد بین ان یکون الخ) اقسام اربعه در مغهوم در مصداق هم می آید در مفهو م یک قسمت حجت نبود و نیست  ولی در مصداق هیچ کدام حجت نسیت 
    2. و زمانى که مخصص از جهت مصداق مجمل باشد به این‏طور که حال فرد خارجى مشتبه و مشکوک شود، میان اینکه از افراد خاص مى‏باشد، یا تحت عام باقى است، پس اگر مخصص متصل باشد، بدیهى است که تمسک بعام در مورد مشکوک روا نیست، زیرا براى عام در این کلام ظهورى منعقد نشده مگر در خصوص باقیمانده، (عالم غیر فاسق مثلا) و اکنون شک داریم که این فرد عالم فاسق است یا عادل، پس هیچ‏یک از عام یا خاص در این مورد حجت نمى‏باشند، و چون فسق وى معلوم نیست لذا باید باصول عملیه مراجعه نمود.مثال اکرم العلما لا الفساق در زید شک داریم حجت نداریم نه اقل ونه اکثر نه در متبایینن حجت نیست .
    3. و اگر این مخصص منفصل باشد علماء در جواز تمسک بآن در مورد مشکوک مصداقى اختلاف دارند، علامه کلانترى در تقریرات حکایت کرده که شهید ثانى در باب ارتداد خنثى بعام مخصص بمنفصل تمسک کرده، و خنثى را برجال ملحق کرده است.
    4. و مقتضاى تحقیق عدم جواز تمسک بعام است، زیرا نهایت کلام در اثبات جواز تمسک بعام نسبت بفرد مشکوک مصداقى در مقام اینست که گفته‏ شود: ظهورى براى عام منعقد شده، و همانا خاص مزاحم عام است، به مقدارى که فعلا حجت باشد، ولى در فردى که از حیث مصداق مشتبه است، خاص حجت نمى‏باشد، پس خطاب لا تکرم فساق العلماء بر حرمت اکرام این فرد مشکوک الفسق دلالت نمى‏کند، لذا با خطاب اکرم العلماء مزاحمت و معارضه ندارد، چون مزاحمت این خاص با عام معارضه لا حجت با حجت مى‏باشد.
    5. علامه خراسانى گوید: این استدلال فاسد است، زیرا اگرچه خاص (لا تکرم فساق العلماء) در فرد مشکوک الفسق دلیل قطعى و حجت فعلى نیست، ولى موجب اختصاص حجیت حکم عام (اکرم العلماء) است، بغیر افراد فاسق، و فرد مشکوک الفسق هرچند بدون گفتگو مصداق عام است، ولى معلوم نیست که از مصادیق عام با شرط اختصاص حجیت آن باشد، چون حجیت حکم عام اختصاص دارد بعالم غیر فاسق، و این فرد مشکوک العدالة و الفسق است.
    6. و بالجمله اکرم العلماء بعد از ورود لا تکرم فساقهم اگرچه برخلاف مخصص متصل در مطلق عام ظهور دارد، ولى در مقام عمل حجت نیست مگر نسبت بعالم غیر فاسق، و در مورد مشکوک مثل عام مخصص بمتصل از حجیت ساقط مى‏باشد، یعنى فرد مشکوک در هیچ‏یک از حکم عام و خاص مندرج نمى‏گردد.
    7. بنابراین هیچ‏یک از دو جهت (عام- حکم خاص) شامل فرد مشکوک- العدالة و الفسق نمى‏گردد، و ناچار باید به اصل جارى در مقام رجوع نمود، پس عام مخصص بمجمل مصداقى، چه متصل باشد، و چه منفصل، و خواه مردد باشد بین اقل و اکثر، و خواه مردد بود بین متباینین نسبت بفرد مشکوک- المصداقیه حجت نمى‏باشد. (هذا اذا کان المخصص لفظیا ..
    8. استاد سید ابوالحسن مهدوی . شبهه مطرح است در اکرم العلماء ولا تکرم فساق مفهوم واصح است در منطوق در زید شک داریم. نسبت بفرد مشکوک- المصداقیه حجت نمى‏باشد.در چهار صورت حجت نمی باشد.
    9. به اعتقاد استاد. مورد مشکوک مصداق شبهه مصداقیه نه جزء خاص است نه جژء عام – دیروز عام اکرم العلماء بود 100تارا – امروز ( الا فساق) آمد مورد مشکوک است نمیدانیم زید عام است تا اکرام شود یا فاسق است که از اکرام 100 خارج گردد. لا یجوز تمسک به عام فی شبهه مصداقبه فی العام. در این جا باید تفحص کرد در مشکوک اگر یقین پیداکرد فاسق نیست جژء عام قرار می گیرد ویا یقین پیدا کرد که فاسق است از عالم خارج شده حجت نمی باشد. واگر یقین از هر دو به دست نیاورد نوبت و نمی  توانیم به خاص تمسک کنیم می رویم سراغ دلیل سوم یا احتیاط ویا برایت . که لا تنقص الیقین بالشک دارد نه ظهور دارد ونه شک ..

     

     

    دوشنبه 2/11/ 1402 شمسی—10رجب 1445 جلسه 6 درس خارج اصول فقه مدرسه صدر بازاراصفهان – مقصد چهارم عام وخاص –عام

    بسم الله الرحمن الرحیم –

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    تقریردرس خاج اصول الفقه  استاد ابوالحسن مهدوی زید عزه  --

     

     

    1. و اما اذا کان لبیا فان کان مما یصلح ان یتّکل علیه)
      1. هرگاه مخصص لبى و عقلى باشد، چنانکه به واسطه عقل یا اجماع، عام را تخصیص دهند، پس اگر مخصص از چیزهائى بود که رواست متکلم در حین کلام بر آنها اعتماد نماید، مثل قرائن حالیه و مقامیه در این صورت حکم عام مخصص به قرینه لبى، همان حکم عام مخصص بمجمل متصل لفظى است، که در آن ظهورى براى عام منعقد نیست مگر در غیر خاص، و چنانچه مخصص لبى مانند قرائن مقامیه نباشد، و نشاید که متکلم هنگام گفتار بر آنها اعتماد نماید، حق اینست که در شبهات مصداقیه، عام بقوت خود باقى است، و رواست بدان تمسک کنند، چنانکه مولى امر نموده (اکرم جیرانى) و عقل حکم مى‏کند که مولى باکرام اعداء راضى نیست، در این حال لازمست مکلف جمیع همسایگان را اکرام کند، اگرچه مشکوک العداوة باشند، بلى متیقن- العداوة بحکم عقل از عموم حکم اکرام خارج است.
    2. پس در این صورت حجیت عام مانند ظهور آن ثابت و برقرار مى‏باشد، و قطع بعدم اراده مولى بر اکرام عدو موجب انقطاع عام از حجیت نمى‏گردد مگر در موردى که علم به عداوت او داشته باشید، بخلاف مخصص لفظى که اقتضاء دارد بر عام مقدم گردد به‏طورى‏که گویا عام از آغاز سخن شامل مورد تخصیص نبوده است.
    3. وجه تفصیل بین مخصص مجمل لفظى و مخصص لبى اینست که در مخصص لفظى دو دلیل و دو ظاهر از جانب مولى رسیده که هریک بجاى خود حجت و کاشف از اراده مولى مى‏باشند، نهایت گفتار به مقتضاى تقدیم خاص بر عام و تحکیم نص یا اظهر بر ظاهر اینست که گویا عام از اول شامل مورد خاص نشده و برآن دلالت ظهور نداشته است، چنانکه در حقیقت مخصص متصل همین حکم را داشت، یعنى عام در باقیمانده حجت بود.
    4. و در مخصص لبى یک دلیل و حجت بیشتر از مولى نرسیده، مثلا امر باکرام جیران نموده، و چنانچه مکلف اکرام برخى از همسایگان را باحتمال عداوت وى با مولى ترک کند، نزد عقلا صحیح است که مکلف را توبیخ و عقوبت نمایند، زیرا امر مولى را موافقت و امتثال نکرده است، و عذر خواهى وى باحتمال عداوت داشتن همسایه پذیرفته نمى‏گردد، این مطلب آشکار است براى کسى که بطریقه عقلاء و سیره ادبا که ملاک حجیت ظهور است مراجعه نماید.
    5. و بالجمله بناى عقلا بر حجیت این سیره مستمره و عمل بعموم عام است نسبت بافراد مشتبه در مخصص لبى بخلاف مخصص لفظى، شاید وجه امتیاز این دو مقام همان باشد که اشاره کردیم: در عام مخصص لفظیه دو حجت و دلیل داریم، که پس از تقدیم خاص، و تحکیم آن بر عام گویا عام از اول شامل مورد خصوص نشده، بخلاف مخصص لبى که یک دلیل و حجیت بیشتر از مولى نرسیده است، و قطع مکلف بعدم اراده مولى اکرام عدو را در مثال اکرم جیرانى موجب رفع ید و صرف‏نظر کردن از عموم نمى‏شود، مگر در موردى که معلوم العداوة و متیقن الخروج باشد، زیرا بر حکیم لازم است گفتارش را بر وفق غرض و مرادش بیان نماید، و مکلف ناچار باید بهمان امر مولى عمل کند، و فرمان او را موافقت و اطاعت نماید، مگر آنکه حجتى قوى‏تر برخلاف آن از جانب مولى برسد.
    6. تنبیه: ممکنست به مقتضاى عموم عام حکم نمائیم که این فرد مشکوک از افراد مخصص و خارج از عموم عام نیست، مثلا از عموم اکرم جیرانى کشف کنیم که زید همسایه عدو مولى نمى‏باشد، چنانکه از عموم «لعن اللّه بنى امیة قاطبة» استکشاف مى‏نماییم که هیچ‏یک از ایشان مؤمن نبوده‏اند، زیرا بحکم عقل و شرع معلوم است که لعن مؤمن جائز نیست،
    7. پس هرگاه در ایمان فردى از آنان شک شود، ببرهان (ان) درک و اثبات مى‏نماییم که ایشان مؤمن نمى‏باشند، وگرنه مولى بعنوان عموم لعن بر آنان را مقرر نمى‏فرمود، بنابراین عموم عام در مخصص لبى مبین، و اظهر از ظهور خاص و مقدم بر آنست، بخلاف مخصص لفظى که بر عموم عام تقدم داشت.
    8. تفریر بیان استاد سید ابوالحسن مهدوی در بیان مخصص لبی:  بیان عام بدون خاص که مخاطب مطمین است که خاص دارد این بیان ، وخاص آن عقلی است .چو.  وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی‏ إِمامٍ‏ مُبِینٍ‏، الا باری تعالی..و«لعن اللّه بنى امیة قاطبة» الا مومن آنها .. کَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَشْبَهَ‏ النَّاسِ‏ وَجْهاً وَ شِبْهاً بِرَسُولِ الا رسول الله صل الله علیه و اله  ..تخصیص در عبارت نیامده چون شهرت دارد ؛ در مخاطب تخصیص بحکم عقل خارج است. وقتی در اکرم کل جیرانی الاعدو نیامد. نگفتن تخصیص دلیل بر نبودن نیست مخاطب باید یخصیصش را بزند .در تخصیص لبی غالبا بحکم عقل واجب است که استثاء می زنیم .  
    9. ولی در جایی که غالبا وجوب نیست (بحث ما در این جاست )باید چه کرد ، مشکل است باید حل کنیم صاحب فصول می فرماید : بیان مولا در حجت عام ظهور دارد می شود حجت ؛  ابهام در مخصص است که شک داریم بگویم حجت دارد یا مانع دارد.- مانع از ظهور عام نیست این را یقین داریم – همسایه عدوا خارج می شود یا باقی می ماند؟ معید می آورد صاحب فصول : اگر اکرام نشد مولا می تواند ماخذه کند او را ..  اما در تخصیص شک دارد جزء عام است یانه.. مثال را عوض کنیم  و مثال را در مفهوم بیاوریم اکرم جیرانی در مفهوم تردید داشت .گفت اکرام  جیرانی الاعدو – در یک نفر از 40 شک کردیم اکرام ظهور دارد در39 -               
    10. ایراد  کلی استاد به مرحوم آخوند: یک نکته  .جناب آقای آخوند این مثل  را که زدی شبهه مفهومی است یا مصداقی ؟ ولی از تخصیص لبی اسمی نمی آورد . این مثال ها با شبهه مصداقیه متاسبت دارد . (عام ظهور دارد در اکرام مولا تخصیص منفصل آورد . شک داریم  بک نفر داخل اکرام یا خارج  مخاطب است که جاهل است).در تخصیص لبی مخاطب جاهل است اگر مخاطب جاهل نباشد مشکلی وجود ندارد. مخاطب جهل دارد  مخاطب را بگو برو برسی کن تفحص کن 39 جزء عدوا است یا جزء احباء..
    11. اما دفاع از آخوند می فرمایند : کلام گاهی در غایت وضوح است . وبا ای کلمه غایت وضوح مسله  را حلش می کنند. باید می فرمودند جهل از طرف مخاطب است که باید برود تفحص کند و حلش کند. که فرد جزء تخصیص  است یا خارج  وگاهی بعد از تفحص از شک خارج نمی شود در مصداق نوبت اصل عملی است که به آن رجوع کند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
    • حسین صفرزاده
    ۰۴
    اسفند

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    موانع بصیرت

    1. جلسه 53 بحث بصیرت وموانع رشد بصیرت در نهج البلاغه .. جاهل ؛عالم نما ؛ گمراه کنندگان   بحث خصلت ها خصلت های زشت وناروا خطاء واشتباه – شنبه 28 بهمن 1402 مطابق 7شعبان 1445مدرسه صدر بازار ساعت هشت ونیم صبح حجره تفسیر قرآن ونهج البلاغه شنبه ها  استاد سالک زید عزه

    وموانع رشد بصیرت گرخواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت باش در قرآن ونهج البلاغه 

    1. المائدة : 100 قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون..
    2. 1- ملاک در ارزش‏ها، حقّ وباطل است، نه کثرت و قلّت. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ‏ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ‏»
    3. 2- «اکثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «أَعْجَبَکَ‏» (اکثریّت، نه نشانه‏ى حقّانیّت است و نه نشانه‏ى برترى)
    4. 3- منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» قرآنى نیست. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ‏ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ‏»
    5. 4- بى‏تقوایى، نشانه‏ى بى‏خردى است. «فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ»
    6. 5- شناخت پاک از ناپاک و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوى جمعیّت نشدن، تنها کار خردمندان است. «فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ‏»
    7. 6- رستگارى علاوه بر عقل و خرد، به تقواى الهى نیاز دارد. «فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ‏ لَعَلَّکُمْ‏ تُفْلِحُونَ‏»
    8. 6. تقوا پیشگان. «فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ یا أُولِی‏ الْأَلْبابِ‏ لَعَلَّکُمْ‏ تُفْلِحُونَ‏» اى خردمندان! تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.
    9. اکثریت دلیل پاکی نیست.چه بسا جامعه فاسد مانع رشد بصیرت است.
    10. قبل ازاین آیات ) المائدة : 91 إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون

    نشانه این است  که اکثر جا‏معه در این مقوله بوده وبه این سمت گرایش داشته.1- هر کس که عامل کینه و عداوت در میان مردم شود، مانند شیطان است. إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ ...2- تحریکات شیطان دائمى است. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏»3- جامعه‏اى که در آن عداوت باشد، شیطانى است. إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ أَنْ‏ یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ ...4- از الفت و وحدت پاسدارى کنیم و با هر آن چه آنها را از بین مى‏برد، مبارزه کنیم. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ أَنْ‏ یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ»5- الفت و مهربانى بین اهل ایمان، مورد عنایت خاص خداوند است. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ أَنْ‏ یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ»

    1. 6- قمار و شراب، ابزار کار شیطان براى ایجاد کینه و دشمنى است. إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ ... فِی‏ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ
    2. 7- نماز برترین سمبل یاد خداست. (با این‏که نماز ذکر خداست، نام آن جداگانه آمده است) «عَنْ‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ وَ عَنِ‏ الصَّلاةِ»
    3. 8- بیان فلسفه‏ى احکام، یکى از عوامل تأثیر کلام در دیگران است. الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ... فَهَلْ‏ أَنْتُمْ‏ مُنْتَهُونَ
    4. 9- با تمام عواملى که باعث ایجاد کینه و دشمنى مى‏شود، باید مبارزه کرد. یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ أَنْ‏ یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ... فَهَلْ‏ أَنْتُمْ‏ مُنْتَهُونَ‏
    5. 10- در صدر اسلام برخى از مسلمانان، على رغم تحریم شراب و قمار، باز بدان مشغول بودند، مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند. «فَهَلْ‏ أَنْتُمْ‏ مُنْتَهُونَ‏»
    6. قد: شیطان، تفرقه، قمار و شراب. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ‏ أَنْ‏ یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی‏ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ‏ عَنْ‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏»
    7. گاهى از طریق دشمنى و کینه است. «یُوقِعَ‏ بَیْنَکُمُ‏ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»
    8. 9. دلیل تحریم شراب و قمار، بازماندن از راه خداست. «یَصُدَّکُمْ‏ عَنْ‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ وَ عَنِ‏ الصَّلاةِ»
    9. شراب و قمار نیز مانع یاد خداست. «یَصُدَّکُمْ‏ عَنْ‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏».
    10. اگر اکثر مردم آلوده بوده اند که انواع .تخلفات ونادرستی ها مانع رشد بصیرت است. ما اجازه نداریم درهر تجمعی را تاید وحضور پیدا کنیم .
    11. 3- خداوند یک اصل کلی وقاعده اصلی دارد.در یک جمله کوتاه قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ. . یک اصل ویک قاعده کلی
    12. 4- . خیال می کنند اضافه شدن پلیدی ها رتبه ودرجه وملاک انسانیت است آنهایی که کثرت را ملاک قرار می دهند وناپاکی ها را در کنار پاکی ها قرار می دهند ضد من الحق وضد من الباطل در ردیف ضد اسلام وضد دیند!!!
    13. 5- انبوح و کثرت جمعیت ملاک نیست : 4- دورى از همرنگى با جمعیت فاسق‏ ببینید یک جاهایى باید ... همه گفتند: یزید! امام حسین فرمود: من زیر سم اسب مى‏روم، زیر بار یزید نمى‏روم. همه بت‏پرست بودند. یک تنه بت‏ها را شکست. فضاى شهر غیر خداپرست بود. یوسف یک تنه همه‏ى شهر را عوض کرد. همه‏ى مردم جاوید شاه مى‏گفتند، از شاه مى‏ترسیدند. از آمریکا مى‏ترسیدند. امام خمینى آمد همه را به هم ریخت. یک جاهایى باید انسان تنهایى بایستد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/ 91) چه آیه‏ى قشنگى است. «قُلِ اللَّهُ» بگو خدا «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقى را دور بریز. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» بگو خدا و باقى را دور بریز. یک جاهایى باید انسان خط شکن باشد. نشکن باشد. هیچ فضایى در او اثر نکند. امروز فضای مجازی کارش یزیدی است کارش فرعونی است کارش استعماری است.
    14. 6- اکثر کمی ملاک نیست برای اسلام ودین ومکتب اکثر کیفی ملاک است خطبه 209 نهج البلاغه این مطلب را تبین می کند جمعیت را تقسیم می کند بر کمی وکیفی فرمودند : ِ قَالَ مَا کُنْتَ‏ تَصْنَعُ‏ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا أَمَا أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ ... على علیه السّلام در بصره که داخل شد بر علاء بن زیاد حارثى براى عیادت او از اصحاب على علیه السّلام بود چون منزل وسیع علاء را دید فرمود: این خانه باین وسعت براى چیست در این دنیا و تو بخانه وسیع در آخرت نیازمندتر هستى بله اگر بخواهى میتوانى همین خانه را وسیله تامین آخرت قرار دهى که اینجا محل پذیرائى مهمانان و واردین و ارحام و خویشان باشد در این جا خط اصلی ولایت فقیه است!!!
    15. 7- برداشت از گفتار امیر المومنین اشاره بر واقعیتی مورد توجه است که مجمع نا پاکان موجب اصلاح جامعه نیست این جمعیت دنبال شیطنت وشیطان بزرگ هستند شبکه های  اجتماعی منحرفی دارند با شبکه های مجازی فضای از بین بردن ایمان واعتقادات ومسایل دینی را دارند که پیامبر اکرم فرموده اند ودر قرآن اکثر از ده مورد می فرماید ِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون ؛ َّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُون‏ ؛ َ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‏ ؛ ّ
    16. 8- مواردی است که باعث رشد می باشد مولانا می فرماید   در زمین مردمان خانه مکن ** کار خود کن کار بیگانه مکن‏ ....  کیست بیگانه تن خاکی تو ** کز بر ای اوست غمناکی تو .... تا تو تن را چرب و شیرین می‏دهی ** جوهر خود را نبینی فربهی‏ ....  گر میان مشک تن را جا شود ** روز مردن گند او پیدا شود...که بصیرت وآگاهی وعقبی طلبی را می رساند.
    17. 9- هم رنگ جامعه دنیا طلب یک آسیب اجتماع را در پی دارد. که یک بیماری اجتماعی منهای خداست باید درمان شود ولازمه درمان این دنیا طلبان جلوگیری از فسق وفجور است. افرادی مجبورند وافرادی هستند که رقبت دارند.کمی آن مورد خسران است وکیفی آن بسیار زیباست وکیفی آن همراه عقل وتدبر واندیشه و آگاهی وبصیرت موجب رشد انسانی می گردد.وبدون  تدبرعقلی موجب خسران وپشیمانی است.
    18.  10- خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو: بدون سوال وبدون عقل بدون حل مسله است. قضیه ملا نصرالدین که با حرف جماعت عامه مردم نمیشود زندگی کرد. وتبعیات منفی می دهد ؛ در گودال است اگر عقب نرفتی می افتی بدون معیار حیثیت از بین میرود بصیرت کور می شود رشد انسانی از ملاک می افتد.در جهان هستی رشد انسانی ملاک است. فتبارک الله احسن الخالقین ملاک است.
    19. 11- هم رنگ جماعت شو: یک بده وبستون  ویک معامله است در این معامله چه کسی ضررکرده آن کسی که هم رنگ شده !!چرا جماعت نفع خودشان را میخواهند نه نفع دیگری را..
    20. 12- هم رنگ جماعت شو:جماعت را هدایت لازم است به 9 دلیل چو جماعت مجلس سلطنتی رضا خانی ومرحوم مدرس ره ..
    21. 13- هم رنگ جماعت شو: سه سطوح دارد مولی ما امیر المومنین علی علیه السلام  در سه خطبه بیان می کند که در بحث خواهد آمد ان شا الله ..
    22. 14- هم رنگ جماعت شو: در موردی که اگر بهره مادی داشته باشد واز این گروه بهره مند بوده گوید اگر نروم بهره ام قط میشود یا مجازات میشوم برای این میروم که مجازات نشوم!!! این می شود دین فروشی !!!
    23. 15- هم رنگ جماعت شو: در موردی است که اطاعت دستور می دهد اگر اطاعت نکند شغلش را از دست می دهد تبعیت می کند اطاعت شخصی می کند ترس از شغل آبرو ورشکسته می شود..    
    24. 16- هم رنگ جماعت شو: در موردی است 1بحث پذیرش است قبول می کند 2هم عقیده است.ونقطه نظر را قبول دارد 3دنبال میرود ..
    25.  ‏جمع بندی مطلب مورد توجه در مورد های فوق چه اجبار چه ترس وچه عفیده عدم بصیرت وآگاهی را در پی دارد و ازموانع رشد بصیرت  است.
    26. موارد و مواضع ونشانه های هم رنگ جماعت: 1ریا کاری وطمع 2 منفعت طلبی 3هدف مادی گرایی پول ومقام 4خوش بینی افراطی دلیل هم نمی خواهد  تقید وتحلیل ندارد !!5- محتاط وترسو 6جمع گرایی برایش مهم است 7پایین بودن عزت نفس که عامل سقوط است.8گره اندیشه ای خود خواهی وشاورهم فی الامر ندارد.9افکار کودکانه عروسک بازی مردم 10تقلید کورکورانه 11وابستگی وعدم استقلال 12ضعف وعدم خود باوری 13دروغ باوری
    27. علل وعوامل هم رنگ جماعت شدن: 1حب جاه ومقام واحترام 2اولویت امور مادی یک ماه سور می دهد کارت می دهد!!3ترس ازبرکنارشدن ورسوا شدن 4عوام فریبی وسطحی نگرد 5نداشتن بینش عقلایی ومنطقی در غلبه عرف وشرع وقانون 6 عدم مطابعت از دین ومذهب 7از بین رفتن وکم رنگ شدن بین خوبی وبدی وپاکی وپلیدی 8 عدم تشخیص طیب وخبیث
    28. عوارض ومشکلات هم رنگ جماعت شدن:1استداد فهم و اندیشه در روایت امام حسن عسگری علیه السلام میفرمایند قدرت تغکر ندارد از عوارض ومشکلات همراه شدن در جماعت است 2 از بین رفتن خوب وبدی 3نداشتن اطلاعات عمومی وشناخت دانش مردم مشاوره نمی کند زمین گیر می شود 4از بین رفتن قاطعیت ها وابتکارات تنبل پای درخت زردالو دهان باز کند یک زردآلو رسیده به دهانش بیفتد ؛ سر سفره آماده غذا 5 سلب آزادی واختیارات هر جا که جماعت برود میرود حکمت 147نهج البلاغه عالم ربانی ان شا الله خواهد آمد 6 از بین رفتن آرامش روحی وروانی 7به خطر افتادن صلاح دنیا وآخرتی 8نداشتن قضاوت ودادگری ..خطبه نهج البلاغه بیماری های اجتماعی را بیان می کندو راه های معالجه را می فرماید ...
    29. راه های علاج عوارض ومشکلات هم رنگ جماعت شدن: 1بکارگیری نصایح قرآن بصیرت ودانش وتدبر وتامل را به همراه دارد 2تبین معیارهای عقلایی در رفتارهای اجتماعی 3انتخاب اصلح در قانون اساسی 4نماینده مردم باید سد شکن معظلات اجتماعی باشد.5نماینده مردم برای رفع مشکلات جامعه طرح وبرنامه داشته باشد 6تقویت دینی وتقوای خود سازی پردازش های دینی وانسانی وترویج اخلاق واخلاص داشته باشد7ابتکار وخلاقیت وبهره گیریتصمیم درست 8پرهیر از غیر واقع بینی کند 8نهادینه کرد روش های اجتماعی دین ودیانت 9معیار های دین در دنیا وآخرت را ملاک داشته باشد 10هم چو مرحوم سید شهید مدرس ره برای احقاق کلمه حق در پیشگاه خداوند متعال قد علم کند.
    30. در پایان بیان حضرت امام خمینی ره را درعدم بصیرت جماعت مجلس زمان رضاشاه و مرحوم سید شهید مدرس ره آمده : *وقتی روسیه در یک قضیه‌ای(که الان یادم نیست) اولتیماتوم داد به ایران و آوردند به مجلس و قوای نظامیش هم حرکت کرده بودند به طرف تهران یا قزوین که این را قبول کنند، مجلس (آنطور که حالا نقل می‌کنند) مجلس بهتشان زده بود که باید چه بکنند،‌ قوا، قوای شوروی است، مقاومت نمی‌توانیم بکنیم،‌ قبول این هم که خیانت است. آنجا نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد و گفت حالا که ما باید از بین برویم چرا خودمان از بین ببریم؟ ما این را ردش می‌‌کنیم.، رد کرد، همه هم قبول کردند. آنها هم هیچ‌کاری نکردند.

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم    

    • حسین صفرزاده